🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
سلام ماهی جان صبحتون بخیروشادی 🌸🌸🌸🌸
میشه لطف کنید پیام منو داخل گروه بذارید من واقعا به راهنمایی دوستان نیاز دارم چون همیشه چیزای خوب وعالی از این کانال یاد گرفتم
برای ابرویی که تاتو شده وابروهام ریخته کم شدن چه پیشنهادی دوستان دارن تا مجدداً ابروهام رشد کنن
درمورد خواهری که فرمودن در خانه ما پول من وتو نداره واقعا درسته هر موقع زن وشوهر دوجیب نباشن برکت در خانه
هست 🌸🌸دوستتون دارم ممنون میشم ازماهی بانو جان پیام منو بذارن
سلامتی اقا امام زمان صلوات🌸🌸
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
سلام ب همه عزیزان وماهی بانوی عزیز. خواستم در جواب خانمی که گفتن ناراحتن
خواهر ندارن بگم عزیزم نگران نباش چیزی از دست نداری .من خودم دوتا
خواهر دارم بخدا چند بار بستری شدم
بخاطر مشکل قلبم حتی عیادت نیومدن زنگم نزدن خدا
شاهده جز خوبی کاری در حقشون نکردم ولی نمیدونم چرا چشم دیدنم ندارن مدام در حال نقشه کشیدن وخواب کردن من تو
چشم بقيه هستن ک البته چوب کاراشون میخورن من فقط واگذارشون کروم ب خدا 💔شما عزیز دلم اصلا ناراحت نباش سعی
کن باشوهر وبچهات خوش باشی اصلا نگران بی خواهری نباش من ک دارم جز درد وغم چیزی ندیدم ازشون .لطفا پیام منم بگذارید ممنونم
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
سلام ماهی جان امیدوارم حال شما و خانواده اتون همیشه خوب باشه🫀
من دختری دبیرستانی هستم
متاسفانه توی مدرسه به رفیقم یه دروغ گفتم
اینکه پسرخالم بهم ابرازعلاقه کرده و بهم پیام داده و یکم باهم چت کردیم و اینجور چیزا..
حالا الان پشیمون شدم از دروغم.
چکارکنم که از یادش بره و دروغم رو جمعش کنم؟؟
چون در اینده ممکنه با کس دیگه ای ازدواج کنم میترسم دروغم آشکار شه..
توروخداااا کمک کنید مرسیییی🍁
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
مَــــــــنِ آرام💜✨
🍃🍃🍃🌼🍃🍃🍃 طاووس خانوم از زندگیش میگه... 🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🌼🍃🍃🍃
طاووس خانوم از زندگیش میگه...
🍃🍃🍃
مَــــــــنِ آرام💜✨
🍃🍃🍃🌼🍃🍃🍃 طاووس خانوم از زندگیش میگه... 🍃🍃🍃
ولی امیدم ناامید شد ! فرو ریختم ...یه چیزی انگار تو وجودم مرد ! بی رمق دست ازدر زدن های بی ثمر کشیدم
_:چی شد دخترکد خدا ؟؟
_:نیست ...حتما دیده نیومدم رفته ..تموم شد هاجر ...تموم شد ...همه چیزتموم شد
_:یعنی چی که تموم شد ؟
هاجر اینو گفت ...پاچه دامنشو بالا داد و تو یه چشم برهم زدنی از روی دیوار خودشو کشید بالا و پرید تو خونه .چخیلی زود در و بازکرد برام ...با پاهایی که انگار به زمین چسبیده بودن داخل خونه شدم ...همه جا سوت و کور بود ! ظ. لمت مطلق ! هاجر دستمو گرفت که نیافتم
_:یخ کردی ! سردته ؟
_:آره ...آره ...خیلی سردمه ...
هاجر منو بیشتربه خودش نزدیک کرد و اروم اروم برد سمت خونه ...
_:میخوای برگردیم ! وقتی نیست چرامیخوای بری تو ؟
_:خونمه ...میاد ...بلاخره که میاد ...
هاجر منو برد تو خونه ...
_:شمعدانی رو روشن کن ...
هاجر هرچی لاله های شمعدانی تو خونه بود رو روشن کرد ...چشمم به رخت خواب وسط،خونه افتاد ...رفتم سمتش ...لحاف رو عمیق بو کشیدم و زار زدم ..
_:منصور اینجا بوده هاجر ....دیر کردم ...هنوز بو. و. ی تنش ازاین رخت خواب میاد ...هنوز جا. ش گ. رمه ...
هاجر اروم کنارم نشست ...
_:,اگه بخوادت که بازم میاد ولی اگه نیومد لابد زیاد نمیخوادت
_:نهه ...نههه دوسم داره ...میدونم که دوسم داره ..وقتی میگفت دوسم داره چشمهاش برام گواهی میدادن
_:حالا میخوای چیکار کنی ؟
_:میمونم و منتظرش میشم ..توهم با من میمونی ؟؟ پیشم میمونی هاجر ...
هاجر دستهامو گرفت
_:میمونم ...میمونم ..
ذوق زده هاجرو بغ. لم کردم که یهو چشمم به چند تا ل. که روی بالش سفید رنگ افتاد ...و.حشت زده خودمو ازهاجر جدا کردمو .. دستمو به خ. وون زدم ...به انگشت خو. ونیم نگاه کردم و داد زدم ...
_:نهههه ...نههه ...این خو. ون منصوره ....این خ. ونه شوهرمه.....
