eitaa logo
-وصال
222 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
341 ویدیو
5 فایل
˓ ﷽ °• پِلاڪ را از گردنش‌ در آورد.! گفتم‌:از ڪجـٰا تو را بشنـٰاسند؟! گفت:آنڪہ بـٰاید‌ بشنـٰاسد! میشنـٰاسد.♡🖇• "کپـی؟:باذکـرصلـوات‌آزاده🗝🔒🍃" وَصـ☘ـال:)🌏 شرایطمون: @vesal_media🌝🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
-وصال
••🌸 #هـرچۍ_تـو_بخواے ✨ #پارت39 گفت: خوبم.نگران نباشید. بدون اینکه سرشو بالا بیاره،گفت: _از اولی
••🌸 یه قرار دیگه گذاشتن تا درمورد عقد و عروسی صحبت کنیم... قرار شد اسفند ماه تو محضر عقد کنیم، پنج فروردین جشنی خونه بابا بگیریم.یکسال بعد عروسی کنیم. امین از ارثیه پدریش خونه و ماشین داشت که قرار شد تو همون خونه زندگی کنیم. اون شب خاله امین یه جعبه کوچیک بهم داد و گفت: _اینو امین داده برای شما. وقتی رفتن،بازش کردم.یه انگشتر عقیق زنانه بود.خیلی زیبا بود. زیرش یه یادداشت بود که نوشته شده بود: با ارزش ترین یادگاری مادرم. انگشتر به دستم کردم.خیلی به دستم میومد. برای عقد بزرگترها همه بودن.... عمه ها،عمو و خاله ی امین.پدربزرگ و مادربزرگ ها؛عمه و دایی و خاله ی من.مامان و بابا و علی و محمد و خانواده هاشون. محضر خیلی شلوغ شده بود... قبل از اینکه عاقد برای بار سوم بپرسه آیا وکیلم، تو دلم گفتم خدایا خودت خوب میدونی من کی ام. فقط تو میدونی من چقدر گناهکارم. اینا فکر میکنن من خیلی خوبم، کمکم کن آبروی دینت باشم. -عروس خانم آیا وکیلم؟ تو دلم گفتم خدایا با اجازه ی خودت،با اجازه ی رسولت(ص)،با اجازه ی اهلبیت رسولت(ع)،با اجازه ی امام زمانم(عج)، گفتم: _با اجازه ی خانم زینب(س)، پدرومادرم، بزرگترها،شهید رضاپور و همسرشون.. بله... صدای صلوات بلند شد. امین هم بله گفت و عاقد خطبه رو شروع کرد.... بعد امضاها و مراسم حلقه ها و پذیرایی،خیلی از مهمان ها رفته بودن. امین و محمد یه گوشه ای ایستاده بودن و باهم صحبت میکردن..اطرافم رو خوب نگاه کردم.هیچکس حواسش به من نبود... منم از فرصت استفاده کردم و خوب به امین نگاه کردم. جوانی بیست و چهار ساله،لاغر اندام که موها و ریش مشکی و نسبتا کوتاه و مجعدی داشت. کت و شلواری که به سلیقه ی من بود خیلی به تنش قشنگ بود. اقرار کردم خیلی دوستش دارم. مریم اومد نزدیکم.آروم و بالبخند گفت: _بسه دیگه.خجالت بکش.پسر مردم آب شد. امین متوجه نگاه من شده بود و از خجالت سرشو انداخته بود پایین. به بقیه نگاه کردم.همه چشمشون به من بود و لبخند میزدن... از شدت خجالت سرخ شده بودم.سرمو انداختم پایین و دلم میخواست بخار بشم تو ابرها. سوار ماشین امین شدم... فقط من و امین بودیم.با آرامش واحترام گفت: _کجا برم؟ -بریم خونه ما. دوست داشتم با امین بریم بهشت زهرا (س)پیش پدرومادرش... گرچه بهتر بود با لباس عقدم میرفتم ولی دوست نداشتم همه نگاهم کنن. ترجیح دادم چادر مشکی و لباس بیرونی بپوشم.لباس عقدم پوشیده بود ولی سفید بود و جلب توجه میکرد. گل خریدیم و رفتیم سمت بهشت زهرا(س). تو مسیر همش به امین نگاه میکردم ولی امین فقط به جلو نگاه میکرد. بهتر،منم از فرصت استفاده میکردم و چشم ازش برنمیداشتم. یک ساعت که گذشت بالبخند گفت: _خب صحبت هم بفرمایید دیگه.همه ش فقط نگاه میکنید. دوست داشتم زودتر باهام خودمونی حرف بزنه.از کلمات شما و افعال سوم شخص استفاده نکنه. میدونستم امین خیلی با حجب و حیائه و اگه خودم بخوام مثل دخترهای دیگه رفتار کنم،این روند طولانی تر میشه. پس خودم باید کاری میکردم. گرچه خیلی برام سخت بود ولی امین همسرم بود و معلوم نبود چقدر کنار هم میموندیم.نمیخواستم حتی یک روز از زندگیمو از دست بدم.دل و زدم به دریا و گفتم: _امین. بدون اینکه نگاهم کنه،سرد گفت: _بله. این جوابی که من میخواستم نبود. شاید زیاده روی بود ولی من وقت نداشتم.دوباره گفتم: _امین. بدون اینکه نگاهم کنه،بالبخند گفت: _بله. نه.این هم نبود. برای سومین بار گفتم: _امین. نگاهم کرد.چشم تو چشم.با لبخندگفت: _بله خوشم اومد ولی اینم راضیم نمیکرد. برای بار چهارم گفتم: _امین. چشم تو چشم،بالبخند،با اخم ساختگی، گفت: _بلههه نشد.پنجمین بار با ناز گفتم: _امییییین. به چشمهام نگاه کرد و بالبخند و خیلی مهربون گفت: _جانم؟؟!!!! این شد.از ته دل لبخند زدم... و همونجوری که چشم تو چشم بودیم، گفتم:... ادامه دارد...
روزھارفت‌فقط‌حسرت‌دیداررخت مانده‌براین‌دل‌یعقوبی‌ماآقاجان:))💔' @vesal_mebia
توے‌وصیت‌نامہ‌اش‌برایم‌نوشتہ‌بود اگر‌بھشت‌‌نصیبم‌شد‌منتظرت‌ میمانم‌باهم‌برویم :)♥️🌿... @vesal_mebia
میگفت‌حـَرم‌اِمـٰام‌رضـٰا جاییہ‌ڪہ‌ھـرچۍبِخواےرو بـَرات‌خـِیرمیڪنن!' حتےاگہ‌خیرنباشہ🍃... ❤️ @vesal_mebia
عجب‌کسایی‌هستیم‌‌هممون‌تومجازی یاگمنام‌هستیم‌یاشهیدیم‌یارفیق‌شهیدیم ویادرراه‌شهادتیم‌؛ولی‌درواقعیت... @vesal_mebia
این کانالا تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران میباشد به کوری چشم دشمنانِ داخلی و خارجی✌️🇮🇷 کپی از مطالب با ذکرِ صلوات،ما کی باشیم حلال حرام کنیم🙂🌸 همسایه کانال وصال: @n_khadem_alhossein @mohebban_mahdii_313
اگر‌زن‌ها‌به‌انقلاب،نپوسته بودندانقلاب‌پیروز‌نمۍشد امروز‌هم‌انقلاب‌مُحتاج‌توست‌بانو( : ˼امام‌‌‌‌‌‌‌خامنه‌اۍمُدَّظِلُّهُ‌العالۍ˹ ✨ @vesal_mebia
اره عزیز من... @vesal_mebia
[﷽♥️] 😂✨ㅤ پست نگهبانی رو زودتر ترک کرد فرمانده گفت: ۳۰۰ تا صلوات جریمته!! چند لحظه فکر کرد ،، و گفت : برادرا بلند صلوات !! همه صلوات فرستادند ... گفت : بفرما از ۳۰۰ تا هم بیشتر شد . ! ☺️😂 シ︎🔗🌸°• ↯🍃 @vesal_mebia
⪻🕶⪼‌‌ - - بایدبه‌این‌باوربرسـیم‌که‌بسیـجی‌بودن‌فقط‌تولبـآس‌چریکی‌خلآصه‌نشـده.! اصل‌اینه‌که‌نفس‌وبـآطنمون‌رویه‌بسـیجی‌مخلص‌تربیت‌کنیـم'!:) - - ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــــ‌⪻𑁍⪼‌‌ــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ! @vesal_mebia
سلام ی چند نفری میاد این طرف؟🙂💔 چند روزه توی این آمار گیر کردیم🚶‍♂ ب عشق ادامه دادن به هدفت بزن رو کلمه ورود🥰 @bartarin_hso 🌸ورود🌸 🌱