eitaa logo
👇🏻 تبلیغات گسترده ونوس 👇🏻
1هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
330 ویدیو
4 فایل
💥 هو الرزاق 💥 جهت رزرو تبلیغ فقط و فقط 🔴به ایدی زیر مراجعه کنید 👇 خانم ترکی مدیر گسترده ونوس @z_t1369 کانال واریز👇 @venus_variz
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه دنبال یک و راحت می گردی بیا اینجا👇🤩 از های باکیفیت با های بسیار مناسب😍💯 خرید مستقیم و بدون واسطه از شهر❣🤩 💜 👇❣ https://eitaa.com/joinchat/1356071116C01a80f4c93 روی بزن بیا و ببین چه کفشایی دارن👆😍 🕊🌱
عمومی جز رمان جوک و اینستایی ✔️ صد کا. آخرین آزاد 4500
🦋با افتخار تولید ایرانی🇮🇷 📣🔴 توجه توجه کارهای عید رسید😍😍 ۱۰۰ تومن زیر قیمت بازار🤩🤩 🌈👈 به صورت وعمده🤩 ❄️👈 به تمام نقاط کشور لینک کانال👇👇 ❤️❤️❤️❤️❤❤ https://eitaa.com/joinchat/1356071116C01a80f4c93
بانوان اگر پر نشد کمی عمومی✔️ تا ۱۳۰کا. دومین آزاد 4500😍
🍕اگه عاشق وفلافل هستی بدو بیا🏃 آموزش👇 🍕سمبوسه پیراشکی 🍔پیتزا 🍝لازانیا 🍡فینگرفود آموزش غذاهای👌 ازدستش ندین👇 https://eitaa.com/joinchat/133038089C616b958b58
🔴 عجیب ‼️ دختر ۱۶ساله ای دارم که فقط یه دوست صمیمی به نام مریم داشت. یک روز دخترم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره با یکی درس بخونه و منم بهش اجازه دادم که با مریم اونم فقط تو خونه خودمون میتونه درس بخونه. ⭕️رفت و آمد مریم به خونمون شروع شد تا اینکه یه روز دخترم مریض شد😞 و رسوندیمش دکتر ولی تلخ ترین خبر دنیا رو دکتر بهم داد . خدای من دخترم شده😳😳 اما چجوری؟؟😰 ادامه سنجاق شده در کانال زیر👇 https://eitaa.com/joinchat/2585919506Cc8f4e2c77c
اگر فرزند پسر دارید روی بمب های زیر کلیک کنید👇 خیلی جالبه🙈 💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣 💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣 💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣 💣💣💣💣💣 اگر فرزند دختر دارید روی فرشته ها کلیک کنید👇 👼👼👼👼👼👼👼👼👼👼👼👼 👼👼👼👼👼👼👼👼👼👼👼 👼👼👼👼👼👼👼👼👼👼👼👼 👼👼👼 ⛔️چند دقیقه دیگه حذف میکنم میخورید👆
بانوان و عمومی و رمان آزاد ✔️
از دل‌درد و تهوع به خودم می‌پیچیدم که معاون مدرسه به طرفم اومد: – به خونتون زنگ زدم، میان دنبالت ضربه‌ای به در خورد و مهراد وارد شد. درد در تمام شکم و پاهایم پیچید و اشک‌هایم سرازیر شد. مهراد با نگاه به صورت اشکیم، عصبی گفت: - وسایل‌شـو آماده کنیـد تا بِبَـرمـش مارال با دهان باز و خیره به مهراد، زیر گوشم پچ زد: – نگفته بودی داداش به این خفنی داری بـَرادر...!!! نمی‌دونست من بـرادری ندارم و اون کسی نیست جــز....‌🙈😢 https://eitaa.com/joinchat/3826450563Ce13ddad450 پارت واقعی رمان خدمتکار عمارتی بودم که به لطف ارباب، به مدرسه می‌رفتم.....♨️❌
🔴 همسرم از ابتدا زن بود 16 فروردین 95 با همسرم در اداره آشنا شدم و بعد ازدواج کردیم. نگار همیشه موقع خواب ترس داشت و اجازه نمیداد باهم باشیم خیلی ناراحت میشدم و از اتاق خواب میامدم بیرون. یک شب ک بیرون خواب بودم صدای عجیب و غریبی از اتاق خوابی که نگار خواب بود میامد بله دنیا دور سرم خراب شد اما برای انتقام از نگار چیزی نگفتم دوربینی در اتاق خواب قرار دادم تا راز ترس همسرم بفهمم آن شب خارج از اتاق خواب خوابیدم و فردای آن روز دوربین رو چک کردم .همه چيز خوب بود تا در ساعت ٣:٢٥ دقيقه بامداد .... 😳 🔴ادامه داستان 👇باز شود https://eitaa.com/joinchat/1169424633Cf5ec4a62d2
صد کا بانوان و رمان