eitaa logo
وعاء العلم
454 دنبال‌کننده
1 عکس
6 ویدیو
10 فایل
ارائه آثار شیخ عباس اخوان. این کانال هیچ گونه وابستگی به ایشان ندارد و فقط جهت دسترسی آسان به آثار ایشان ایجاد شده.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹شب هفتم🔹 اُولئِكُمْ سَلَفُ غايَتِكُمْ، وَ فُرّاطُ مَناهِلِكُمُ الَّذينَ كانَتْ لَهُمْ مَقاوِمُ الْعِزِّ، وَ حَلَباتُ الْفَخْرِ مُلُوكا وَ سُوَقا،ً سَلَكُوا فى بُطُونِ الْبَرْزَخ سَبيلاً سُلِّطَتِ الارْضُ عَلَيْهِمْ فيهِ، فَاكَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ، وَ شَرِبَتْ مِنْ دِمائِهِمْ. فَاصَبَحُوا فى فَجَواتِ قُبُورِهِمْ جَمادا ليَنْمُونَ، وَ ضِمارا ليُوجَدُونَ. ليُفْزِعُهُمْ وُرُود الاهْوالِ، وَ ليَحْزُنُهُمْ تَنَكُّرُ الاحْوالِ، وَ ليَحْفِلُونَ بِالرَّواجِفِ. در مباحث معرفتی، از اموری که در قران نیز بحث شده عالم برزخ است. سابقاً عالم برزخ بین برخی محل اختلاف بوده است تا جایی که گفته اند آیا این معنا در قران آمده است یا نه؟ در این معنای امروزی آیا برزخ در قران آمده است؟ یکی از این مستندات در مقام تمسّک به روایات، همین فرمایش امام است که در برزخ جاری است که انسان در عالم برزخ با یک سلسله احوالی روبرو می شود. اما کسانی که کافر محض هستند گویا از برزخ درکی ندارند. در روایات آمده اینها ( کافران) درک اجمالی از برزخ دارند و می مانند تا قیامت ، شاهد این امر نیز همین خطبه است. بعد از آنکه حضرت فرمودند کسانی که در کفر مردند در چه تباهی مردند، اینها همان کسانی هستند که شما از سَلَف خودتان به اینها می نازید. این ها در قبر هستند و پوسیده هستند و چیزی برای افتخار ندارند. (اُولئِكُمْ سَلَفُ غايَتِكُمْ) این نهایت چیزی است که شما از آن ها دارید، شهرها و بدن های نابود شده (وَ فُرّاطُ مَناهِلِكُمُ الَّذينَ كانَتْ لَهُمْ مَقاوِمُ الْعِزِّ، وَ حَلَباتُ الْفَخْرِ مُلُوكا وَ سُوَقا)، این ها همان شئونی بود که به آن می نازیدید ( حال آنکه ) همه مردند، (سَلَكُوا فى بُطُونِ الْبَرْزَخ سَبيلاً سُلِّطَتِ الارْضُ عَلَيْهِمْ فيهِ) حضرت برزخ را برای متوسطین( انسان ها و مومنین عادی) ذکر میکنند، کسانی که در کمال هستند برزخ را طی کرده اند و کسانی که در تباهی هستند درکی از برزخ ندارند. اما متوسطین (در کمال و تباهی) در برزخ درک دارند تا مهیای ورود به قیامت شوند. خداوند وقتی در مورد قیامت فرمایش میکند، می فرماید برپاشدن قیامت برای خودش مقدماتی دارد وبرپاشدن قیامت و قیام قیامت با ظهور اسم واحدیت خداوند متعال است ( لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ، سوره غافر ،آیه ١٦). مالکیت در نظر ما اعتباری و متفرّق است، مالکیت های مختلفی در کار است هر کس مالکیت دارد و مالکیت هر فردی شأنی دارد و در شئون مختلف متفرّق است. گاهی مالکیت ها در مقام تزاحم است. وقتی انسان در آستانه مرگ قرار میگیرد، در شأنی قرار میگیرد که علل و اسباب را پس زده می بیند. ( وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ، سوره بقره، آیه ١٦٦) این علل و اسباب اعتباری در نظر او از بین می رود. چَک مرگ که سخت است برای این است که فرد با عالمی می خواهد روبرو شود که باید با علل و اسباب جدیدی روبرو شود ( إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ ، سوره بروج ،آیه ١٢ ) این است که خدا میخواهد در عالمی روبرو شویم که اعتباریات در کار نیست و در ساعت مرگ انسان به علت های اصیل مینگرد و در زمان مردن به آدم سخت می آید. ( والله من وراء القصد ) مثلا کسی دارد میمیرد تا وقتی انسان توجهش به دنیا است به فکر اطرافیان ( پسر، دختر، همسر ) است. در آستان مرگ میبیند همه ( تصوراتش ) موهوم بوده و خداوند همه را می گرداند و خود این هم آنچه را گمان میکرد که اراده خودش بوده، با اراده خدا تصادق کرده است. با جهان دیگری روبرو می شود، تدبیرهایی که می کرده فانی است. در مقام خداوند مسبب الاسباب است و چَک مرگ نیز همین است. اما وقتی آدم در عالم برزخ مستقر شد، تا حدی به صورت لطیف به نوعی توجه به عالم ملک میکند اما هر چه در عالم برزخ پیش تر میرود در طول زمان توجهات ( او به دنیا ) خفیف تر می شود و بعد از زمان بعیدی توجهش فقط به قیامت می رود. (خداوندا آنچه وعده دادی برای ما منجّز کن) همان فردی که در اول برزخ از کمیِ خیرات گله میکرد، حالا پس از مدتی توجهش به سمت قیامت می رود. برزخ برای میّت سیر استکمالی دارد و او را برای ورود به قیامت مهیا میکند و در قیامت که می خواهد با اسم واحدیت خداوند روبرو شود، آن سختی بدون عالم برزخ خیلی عظیم است. (يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ، سوره عبس، آیه ٣٤) در برزخ به خاندانش توجه دارد ولی فرد در قیامت یک مرتبه از خداوند چه ادارکی میکند که از تمام کثرات فرار میکند؟ این ها در ورود به قیامت است، آنجا که اسم واحدیت خداوند متعال ظهور دارد (یار غیور است و نیست نام و نشانی ز غیر) خداوند در قیامت خود را به عظمت می نمایاند، فرد خودش را در مقامی نمیداند که خود را خویشاوند کسی ببیند. (کل حسب و نسب منقطع یوم القیامه) چرا که مقام واحدیت برای چیز دیگری مجال ظهور نمیگذارد. @veaaolelm
( كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ، سوره انبیا، آیه ١٠٤ ) همان گونه که اول شما را آفریدیم باز میگردانیم. ما در ابتدا فرزند کسی نبوده ایم و حقیقت ما پدر و مادر نداشته است، وقتی که قرار شد ظهور کنیم در این عالم در اصلاب واقع شده ایم ( الارواح جنود مجنده ) . ( كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ ) در قیامت فارغ از این عناوین و انتسابات شما را برمی گردانیم. مربوط به صحنه ای است که با اسم واحدیت خداوند جلوه میکند. این اسم واحد در عالم برزخ برای مومن علی التدریج و تدّرج از سیره مرگ شروع می شود و با مقام ربوبیت خداوند بنده را می پروراند تا آماده ورود به قیامت شود . برزخ با وجود همه سختی ها، برکت است وگرنه قیامت جلوه بسیار وحشتناکی دارد. اما کسی که کافراست توجهی به اسما و صفات خداوند ندارد تا (چه رسد به)اینکه به اسم واحدیت توجه داشته باشد، تمام توجهش به علل و اسباب بوده است. اما مومن توجه تعارفی ( لااقل) به خدا داشته است. آنقدر مقام توحید عظیم است که در همین اسم هم خبری است. همین ذکر «یا علی» مقام بزرگی دارد و خیلی از سحرها را باطل میکند؛ در همین خبری است. آنقدر این اسامی شأن دارد، همین کار خودش را میکند و توحید آنقدر عظیم است که نماز سَرسَری نیز حتی جلوه دارد و به هیچ نیست. مرحوم آیت الله شاه آبادی میگوید همین عبادات که غفلت نیز در آن است، بازهم آثار دارد. لذا وقتی مؤمن (إن شاء الله) میگوید این آثاری دارد. همین توجه مختصر آثاری دارد و باعث میشود شخص به نحو اجمال این شأن را داشته باشد تا در عالم برزخ او را توجه بدهند. توجه به توحید و موحد بودن یعنی چه؟ اینکه ما موحد باشیم باید دیدمان آنچنان باشد که هرچیزی را می بینیم این را از خدا ببینیم و تحت اراده خدا ببینیم، تحت مقام قاهریت خدا ببینیم . مؤمن هر چه در ایمان قوی تر می شود توجهش ( به پروردگار) قوی تر می شود. تا اینکه می فهمد همه چیز تحت اراده خداوند است و فرد خیال میکرده از خودش چیزی دارد. این بحث تصادق و تصادف است. این دو با هم فرق دارد. آدم بیسواد میگوید تصادف شد، تصادف وجود ندارد. وقتی سنگی به شیشه خورد . هزار تکه می شود به اندازه های مختلف، میگوید این چرا انقدر ریز شد(بیسواد)میگوید تصادف شد. تصادف نیست سنگ ثقلی دارد، شیشه ظرفیت دارد و زاویه ای دارد اگر دوباره همین تکرار شود همان قطعات را دارد. اگر همین واقعه با همان شرایط رخ دهد همان اتفاق می افتد ، منتها بحث احتمالات است و آنقدر احتمال کنار هم قرار گرفتن این شرایط کم است که هر چند هزار سال یکبار ممکن است اتفاق بیفتد. دیدن تصادف نوعی جهالت است و تصادق است. اگر پسر شرّی دل مادرش را شکست و مادر نفرینش کرد و فرزند مرد، فرد فکر میکند خداوند الان آن سنگ را خلق کرد و به سر فرزند خورد. حال آنکه وقتی هزاران سال پیش جهان را خلق کرد، (خداوند) همانگونه که به کلیات علم دارد به جزئیات نیز علم دارد. خداوند ازلاً میداند پسر کی به دنیا می آید کی دل مادرش را میشکند چه وقتی نفرین میشود . همان روز ازل ماده اولیه سنگ با خورشید و ماه خلق شده است. خداوند ازلاً می داند که مادر نفرین میکند و نفرین او محقق می شود. نفرین مادر با اراده ازلی خدا تصادق کرده است. افعال بنده نسبت به خداوند متعال اینگونه است و خدا از فعل ما منفعل نیست و اینها از مقوله تصادق است . اگر انسان فکر کند الان خدا به نفرین شخص این کار را انجام داده است و سنگ را خلق کرده است، حال شخص به مبدأ سنگ میرود و اینکه آیا خداوند منفعل شد! را بحث میکند و کتاب می نویسد. این بحثِ نظام احسن است . اگر پرده ها عقب برود انسان متوجه میشود که چگونه است. ( إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ﴿۸۲﴾ فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۳﴾ سوره یس ) وقتی فرد این را میبیند با مقام وحدت روبرو می شود اما این وحدت، وحدتِ واحدیت است نه وحدتِ احدیت، آن هم با یک جلوه اش روبرو می شود . حال باید این جلوه کم کم به شدت برسد تا فرد ظهور اسمِ واحد را به تمام ببیند، خداوند را ببیند و فرد باید عالَمی را طِی کند و مثل کسی که باید(ابتدا) ضرب ضربا ضربوا بخواند اگه یک مرتبه اسفار را ببیند جا میخورد، باید سال ها درس بخواند تا متوجه شود میتواند بفهمد یا نه؛ این هم همان گونه است فرد باید آرام آرام بیاید جلو تا با اسم واحد خداوند متعال روبرو شود. نه کسی که از اساس کفر دارد، او نمیتواند متوجه شود. @veaaolelm
( إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ ، سوره قصص آیه ٧٨ ) ( گفت من اينها را در نتيجه دانش خود يافته‏ ام آيا وى ندانست كه خدا نسلهايى را پيش از او نابود كرد ) در عالم برزخ کافر در خواب است و ظهور قیامت برای او سنگین است ( البته جلوه های خفیفی در برزخ میبینند ) اما خداوند در عالم برزخ به مومن عنایت میکند و مؤمن مورد لطفِ ائمه قرار میگیرد. فرد در ابتدا متوجه اقوام است اما در گذشت زمان در برزخ متوجه امام حسین می شود متوجه امیرالمومنین می شود و در برزخ تربیت می شود و با شئون جدید آشنا می شود تا وقتی وارد قیامت می شود بر این شأن آماده باشد و این برای مؤمن خیلی سنگین نمی آید. ( کُلُّ حَسَب وَ نَسَب مُنْقَطِعٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ) (يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ، سوره عبس، ایه ٣٤) اما برای کافران قیامت بسیار وحشتناک است . (وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا، سوره فرقان ، آیه ٢٧ ) ( و روزى است كه ستمكار دستهاى خود را مى‏ گزد [و] مى‏ گويد اى كاش با پيامبر راهى برمى‏ گرفتم) وقتی به صحنه قیامت وارد می شود می گوید ( قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ ، سوره یس، آیه ٥٢) ( مى‏ گويند اى واى بر ما، چه كسى ما را از آرامگاهمان برانگيخت. اين است همان وعده خداى رحمان و پيامبران راست مى گفتند) . اینکه کافران درکی از برزخ ندارند لطف نیست. درک هول برزخ برای مؤمن در غایت برای او لطف است. اینکه تدریجاً از هول او را به سمت توحید میکشند. بعضی فکر میکنند بعد از موت مؤمن سنگ میشود. حال آنکه شدت درک او بسیار بالا می رود. این شدت درک برای کسی است که برای او بارقه ای از ایمان باشد. پیامبر سرشان را در چاه بدر کردند و گفتند می بینید آنرا که به شما می گفتم ؟ کافر در قیامت با هول عظیم مواجه می شود. خداوند متعال ما را با ایمان از دنیا ببرد. کافر در برزخ نموّ ندارد. در عالم قبر مؤمن رویش دارد . شیخ صدوقی که ۱۰۰۰ سال پیش فوت کرده با الان فرق دارد. شخصی از آیت الله بهاالدینی در مورد فردی که فوت کرده بود سوالی پرسید، ایشان فرمود: فلانی اینجا بود و حرف هایی میزد که اگر قبلا(به او) میگفتم قبول نمیکرد، ایشان ( بعد از فوت) خیلی پیشرفت کرده است ... @veaaolelm
🔹شب هشتم🔹 شئونی را که حضرت برای مردگان ذکر میکنند ، شئونی هست که اگر خود شخص هم به آن توجه کند آن ها را به همین گونه می یابد. گاهی اوقات افراد بواسطه غفلت ها به آن توجه ندارد. وقتی کسی مُرد و او را در قبر قرار دادند ، از احوال دیگران بواسطه شدت گرفتاری خودش بی خبر است ، گاهی هم بواسطه قرار گرفتن در کفر محض تا روز قیامت به آن توجه ندارد. اگر چه مؤمن به احوال بازماندگان توجه دارد. در کتاب جنائر وسائل آمده که از معصوم درباره توجه مردگان به بازماندگان سوال شد که حضرت فرموندند برخی مردگان روزی یک مرتبه به احوال بازماندگان توجه دارند، گاهی دو روز یک مرتبه ، گاهی سه روز، هفت روز و گاهی ماهانه توجه دارند؛ ولی این(توجه) از سال بیشتر نمی شود. راوی علت اختلاف در زمان را می پرسد ، امام به اختلاف مَدیِ بصر اشاره میکنند ( کشش بینش) ولی ( به هر حال ) این توجه هست . کسانی که به کفر محض مرده اند بیشتر برزخ را به غفلت هستند و توجه مختصری به نکبات دارند تا روز قیامت. مردم معمولی(مؤمنین متوسط) بعد از مرگ آنقدر خودشان گرفتاری دارند و خیلی کار دارد که مؤمن رد بشود. گاهی مسأله ای که با یک حلالیت طلبی معمولی رفع می شود مشکلات بسیاری را بوجود می آورد. مسائل از ساعت مرگ آنچنان مشکلی بوجود می آورد که فرد همه چیز را فراموش میکند وآن با تصور زندگان تفاوت دارد. پیامبر می فرمایند " النّاس