فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی حماسی
🎙کربلایی حسین طاهری
سلام مولای ما ، مهدی جان💞
این نفس های دردناک که می کشیم ، پاره های قلبی است منتظر که در حسرت دیدارت ، خون چکان و شرحه و شرحه بر باد می رود .
این روزها که می گذرانیم ، آیینه ی حسرت است ، حکایت سخت و رنج آورِ چشم براهی ها ...
تمام این عمر بغض آلود ، از پشت بلور اشک هایمان ، مسیر سبز انتظار را نظاره کردیم ...
دیگر نه برای این چشم ها سویی مانده و نه برای این جان خسته ، رمق ...
تو خود دعا کن برای پایان این تیره بختی ...
#اللهمعجللولیڪالفرج
تمام شد....
اینڪ شما و این دنیاۍ
بی حاج قاسم و رفقاش!
شهادتون مبارڪ حاجی و....
#حاج_قاسم❤️
#شهیدابوالمهدی المهندس🕊
#شهیدحسین پورجعفری🕊
#شهیدهادی طارمی🕊
#شهیدشهروزمظفری نیا🕊
#شهیدوحیدزمانی نیا🕊
#صبحتون_شهدایی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
🌹شهید دڪتر مصطفے چمران🌹
✅ از_فـــــرش_تا_عــــــرش
♨️ لطفا با دقت تا انتها بخوانید
رضـــا_سگـــ_بـــاز(!) یه لات بود تو مشهد هم سگ خرید و فروش مےڪرد ، هم دعواهاش حسابـے سگے بود !!🍀
یہ روز داشت مےرفت سمت ڪوهسنگے براے دعوا (!) و غذا خوردن ڪہ دید یہ ماشین با آرم ”ستاد جنگهاے نامنظم“ داره تعقیبش مےڪنہ .
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت : ”فڪر ڪردے خیلے مَردے ؟!“
رضا گفت : برو ... بچہ ها ڪہ اینجور میگن ...!!!
چمران بهش گفت : اگہ مردے بیا بریم جبهہ !!
بہ غیرتش بر خورد ، راضے شد و راه افتاد سمت جبهه ...!
👈 مدتے بعد ....
شهید چمران تو اتاق نشستہ بود ڪہ
یہ دفعہ دید داره صداے دعوا میاد ..!
چند لحظہ بعد با دستبند ، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن : ”این ڪیہ آوردے جبهہ ؟!“🍀🍀🌕
رضا شروع ڪرد بہ فحش دادن اما چمران مشغول نوشتن بود !
وقتے دید چمران توجہ نمےڪنہ ،
یہ دفعہ سرش داد زد :🌕
”آهاے کچل با تو ام ...! “🍀
یڪدفعہ شهید چمران با مهربانے سرش رو بالا آورد و گفت : ”بلہ عزیزم ! 🌸
چے شده عزیزم ؟ چیہ آقا رضا ؟
چہ اتفاقے افتاده ؟“⭐️
رضا گفت : داشتم مےرفتم بیرون ڪہ سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد !!!!
چمران : ”آقا رضا چے میڪشے؟!!
برید براش بخرید و بیارید ....!“🌕
👈چمران و آقا رضا تنها تو سنگر ...
رضا به چمران گفت : میشہ یہ دو تا فحش بهم بدے ؟! کِشیده اے ، چیزے؟!!
شهید چمران : چرا ؟!🌹🍀
رضا : من یہ عمر بہ هر ڪے بدے ڪردم ، بهم بدے ڪرده ....✨!
تا حالا نشده بود بہ ڪسے فحش بدم و اینطورے برخورد ڪنہ ..✨🍀..
شهید چمران : اشتباه فڪر مےڪنے ...! یڪے اون بالاست ڪہ هر چے بهش بدے مےڪنم ، نہ تنها بدے نمےڪنہ ، بلڪہ با خوبـے بهم جواب میده !
هِے آبرو بهم میده ..🌕🍀..
.
تو هم یڪیو داشتے ڪہ هِے بهش بدے مےڪردے ولے اون بهت خوبـے
مےکرده..!🍀
منم با خودم گفتم بذار یه بار یڪے بهم فحش بده و منم بهش بگم بلہ عزیزم ...! تا یڪمے منم مثل اون (خدا) بشم …!🌸💧
👈 رضا جا خورد !....✨
..... رفت و تو سنگر نشست .
آدمے ڪہ مغرور بود و زیر بار ڪسے نمےرفت ، زار زار گریہ مےڪرد ! 😭
تو گریہ هاش مےگفت : یعنے یڪے بوده ڪہ هر چے بدے ڪردم بهم خوبے ڪرده ؟؟؟؟🍀
✅ اذان شد ...🍀
رضا اولین_نماز عمرش بود . رفت وضو گرفت .🍀
..... سر نماز ، موقع قنوت صداے گریش بلند شد !!!!😭
وسط نماز ، صدای سوت خمپاره اومد . پشت سر صداے خمپاره هم صداے زمین افتادن اومد ...🍀..
