🔰بنام خدا ✅دستور العمل مسابقه تک منبعی و مسابقات همسو 👈 برنامه مسابقه يا مسابقات همسو، بدين صورت است که به مناسبتی که مسؤلان امر انتخاب کنند متن، داستان يا لطيفه قرآنی مناسب آن انتشار می يابد و داوطبان شرکت در مسابقه؛ واژه های بکار رفته در اين داستان را، از 14 ادبيات (منابع آموزه های دينی) برداشت کرده حفظ می کنند تا بر اساس بالاترين واژه و حفظ بيشتر مطلب، نمونه تلفيق و پيوند دادن چند واژه با هم را اينجا ببينيد👇
https://eitaa.com/vigenameh/36
داوطلب گزينش شده و به رقابت با ديگر شرکت کنندگان، بپردازد، تا برترين آن ها از جايزه مناسب برخوردار گردد.. والسلام مرتضوی 📚مدير مسؤل مؤسسه فرهنگی هنری فرهنگ سازان حجة بن الحسن (ع)
https://eitaa.com/vigenameh
🔰موضوع : خيانت
✅ عنوان از همه جا رانده !
👈روش پيامبر(ص) اين كه هر گاه مى خواستند عازم جهاد شوند، ميان دو نفر از ياران خود پيمان اخوت و برادرى مى بستند تا يكى از آن ها به جهاد برود و ديگرى در شهر بماند و كارهاى لازم و ضرورى را انجام دهد. حضرت در جنگ تبوك ميان سعيد بن عبدالرحمن و ثعلة بن انصارى پيمان برادرى بست و سعيد در ملازمت پيامبر (ص) به جهاد رفت، ثعلبه هم در مدينه ماند و عهده دار امورخانواده او گرديد و هر روز مايحتاج زندگى خانواده سعيد را مهيا مى كرد. در يكى از روزها كه زن سعيد در مورد كار لازم خانه از پشت پرده با او سخن مى گفت، وسوسه نفس، هوس خفته ثعلبه را بيدار كرد و با خود گفت : مدتى است كه اين زن از پس پرده با تو سخن مى گويد، آخر نگاهى بنما و ببين در پشت پرده چيست و گوينده اين سخن كيست ؟ خيالات شيطانى و هوس هاى نفسانى، چنان او را تحريك نمود كه جرأت پيدا كرد و پرده را كنار زد و نگاهى خيانت آميز به همسر سعيد كرد و مشاهده نمود، زنى است زيبا كه فروغ حجب و حيا، رخسار او را محاطه كرده است. ثعلبه با همين يك نگاه شهوت آميز چنان دل از دست داده و بي قرار شد كه قدم هاى خود را پيش نهاد و به زن نزديك شد، آن گاه دست دراز كرد كه با وى در آويزد، ولى در همان لحظه حساس و خطرناك، زن فرياد زد و گفت : اى ثعلبه ! آيا سزاوار است كه پرده ناموس برادر مجاهد خود را بدرى ؟ آيا شايسته است كه او در راه خدا پيكار نمايد و تو در خانه وى نسبت به همسرش قصد سوء كنى ؟ اين كلام مانند صاعقه اى بر مغز ثعلبه فرود آمد، فريادى زد و از خانه بيرون رفت و سر به كوه و صحرا نهاد. در دامنه كوهى شب و روز با پريشانى و بى قرارى و گريه و زارى به سر مى برد و پيوسته مى گفت : خدايا تو معروف به آمرزشى و من موصوف به گناهم. مدت ها گذشت و او همچنان در بيابان ها ناله و بى قرارى مى نمود و عذر تقصير به پيشگاه خدا مى برد و طلب عفو و آمرزش مى كرد. تا اين كه پيامبر گرامى اسلام (ص) از سفر جهاد مراجعت نمود : وقتى سعيد به خانه آمد قبل از هر چيز احوال ثعلبه را پرسيد. همسر وى ماجرا را براى وى شرح داد و گفت : هم اكنون در كوه و بيابان با غم و اندوه و ندامت دست به گريبان است. سعيد با شنيدن اين سخن از خانه بيرون آمد و براى جستجوى ثعلبه به هر طرف روى آورد. سرانجام او را يافت كه در پشت سنگى نشسته و دست بر سر نهاده و با صداى بلند مى گويد : اى واى بر پريشانى و پشيمانى ! واى بر شرمسارى ! واى بر رسوايى روز رستاخيز!! سعيد نزديك شد و او را در كنار گرفت و دلدارى داد و گفت : اى برادر برخيز و با هم نزد پيامبر رحمت برويم، اين درد را دوايى و اين رنج را شفاعى بايد. ثعلبه گفت : اگر لازم است حتما به حضور پيامبر شرفياب شوم بايد دست ها و گردن مرا با بند بسته و مانند بندگان گريزپا به خدمت پيامبر ببرى. سعيد ناچاردست هاى او را بست و طناب در گردنش افكند و بدين گونه روانه مدينه شدند. ثعلبه دخترى به نام للّه للّه حمصانه داشت، چون خبر آمدن پدرش را شنيد، دوان دوان به سوى او شتافت ولى همين كه پدر را با آن وضع ديد اشك تاءثّر از ديدگانش فرو ريخت و گفت : اى پدر اين چه وضعى است كه مشاهده مى كنم ؟ ثعلبه گفت : اى فرزند! اين حال گناهكاران در دنياست تا خجالت و رسوايى آن ها درسراى ديگر چگونه باشد. همان طور كه مى آمدند از در خانه يكى از صحابه گذر كردند، صاحب خانه بيرون آمد و چون از جريان آگاهى يافت، ثعلبه را از پيش خود راند و گفت : دور شو كه مى ترسم به واسطه خيانتى كه مرتكب شده اى به عذاب الهى گرفتار شوى، برو تا شومى عمل تو گريبان مرا نگيرد.
همچنين با هر كس روبرو مى شد او را بيم مى داد و از خود مى راند تا اين كه به حضور على (ع) رسيدند، حضرت فرمود : اى ثعلبه ! آيا نمى دانستى كه توجهات الهى نسبت به مجاهدين راه حق از هر كس ديگرى بيشتر است ؟ اكنون به پيشگاه رسول اكرم (ص) برو شايد اين خطاى تو قابل جبران باشد. ثعلبه با همان وضع آمد و مقابل در خانه پيامبر(ص) ايستاد و با صداى بلند گفت للّه للّه المذنب؛ يعنى گناهكار. حضرت اجازه دادند وارد شود و پس از ورود پرسيدند : اى ثعلبه ! اين چه وضعى است؟ از اين جا خارج شو با خدا راز و نياز كن و طلب آمرزش نما. ثعلبه از خانه پيامبر بيرون آمد و روى به صحرا نهاد. دخترش جلو آمد و گفت : اى پدر! دلم سخت به حالت مى سوزد مى خواهم هر جا مى روى همراهت باشم ولى چه كنم كه پيامبر(ص) تو را از نزد خود رانده، من هم مجبورم كه تو را برانم. ثعلبه در بيابان ها مى ناليد و روى زمين مى غلطيد و پى در پى مى گفت : خدايا همه كس، مرا از پيش خود راند و دست نا اميدى برسينه ام زد، اى مونس بى كسان اگر تو دستم را نگيرى چه كسى دست مرا گيرد؟ اگر تو عذرم را نپذيرى چه كسى بپذيرد؟ چند روزى بدين حال در سوز و گداز به سر برد و شبى چند را به گريه و نياز به پايان آورد، سر انجام هنگام نماز عصر، پيك حق آمد و اين آيه را بر حضرت محمد(ص) خواند : « و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله و لم يصر على ما فعلوا و هم يعلمون.» نيكان كسانى هستند كه هر گاه كار ناشايستى از آن ها سر زد خدا را به ياد آرند و از گناه خود به درگاه او توبه كنند، كيست جز خداوند كه گناهان را بيامرزد؟ آن ها كسانى هستند كه بر انجام كارهاى زشت اصرار نورزند؛ زيرا به زشتى گناهان آگاهند. (1( فرشته وحى، جبرئيل امين عرض كرد : يا رسول الله ! خداوند مى فرمايد : از ما بخواه ثعلبه را بيامرزم، پيامبر (ص) حضرت على (ع) و سلمان را به دنبال ثعلبه فرستادند، در ميان راه شبانى به آن ها رسيد. على (ع) سراغ ثعلبه را از او گرفت، چوپان گفت : شب ها شخصى به اين جا مى آيد و در زير اين درخت مى نالد. حضرت امير (ع) و سلمان صبر كردند تا شب فرا رسيد، ثعلبه آمد و در زير آن درخت دست نياز به سوى خالق بى نياز دراز كرد و عرض كرد : خداوندا! از همه جا محرومم، اگر تو نيز مرا برانى به كه رو آورم و چاره كار از كجا بخواهم. در اين هنگام على (ع) گريست، آن گاه نزديك آمد و گفت : اى ثعلبه ! مژده باد تو را كه خدا تو را آمرزيده و اكنون پيامبر (ص) تو را مى خواند، آن گاه آيه شريفه كه در مورد قبول توبه او نازل شده بود، قرائت فرمودند. ثعلبه برخواست و همراه حضرت به مدينه آمده و مستقيما وارد مسجد پيامبر شدند، حضرت مشغول نماز عشا بودند.
