🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
سلام خدمت همگی💞
من همونم که گفتم دوتا خانم و یا آقا ساعت ۹اومدن خونمون بابام رفت مرغ خرید😅
خانمی که سوال ازم پرسیدی جونم برات بگه خواهر😅اینا از یه شهر دیگه(یه پنج شنبه) اومدن فامیل بودن ولی دور منو همون عصر پنج شنبه تو مراسم عزای فامیلمون😔میبینن و خواهرشوهرم ازمن خیلی خوشش اومد و دیگه بایه تیر دونشون زدن هم رفتن مراسم عزاداری هم اومدن آشنایی با ما بعد خواستن ببینن ما چطور با مهمانمون رفتار میکنیم🤔
چون از یه شهردیگه اومدن و مهمان بودن و یهویی ساعت ۹شب اومدن بابام سریع رفت دوتا مرغ از مرغ فروشی که خودشون با دستگاه پرشون رو دراوردن و خوردش کردن رو گرفت مامانم تا بابام بیاد چایی دادو برنج گذاشت و منو داداشام پیششون نشستیم و حرف میزدیم مامانم تو آشپزخونه سریع کارارو کرد بابام سریع کباب کرد دیگه ده و خورده ای شام خوردیم منم ظرفا رو که شستم رفتم اتاقم و بقیه ماجرا.
نمیشد که شام ندیم اگه شام نمیدادیم که منو نمیگرفتن😅😂😂😂بابام خیلی اجتماعیه همون برخورد اول کلی تحویلشون گرفت کلن مهمان دوست هست همین الانشم همینه شما ۱۱شب برو خونش فقط بفهمه شام نخوردی و چکارا که نمیکنه برای مهمونش قربونش برم😍🥰
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
سلام به همه دوستان و خصوصا ماهی بانو عزیز
خواستم تشکر بکنم از خانم عزیزی که بجای گفتن یه دونه مرغ گفتن یه متر مرغ وقتی اینو برای مادرم تعریف کردم کلی خندید خدا خیرتون بده بعداز مدتها خنده ی مادرم رو دیدم الهی شکر بازهم ممنونم بنده خوب خدا
ماهی بانو جان لطفا این پیام تشکر من از این خانم رو هم بذارین لطفا
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
قبل از ازدواج با خانومم سال ۸۳ چندجلسه بیرون از خونه با ایشون صحبت کردم
جلسه آخر به این نتیجه رسیدیم که اصلا بدرد هم نمیخوریم
من گفتم حالا که ۲هفته است داریم صحبت میکنیم بهتره بگیم که من به این نتیجه رسیدم از طرف مرد باشه بهتره شما از طرف خانواده تحت فشار نباشین
رسیدیم دم در خونه ی خانومم، پدرخانمم اصرار کرد بیام بالا چایی بخور
خلاصه رفتیم بالا و گفتم ما به این نتیجه رسیدیم که بدرد هم نمیخوریم
پدرخانمم که گوشش یه خورده مشکل داشت یه دفعه گفت خدا رو شکر به سلامتی ان شاءالله به پای هم پیر بشین
حالا من خنده😅 خانمم خنده😅 پدرخانمم هم که متوجه اشتباهش نشده بود خنده😅
مادر خانمم عصبانی😤
خلاصه نمیدونیم چی شد هفته ی بعد محضر صیغه ی محرمیت خوندیم تا بیشتر بهم فرصت آشنایی بدیم و شد آنچه که باید...
