eitaa logo
شـهــود♡
37 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
592 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آن قدر کوچک بودم که حتی کسی به حرفم نمی‌خندید. هر چی به بابا و ننه ام می‌گفتم می‌خواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمی‌گذاشتند. حتی در بسیج روستا هم وقتی گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم همه به ریش نداشته ام خندیدند. مثل سریش چسبیدم به پدرم که حتما باید بروم جبهه، آخر سر کفری شد و فریاد زد: «به بچه که رو بدهی سوارت می‌شود. آخه تو نیم وجبی می‌خواهی بروی جبهه چه گِلی به سرت بگیری.» دست آخر که دید من مثل کنه به او چسبیده ام رو کرد به طویله مان و فریاد زد: «آهای نورعلی! بیا این را ببر صحرا و تا می‌خورد کتکش بزن! و بعد آن قدر ازش کار بکش تا جانش در بیاید.» قربان خدا بروم که یک برادر غول پیکر بهم داده بود که فقط جان می‌داد برای کتک زدن. یک بار الاغ مان را چنان زد که بدبخت سه روز صدایش در نیامد. نورعلی دوید طرفم و مرا بست به پالان الاغ و رفتیم صحرا. آن قدر کتکم زد که مثل نرمتنان مجبور شدم مدتی روی زمین بخزم و حرکت کنم! به خاطر اینکه ده ما مدرسه راهنمایی نداشت، بابام من و برادر کوچکم را که کلاس اول راهنمایی بود آورد شهر و یک اتاق در خانه فامیل اجاره کرد و برگشت. چند مدتی درس خواندم و دوباره به فکر رفتن به جبهه افتادم. رفتم ستاد اعزام و آن قدر فیلم بازی کردم تا اینکه مسئول اعزام جان به لب شد و اسمم را نوشت. روزی که قرار بود اعزام شویم صبح زود به برادر کوچکم گفتم: «من می‌روم حلیم بخرم و زودی بر می‌گردم.» قابلمه را برداشتم و دم در خانه آن را زمین گذاشتم و یا علی مدد! رفتم که رفتم. درست سه ماه بعد از جبهه برگشتم در حالی که این مدت از ترس حتی یک نامه برای خانواده نفرستاده بودم. سر راه از حلیم فروشی یک کاسه حلیم خریدم و رفتم طرف خانه. در زدم. برادر کوچکترم در را باز کرد و وقتی حلیم را دید با طعنه گفت: چه زود حلیم خریدی و برگشتی!» خنده ام گرفت. داداشم سر برگرداند و فریاد زد: «نورعلی! بیا که احمد آمده» با شنیدن اسم نور علی چنان فرار کردم که کفشم دم در خانه جا ماند. ! ✨لبخندهای پشت خاڪریز😊
☔️ جوک در باره محرم: لطفا بخونید خیلی مهم دوست عزیزی که درباره ماه محرم جوک می سازی و جوک می ذاری، جوک هایی که مربوط به نذری دادن و.... است تا حالا فکر کردی که، همیشه مطالب را در قالب جوک و طنز به خورد ماها دادن؟! قبلا تا می گفتن "شیرازی" ، به یاد حافظ و سعدی و میراث ادبی مون میفتادیم؛ تا می گفتن "رشت" به یاد طبیعت بکر و مردم خوش خُلق گیلان می افتادیم، تا می گفتن "اصفهانی" ، به یاد هوش و ذکاوت و دقت مردمش می افتادیم، تا می گفتن "تُرک" ، به یاد غیرت دینی و شیعی آذربایجان و مردم پاک و بی ریای اون می افتادیم... الان چطور؟! شعار می دیم که ایران، وطنم.. ولی دلهای بعضی از ما رو به همدیگه چرکین کردند..! همیشه در قالب جوک تخریب شدیم..... اوایل هرگز به امام نقی(ع) ما، به امام باقر(ع) ما، به پیامبر خاتم النبین(ع)، توهین نمی کردند و جوک نمی ساختند؛ بلکه اول از لقمان حکیم، اسوه ادب و حکمت شروع کردند، بعد یوسف نبی(ع) را به تمسخر گرفتند، جوکهای یوزارسیفی رو رایج کردند!! الان علناً در کانالها و رسانه های ظاهرا ایرانی ولی در پشت پرده وهابی و اسرائیلی، به تک تک اهل بیت ما توهین میکنند..!!!! انواع مزخرفات و روایت های جعلی و اسرائیلیات اجدادشون رو به اسم اهل بیت منتشر می کنند و بعضی از جوونهای ساده دل ما