°•{مدافــــع حــــرم
#شهید_علـــــی_دراجـــــی🕊🌹}•°
#زندگینامه
◽️علی از شیعیان پاک و شجاع عراقی بود. پدرش ابومیثم از فرماندهان بزرگ سپاه بود. پدر دوشادوش سپاه ایران مقابل ارتش بعثی عراق جنگید و در سال ۱۳۷۹ در راه زدودن عتبات عالیات از لوث حکومت بعثیان، به دست بعثیان به شهادت رسید.
◽️بعد از نابودی رژیم بعث علی به همراه خانوادهاش به عراق بازگشت، سالها بعد یکباره کشور سوریه مورد حمله تروریستهای تکفیری قرار گرفت و علی راه پدر را در پیش گرفت.
◽️آن روزها او دانشجوی رشته حقوق دانشگاه شهید بهشتی تهران بود. اما درس را رها کرد و به سرزمین شام رفت. سرانجام در تاریخ ۲۹ مرداد ماه سال ۱۳۹۲ به شهادت رسید.
سـردار جانباز
#شهید_حاجحسن_شوکتپور
#زندگینامه
◽️حاج حسن شوکت پور در عملیات والفجر ۸ در فاو از ناحیه كمــر بر اثر اصابت تركش توپ قطع نخــاع شد و تا پایان عمــر مجبور به استفاده از صندلی چرخدار شد.
◽️آن شهیـد مدتی را در بیمارستان بستری بود اما عشـق حضـور در كنـار رزمندگان اســـلام او را با همان صنـدلی چرخـــدار به مناطق عملیاتی كشاند و تا پایان جنگ در كنار سرداران و فرماندهان جنــگ به وظیفه خطیر دفاع از اسلام پرداخت.
◽️این شهید بزرگوار پس از درگذشت امام خمینی بارها و بارها اعلام كرد كه پس از رحــلت آن روح بلند دیگر ادامه زندگی برایم قابل تحمل نیست.
◽️این عاشــــــق صادق و پیرو راستیـن خط سرخ علـوی در حالی كه بیش از دو ماه از رحلـت عاشقان و عارفان نگذشته بود بر اثر عفونت شدیـــد كلیـــــه در ۳۰ مرداد ماه سال ۱۳۶۸ دارفـــــانی را وداع گفتـه و به خیــــل شهیـــــدان انقـــــلاب پیوست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#فرازی_از_وصیتنامه
◽️قدر این آزادی، انقـــــلاب و اسـلام را بدانید، قدرت مطلق خداست و همه چیز ازآن او و در تحت اراده و فرمان اوست.
🔻فرمانده لجستیک لشکر۱۴امام حسین
🔻معاونت لجستیک ستاد مشترک سپاه
#لالہهای_آسمونے
حلال و حرام را #رعایت می کرد. علاقه زیادی داشت که به خدمت سربازی برود. من به او می گفتم: پسر یکی از #برادرانت سربازی هست و پدرت هم در ییلاق است و این برادر تو هم کوچک است تو بمان، #فعلاً نرو. می گفت: مادر من می روم و برادرم که دارای زن و بچه است در پشت #جبهه بماند.همیشه نمازش را می خواند و روزه می گرفت. خیلی با ایمان بود. در #امانتداری و ناموس پرستی زبانزد بود بسیار شوخ طبع بود. ارادت زیادی به #اهل بیت خصوصاً آقا امام حسین (ع) داشت و در مراسمات #عزاداری شرکت می کرد.
✍ به روایت مادر بزرگوار شهید
🌷 #شهید_سهراب_فیلی
#روایٺــ_عِـشق ✒️
هر وقت #قرار بود مأموریت برود
اگر من راضی نبودم تمام تلاشش را می کرد ،یا #مأموریت را نرود و یا به هر نحوی مرا راضی می کرد. اما این بار فرق داشت...مدام #گریه می کردم تا منصرفش کنم، اما نه به گریه هایم توجه کرد تا #سست شود و نه از رفتن منصرف شد...صبح با اشک و #قرآن بدرقه اش کردم.دستی به صورتم کشید و خیسی #اشکم را به سر و صورتش زد و گفت: "بیا بیمه شدم. صحیح و #سالم بر میگردم"
✍به روایت همسر بزرگوار شهید
#شهید_شجاعت_علمداری🌷
°•|🍃🌸
#فرازی_از_وصیتنامه
#شهید_صادق_سرابی_نوبخت🕊🌹
◽️شهـادت، دعوتی است بسوی نسلها، که وقتی جبهه حق، خلع سلاح شود، راه ســـــومی را برمیگزیند که اگر میتوانی بمیران و اگر نمیتوانی بمیر....
◽️خدایا! توشاهدی که حتی دوستانمان مرا خلـــــع ســـلاح کردند و آنان که باید دوستم میداشتند، نفـــرتم داشتند؛ آنان که باید همراهم میشدند سدراهم شدند و آنان که باید هم گامم میشدند، برویم سیلی زدند...
◽️خـــــدایا! تو شاهــــدی که من و تمام جوانهــــایی که به کردستــــــان آمدیم، بخاطر اسـلام و انقـــــلاب اسـلام آمدیم؛ چرا دولـــــت همـراه ما نشد؟ چرا روشن نظران سد راه ما شدند؟ چرا علماء از ما دوری میگزینند؟ مگر ما مخالف اســـلام کار میکنیم؟
◽️خـــــدایا! خط امــــام کدامیک از این خطهاست؟ به مردم بفهمان خط امــــام چیست.
