این زیبا ترین توضیحی بود که میتونستم
بخونم از سید حسن نصرالله:
اين نسلی که حاضر است از مرز عبور کند؛ دیوار را از ریشه برکند؛ فنس مرزی را ببُرد و بیسلاح، با سینه ای بیسپر و با مشت ِ خالی به دل دشمن بزند، نسلی مومن، پر از هیجان و دلباخته بیت المقدس است.
قلم به دست گرفتم تا بنویسم برای تسکینِ دلِ دوستانم. برای تسکینِ دلِ تازه عروسی که همسرش را میان شلوغی های دو سال پیش از دست داده بود. برای رفیقانی که دلسرد شده بودند و برای دوستانی که ترسیده بودند. حالا اما دو سال از آن ماجرا و هیاهو میگذرد. شاید پس از قائله ۸۸ این دومین بار بود که دشمن از هر طرفی که دستش میرسید زهر مار افعی به دامانِ این گربه میریخت. در میان این سال ها هم بود، اما این بار نقشه نابودی کامل داشتند. آن تجربه نزدیک ترین تجربهی من و رفقایم به اوائل انقلاب بود. بازار صحیفه خوانی برایم آن روز ها داغِ داغ بود. #خمینی_کبیر بیست و دومِ بهمن نود و پنج گفته بودند که: "جهاد در راه عقیده، شکست ناپذیر است." وقتی نوشته های شهید باقری و آوینی را میخواندم میدیدم انگار خمیر مایه کلامشان همین است. پس سینه سپر کردم و به هر کس که دلسرد شده بود میگفتم حزبالله هم الغالبون!
حالا که امشب دوباره به یاد آن شب ها و روزهای پر هیاهو افتادم خواستم بگویم که پیروزی با این راه و این خط است. راه و خط علیع. بیایید ما هم خودمان را به همین راه و رسم بند کنیم تا شاید عاقبت به خیر شویم. عاقبت به شرّ شدن ترس دارد. نماینده یزید در سال ۱۴۰۰شدن ترس دارد.
حالا اما آرامش ساکن است و باید بر اساس نقشهی راه های #حضرت_آقا پیش برویم. پیر جماران ما را به دست ایشان سپرد. تمام این زخم ها باعث محکم تر شدن ریشهمان میشود. باید درد بکشیم، زخم بخوریم تا بفهمیم این انقلاب چقدر ارزش دارد. تا بفهمیم این انقلاب چطور تنها انقلاب دنیا شده
مُرتاح
اگر از فردا تا پایان این عیدِ عزیز پرچم ایران عزیزمون 💙🇮🇷 رو سر در خونههاتون بزنین و عکس بگیرین و ب
اینو دریابین
یادِتان نررره
مُرتاح
اینو دریابین یادِتان نررره
یکی عکس فرستاده
دم اتاق خوابگاهش پرچم زده
نوشته بود: اگه بدونی با چه بدبختی اینو اون بالا زدم همه کادو هارو میدی به خودم مهدوی!😂🤌🏻
AbolHasan - Lare Lare.mp3
5.14M
واقعیتش اینه که
ما شمالیا حتی اگه غمم داشته باشیم نمیتونیم نخندیم. یه قطعهی بسیار دلنشین و دوستداشتنی . .
به قول بابام؛ خدایا اگه با ما مَسلِهای(مسئلهای) داری بگو باهم حلش کنیم. دیگه انقدر فشارم لازم نیست دورت بگردم.
شمارو نمیدونم. ولی من این شلوغیایی که واسه رسیدن به هدف پیش میاد رو دوست دارم. امیدوارم روز به روز به آمال و آرزوتون نزدیک تر بشین، یه حس قشنگیه. انگار اصلا وارد یه دنیای دیگه میشین.
SaberKhorasani-Ali-03.mp3
1.03M
از وقتی که یادم میاد، چه اول سخنرانی چه اول تدریس گفتم: الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین به ولایت امیرالموئمنین و بسم الله الرحمانِ الرحیم. ولی آرزو دارم بتونم کل این صوت رو بخونم برای شروع.
از القابِ حضرت موسی بن جعفر
کاظم هست . .