رو فریب میدن... همه اوّلش از چند تا جوک شروع شد...! دوست عزیز جوک ساختن و پخش کردن همیشه هم برای خنده نیست گاهی با اهدافی دنبال می شه که ممکنه هیچ توجّهی به محتوای متن نکنیم، ولی اثرش ذرّه ذرّه است.. کم کم در ناخودآگاه ما جا می گیره ... دوست خوبم، فراموش نکن که سیاست سازنده این جوک ها اینه که، مستقیم نمیاد بهت بگه ماه محرم و عزاداری رو فراموش کن، داره بهت جوک تحویل میده اونم به اسم ماه محرم... به اسم جوک نذری و تمسخر عزادارها و... انقد جوک به خوردت میده که وقتی اسم ماه محرم اومد ناخودآگاه خنده ات بگیره حتی بخاطر اون جوک هایی که خوندی برای نذری و... برای محرم جوک می سازند.. برای ماهی که زمین و آسمان و ملائک در عزای اولاد پیغمبر(ص) محزون و ماتم زده هستند.. و همینطوری کم کم دیگه محرمی نیستیم.. دلهامون یخ می زنه.. کم کم دیگه برای کشته شدن بهترین انسانهای زمین و رمز زنده بودن جامعه مون می خندیم.. به همین سادگی.. می خندیم.. آری! دوست عزیز.. برای از بین بردن مقدسات و هویّت یه ملت، اول طنز و جوک می سازند، بعد تمسخر می کنند، و بعد توهین و هتاکی...! نگذاریم به همین سادگی، هویت ما را بدزدند..
توییت تامل برانگیز استاد راجی ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🔴 هرکس میخواهد مانند شهدا بمیرد.. 🌕 پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله: «مَن أحَبَّ أَنْ يَحْيَا حَيَاةً تُشْبِهُ حَيَاةَ اَلْأنْبِيَاءِ وَ يَمُوتَ مِيتَةً تُشْبِهُ مِيتَةَ اَلشُّهَدَاءِ وَ يَسْكُنَ اَلجِنَانَ اَلَّتِي غَرَسَهَا اَلرَّحْمَنُ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً وَ لْيوَالِ وَلِيَّهُ وَ لْيَقْتَدِ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدهِ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي خُلِقُوا مِنْ طِينَتِي» هر كه دوست دارد مانند پیغمبران زندگی کند و مانند شهیدان بمیرد و در بهشتی که خدای رحمان آفریده ساکن شود، باید از علی علیه السلام پیروی کند و با دوست او دوستی کند و به امامان پس از وی اقتدا کند؛ زیرا ایشان عترت من هستند و از طینت من آفریده شده‌اند. 📗الکافي، ج ۱، ص ۲۰۸ در این روزگار غیبت پیروی از علی علیه السلام چیست؟ چگونه باید علی را یاری کرد؟ این پیام امیرالمومنین صلوات الله علیه است: «از مهدی من پیروی کنید و او را یاری کنید»! مولای من کسی که برای ظهورت دعا میکند تو را یاری نموده و از تو پیروی کرده؛ پیروی از تو همان پیروی از علی است! یاری کردن تو همان یاری کردن علی است؛ زیرا ولایت تو همان ولایت علی است ..
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 ۱۶ خرداد سالروز تدفین امام خمینی «ره» گرامی باد. امروز اولین مرتبه ای بود که ایشان پای نتیجه میراث خودش یعنی جهاد و روحیه جهادی نشست! ♦️خلبان هلیکوپتر حامل پیکر امام: «ساعت ۵ صبح من را به یک بیابانِ گندم زار بردند و گفتند که باید پیکر را به اینجا بیاوری! ظهر که به آنجا برگشتم دیدم که گندم های آن بیابان درو شده و عجیب تر اینکه آسفالت هم شده است و حدود ۱۰۰۰ کامیون و ماشین سنگین آن محل را همانند خیابان های شهر کرده اند! 🔸بسیار جذاب و تماشایی، تصاویر آن گندم زار و لحظات تبدیل آن به خیابان
مادر در فراق ابراهیم از درون میسوخت. می نشست جلوی تصویر ابراهیم و زار زار گریه می کرد. بعد از بازگشت آزادگان و نیامدن ابراهیم حالش خیلی بدتر شد. کارش به جایی رسید که سر یخچال میرفت و یخ و برفکهای یخچال را میخورد! میگفت:قلبم میسوزد! میخواهم کمی آرام شوم... ...