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
در مورد خانمهای که گفتن از برادر و زنداداش تشکر بشه. .این جای خود وقتی نه زمانی که با پول پدر خرج پدر میدن..بله پدر و مادر رو چشم فرزندانن اما تشکر زمانی که پسر خودش خرج بده و زنش واقعا زحمت بکشه ..که این جای قدردانی دارد ..اما خدمت شما عارضم بعد فوت مادرم کارت پدر ما دست برادر هست .ما کلا نمی دونیم چید و چند حقوقه پردمونه.. بخدا زنداداشمون یبار هم دعوت نکرده خونش پدرم خونه دختراش می مونه تمام خرج و دوا دکتر هم با خواهرامه کسی جرات نداره بگه کارت بده یا پول جیب پدر بزار خانمها شما کجای کارین حتی خونه پدرمومون هم دستشه کسی نمیتونه بره خونه پدر ..داداشم در و پنجره خونه رو تعویض کرد کلا کسی جز خودش کلید نداره پدرم انگار خونش بره باید زنگ بزنیم بیان در باز کنن دو طبقه هس داداشم پایین زندگی میکنه ..بخدا نه احترام دبدیم نه چیزی ..فقط زبون داره یه متر خدا میدونه چه تهمتهایی که نزده به پدر و خواهرام .حالا ما کل فرزندان بد شدیم. .برادرمون هر چی خانم میگه میکنه .خانواده خودش فقط اونجان. .مگه جرات داری بگی چی به چیه ما از ترس ابرو نمیریم خونه پدر ..نوبتی گفتیم پدر خونه خودش نگه داریم باز هم نشد ..کارهایی کرد که کلا صلاح ندیدیم پدر خونه خودش بمونه خدا جای حقه ما دلسوز برادریم اما هیچ کاری نمی تونیم بکنیم چون فایده نداره ما محکومیم. ...برادرامون فقط یه روز پدر میبرن..خدا به خواهرام و دامادامون سلامتی بده ..چون ما از برادر زنداداش خیری ندیدیم. .. خدا جواب کارهاشون خودش بده
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
این روزا مطالبی از دوستان تو گروه قشنگتون میخونم که از بی مهری پدرشان حرف میزنند.
دلم به درد اومده. فکر کردم که در حق پدرهای خوب اجحاف شده که هیچکس حرفی از پدر خوبش و خوبی پدرش نزده.
من میخوام در مورد پدرم حرف بزنم که هر وقت بهش فکر میکنم یه بغض سر شار از عشق و دوستداشتن همه وجودم رو میگیره
پدر من یه پدر به تمام معناست . یه کوه صبر و خوش اخلاق و خوش برخورد .
یکبار با ما با صدای بلند حرف نزده چه برسه به تنبیه یا بد و بیرا گفتن.
تعداد اعضای خانواده ما زیاد بود دوازده نفر بودیم و پدرم مثل یه کوه پشتمون بود به تنهایی کل خرج و مخارج زندگیمون رو تامین میکرد بدون هیچ حقوق ثابتی .خدا رو شکر نسبت به اطرافیانمون خونه زندگی خوبی هم داشتیم . کم کم بزرگ شدیم و راهی خونه بخت...
برای همه دخترا یکتنه جهاز آنچنانی خرید خدا شاهد هست که بدون اینکه حتی یکی از دامادها حتی یه قلم جنس کوچیک بخره چون ما رسم نداشتیم اما برعکس برای پسرها و عروسها چند قلم جنس بزرگ که الان هم رسم هست خرید چون طرف عروسهامون رسمشون بود و عروسی آنچنانی گرفت که همه تعریفش رو میکردن .هیچ وقت نظر خودش رو تو انتخاب همسر به ما تحمیل نکرد . فقط خوب و بد طرف رو میگفت و بعدش واگذار میکرد به خودمون که اون زمان همچین چیزی عرف نبود .
برای پسرانش که دیگه هیچی ...با این که خیلی زیاااددد کار میکرد و شب و روز نداشت
نمیزاشت پسرا کار کنن و فقط میگفت
درستون رو بخونید نمیخوام مثل من بشین و وادار به کار سخت بشین. نمیخوام یک عمر پول سواره باشه و شما پیاده
هر کدوم از ما هم اعتراض میکردیم میگفت اشکالی نداره من کار سخت میکنم که شما آینده ی خوبی داشته باشین.
بخدا قشنگ یادم یه بار گفت دوست دارم پسرام سنگینترین چیزی که دست میگیرن برای کار خودکار باشه .
