May 11
-وصال
أللَّھُمَ؏َـجِّلْلِوَلیِڪَألْفَـــــــــرَج💛🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ😍
✨ما ابدیت در پیش داریم❣
👤•.استاد عالی
از دستش ندید رفقا👌👌
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
#مسائل_سیاسی_روز
#وقایع_آخرالزمان
✨بسم الله الرحمن الرحیم
و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد
✅ سلام علیکم جمیعا
⭕️امروز میخوام مطالبی رو عرض کنم که با خوندنش دلتون آروم بشه و نگرانی تون کاهش پیدا کنه
⭕️حضرت آقا چندین سال قبل فرمودن که ما در یک برهه حساس هستیم و داریم به یک پیچ تاریخی بزرگ میرسیم
⭕️اما در یکی دو سخنرانی اخیرشون فرمودن ما داریم از این پیچ تاریخی عبور میکنیم
⭕️رفقا
گذر از این پیچ تاریخی یعنی رسیدن ما به سر منزل مقصود
⭕️ باور کنید این چیزی که ما الان در مورد فشار روی زندگی خودمون داریم حس میکنیم در آینده نزدیک برای بقیه دنیا عین آرزو خواهد بود
⭕️ البته اینم بگم
آقا هشدار دادن که فتنه اخیر هنوز تموم نشده و باید مراقب باشیم که مغرور نشیم
⭕️ یعنی دشمن یه قدم دیگه از طراحی دقیقی که کرده مونده
⭕️در مورد چهار امتحان قوم موسی هم که میدونید
که آخریش امتحان اقتصادی بود
⭕️ در مکاشفات یوحنا باب ۶ آیات ١ تا ٨ در مورد چهار سوار آخرالزمان صحبت شده
که اولی بیماری
دومی جنگ
و سومی قحطی
و چهارمی مرگ
خواهد بود
⭕️ دنیا بیماری رو از سر گذروند هر چند همین بیماری میتونه عامل مرگ هم باشه
⭕️دومی که جنگه
و داریم مییینیم که جنگ روسیه و اوکراین داره به شدت پیچیده میشه
⭕️جنگ روسیه و اوکراین بدجور پیچیده خواهد شد
⭕️و سومی قحطی است
و فقط مختص ایران نیست بلکه جهانی است
اما ما به دلایلی که هست کمترین آسیب رو مییینیم ولیکن فشار خواهیم داشت ولی زود رفع میشه
⭕️و چهارمی سوار مرگ خواهد بود که دنیا رو فرا میگیره
از جنگ و خونریزی تا بیماری
⭕️ یه عده الان هی نق میزنن ولی بعدا میفهمند که وضعیت ما به نسبت وضع جهانی خیلی هم عالی خواهد بود
⭕️زمانی که ما از این بحران خارج بشیم دنیا تازه وارد اون اتفاقات وحشتناک خواهد شد
⭕️میدونم سخته
میدونم کمرها داره خم میشه زیر بار این فشارها
میدونم داریم اذیت میشیم
⭕️ ولی خدا نکنه مثل امت امیرالمومنین علی علیه السلام در دوسال پایانی عمر مبارکشون ما هم ولی زمان رو تنها بگذاریم
⭕️ مردم توی ٢٢ بهمن به عالم نشون دادن که با این همه فشار از ولی دست نخواهند کشید
⭕️ یادتونه گفتم آخرین فتنه ، فتنه ناکارآمدی دولت و نظامه ؟
الان دقیقا وسط این فتنه هستیم
⭕️ دشمن بدونه ما برای دلار و طلا نیست که پشت ولی امرمون وایسادیم
ما برای ولی مان سر خواهیم داد چه برسه به اماممان که اگر بیایند جانمان رو خاک پایش خواهیم کرد ان شاالله
⭕️ الان زمان استقامت در فتنه های آخرالزمانه
⭕️هر کی استقامت کنه برنده است
⭕️یه حرف دلی هم بزنم
چه نق بزنیم و چه استقامت بکنیم اوضاع گذر میکنه
چه کم بیاریم و چه مبارزه کنیم هم باز اوضاع میگذره
ولی فردا اونهایی سرافرازند که استقامت و مبارزه کردن
نه با نق زدنهای ما
نه با نا امیدی ما اوضاع عوض نمیشه
اوضاع با امید و استقامت و مبارزه است که عوض خواهد شد
⭕️و اما نقشه آخر که دشمن داره
بارها گفتم این بالارفتن قیمت دلار احساسی است
مردم تو رو خدا اینقدر راحت و زود گول نخورید
با هر چیز که نباید به فکر پول و سود بود
میدونم ترس از افت ارزش پولتون رو دارید
اما دشمن استاد جنگ روانیه
با شبکه های اجتماعی مثل تلگرام و انواع و اقسام سیگنالهای الکی دارن مردم رو تحریک میکنند برای خرید و فروش دلار
وقتی دلار یهو با کله بخوره زمین اونوقت فحشش رو به نظام و انقلاب ندیدا
⭕️ میدونم بخاطر این حرفم توهین خواهم شنید ولی عیبی نداره
من فقط خدای خودم رو شاهد میگیرم اونچیزی که باید میگفتم رو گفتم حتی اگر کسی گوش نکنه
⭕️ و چیزی که بهش اعتقاد دارم اینه که چه در این فتنه و چه فتنه های آینده ، این حزب الله است که پیروز خواهد بود
✅والسلام علیکم و رحمةالله
اللهم عجل لولیک الفرج
🌹مروج فرهنگ#مهدویتباشیم
@vesal_mebia
-وصال
••🌸 #هـرچۍ_تـو_بخواے ✨ #پارت38 -اینکه خودتون بنده ی خوبی باشین فقط براتون مهمه؟ -نه. ازدواج یه ر
••🌸 #هـرچۍ_تـو_بخواے
✨ #پارت39
گفت: خوبم.نگران نباشید.
