من داستان کلی رو تعریف میکنم، معمولا
بعد از تعریفش از شنوندگان قول میگیرم
که مثل داستان برای خواهر و برادر شون
روایتگری کنن، خب برین چند سال پیش
شهر مدینه، علی ع هنوز نفس میکشه و
در کنار حضرت زهراس زندگی، میکنند
فکر ِ قشنگیه .
پیامبر در میزنن و وارد خونه میشن بعد
از سلام و خوش و بش میگن مریض احوالن
و به دخترشون میگن عبای ِ یمانیشون رو
بیارن واسه استراحت . بعد از اون ح زهراس
به کارشون ادامه میدن .. دوباره صدای در
میاد، امام حسن هستن، بعد از سلام و ..
به مادرشون عرض میکنن که بوی ِ خوشی
چون بوی ِ جدمان میشنوم و ح زهراس
تایید میکنند حرفشون رو و توضیح میدند
که دارن استراحت میکنند، بعد از سلام
با پیامبر اجازه این رو میگیرند که باهاشون
به زیر عبای یمانی برن و این اجازه رو میدن بهشون.
مُرتاح
پیامبر در میزنن و وارد خونه میشن بعد از سلام و خوش و بش میگن مریض احوالن و به دخترشون میگن عبای ِ ی
امام حسین هم در میزنند و وارد خانه
میشن، بعد از سلام همون سوال رو تکرار
میکنند و همون جواب رو میشنوند دقت
داشته باشین ( حضرت زهرا جواب سلام
رو اینطور به هردو فرزندش داد، سلام ای
فرزندم، نور دیدهی من و میوهی دلم .. )
ایشون هم به پیش پیامبر رفتند و عرض
سلام کردند پیام بر اینطور جواب میدن
سلام بر شافع ِ امت ِ من :) . ایشون هماذن
میگیرن و وارد عبا میشن.
مولا وارد خونه میشن و بعد از سلام و ..
میفرمایمد بوی خوشی نزد تو احساس
میکنمگویا بوی برادرم و پسر عمویم
رسول خداست .. حضرت فاطمه هم تایید
میکنند حرفشون رو و میگن ایشون به
همراه دو فرزندمون زیر عبا هستند،
ایشون هم میرن تا اذن ورود بگیرن پیامبر
اینطور سلام رو جواب میدن، سلام بر
وصی و پرچم دار من و اذن رو بهشون
میدن.
همین لحظه حضرت زهرا هم میگن من
هم به سمت کسا رفتم تا اذن بگیرم و سلام
کردم، پیامبر این طور جواب دادن، سلام بر
دخترم و پارهی تنم به تو اذن دادم. پس
ایشون هم به زیر کساء رفتن.
وقتی همه به زیر عبا رفتن پیامبر دو طرف
کساء رو گرفت و دست راستشونروبه سمت
آسمون بلند کردن و فرمودن، خدایا اینان
خاندان منند و گوشتشان گوشت ِ من و
خونشان خون ِ من است و هر چیزی که
اینان رو آزار بده من رو آزار داده و . .
و حالا ببینید خدا چی در جواب میفرمان
ای فرشتگان براستی که نیافریدم آسمان
بنا شده و زمین گسترده شده رو نه ماه رو
نه فلک رو نه دریا و نه کشتی و نه ..
مگر به خاطر این پنج تن که زیر عباهستن
جبرئیل سوال میپرسه چه کسانی زیر عبان؟
فرمودند آنان، فاطمه و پدرش و شوهرش و
دو فرزندش.دقت کنید، نگفت محمد و دختر
و دامادش! فرمودن فاطمه و ..
جبرئیل اجازه میگیره از خدا تا بره و ششمین
نفرشون بشه، خدا اذن میده بهش و ایشون
به پیش پیامبر رفتند و فرمودند (حرف های
خدارو در رابطه باهاشون تکرار کردند) و اذن
ورود خواستند، و وقتی اذن ورود بهشون دادن
و وارد کساء شدن آیه تطهیر رو که خداوند
وحی کرده بودند رو میخونند.
إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ
أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا - ۳۳احزاب.
حقیقت این است که خداوند میخواهد
پلیدی و ناپاکی را از خاندان شما ببرد و
شما پاکیزهی کاملید.