هم رو زمینهای خودمون کار میکرد و هم رو زمینهای مردم .یه تراکتور داشت که از بس کهنه بود زیاد خراب میشد و برای اینکه پول مکانیک نده چون نداشت که بده خودش باز میکرد و درست میکرد. چرخ به اون بزرگی تراکتور رو خودش باز و بسته میکرد. روزانه فقط چند ساعت استراحت داشت چون شبا دیر میومد و صبح نمازش رو که میخوند میرفت.
سالها از اون روزهای سخت گذشته
الان دیگه شکر خدا همه دخترا ازدواج کردن پسرا هم زن گرفتن رفتن سر خونه زندگیشون .
همون جوری که دوست داشت و آرزوشو داشت . پسراش درس خوندن و به جاهای خیلی خوبی رسیدن که خودشون چند صدتا کارگر زیر دستشون هست. و آدمهای معروفی شدن.
دخترا هم تا دیپلم چون اون موقع ها زیاد درس خوندن دخترا رواج نداشت.
ما به پاس اون روزا هیچکدوم نازک تر از گل بهش نمیگیم. هر وقت ببینیمش دستشو میبوسیم که بغض میکنه و دستش رو میکشه میگه این کارو نکنید
الان خودش حقوق باز نشستگی کشاورزی داره . درآمد کشاورزی داره دیگه خودش کار نمیکنه کارگر میگیره.
اما با این حال پسرا بازم هواشو دارن و هر ماه براش پول واریز میکنن همیشه بهش میگن هر جور که خوشت هست خرج کن نگران آینده نباش ما پشتتیم چون نداری هاشو به چشم دیدن
اگر کوچکترین تعطیلاتی باشه غنیمت میدونن و میرن به دیدنش .هر وقت دوا و دکتری لازم باشه با کله حاضر میشن .
شکر خدا ما هیچکدوم بی احترامی نمی کنیم که هیچ جونمون رو هم براش میدیم.
الان دیگه پیر شده و پا به هفتاد سالگی گذاشته .
متاسفانه الان درگیر بیماری هست و از خیلی چیزها پرهیز اما شکر خدا روپاست وما به همین دلخوشیم . بخدا هر وقت دستهای چروکیده شداش رو میبینم جونم در میاد بغضم میگیره یاد همه ی سختی هائی که گذرانده می افتم.😔😔
تورو خدا دوستان از ته دلتون برای سلامتی پدرم و همه پدران خوب و زحمتکش یه صلوات بفرستین.🙏🌹
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
مَــــــــنِ آرام💜✨
🍃🍃🍃🌼🍃🍃🍃 طاووس خانوم از زندگیش میگه... 🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🌼🍃🍃🍃
طاووس خانوم از زندگیش میگه...
🍃🍃🍃
مَــــــــنِ آرام💜✨
🍃🍃🍃🌼🍃🍃🍃 طاووس خانوم از زندگیش میگه... 🍃🍃🍃
میخواستیم ازدر خونه خارج بشیم که با صدای ننه خانوم همگی برگشتیم ...
_:برووو که دیگه برنگردی ! اشرف خیلی خانوم بوده که حق. تو نزاشته کف دستت ! تو و مادرت ازاولش ت. ف سر بالا بودید ..
حرفش به منصور برخورد ...ازش خواستم آروم باشه ..
پوزخندی زدمو گفتم
_:اینجا خونه پدرمه هروقت خواستم میام ! هروقت خواستم میرم ! اگه ناراحتید میتونید شما ازاینجا برید کسی شمارو زوور نکرده اینجا بمونید و با دیدن مادرم و من عذ. اب بکشید ...
ننه خانوم دودستشو به نشونه خا. ک تو سرت برام بالا آورد و رفت داخل خونه ...
خاله قزبس شالشو جلو د. ماغ و دهنش کشید ریز ریز خ. ندید ...
_:آی خوشم میاد زیر بار حرف زو. ر نمیری !