بدون اینکه سرشو بالا بیاره،گفت:
_از اولی که اومدم،منتظر بودم شما یا خانواده تون در این مورد چیزی بگین. برام مهم بود اولین مطلبی که در این مورد میگین چی هست و چجوری میگین. خودمو برای هرچیزی آماده کرده بودم جز سؤالی که پرسیدین.
-یعنی به این موضوع فکر نکرده بودید؟
-بهش فکر کرده بودم ولی انتظار پرسیدنش از جانب شما،اونم به عنوان اولین سؤال نداشتم.
-انتظار داشتین چی بگم؟
-هرچیزی جز این....
نفس عمیقی کشید و گفت:
_اگه حرف دیگه ای نیست بریم پیش بقیه.
دو هفته وقت گرفتم،...
نه برای فکر کردن. مطمئن بودم امین خیلی خوبه ولی مطمئن نبودم میتونم تو جهادش کمکش کنم.
من دو هفته وقت گرفتم تا به خودم فکر کنم.تا ببینم میتونم مانعش نباشم و پر پروازش باشم.
دو هفته گذشت....
خیلی با خودم فکر کردم و خیلی از خدا کمک خواستم.
دو ساعت قبل از اینکه خاله ی امین تماس بگیره،..
مامان اومد تو اتاقم.داشتم نمازمیخوندم. وقتی نمازم تموم شد،مامان کنارم نشست و گفت:
_به نتیجه رسیدی؟
سرمو انداختم پایین و گفتم:
_مامان،حلالم کنید،شما بخاطر من خیلی اذیت میشین...من...میخوام...با..آقای رضاپور.... ازدواج کنم.
جونم دراومد تا تونستم بگم...
مامان پیشونیمو بوسید و گفت:
_ان شاءالله خوشبخت بشی.
بعد رفت بیرون.بلند شدم و دوباره نماز خوندم...
ادامه دارد...
-وصال
••🌸 #هـرچۍ_تـو_بخواے ✨ #پارت39 گفت: خوبم.نگران نباشید. بدون اینکه سرشو بالا بیاره،گفت: _از اولی
••🌸 #هـرچۍ_تـو_بخواے
✨ #پارت40
یه قرار دیگه گذاشتن تا درمورد عقد و عروسی صحبت کنیم...
قرار شد اسفند ماه تو محضر عقد کنیم، پنج فروردین جشنی خونه بابا بگیریم.یکسال بعد عروسی کنیم. امین از ارثیه پدریش خونه و ماشین داشت که قرار شد تو همون خونه زندگی کنیم.
اون شب خاله امین یه جعبه کوچیک بهم داد و گفت:
_اینو امین داده برای شما.
وقتی رفتن،بازش کردم.یه انگشتر عقیق زنانه بود.خیلی زیبا بود. زیرش یه یادداشت بود که نوشته شده بود:
با ارزش ترین یادگاری مادرم.
انگشتر به دستم کردم.خیلی به دستم میومد.
برای عقد بزرگترها همه بودن....
عمه ها،عمو و خاله ی امین.پدربزرگ و مادربزرگ ها؛عمه و دایی و خاله ی من.مامان و بابا و علی و محمد و خانواده هاشون.
محضر خیلی شلوغ شده بود...