حضرت امير(ع) و سلمان و ثعلبه نيز اقتدا كردند و بعد از خواندن سوره حمد، پيامبر(ص) شروع به خواندن سوره تكاثر نمودند، همين كه آيه اول را تلاوت فرمود : الهكم التكاثر شما مردم را بسيارى مال و فرزندان سخت (از ياد خدا و مرگ) غافل داشته است. ثعلبه نعره اى زد و چون آيه دوم را قرائت فرمود : حتى زرتم المقابر تا آن جا كه به گورو ملاقات اهل قبور رفتيد، مجددا فرياد بلندى برآورد و چون آيه سوم را شنيد : كلا سوف تعلمون به زودى خواهيد دانست كه پس از مرگ در برزخ چه سختي ها در پيش داريد. ناگهان ثعلبه ناله اى دردناك برآورد و نقش بر زمين شد. بعد از نماز پيامبر(ص) دستور دادند : آب آوردند و به صورتش پاشيدند ولى او به هوش نيامد و مانند چوب خشك روى زمين افتاده بود چون درست ملاحظه كردند، ديدند ثعلبه جان به جان آفرين تسليم كرده است.
خزينة الجواهر، ص 330، به نقل روضة الانوار، محقق سبزوارى .
https://eitaa.com/vigenameh
🔰مباهله ✅دعوت به اسلام
👈يكى از شهرهاى حجاز شهرى است بنام نجران، كه در مرز يمن قرار دارد. در صدر اسلام، اهل آن جا با آئين نصرانيّت مى زيستند، در سال دهم هجرت، پيامبر اسلام (ص) توسط خالد بن وليد اهالى آن منطقه را به اسلام دعوت فرمود و گروه بسيارى مسلمان شدند، ولى بقيه در كيش نصرانيت باقى ماندند. رسول گرامى اسلام (ص) نامه اى به روحانيون بزرگ نصاراى نجران نوشته و ضمن دعوت آنان به دين مبين اسلام، فرمود : بعد از رسيدن نامه پيامبر به هراس افتادند و با هيئتى مركب از چهارده نفر، به سر پرستى شخصى بنام (شرحبيل) به مدينه آمدند. هيئت روحانيون اعزامى از نجران، وارد مدينه شدند و مستقيماً در مسجد، به محضر پيامبر (ص) آمدند. روحانيون نجران، چون وقت عبادت خود را نزديك ديدند، ناقوس را براى اعلام نماز بصدا در آوردند. اطرافيان پيامبر از مشاهده اين وضع ناراحت شده و گفتند : يا رسول الله ! در مسجد شما، صداى ناقوس ؟! فرمود : بگذاريد عبادت خودشان را بجا بياورند.