یعنی وجود مقدسی که هنگام آزار هایِ
دیگران؛ خشمش رو فرو میخورده . .
کاش کمی اینو یاد میگرفتم!
#شهادت_امام_کاظم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستی اگر اسم بود، علی بود. #ابوتراب
پرده اول:
نیمه های شبِ شعب ابی طالب بود که صدایی محمد را بیدار کرد: بیدار شو عزیزکم. مثل همیشه، ابوطالب بود. مثل پروانهای دور محمد میگشت. انگار گلِ تازه روییدهای بود که میترسید با هر طوفانی از جای کنده شود. طوری که دیگران نفهمند محمد را بیدار میکرد و جگرگوشهاش علی را در بستر میخوابانید. میترسید که قریش ناگاه به او حملهور شوند و در خواب تکهتکهاش کنند بنابراین این کار را میکرد تا تیرشان به هدف نخورد و علی جانش را فدای بقاء محمد کند. این کارِ هر شبش بود. حتی شبی علی گفت: بابا جان سرانجام من یکشب در همین بستر کشته خواهم شد. که ابوطالب با تندی به او گفت: فرزندم! هر زندهای به سوی مرگ خواهد رفت. من بردباریِ تو را آزمودم. تو را فدای زندهماندن نجیب زادهای کردم. و فرزندش علی با شیرین سخنی، مرگ خود را در راه پیامبر افتخار دانست.
پرده دوم:
محاصره اقتصادی قریش، با نقشه گروهی از خردمندان، در هم شکست. پیامبر و هوادارانش پس از سه سال تبعید و رنج، از (شعب ابی طالب) بیرون آمدند و راه خانه های خود را در پیش گرفتند. خرید و فروش با مسلمانان آزاد شد، و نزدیک بود که وضع مسلمانان سروسامانی پیدا کند. که ناگاه پیامبر با پیش آمد بسیار تلخی روبرو گشت. این مصیبت جگر سوز زخمی مهلک بر پیکر مسلمانان بیدفاع بود. اثرِ این اتفاق در آن روزهای حساس با هیچ مقیاسی قابل اندازهگیری نبود. محمد پدری دلسوز را از دست داده بود که از هشت سالگی تا پنجاه سالگی همچو کوه پشتش ایستاده بود و هیچ گاه اجازه نداد احساس خطر یا بیپناهی کند. مرگِ ابوطالب محمد را یکبار دیگر یتیم و علی را تک و تنها کرده بود و مسلمانان را در غمی عجیب فرو برد. اسلام پشتوانهای عظیم را از دست داده بود.
پرده سوم :
سه روز بعد محمد یار و یاور دیگری را از دست داد که سرآمد تمامِ یاران بود. بانو خدیجه! کسی که تمامِ خودش و اندوختهاش را وقفِ محمد و دینِ محمد کرده بود. زنی که الگوی تمام کارآفرینان خانم است! حالا بعد از خدا، محمد فقط علی را داشت. و خدایی علی چقدر حیدرانه پشت محمد ایستاد! که جانم فدای هر دویِشان باد.
#حدیث_سادات_مهدوی
آنقدر در رمز و راز عشق سِیر نمود که جز مهربانی و عطوفت چیزی میان خانه قلبش حضور ندارد.
ذکر بر لب به سمت آب حرکت میکند. با هر قدمش گویی لاله و نسرین میشکفد. قصد وضو دارد. قطره های آب با هیجان سعی میکنند خودشان را به دستانِ مهربانش برسانند، شستن صورت تمام میشود و به سمت دست ها میرود. گربه ای تشنه سر میرسد و زار زار به آب نگاه میکند. وضو را قطع میکند و آب را نزد گربه میگذارد. #مبعث
هدایت شده از مُرتاح
Maher Zain - Asalamo Alaik Ya Rasoulolah (320).mp3
4.87M
عیدتون مبارک 💙. #دلآرام.
قرآنِ قشنگم و گرفتم دستم میبوسمش و بهش میگم قربونت برم که از دلِ مهربون ترین آدمِ دنیا، محمد، رسولِ خدا اومدی پیشِ ما.