نیام" هنگامی که فرد فوت میکند تازه متوجه می شود چه خبر است ، وقتی با جهان جدیدی روبرو می شود تازه می فهمد ، جریان و شأن دیگری بوده است. حضرت امیر در خطبه ای می فرمایند در زمان مرگ مالی که از آن فرش حرامی شده است ، هر تارش و هر پودش به صورت مار و عقرب او را می خواند. اینکه کسی می گوید دلش پیش فرزندانش بوده است تفسیرهای ما است! مردگان ، به گرفتاری هایی که برای دیگران ( زندگان ) بوجود می آید توجهی ندارند و در نظر آنان چیزی نیست . برای زندگان مردن چیز عجیبی است و انتقال از سرایی به سرای دیگر است. ما به علل و اسبابی که می شناسیم توجه میکنیم. به جای اینکه مشکلمان را با خدا حل کنیم!! گاهی فرد ٣٠٠ هزار سال در چاله ای گرفتار است و برای فرد مشکل ( سنگین ) است که به خدا رجوع کند، بعد که کارد به استخوان می رسد می گوید یا حمید به حق محمد، خدا می گوید او را نجات دهید، روزی فردی که مشکل خانوادگی داشت و در رنج بود ، به او راه حلی گفته شد، آن فرد برای حل مشکل خودش حاضر نبود یک ساعت با خدای خودش خلوت کند و این بدبختی ما است. وقتی آدمی به بیچارگی می افتد ، همه اش در کلک است و حاضر نیست با خدا راز و نیاز کند، کسی که خود را موحّد می داند می گوید خدا مسبّب است و کسی که موحّد نیست به تدبیر خودش اشاره میکند و مثل قوم یهود میگوید ( وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ ، سوره مائده ،آیه ٦٤ ) ( قوم یهود گفتند دست خدا بسته است) . اینکه آدمی در گرفتاری ها موفق شود به خدای خودش رجوع کند، توفیق می خواهد. از شخصی که از گرفتاری نجات پیدا کرده بود سوال کردم که چگونه رهایی یافتی ، گفت به حضرت زهرا سلام الله علیها توسل کردم، ایشان نجاتم دادند. این ها برای حضرت بزرگ نیست بلکه این عالم در تحت تصرف عالم دیگری است و این برای اولیا خدا چیزی نیست. همین که آدمی به اولیای دین توجه کند ، لُبّ کمال است. اما بیچاره آن فرد که در برزخ نیز استعداد توسل از او گرفته شده است... @veaaolelm
🔹شب نهم(آخر)🔹 وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ قالَهُ بَعْدَ تِلاوَتِهِ:《اَلْهيكُمُ التَّكاثُرُ حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ》 در این شب ها بحث درباره خطبه شریفه ای بود که توسط سید رضی روایت شده است، هر کدام از این خطبه ها شأن صدوری دارد. این که در چه شرایطی این کلمات از حضرت صادر شده را سید رضی آورده است و این به عصر محدثین قم نزدیک بوده است و بین محدثین با شأن روایت میگشته و بزرگواران ذکر کرده اند کاش بقیه نیز شأن صدور را ذکر می کردند. مرحوم رضی می نویسد حضرت در مقام تحریز اصحاب در مقابله با معاویه این کلمات را فرموده اند، هنگامی که در مواجهه با نبرد معاویه بودند. ما اگر شأن صدور را نمی دانستیم فکر میکردیم این در یاد مرگ در مجلسی بوده است، حال آنکه در تحریز به قتال امده است . حضرت در صدد هستند که رمز گشایی کنند از سستی آدمیان در معنویت . چرا آدمی در معنویت به رخوت می افتد این در آیاتی از قران نیز اشاره شده است، این به معرفت های مختلف نیز ناظر است. ( كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ ، سوره انفال ، آیه ٥) همان گونه كه پروردگارت تو را از خانه‏ ات به حق بيرون آورد و حال آنكه دسته‏ اى از مؤمنان سخت كراهت داشتند. خدا تو را از خانه منیّت خارج کرده و گروهی از مومنان سست هستند. ریشه سستی در معنویت، چسبیدن در منیّت است که شأن هایی دارد ویکی از این شأنها تکاثر است که جنگ برای خدا نیست، حضرت برای سربازان تحث تکاثر خودشان ، نتایج تکاثر را و اینکه چه تباهی هایی در انتظار آن است را اشاره میکنند. اگر در تو تکاثر نباشد شمشیرت را محکم میگیری از نبرد فرار نمیکنی، اگر منیّت داشته باشی گرایش به دنیا باعث فرار از جنگ می شود. برای نشان دادن زشتی و تباهی آن حضرت تکاثر را نشان می دهد. این همان پیدا کردن ریشه های تباهی است. اگر صدر کلام سید (رضی) را نداشتیم این حرف را نمیتوانستیم بزنیم. حضرت می فرماید (اگر) خداخواه نباشی قِتالت هم قتال نیست و جنگت جنگ نیست. حضرت در بحبوحه جنگ صفین سوالی شنید که خدا به چه معنا واحد است. شخصی دیگر گفت اینجا جای این مطلب نیست ولی حضرت فرمودند همه مطالب برای همین است و در باب وحدت عددی و سایر شئونش بحث کردند. شخص الهی تمام شئونش در یک خط قرار میگیرد ( وَ حَالِي فِي خِدْمَتِكَ سَرْمَداً) حضرت بیچارگی های شخص متکاثر را نشان می