با همین حرفها سرمون گرم شد و رسیدیم خونه ای که قرار بود با منصور توش زندگی کنم و کلی آرزو ها داشتم ! خاله قزبس من و منصور رو تا داخل حیاط همراهی کرد و سریع برگشت ...درو بستیم و با ذ. وق و ش. وق همه جای خونه رو سر. ک کشیدم .. تو حیاط خوشگلش که نه خیلی بزرگ بود نه کوچیک و. پر از باغچه و گل بود بالا پابین میپریدم ...دستهامو م. شت ..مشت ازحوض کوچیک پرآب میکردم و می. پاشیدم رو سرو صو. رت من. صور ...منصور هم می. افتاد دن. بالم ..منم دور حو. ض گرد مید. ویدم و قه. قهه میزدم ..وای که چقد خوب بود اون لح. ظه ها !
بلاخره بعد ازاینکه کلی سربه سر هم گذا. شتیم وارد خونه شدیم ...اصلا باورم نمیشد پدرم همچین خونه بزرگ و خوش. گلی رو برام بگیره ..چهار تا اتاق ..با یه نشیمن و یه مهانخانه ...و یه مطبخ تر و تمیزکه گوشه حیاطش بود .. همه وسایل های خونه هم خو. شگل بودن ..معلوم بود ازخیلی قبل پیش این خونه با این سلیقه چیده شده بوده !
با منصور یکی یکی اتاق هارو هم دیدیم ...بعد ل. ب. اس هامو تو ات. اقی که تخ. ت دونف. ره چوبی داشت گذاشتم ...و روبه منصور گفتم ..
_: ..این خونه حم. ام نداره ! عصر باید برم گرمابه آبادی ...
_:من که نمی. تونم ببرمت ...عج. له نکن خاله قزبس اگه اومد باهاش برو ...تنه. ایی نرو ...
باشه ای و گفتم و رفتم مطبخ سماورو روبه راه کنم که صدای در خونه به گوش رسید ...نگاهی متعجب به منصور کردم .
_:وا ...کسی که خبر نداره ما اینجاییم ..یعنی کی میتونه باشه ؟؟
منصور خواست بره درو بازکنه نزاشتم ...
_:نههه! تو بمون همینجا ..بزار من ببینم کیه ؟
_:باشه !
منصور تو مطبخ موند و من رفتم درو بازکردم ...
ولی تا درو بازکردم با دیدن فرهاد پشت در ..قب. ض رو. ح شدم ....
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
از خواستگار نامناسب خواهرش میگه....
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
سلام به همه عزیزان
ماهی جانم تورو خدا پیام منو خیلی سریع و اورژانسی در کانال بگذارید
یک مشکل بزرگی برامون پیش اومده و فرصت زیادی هم نداریم
خواهرم یک خواستگار داره که اصلا از هیچ نظری آدم مناسبی برای ازدواج نیست
م ش روب خور است با جنس مناسب را ب طه داره بیکار هم هست خلاصه خیلی کارای دیگه ای انجام داده که الان اصلا
نمیتونم راجبش صحبت کنم.خانواده ماهم که خیلی آبرو دار و این چیزا برامون مهمه
پدرم جواب منفی به این آقا داد.خووهرم خیلی ناراحت شد مابهش گفتیم که این آقا مناسب ازدواج نیس.اما اصلا این حرفا
توگوشش نمیره.والان به یکی از دوستاش گفته که قصد داره تو فرصت مناسبی از
خونه فرار کنه وبا شناختی که ازش دارم میدونم اینکارو میکنه
حالا تورو خدا شما اگر ذکر یا دعایی چیزی،بلدین بگید من انجام بدم تا این فکر شیطانی ازش دور بشه و منصرف بشه
وهدایت بشه.شمارو به فاطمه زهرا راهنماییم کنید وهرچه سریعتر قبل ازاینکه خواهرم دست به کاری بزنه بگید چه دعایی یا ذکری میشه اونو منصرف کرد🙏
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