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
خانمی که با پسر عمه اش نامزد کرده
سلام عزیزان 🌟🌹🌹🌹🌹 برای خانمی که با پسر عمه اش نامزد کرده عزیزم چرا بحث ؟الان بهترین دوران شماست 😍حیف نیست بخواین بزارین تلخ بگذره مثلاً اگه خدا خواست رفتین زیر یک سقف خواستین خاطرات نامزدیتون مرور کنین یاد این بحث وناراحتی های الانتون بیفتین حالتون نمیگیره ؟بزارین خاطرات قشنگ ورومانیک تو ذهنتون بمونه از دوران نامزدی نه بحث ودعوا حیف بخدا این دوران قشنگ خوب ازش استفاده کنید الان قشنگترین دوران شماست بعد یه چیز بدون اگه بزرگترین عشق بشر باشه جروبحث کم کم این عشق رو کم میکنه آقایون مثل ما خانما نیستن اونا زود زده میشن به شدت از بحث وناراحتی بدشون میاد متاسفانه بعضی از خانمها برای اینکه بفهمن چقدر پیش همسرشون با ارزش هستن جوووون همسرشون به لبه میرسونن بعد که همسرشون ازشون دور شده زده شد که دیگه برگشتی نداره تازه میشینن غم گریه ناراحتی 😐 آخه چرا؟نکن خواهر من این کارو نکن که ازت زده میشه عشقش بهت خیلی کم میشه تا میتونی اونو وابسته خودت کن نه اینکه دورش کنی 😐دور که شد میگی چرا؟🙄بهش نشون بده احساسی که بهت دارم فراتر از یک عشقه دقیقا مثل عشق مادر به فرزند اینطور همزمان هم بهش محبت کن هم ازش مراقبت کن آقایون عاشق این هستن که یکی مثل مادر ازشون مراقبت کنه هواشون داشته باشه ناراحتشون نکنه اگه این کارو کنی میشی تاج سرش 😍 سیاست داشته باش گلی 😘😉😉😉
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
مادرم خیلی دروغ میگه...
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
سلام ب ماهی خانوم گل وب همگروهیهای عزیزم ی راهنمایی میخواستم ازتون شایدبخندیدبااین حرفم من مادرم خیلی دروغ میگه نمیدونم چرااینجورشده هرچی میگیم نه اینجورنیس حرف خودشومیزنه بعدک میفهمه دروغ بوده میگه من نگفتم انقدرعصابم خورد میشه ک من بخداوندی خدااصلادروغ نمیگم اگرم کسی دروغ میگه بدم میاد ازش ولی این مادره من نمیتونم ازش بدم بیاد میخوام ببینم کسی تجربه داشته یعنی میخوادالزایمربگیره ؟ولی هوشش خیلی بهترازمنه نمیدونم چیکارکنم توروخداراهنماییم کنید چیکارش کنم ک دروغشوبزاره کنارانقدرهم اهل نمازوروزه وهمیشه هم تسبیح ب دسته ولی حرف ماروقبول نداره،هرچی مابگیم گوش نمیکنه فکرمیکنه،ماهم مثل خودش دروغ میگیم لطفاراهنماییم کنید ممنون از همتون دوستتون دارم
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
مَــــــــنِ آرام💜✨
🍃🍃🍃🌾🌺🌾🍃🍃🍃 زندگی ایرا..... 🍃🍃🍃
مهربون نگاش کردم ، زن ساده ای بود ثریا هم که متوجه این موضوع شده بود
ازش سواستفاده میکرد مثل قبلا که بر علیه من پرش میکرد
_ معلومه که خوشحال شد ، خان عا. شق مردمشه ...
اینکه شما به مردم اهمیت بدید آرزوی قلبی خان بوده ...
الانم دیر نیست حالا باهم به این مردم کمک میکنیم
شب خان دوباره دستور قلی ون داد و هممون تو ایوون جمع شدیم
خان مرد اح. ساسی بود
همینکه همیشه میخواست خانوادش دور هم جمع بشن اینو ثابت میکرد
خان رو به پسرا گفت
_خیلی وقت شکار نرفتیم ...
فردا برنامه بریزید بریم قرقاول بزنیم
جواد بادی به غب. غب انداخت
_من همه چیز و اماده میکنم خان
خندم گرفت دقیقا چی و میخواست اماده کنه دوتا تفنگ و اسب که این حرفا رو نداشت
ثریا با حالی نگران گفت
_وای من نمیتونم ببینم ... اصلا دل اینکه ببینم یه حی. وون و می. کشن ندارم
دل هوو اوردن سر منو داشت و اما دل شکار پرنده رو نداشت
نتونستم ساکت بمونم با تک خنده ای گفتم
_ چرا عزیزم ؟! مرغ که خیلی دوست داری ... دل ک. شتن پرنده زمینی و داری ...
هوایی اذیتت میکنه؟!
خان قبل از همه خندید صدای خنده دلیرم از کنارم بلند شد
ثریا نگاه پر غ. ضبی بهم انداخت
خب تقصیر خودته دختر من که به کسی کاری ندارم خودت پا رو دمم میذاری !
خان با لبخند گفت
_ ایرا تو هر کاری که من فکر نمیکردم و بلدی ببینم اهل شکارم هستی ؟!
بلدی تی. ر اندازی کنی؟!
با شی. طنت خندیدم
_ قول میدم از همه پسراتون حرفه ای تر باشم ...
من تو ایل بزرگ شدم! میشه باهاتون بیام ؟!
خان معلوم بود دوست داره قبول کنه گفت
_ من مشکلی ندارم از شوهرت اجازه بگیر