دهند. (لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ اَىَّ مُدَّكِر، وَ تَناوَشُوهُمْ مِنْ مَكان بَعيد ) کسانی که در زندگی به دنبال نشان دادن کثرت و بیشتر طلبیدن ها بودند واینکه این ها ماندگاری ندارد. اگر سربازان نیز به دنبال سرزمین بودند در جهت تکاثر بود. تمام جنگ های دوره های غیرمعصومین نیز در جهت تکاثر است. حضرت حکومت نجاشی و یمن را باقی گذاشتند. حال آنکه در دوران های دیگر جنایات زیادی صورت گرفت و دنبال تکاثر بودند. اگر آمده است که معصوم در بیرق کسی در جنگ شرکت کرده دروغ است. در جنگ صفین نیز امام نمی گذاشت حسنین در جنگ شرکت کنند. وقتی محمد بن حنفیه شکایت کرد، حضرت فرمودند این دو دنباله نبوت هستند و من باید این دو را حفظ کنم ولی شما پسر من هستی. کشورگشایی مروان را عبدالملک و هشام نیز انجام داده، خلفای اموی کشور گشایی کرده اند و باز هارون یک سال حج می کرده و یک سال قضا. امام سجاد و امام صادق و امام باقر علیهم السلام در سپاه این ها شرکت نکردند و این مطالب را بعداً به خورد مردم داده اند، تاریخ طبری تاریخ رسمی بنی العباس بوده و فقهای آن دوره به طبری استناد نکرده اند. نویسندگانی چون ابن قُتیبه و واقدی افراد معلوم الحال و میرزا بنویسی بوده اند. امام حسن و امام حسین زیر بیرق کسی نمی رفته اند. این ها را حضرت با آبشخور مقام توحید آشنا می کنند. در صورت موحّد بودن باید تکاثر را ازخود دور کنیم. ( كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ ، سوره انفال ، آیه ٥)... @veaaolelm
💠ادامه گزیده بیانات درشرح خطبه ۲۱۲ نهج البلاغة💠
۰۸ فروردین ۹۷ عن أمير المؤمنين عليه السلام : لا يَحْزُنُهُمْ تَنَكُّرُ الأحْوالِ، وَ لا يَحْفِلُونَ بِالرَّواجِفِ، وَ لا يَأْذَنُونَ لِلْقَواصِفِ. غُيَّبا لا يُنْتَظَرُونَ... در خطبه ( ۲۱۲ نهج البلاغه) که حضرت در احوال مردگان و نحوه عبرت از آنان و حیات پس از مرگ فرمایش داشته اند. مرحوم سید رضی برخی از قسمت های خطبه را آورده است. مرحوم رضی در زمانی می زیسته که مجالس بر مدار فصاحت و بلاغت می گشته و خطبه ها و اشعار فصیح و بلیغ طرفدار داشته اند. سید رضی در فضای شعر و شاعری بوده ( افسانه های ۱۰۰۱ شب در این زمان بوده است) و مردم در این زمینه افراط داشته اند. سید رضی قصد داشته به این تمایل، جنبه دینی بدهد. (البته) این کار(روش) را در همه امور دینی می شود انجام داد. نبی مکرم اسلام از مسیری عبور می کردند، شخصی را دید که میخواهد در دیوار اتاق، پنجره ای باز کند تا نور خورشید را داشته باشد ، به او فرمودند نیت خود را عوض کن و بگو می خواهم اوقات شرعی را متوجه شوم(آن گاه هر دو را داری). مرحوم مقدس اردبیلی گفته بود من در سال های متمادی غیر واجب و مستحب انجام نداده ام و اگر امور زندگی از قبیل راه رفتن را انجام داده ام جهت دینی داشته است. گاهی برخی مفاهیم را میتوان با مفاهیم شرعی اتصال داد و جهان بینی اسلامی داشت. حتی در نفسانی ترین حالات انسان نیز این عمل امکان پذیر است. در قدیم مذهبیون به تئاتر جنبه مذهبی دادند ، تعزیه را اجرا کردند(البته به تعزیه امروزی هم اشکالاتی وارد است...). در مصر نیز با استفاده از علم موسیقی به تلاوت قران می پردازند. میتوان جریانات اجتماعی را در بستر درست هدایت کرد و مطابق با جهان بینی اسلامی ارائه داد. سید رضی در زمانی که فصاحت و بلاغت رواج داشته در افق بالاتری این کار را انجام داده و کتابی را به آن جامعه معرفی کرده که اخت القران شناخته می شود. مرحوم رضی خطبه هایی را که بلاغت ویژه دارد تقطیع کرده به نام "نهج البلاغه " به معنی طریق و راه رسایی گفتار. گزینش های جناب رضی بلاغت های ویژه ای دارد. نهج البلاغه، همه خطبه های امام نیست و هر خطبه نیز به صورت کامل نیامده است . آنجا که سید تصور کرده سخنان در اوج بلاغت است ، تقطیع شده است. لذا جناب سید عنوان داشته "و مِن کلام امیر المومنین " يعنی از کلام امیر المومنین. پوشیدن لباس مشکی در فضای محرم ، استفاده از رنگ ها ، چیدمان لوازم و معماری سازه، هر کدام نشان دهنده بلاغت است. لذا با توجه به معماری مساجد و گنبد آن متوجه نگاه توحیدی می شویم. این خطبه به فضایی که مردگان در آن هستند ، اشاره دارد. درست است که مردگان به احوال ما توجه دارند ولی نه به آن صورتی که ما تصور می کنیم . آنچیزی که در نظر ما منکر است، برای آنها الزاما منکر نیست. گاهی آنها وقوف دارند که برخی سختی هایی که به ما وارد می شود، به نفع ماست. آنها می دانند که این دنیا زمانی