بعد از اداى مراسم عبادت، به محضر پيامبر رسيده و گفتند : شعار شما در دعوت بسوى خدا چيست ؟ فرمود : من مردم را دعوت مى كنم كه بگويند : خدائى جز خداى يكتا وجود ندارد و من هم پيامبر خدا هستم، عيسى بن مريم نيز بنده و مخلوق خداست، غذا ميخورد و آب مى نوشد و سخن مى گويد. روحانيان نجران گفتند : اگر بنده خدا بود پدرش كيست ؟ در همان حال به پيامبر وحى نازل شد كه از آن ها بپرس در باره حضرت آدم چه مى گوئيد؟ آيا او بنده و مخلوق خدا نبود كه مانند ساير بندگان مي خورد و مى نوشيد و سخن مى گفت ؟ وقتى پيامبر از آن ها سؤال كرد، گفتند : آرى او چنين بود. در اين جا پيامبر پرسيد : بسيار خوب ! پدر آدم كى بود؟ آن ها در جواب عاجز شده و مات و مبهوت به همديگر نگاه كردند. در آن حال خداوند اين آيه را فرستاد : (اِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَاللّهِ، كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُون)(1 : مَثَل عيسى در نزد خدا، همچون آدم است، كه او را از خاك آفريد و سپس به او فرمود : موجود باش ! او هم فوراً موجود شد. بنابراين ولادت عيسى بدون پدر، هرگز دليل بر اُلُوهيّت او نيست .
وقتى آن ها از جواب فرو ماندند، پيامبر (ص) آن ها را به اسلام دعوت كرد و آن ها براى رهائى خويش تظاهر كرده و گفتند : ما مسلمان شديم، پيامبر فرمود : نه ! شما دروغ مى گوئيد و شما را علاقه به صليب موهوم عيسى و شراب خوارى و خوردن گوشت خوك، مانع مى شود تا دين حق را بپذيريد!) و چون آن ها از پذيرفتن دين اسلام سرباز زدند، در همان لحظه آيه نازل شد : فَمَنْ حاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبينَ (2) : هرگاه بعد از علم و دانشى كه در باره مسيح به تو رسيده باز كسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند به آنها بگو : بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نمائيم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفس هاى خود دعوت كنيم، شما هم از نفس هاى خود؛ آنگاه مباهله كنيم؛ و لعنت خدا را بردروغگويان قرار دهيم .
نصاراى نجران گفتند : خيلى خوب ! اين كارى منصفانه است و بنا گذاشتند براى مباهله در روز آينده آماده شوند. وقتى به منزل رسيدند : سيد و عاقب و اهتم، سه تن از بزرگان نصارى گفتند : اگر محمد، فردا با عده اى از ياران و اصحابش براى مباهله آمد، ما هم با او مباهله مى كنيم و او قطعاً پيامبر خدا نيست. امّآ اگر با خاندانش، براى مباهله حضور يافت، ما به اين كار نبايد دست بزنيم، زيرا اگر او خاندان نزديكش را براى اين كه انتخاب كند و حاضر شود آن ها را فدا نمايد، حتماً او پيامبر است و در ادّعاى خويش راستگو است .
فردا صبح نصاراى نجران آمده و در محل مورد نظر ايستادند و منتظر ورود پيامبر(ص) بودند كه ناگاه ديدند : حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله در حالى كه كودكى را در آغوش و كودكى را در دست دارد و زنى پشت سر او، و مردى هم بترتيب، دنبال آن زن به آرامى قدم بر مى دارند و با شكوه و جلال خاصى، به پيش مى آيند. روحانيون نصارا، از مردم حاضر در صحنه، سؤال كردند : اينان چه نسبتى، با محمد (ص) دارند؟ گفتند : آن مرد على بن ابى طالب، داماد اوست و آن زن فاطمه، دخترش مى باشد و آن دو كودك فرزندان فاطمه و على هستند. روحانيون نصارا، از مشاهده اين منظره نگران شده و جا خوردند؛ به طورى كه شرحبيل، خطاب به همراهانش گفت : اين را بدانيد كه من عذاب را در چند قدمى خود احساس مى كنم، اگر اين مرد فرستاده خدا باشد و با اين وضع دست به نفرين برداريم، تمام ما نابود خواهيم شد، و تا روز قيامت يك نفر نصرانى، در روى زمين باقى نخواهد ماند و به اين ترتيب نصاراى نجران، از نفرين پيامبر ترسيده و دست از مباهله برداشتند و عرض كردند : اى ابوالقاسم (ص) نظر ما اين است كه با تو مباهله نكنيم، تو دين خود را داشته باشد و بگذار ما هم بدين خود باقى باشيم.