◽️خـــدایا! به امام خمینی عمر بیشتری عطا کن... به تمام کسانی که واقعا پیـرو امامند، عمــر بیشتری عطا کن که بیشتر به اسلام خدمت کنند...
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
#خاطرات_شهید
ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ بـےﻫﻮﺵ بودﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ هم ﺗﺮڪﺶ ﺗﻮے ﭘﺎم ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ و خونریزے داشت ؛ ﺣـﺎﺝ ﺣﺴﯿﻦ مےﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ داخل
ماشین . هے ﺩﺳﺖ مےﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺯﯾﺮ ﺑﺪﻥ بچہ ﻫﺎ ، ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، مےﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ...
ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ مےﮔﺮﻓﺖ مےڪﺸﯿﺪ ،
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ نمےﺷﺪ ...
با غصّہ ﺯﻝ ﺯﺩ ﺑﻪ ﻣﺎ ڪہ ﺯخمے ﺍﻓﺘﺎﻩ
ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺭﻭے ﺯﻣﯿﻦ ... ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺳﻮﺍﺭ ﺭﺩ مےﺷﺪﻧﺪ ﺩﻭﯾﺪ ﻃﺮﻓﺸﺎﻥ ...
ﮔﻔﺖ : «ﺑﺎﺑﺎ .....! ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﺶ ﺗﺮ ﻧﺪﺍﺭﻡ ؛ نمےﺗﻮﻧﻢ ﺍینها ﺭﻭ ﺟﺎبہﺟﺎ ڪﻨﻢ . ﺍﻻﻥ میمیرند ؛ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺎﯾﻦ . »
ﭘﺸﺖ ﺗﻮﯾﻮﺗﺎ یڪے یڪے ﺳﺮﻫﺎﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ مےڪﺮﺩ ، ﺩﺳﺖ مےڪﺸﯿﺪ ﺭﻭے ﺳﺮﻣﺎﻥ و مےگفت : ﻧﮕﺎﻩ ڪﻦ .... ﺻﺪﺍﻣﻮ مےﺷﻨﻮے .....؟ ﻣﻨﻢ ، ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺮﺍﺯے .... مےگفت و ﮔﺮیہ مےڪﺮﺩ .....
سردار عشق و علمدار خمینے (ره) فرمانده لشگر امام حسین (ع)
#سردار_شهید_حاج_حسین_خرازی
#التماس_شفاعت 🌷
°•|🍃🌸
°•{ســردار والامقام
ابالفضـــــل جبههها
#شهید_حسین_خـــــرازی🕊🌹}•°
🔴 #بوسه_بر_پای_رزمندگان
◽️حاج حسين رزمندهها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد.
◽️يك شـب تانكها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچهها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانكها راه میرود و با سرنشيــنها گفت و گوهای كوتاه میكند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست.
◽️مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون!
◽️تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟
گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی.
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ
صفات اخلاقی خوب را به تدریج کسب کرده بود:
سختکوشی،
مطالعه زیاد،
پرستاری
و خدمت به دوستان مجروح در بیمارستان
و خانواده شهدا،
بیشتر سکوت کردن
و کمتر حرف زدن
و حفظ ارتباط با روحانیت
و فرار از دوربین....
ویژگیهایی است که بیشتر از مقدس بودن و تقید به نوافل از او در خاطرم مانده است....
هر چند هم اهل #نماز_شب بود و هم حتیالمقدور نماز جماعتش ترک نمیشد و از صفات عجیبش این بود که سر بر بالش و متکا نمیگذاشت گویا نمیخواست دنیا خیلی گرفتارش کند...
#شهید_سیدمحمد_اسحاقی
شهید احمدی روشن به امام علی (علیه السلام) ارادت ویژه ای داشت، به "سادات" هم همینطور، به طوری که دوستانش می گفتند #عید_غدیر یا سیزده رجب هر چه که به عنوان عیدی میخواستیم نه نمیگفت... با "نهج البلاغه" مأنوس بودند و برای اثبات قضیه #غدیر چندین کتاب از جمله کتاب های شهید مطهری را خوانده بودند و در دورانی که حج بودند توانسته بودند با زبان عربی دست و پا شکسته، با یک "سنی" بحث کند و به قول خودشان آخر سر هم مرد سنی کم آورده بود...
#شهید_هستهای
مصطفی احمدی روشن 🌹
روحالله همیشه از مهمانیهایی که مادرش به مناسبت عید غدیر میگرفت و اطعام میداد، با شور و حال خاصی تعریف میکرد.
.
هرسال عید غدیر مقید بود به خاله و داییهایش که #سید بودند سر بزند و یا تلفن کند و عید را به آنها تبریک بگوید...
.
بخشی از کتاب #دلتنگ_نباش :
.
روحالله گفت: «خیلی قدر خونوادهت رو بدون. ما هم تا قبل از فوت مامانم، مثل شما بودیم. همه با هم دور یه سفره جمع میشدیم. با اینکه مامانم، بزرگ فامیل نبود، همیشه همه رو جمع میکرد دور هم.»
زینب با اشتیاق به حرفهایش گوش میداد.
ـ چون مامانم سید بود، همیشه عید غدیر غذا درست میکرد، همه رو دعوت میکرد. عید غدیر همیشه مهمون داشتیم. همه خونۀ ما جمع میشدن. مامانم میگفت: «عید غدیر ثواب داره به دیگران غذا بدی.» .
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_روح_الله_قربانی