کوتاه است و از این موارد محزون نمی شوند. تلقی مردگان از مرگ با ما تفاوت دارد. کسی که به ورای موضوع وقوف دارد میداند " الله وراء القصد". در دعای کمیل می خوانیم " وَ كَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَيْتَهُ وَ كَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دَفَعْتَهُ " ، راوی میگوید خدمت معصوم رسیدم و گفتم هر چی سعی میکنم نمی توانم مشکلم را رفع کنم و معصوم می فرماید ما آن را برای تو مقدر کرده ایم. اینکه ما تصور کنیم اگر برای ما مشکلی پیش آمده ، مردگان ما نیز در ناراحتی هستند ، اینگونه نیست. وَ لا ليَحْفِلُونَ بِالرَّواجِفِ : اشاره به زلزله دارد، مشکلات در دنیای ما برای مردگان ایجاد محفل نمی کند و بلاهای ما برای آنان تلقی دیگری است. اگر انسان اهل توحید باشد و پس از گذشت سالیان به گذشته نگاه کند متوجه می شود که خدا علی رغم وجود مشکلات به او لطف داشته است و(عناياتی) در جهت کمال او بوده است. حضرت یوسف می فرمايد خدا به من لطف داشته است. وَ لا ليَأْذَنُونَ لِلْقَواصِفِ : از داد و فریاد ها نمیترسند، در طول زندگی برای انسان امور سختی پیش می آید. بعد که انسان دقت میکند متوجه می شود اگر انسان صبر پیشه کرده بود چقدر برای او کمالات داشت. آن ها در آن عالم توجه به غایات امور دارند. { فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَيَستَبشِرونَ بِالَّذينَ لَم يَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلّا خَوفٌ عَلَيهِم وَلا هُم يَحزَنونَ، آنان بخاطر آنچه خداوند از فضلش به آنها داده شادمانند و به كسانى كه به دنبال ايشانند، ولى هنوز به آنها ملحق نشده‌اند، مژده مى‌دهند كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى خواهند داشت } @veaaolelm
٠٩ فروردین۹۷ غُيَّبا لايُنْتَظَرُونَ، وَ شُهُود اً لايَحْضُرُونَ یکی از مواردی که لشکریان در جنگ از آن خوف دارند مرگ است. امیرالمومنین (عليه السلام ) برای کسانی که از مرگ فرار میکنند سخنانی را در باب مرگ توضیح می دهند. مرگ همچون کاروانی است که همه به سوی آن حرکت می کنند. غیّب جمع غایب است و مردگان غایبانی هستند که کسی انتظار آنان را نمی کشند. مردگان در نظر ما از شهود به غیب میروند. " قل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم ثم تردون الی عالم الغیب والشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون " ( بگو به درستی مرگی که ازآن می گریزید، قطعا شمارا درخواهد یافت ، سپس بسوی غیب و شهادت باز گردانده می شوید و او شما رابه آنچه کرده اید، آگاه می سازد) . مرگ نیستی نیست، ما بعد از هستی چیزی به نام نیستی نداریم. ما از عالمی که برای ما شهود است به عالمی که برای ما غیب است میرویم. اگرچه آن عالم برای مردگان شهود است. اموری که در نظر ما تلخ و تنگ است ، برای آنان سخت نیست. اگر کسی غایب باشد، مردم از او انتظار می کشند اما وقتی کسی مُرد ولو اینکه هست، کسی انتظار او را نمی کشند و شئون شخص منتَظَر را ندارد. منتَظَر اسم مفعول یعنی انتظار نسبت او نیست اما کسی که فوت میکند کسی منتظر او نیست. کسی که فوت می کند، نیست نمی شود بلکه از نظر ما غایب می شود. مرحوم آیت الله اراکی در کهنسالی نیز هر روز بر مزار استاد خود حاج شیخ(عبدالکريم حائری یزدی) حاضر می شدند و ساعاتی را با ادب قران تلاوت می کردند. دو رویکرد برای اهدا به مردگان در جامعه رواج دارد. برخی برای مردگان خود به عنوان مثال دسته گل می برند، اگرچه اینکار به تولید و اشتغال کمک میکند اما برای شخص متوفی نفعی ندارد. برخی دیگر نیز مردگان را در انجام کار خیر، بُکاء بر حضرت اباعبدالله، زیارات و ادعیه شریک می کنند. در این صورت فرد متوفی نیز از اَجر آن بهره مند می شود. در روایتی از عیسی بن مریم آمده است که مردگان به زندگان غبطه می خورند و آرزو داشتند که بتوانند یک استغفار بگویند. مزار به معنی محل زیارت می باشد و برای بازماندگان زیارت آنها توصیه شده است و پیغمبر عصرهای جمعه به زیارت اهل قبور می رفتند. بسیاری از افرادی که مشرف به دیدار حضرت حجّت(علیه السلام) شده اند، ایشان را در بقاع مقدسه در حال خواندن حمد و سوره دیده اند. یکی از کسانی که در شب اول قبر حاضر می شوند والدین هستند ، در صورتی که فرد شقی باشد مورد سرزنش آنها قرار می گیرد. شُهُوداً لايُحْضُرُونَ درست تر به نظر میرسد، این اموات شاهد هستند اما کسانی آنها را حاضر به حساب نمی آورد. میثم با حضرت امیر همراه بود که دید امیرالمومنین (علیه السلام) در وادی السلام ساعاتی با زبانی که(ميثم) متوجه نمی شد صحبت می کردند، می گويد از ایشان پرسیدم، فرمودند: در حال صحبت با برادران ایمانی متوفای خود هستم. @veaaolelm