پيامبر فرمود : اگر حاضر به مباهله نيستيد مسلمان شويد. اسقف گفت : نه ! مسلمان نمى شويم و چون توانائى جنگ نداريم، مانند ساير اهل كتاب، جِزيه (3) مى دهيم . پيامبر (ص) هم پذيرفت و با آن ها مصالحه كرد.(3) 1- آل عمران / 59.
2- آل عمران / 61. 3- جزينه، نوعى ماليات است
https://eitaa.com/vigenameh
✅نمونه #مسابقه و #مسابقات 👈گفتنی است بحمد الله سرج ايتا ما و شما را در اين مسير ياری می نمايد به نمونه ای از اين موارد توجه فرمائيد.
https://eitaa.com/noor133Qoran/42911
https://eitaa.com/ba_qoran/1341
https://eitaa.com/vigenameh
🔰نمونه تلفيق و بهم پیوند دادن منابع مختلف
👈موضوعات: علم و دانش، آموزش، تعلیم و تربیت، استاد، مربی، مادر
✅بخش قرآن
🌷اهميت علم و دانش
برتری صاحبان علم و دانش مثبت
https://eitaa.com/dastanhayghorany/236
🌷نياز به آموختن
https://eitaa.com/dastanhayghorany/171
🌷اهميت تعليم و تربيت
https://eitaa.com/dastanhayghorany/192
🌷سفارش به تحصيل علم
https://eitaa.com/dastanhayghorany/236
✅بخش روايات و احاديث
🌷زمان آموزش
https://eitaa.com/danestanyhayrevaiat/134
🌷اهميت تربيت و ادب
https://eitaa.com/danestanyhayrevaiat/150
🌷استاد و معلم
https://eitaa.com/danestanyhayrevaiat/162
🌷کلیدهای تربيت
https://eitaa.com/danestanyhayrevaiat/215
🌷مادر
https://eitaa.com/danestanyhayrevaiat/308
✅بخش سخنان بزرگان
🌷اهميت علم و دانش
علم چو آيد به تو گويد چه كن
.https://eitaa.com/danestanyhaybozorgan/52
🌷ضرورت راهنمایی نسل جوان
https://eitaa.com/danestanyhaybozorgan/28
🌷آداب دانش اندوزی در سخنان امام رضا (ع) https://eitaa.com/danestanyhaybozorgan/8
🌷سفارش به تحصيل علم
علم اولين و آخرين
https://eitaa.com/danestanyhaybozorgan/16
🌷اهمیت تعلیم و تربیت و استادان
https://eitaa.com/danestanyhaybozorgan/120
✅بخش شعر و ضرب المثل و تمثيل
🌷آموزش
تمثیل شبیه کاری
https://eitaa.com/danestanyhayrevaiat/215
🌷ضرورت و نیاز به استاد
https://eitaa.com/danestanyhaybozorgan/26
🌷بايد های معلمی
#تمثيل تنور
https://eitaa.com/danestanyhaybozorgan/26
🌷سرزنش بی تربيت https://eitaa.com/danestanyhayshearefarsi/204
✅بخش داستان طنز لطيفه
🌷آموزش_رفتاری
https://eitaa.com/dastan_latifeh/308
🌷برکات آموزش دادن بسم الله
https://eitaa.com/dastan_latifeh/114
🌷آموزگار
اهميت کار آموزگاری
https://eitaa.com/dastan_latifeh/114
🌷استاد
نقش استاد در تعيين سرنوشت
https://eitaa.com/dastan_latifeh/135
🌷تأثير شير مادر
https://eitaa.com/dastan_latifeh/48
🌷نمونه مادران قهرمان https://eitaa.com/dastan_latifeh/264
🌷علم
مقدار علم ما بالنسبه به !
https://eitaa.com/dastan_latifeh/386
🌷بايدهای تحصيل علم
https://eitaa.com/dastan_latifeh/306
🌷تحصيل علم
https://eitaa.com/dastan_latifeh/306
🌷راهنما بودن علم
https://eitaa.com/dastan_latifeh/124
🌷علم و دانش بياموزيد
کوشش در کسب علم
https://eitaa.com/dastan_latifeh/62
https://eitaa.com/vigenameh