قبل از اینکه عاقد برای بار سوم بپرسه آیا وکیلم،
تو دلم گفتم خدایا خودت خوب میدونی من کی ام. فقط تو میدونی من چقدر گناهکارم. اینا فکر میکنن من خیلی خوبم، کمکم کن آبروی دینت باشم.
-عروس خانم آیا وکیلم؟
تو دلم گفتم خدایا با اجازه ی خودت،با اجازه ی رسولت(ص)،با اجازه ی اهلبیت رسولت(ع)،با اجازه ی امام زمانم(عج)، گفتم:
_با اجازه ی خانم زینب(س)، پدرومادرم، بزرگترها،شهید رضاپور و همسرشون.. بله...
صدای صلوات بلند شد.
امین هم بله گفت و عاقد خطبه رو شروع کرد.... بعد امضاها و مراسم حلقه ها و پذیرایی،خیلی از مهمان ها رفته بودن.
امین و محمد یه گوشه ای ایستاده بودن و باهم صحبت میکردن..اطرافم رو خوب نگاه کردم.هیچکس حواسش به من نبود...
منم از فرصت استفاده کردم و خوب به امین نگاه کردم.
جوانی بیست و چهار ساله،لاغر اندام که موها و ریش مشکی و نسبتا کوتاه و مجعدی داشت. کت و شلواری که به سلیقه ی من بود خیلی به تنش قشنگ بود.
اقرار کردم خیلی دوستش دارم.
مریم اومد نزدیکم.آروم و بالبخند گفت:
_بسه دیگه.خجالت بکش.پسر مردم آب شد.
امین متوجه نگاه من شده بود و از خجالت سرشو انداخته بود پایین. به بقیه نگاه کردم.همه چشمشون به من بود و لبخند میزدن...
از شدت خجالت سرخ شده بودم.سرمو انداختم پایین و دلم میخواست بخار بشم تو ابرها.
سوار ماشین امین شدم...
فقط من و امین بودیم.با آرامش واحترام گفت:
_کجا برم؟
-بریم خونه ما.
دوست داشتم با امین بریم بهشت زهرا (س)پیش پدرومادرش...
گرچه بهتر بود با لباس عقدم میرفتم ولی دوست نداشتم همه نگاهم کنن.
ترجیح دادم چادر مشکی و لباس بیرونی بپوشم.لباس عقدم پوشیده بود ولی سفید بود و جلب توجه میکرد.
گل خریدیم و رفتیم سمت بهشت زهرا(س).
تو مسیر همش به امین نگاه میکردم ولی امین فقط به جلو نگاه میکرد. بهتر،منم از فرصت استفاده میکردم و چشم ازش برنمیداشتم.
یک ساعت که گذشت بالبخند گفت:
_خب صحبت هم بفرمایید دیگه.همه ش فقط نگاه میکنید.
دوست داشتم زودتر باهام خودمونی حرف بزنه.از کلمات شما و افعال سوم شخص استفاده نکنه. میدونستم امین خیلی با حجب و حیائه و اگه خودم بخوام مثل دخترهای دیگه رفتار کنم،این روند طولانی تر میشه. پس خودم باید کاری میکردم.
گرچه خیلی برام سخت بود ولی امین همسرم بود و معلوم نبود چقدر کنار هم میموندیم.نمیخواستم حتی یک روز از زندگیمو از دست بدم.دل و زدم به دریا و گفتم:
_امین.
بدون اینکه نگاهم کنه،سرد گفت:
_بله.
این جوابی که من میخواستم نبود. شاید زیاده روی بود ولی من وقت نداشتم.دوباره گفتم:
_امین.
بدون اینکه نگاهم کنه،بالبخند گفت:
_بله.
نه.این هم نبود. برای سومین بار گفتم:
_امین.
نگاهم کرد.چشم تو چشم.با لبخندگفت:
_بله
خوشم اومد ولی اینم راضیم نمیکرد. برای بار چهارم گفتم:
_امین.
چشم تو چشم،بالبخند،با اخم ساختگی، گفت:
_بلههه
نشد.پنجمین بار با ناز گفتم:
_امییییین.
به چشمهام نگاه کرد و بالبخند و خیلی مهربون گفت:
_جانم؟؟!!!!
این شد.از ته دل لبخند زدم...
و همونجوری که چشم تو چشم بودیم، گفتم:...
ادامه دارد...
توےوصیتنامہاشبرایمنوشتہبود
اگربھشتنصیبمشدمنتظرت
میمانمباهمبرویم :)♥️🌿...
#شھیداسماعیلدقایقی
@vesal_mebia