مولا فرمودند به پیامبر که، این که ما همه زیر
یک عبا نشستیم چه فضیلتی داره؟ ایشون
به خدا و .. قسم میخورند و میفرمان که
در آینده این داستان ما در جمع و محافل
دوستان ما خوانده میشه و در اون موقع
رحمت خدابر اونها نازل میشه و تا وقتی
که در اون مجلس هستند فرشتگان برا اونها
آمرزش میطلبند تا وقتی پراکنده بشن. و
مولا تا این سخنان رو شنیدند گفتن به خدا
قسم ما رستگار شدیم و شیعیان ماهم
رستگار شدند.
و پیامبر دوباره فرمودند به خدا قسم، اگر
در محفلی این دعا خوانده شود و در اون
محفل اگر کسی اندوهناک باشند اندوهش
رو خدا برطرف میکنه و نه غمناکی که
غمش رو خدا برطرف میکنه،و نه حاجتخواهی
که حاجتش رو خدا برطرف میکنه و مولا
دوباره اون حرف رو تکرار میکنند.
والسلام.
#گعده
سال ۵۷همین روز، امام یه سخنرانی داشتن بین دانشجوها در مورد اوضاع ایران و اصلاحات آمریکایی شاه، تو نوفل لوشاتو(پاریس) #خمینی_کبیر
مستشارها آمدند برای اینکه در اینجا باشند؛
هم نظام ما را نظام انگل بار بیاورند که هست،
و هم اینجا مطالعات بکنند که چه جور بهتر
میشود این لقمه چرب را خورد و آن طور
ماند. آن طور باشد واین ملت حرف نزند.
اگر حرف بزند یک ملت وحشی است! یک
ملت وحشی است که داد میزند که آقا ما
را آزاد کنید! یک ملت وحشی است که داد
میزند که آقا مال ما را نخورید! اما آنها وحشی نیستند، آنها مترقی هستند! مال مردم
را باید بخورند آنها، باید غارت کنند.
اینها قیام کردند و ما هم باید دنبال آنها باشیم.
این طور نیست که عذر بیاوری که من اروپا
هستم و آن امریکا هست و آنها ایران هستند؛
این عذر نیست شما هم در امریکا که هستید
هر مقداری که میتوانید؛ شما هم در پاریس
که هستید هر مقداری میتوانید؛ من هم که
اینجا هستم هر مقداری که میتوانم.
ما مکلفیم به اینکه خدمت کنیم به این مردم،
به این بیچارهها، به این جوانْ مردهها. ما
انسانیم، باید خدمت کنیم. و خدمت به آنها
یعنی خدمت به خودمان است؛ یعنی در این
منافعی که ایرانی دارد مشترکیم، همهمان
شریکیم. اگر مملکت ما یک مملکت مستقلی
بشود، تَبَع نباشد، اگر مملکت ما یک مملکت
آرامی باشد، اگر مملکت ما یک مملکتِ- عرض
میکنم که- مرفهی باشد، خوب ما هم جزء آن
مملکت هستیم، ما هم در رفاه هستیم، ما هم چه؟ هستیم.
شما هم در پاریس که هستید هر مقداری
میتوانید؛ من هم که اینجا هستم هر مقداری
که میتوانم. من حالا شما را دیدم این مقدار
میتوانم به شما چیز بگویم، حرف بزنم،
میزنم؛ شما هم رفقایتان را، آنهایی که اهل
اینجا هستند، خارج هستند، چه هستند، با هم
قرار بدهید که کمک بکنید به این نهضتی که
هست. تاریخ سراغ ندارد این جور نهضتی که الآن در ایران است. تاریخ ایران تا حالا سراغ ندارد این جور نهضتی که تمام ایران- تمام- بایستند. بچه این قَدَری بگوید که مرگ بر شاه، پیرمردش هم بگوید مرگ بر شاه؛ همچو نهضتی ما نداشتهایم در ایران.
گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم ؟
آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری !
به یادگار بماند این روز ِ محترم و سزاوار پرستش ، روزی که دوباره تورا دیدم .
به وقت دیدار ِ ؛ این رفاقت رگ و
ریشه دار .
مسجد جامع آمل، 1401.07.20 .