رضا رو خدا واسہ خودش جدا کرد ......!
(فقط چند لحظہ بعد از توبہ ڪردنش)
😭 یه توبہ و نماز واقعے ...✨🌹
📚📚📚
🌸شور حسین است چه ها می کند🌸
🔹عاشورای امام حسین علیه السلام بود. 😔با توجه به اهل تسنن بودن مردم منطقه ی کرد نشین قله ی تبریز خاتون، هیچ شور و نوایی در روز عزای حسینی در آن جا به چشم نمی خورد.🙄
قلبم❤️ به شدت رنجور بود و احساس ناراحتی و شرم می کردم.😔 همه خسته و بی تفاوت در سنگر ها نشسته بودیم که ناگهان فکری به ذهنم رسید.
مقداری شکر و آبلیمو از سنگر تدارکات آوردم و شربتی درست کردم.🍹🍹
بعد هم ظرفی گل درست کردیم و به سر و سینه ی هم مالیدیم. 👤
چند لیوان برداشتم و با فریاد «یا حسین ع» 🗣به سراغ بچه های سنگرهای دیگر رفتیم.
بچه ها با دیدن ما به سر و شانه هایشان گل مالیدند و یا حسین گویان از سنگر ها بیرون آمدند. 🚶
ناگهان به طور عجیبی شور و حالی در همه پدیدار شد و همه دور محوطه جمع شدند و فریاد «یا حسین ع» و «یا ابو الفضل ع»سر دادند.👥👥👥👥
کسی شعر و مرثیه سرایی بلد نبود. همه تنها فریاد می زدند: یا حسین(ع) یا ابوالفضل(ع)و اشک می ریختند.😭
اوج زیبایی این عزاداری ساده و بی پیرایه در آن بود که برادران پیشمرگ کرد مسلمانان هم با وجود این که سنّی بودند، بر شانه هایشان گل مالیدند و شربت نوشیدند و در کنار ما فریاد «یا حسین ع»و یا «ابوالفضل ع»سر دادند و با ما عزاداری کردند.😢😔😭
راوی 👈حمید دولت پور
نگاه آخر به اروند به یاد دوستان شهیدم
وقتی خواستم برگردم، برای آخرین بار به اروند نگاهی ناامیدانه کردم و زیر لب گفتم: "بچه ها! خداحافظ. علی من!خداحافظ."
تا بلند شدیم برگردیم، دشمن متوجه ما شده بود، دور و بر کانال را گرفت زیر آتش. همه، فین ها را به دست گرفته، به دستور برادر جلیل شروع کردیم با تمام قوا این سه کیلومتر را به سمت پاساژ دویدن. محمد خلیل نژاد یکی از بچه های جانباز پای مصنوعیش در رفته بود و با خونسردی بالای کانال نشسته بود و داشت پایش را می بست. داد زدم: کمک می خوای
🌴🌴🌴🌴
آرامش قبل از طوفان
ناگهان آن خط کاملاً خاموش، به یک بمب سراسری تبدیل شد و گلوله های دوشکا و چهارلول و تیربار بر سر بچه ها ریخت! ما هم می خواستیم وارد آب بشویم که بعد از یک ربع گفتند عملیات لو رفته، باید برگردیم تا فرصتی دیگر. باورمان نمی شد. از بچه های گروهان ستار نمی توانستیم دل بِبُریم. بیسیم چی گروهان ستار شهید شده بود و هر چه با او تماس می گرفتیم، ارتباط برقرار نمی شد. هر که زنده می ماند، خود را می رساند به جزیره ماهی و آن وقت با این وضع تکلیفشان مشخص بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
14.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌸
بیایید با ذکر صلوات برای شادی تمام شهدا مخصوصا این شهید بزرگوار 🌸🌹
🌹🌸هر شب به نیت یک شهید 🌸🌹
اللهم صلی علی محمد ⚘وال محمد و عجل فرجهم🌷🍃
#خاطره 🌸
یک روز قبل از اینکه بره سوریه رفتیم گمرک برای خودش کوله پشتی و لباس👖👚 نظامی خرید.
گفتم حسین مگه اونجا بهتون نمیدن این چیزارو ؟ 😳
گفت اونجا میدن ولی من که توانایی مالی💰 دارم خودم میخرم وسایل اونجا رو استفاده نکنم .... ☺️☺️
حدود ۲۰۰ هزار تومن 💰از پولش هم دستکش خرید و همه رو با خودش برد تا بده به رزمنده ها .