💠 شب ولادت امیر المومنین سلام الله علیه 💠
۱۰ فروردین ۹۷ مصادف با شب سیزدهم رجب وَ يَقُولُ الَّذينَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفي بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ》 در بین دانشمندان مسلمان غیر شیعه در طوایف اهل سنت، مثل احناف، مالکی ها، حنابل، شوافع و ظواهر در مناقب اهل بیت کتاب های بسیاری نوشته شده است. در این احوال پرسیده می شود چرا با وجود این همه مکتوبات، (اهل سنت نسبت به اهل بیت) دیدِ دیگری دارند. ( جواب آن است که ) آنها مخالفت برخی صحابه غاصب با آل الله را قبول ندارند و بین امور را جمع می کنند. به هر تقدیر در فضایل آل الله خصوصا در فضیلت امیر المومنین آثار متعددی به ظهور رسیده و گاهی آنقدر در مفاهیم غُلوّ دارند که در برخی آثار شیعی نیز دیده نمی شود. یکی از این روایات در فضیلت امام علی (علیه السلام) که مورد پذیرش (برخی از) علمای شیعی نیست خطبه البیان می باشد. در فضای اهل سنت دیده می شود که بزرگانشان در ذکر مناقب امیرالمومنین کوشا هستند. امام احمد حنبل نیز که مورد قبول سایر طایفه ها هم است و محدثی امین و ثقه شناخته می شود و کتاب "مسند" از کتب شش گانه اهل سنت از آثار اوست؛ احمد حنبل آورده است " ما جاء لاحد من الفضائل مثل ماجا لعلی" یعنی برای هیچ کس از صحابه رسول خدا همانند علی (علیه السلام) فضایل نوشته نشده است. سنن نسایی نیز از کتب رایج عامه است و از شش کتاب مورد قبول آنها است. در سنن نَسایی برخی فضایل علی (علیه السلام) ذکر شده بود ، در آن زمان آنقدر فضا مسموم بوده است که برخی پس از خواندن کتاب گفتند که مگر علی بن ابیطالب نیز فضیلت دارد. طبعا باید کسانی این را گفته باشند که به عنوان فاضل شناخته میشدند. نَسایی نیز بعد آن جبهه گیری، کتاب مستقل "الفضائل" را نوشته است و نذر کرده است در یکی از بلاد که بیشترین عداوت نسبت به علی بن ابیطالب هست کتاب را قرائت کند. لذا تحقیق میکند و میبیند که اصفهان(در آن زمان) بیشترین عداوت را با امام علی دارند و می رود در مسجد جامع اصفهان کتاب را می خواند . مردم اصفهان پس از شنیدن این احادیث او را کتک میزنند و ایشان در اثر جراحت فوت می کند. بزرگان اهل سنت در هر فرصتی که داشتند مناقب علی (علیه السلام) را نوشته اند. دو دیدگاه نسبت به امام علی در عامّه وجود داشت، برخی که حضرت را لعن میکنند می گفتند "کان یتشیع" و برخی دیگر نیز لعن نمیکردند. در گذشته نسبت به بلاد مهم دایره المعارف نوشته می شد و اسم آن را تاریخ می گذاشتند مثل "تاریخ بغداد" که دایره المعارف روایی و حدیثی است. در این کتاب هر جا نام علی ( علیه السلام) و بزرگان شیعه آمده است "رافضی" نامیده است و گفته است که جماعت زیادی به دست شیخ مفید به ضلالت کشیده شدند، تا آنجا که خدا شرّش را کم کرد. این کتاب در عین حال که به امیر المومنین توهین کرده است ، پر است از فضایل امیر المومنین. به عنوان مثال از جناب عباس عموی پیامبر نقل کرده است که نبی مکرم اسلام بر کعبه تکیه زده بود که هیکل بزرگی مثل فیل ظاهر شد که پیامبر پس دیدن او گفت که خدا تو را قبیح کرده است ( در این محل چه میکنی) امام علی پرسیدند این کیست؟ رسول خدا گفتند او ابلیس است. امام علی (علیه السلام) او را به زمین زد و از نبی خدا پرسیدند آیا اجازه میدهید او را به درک واصل کنم؟ نبی اسلام میفرمایند علی جان تو خود میدانی به او تا قیامت مهلت داده شده است. ابلیس میگوید ای علی چرا با من عداوت میکنی حال آنکه من، تو و شیعیان تو را دوست دارم و با دشمن تو در مقام عداوت هستم و در نطفه دشمنان تو شریک می شوم، بعد امام علی او را نفرین میکنند. در قران آمده است شیطان در روز قیامت به برخی می گوید من را ندامت نکنید خود را ندامت کنید. ابلیس از کنارگروهی رد شد که مذمّت امیرالمومنین می کردند، سپس ایستاد و گفت ای بدترین خلق خدا شما چه هستید و چرا مولای خود را سبّ میکنید، من ابوقره هستم(خود را با کنیه نام برد)، او را دوست دارم دوستان او را نیز دوست دارم و در مال دشمنان او شریک هستم. از این قبیل احادیث در آثار عامه زیاد است. روایات متعددی نیز از خلفای جور آمده است که علی (علیه السلام) در طواف کعبه سیلی محکمی به جوانی زد. جوان به نزد دوّمی رفت و او پاسخ داد من چه بگویم که دست او دست خداست و چشم او چشم خداست چشم خدا دیده و دست خدا زده است. به دنبال علی (علیه السلام) فرستادند و ایشان گفت جوان داشت به اجنبیه نگاه می کرد و من او را با سیلی به خودش آوردم. از پیامبر روایت شده که خدا از نور علی (علیه السلام) ملائکه ای خلق کرده است که تا قیامت او را مدح می کنند. @veaaolelm