هدایت شده از [مُحـآمـ]
نیاز به حمایت:) . . . تگتون بفرستید پی وی حتماً @muham_ir_1
‍ ⭕️ ۱۱۰۰ سال عقب افتادیم!!! 3⃣ 🔹 سال ۳۵۲ هـ.ق، ⚪️ یعنی حدوداً ۱۱۰۰ سال پیش، شیعیان دو تا مراسم باشکوه داشتند: کاروان شاد غدیر و دسته‌ے عزاے عاشورا 🟡 حالا در سال ۱۴۴۴ هـ.ق هستیم، یعنی حدود ۱۱۰۰ از برگزاری آن‌دو مراسم گذشته است؛ سؤالم اینہ: چرا فقط دسته‌های عزاداری عاشـــورا باقی مانده؟! 🟠 پس کاروان غـــــدیر چه شد؟! ما که خوب می‌دانیم واقعہ‌ے عاشورا، به‌خاطر فراموشیِ غدیر بود؟! پس چرا سرچشمہ‌ے عشق و معرفت را زنده نمی‌ڪنیم؟!!! 🔵 تازه اگر الآن هم در غـــدیر، با لباس‌های نو، و لب‌های خندان، در دسته‌ها و کاروان‌هاے شاد، به خیابان‌ها بیاییم، و هیاهوے سرور و شادمانے برپا کنیم، باز هم ۱۱۰۰ سال عقب مانده‌ایم!!! 📣 پس از همین امروز به فکر باشیم و بدانیم که بر همۀ ما شیعیان 👈🏻 ( مسجدی‌ها، هیأتی‌ها، بازاری‌ها، کوچک‌ و بزرگ، زن‌ و مرد، همه‌ و همه) لازم است همانند عاشـــورا، با ، نام مولا امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه را در جهان طنین انداز کنیم. ➖ با دوستانان در این زمینه صحبت ڪنید. 📘 تاريخ الإسلام - الذهبي - ج ۲۶ ص ۱۱.
🌹سردار شهید حاج احمد کاظمی🌹 در یکی از عملیات ها که برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. می گفت، من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود. ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده ای؟ گفتم: بله. گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم مگر می خواهی بخری؟! گفت بگو چقدر می ارزد. گفتم مثلا شش هزار دلار. گفت: “مقدم نزن این ها اینقدر نمی ارزند.” 🌻راوی:سردار شهید طهرانی مقدم 🌼🌷🌷🌼🌷🌷🌼
✅ شب عاشورا ، همه ی بچه ها را جمع کرد . 🔺 گفت : حر ، وقتی توبه کرد امام بخشیدش و به جمع خودشون راهش داد. بیاین ما هم امشب حر امام حسین بشیم. نصف شب که شد گفت : پوتین هاتون رو د بیارین . بند های پوتین ها را به هم گره زد. بعد تویشان خاک ریخت و انداخت شان روی دوشمان. 🔻 گفت: حالا بریم . چند ساعتی توی بیابان های کوزران پیاده رفتیم و عزاداری کردیم . آن شب ، احمد زمزمه هایی داشت که تا آن موقع نشنیده بودم. 🎙 به روایت منبع: خط عاشقی 1، خاطرات عشق
🏴اجازه‌ی بی‌احترامیِ دوباره را نمی‌دهم ❣یک نوع عشق خاصی از حضرت زینب (س) در قلب من جا گرفته. کشته شدن در سوریه یک نوع آرزو برای من شد. من می‌خواهم در آن دنیا وقتی حضررت امام حسین (ع) به شفاعت اولادش می‌آید، من بتوانم سرم را بالا نگه دارم. حضرت زینب (س) اسیر شد، مورد فحش و بی‌احترامی قرار گرفت. من اجازه نمی‌دهم که یک بار دیگر حضرت مورد بی‌احترامی قرار بگیرد. من نمی‌گذارم هیچ‌کس از دشمنان آن حضرت به حضرت بی‌احترامی کنند. فرازی از وصیت‌نامه شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون🕊🌹 🌷
... بد نیست ایام سالگرد شهادت شهید مکیان هست یه خاطره ازشون بگم براتون ! یادمه گوشی خوبی آن زمان داشت ... یه روز گوشی رو دیگه دستش ندیدیم ... هر کی سراغ گوشی رو ازش می‌گرفت یه طوری جواب می داد . گم شده ، موبایلم سوخته ، فروختم ، خراب شده و ... بعد شهادتش فهمیدیم گوشی رو فروخته بوده با پولش به خانواده های شهدای مدافع حرم تیپ فاطمیون که مشکل اقتصادی داشتن کمک کنه ... 1395/3/17❣ شهید مدافع حرم🕊🌹 🌷