.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#بیت_المال
#شهید_حسین_معز_غلامی
#جهاد_ادامه_دارد
.
#خاطره 🌸
یک روز قبل از اینکه بره سوریه رفتیم گمرک برای خودش کوله پشتی و لباس👖👚 نظامی خرید.
گفتم حسین مگه اونجا بهتون نمیدن این چیزارو ؟ 😳
گفت اونجا میدن ولی من که توانایی مالی💰 دارم خودم میخرم وسایل اونجا رو استفاده نکنم .... ☺️☺️
حدود ۲۰۰ هزار تومن 💰از پولش هم دستکش خرید و همه رو با خودش برد تا بده به رزمنده ها .
.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#بیت_المال
#شهید_حسین_معز_غلامی
#جهاد_ادامه_دارد
.
🔴جهاد هم بر زن هم بر مرد واجب است منتها جهاد مرد یکجور است جهاد زن یکجور دیگر
رهبرانقلاب:
🔹جهاد هم بر زن هم بر مرد واجب است منتها جهاد مرد یکجور است جهاد زن یکجور دیگر است. یعنی همین جنگ مثلاً دفاع هشت ساله زنها هم مکلف بودند، تکلیف داشتند تکلیفشان را هم خوب عمل کردند زنها در این مدت اگر بهتر از مردها عمل نکرده باشند حداقل به اندازهی مردها عمل کردند.
🔹اگر نخواندید کتابهایی را که در مورد بانوان در دورهی دفاع مقدس هست بخوانید. کتابهایی نوشته شده الحمدللّه حالاها به فکر این چیزها هستند، جوانهای خوب ما فراهم میکنند. فرض بفرمایید همین شرح حالهایی که مربوط به همسران شهداست. گمان نمیکنم شما بتوانید یکی از این شرح حالها را بخوانید و در مدت خواندن این، ده بار اشک نریزید، امکان ندارد.
🔹یعنی انسان وقتی میبیند این جهاد این زن را حالا مرد رفته در میدان اما این زن دارد جهاد میکند. این جهاد بر هر دوی آنها واجب است. امر به معروف و نهی از منکر هم بر زن واجب است هم بر مرد واجب است منتها تقسیم نقش شده؛ نقشها یکسان نیست. این نگاه اسلام است، هم یک نگاه مترقی است هم عادلانه است.
🌸🌸
🔺در تصویر میبینید یک سرباز در جنگ جهانی دوم یک الاغ را در میدان مین کول کرده
🔻از سر محبت الاغ را کول نکرده میدان مین است یک قدمِ اشتباهیِ این الاغ ، کل عملیات رو مختل میکنه .
🔻به خاطر پیشبرد انقلاب مان باید بسیاری از الاغ ها را روی سر گذاشت و سالها کول کرد و محاکمه نکرد تا مبادا فقط به خاطر یک الاغ نادان یا خائن عملیات ظهور مختل شود.
🔻به قول حشمت فردوس 👎افتاااااد👎
جوابی داد که خندام گرفت. گفت: نه جیگر، نوکرتم.
این بابا اینجا هم ول کن نبود. از این تکه پرانی ها خیلی داشت. پسر شجاع و بی کله ای بود. تجربه هم خیلی داشت. دوباره مسیر را ادامه دادم. حمید رجبی جلوی من بود و علی تشکری پشت سرم. ناگهان یک گلوله خورد لبه کانال و تا آمدم به خودم بجنبم، دیدم روی هوا هستم. شاید هفت، هشت متر به هوا پرتاب شدم؛ طوری که یک لحظه احساس کردم شهید شده ام؛ که با کمر آمدم روی زمین و عشق و عاشقی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
از سرم پرید! در همین موقع، دو نفر دیگر افتادند رویم! یکی حمید رجبی بود، دیگری هم تشکری. سه تایی، سالمِ سالم بودیم؛ فقط یک کم کوفتگی داشتیم. با داد و فریاد، آنان را از روی خودم بلند کردم و سه تایی شروع کردیم به دویدن تا پاساژ. به پاساژ که رسیدیم، گفتند استراحت کنید تا خبرتان کنیم. خودمان را سرگرم کردیم؛ خواب که ابداً به چشممان راه نیافت
🌹🌹🌹🌹🌹
زیرا نه راه پیش دارد، نه راه پس و نه حتی راه دفاع کردن. اینکه یک دفعه یک گروهان جلوی چشممان بروند و دیگر از هیچ کدامشان خبری نرسید، دردناک بود. وقتی با لباسهای گل آلود غواصی داشتم نماز صبح می خواندم، یک ماشین فیلمبرداری آمد از بغل من فیلمبرداری کرد و رفت! حیف که سر نماز بودم؛ و گرنه اصلاً دلم نمی خواست از قیافه خسته و محزونم فیلمبرداری شود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