سید هاشم بحرانی که مرد بزرگواری بود و آیت الله مرعشی از او به عظمت یاد می کردند ، کتابی دارد به نام "غایه المرام"، هر باب و فصلی را در مدح آل الله با روایات عامه ( اهل سنت) شروع کرده و سپس روایات خاصه ( اهل تشیع) را ذکر کرده است. امام خمینی در "کشف الاسرار" از این کتاب زیاد روایت آورده است. کتاب "کفایه الخصام" ترجمه کتاب غایه المرام است. هر روایتی را در آن کتاب ببینیم مربوط به هر دو طایفه عام و خاص است و با دریایی از مدح آل الله روبرو می شویم. در یکی دیگر از روایات که در کتاب "علی و سنه" احمد حنبل آورده است، در توصیف بهشت آمده است که در بهشت کوهی است به نام فردوس و چشمه ای دارد به نام سلسبیل و خانه ای نیست در بهشت مگر اینکه این چشمه از آن رد می شود. امیر المومنین در بالای این کوه هستند و چشمه تحت سیطره امیرالمومنین است. در جای دیگری هم داریم که هیچ خانه ای نیست مگر اینکه شاخه ای از شجره طوبی در آن است. همچنین در روایات است که یک ضلع هر خانه ای از بهشت با خانه علی و فاطمه و جعفر و حسن و حسین و حمزه همجوار است ، یعنی هر کسی بخواهد با بهشت کار داشته باشد باید جنبه ای از ایشان در او باشد. آیه شریفه { وَ يَقُولُ الَّذينَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفي بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ } (و کسانی که کفر ورزیدند، می گویند تو پیامبر نیستی ، بگو: خدا و آنکس که علم کتاب نزد اوست برای گواهی میان من و شما کفایت می کند) گاهی وقوف میکنم به نفس الامر، گاهی شخص می گوید خدا میداند من این را نکرده ام. این شهادت دادن نیست موکول به نفس الامر است. به بیان دیگر معلوم است من این کار را نکرده ام ( مشکل خیلی از کفار در رسالت بود و نه در توحید { إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ } ، این شخص مثل ماست چگونه است که به او وحی نازل شده باشد، البته در خداشناسی آنها مشکل بود که در نبوت مشکل داشتند) آقای خوانساری کتابی دارد به نام "العقاد الحقه" ، خوانندگان پرسیده بودند این کتاب توحیدی است ولی بیشتر در مورد فضایل امام علی است، پاسخ داده شد چراکه در وحدانیت خدا کمتر اختلاف است ولی ولایت امیرالمومنین مورد قبول همه نیست. پیامبر مقام نفس الامریِ رسالت خود را مورد توجه قرار می دهد . همین که خداوند متعال شاهد است بین ما، من را کفایت میکند. نقش مُهر برخی بزرگان شیعه "حسبی الله و کفی" بود که این مهر معصوم نیز بوده است. "خدای من را بس است و او مرا کفایت میکند" این آیه مقام حسبی الله و کفی را اشاره دارد . خدا ادلّه معجزه دارد و بعد می گوید علی نیز شاهد است. شهادت امام علی به عنوان شهادت نفس الامری آمده است. همانطور که خدا به مقام رسالت من وقوف دارد امیر المومنین نیز به رسالت من وقوف دارد. باید در معنای این آیه بسیار تأمل کنیم، این آیه تا آخر عمر جای تأمل دارد. هرچه انسان در این آیه بیشتر عمیق میشود به معرفه الولی بیشتر آگاه می شود. شهادت فرع علم است و تا کسی به موضوعی عالم نباشد نمی تواند شهادت بدهد. کسی که صاحب علم الکتاب است نیز اگاه است. معصومین نیز به این آیه خیلی استناد کرده اند. شهادت امام علی (علیه السلام) در کنار شهادت خدا آمده است . شهادت امام علی و خدا و رسول خدا، نفس الامری است. { امَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ } آورده اند که هر جا ایمانتان سست شد، این آیه را تلاوت کنیم. خود رسول خدا مومن است و خدا نیز مومن است. نه مراست قدرت آن که دم زنم از جلال تو یا علی نه مرا زبان که بیان کنم صفت کمال تو یا علی شده مات عقل موحدین همه در جمال تو یا علی چو نیافت غیر تو آگهی ز بیان حال تو یا علی نبرد به وصف تو ره کسی مگر از مقال تو یا علی هله ای مجلّی عارفان تو چه مطلعی تو چه منظری هله ای موله عاشقان تو چه شاهدی تو چه دلبری که ندیده ام به دو دیده ام چو تو گوهری چو تو جوهری چه در انبیاء چه در اولیاء نه تو را عدلی و همسری به کدام کس مثلت زنم که بود مثال تو یا علی (مخمس فؤاد کرمانی) @veaaolelm
💠 شرح نهج البلاغة 💠