✍شهید چمران
خـدایــا...
مرا به خاطر گناهانی که
در طول روز
با هزاران قدرت عقل
توجیهشان مےکنم
بــبـخـــش!
❖اللهم اغفرلی کل ذنبٍ اذنبته❖
خدايا! بيامرز همه گناهانى را كه مرتكب شدم.
.🌱 بعضیا میگن ایران هنوز ابر قدرت جهانی نشده.
مهم نیست که ابر قدرت شده یا نه!
مهم اینه که ابر قدرت ها ازش میترسن
اللهم احفظ قائدنا #امام_خامنه_ای
عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده
اللهم احفظ امامنا الخامنه ای..
📣 دقایقی پدر و دختری در بیت/ فرشتهها با خودشان رنگ آورده بودند!
روایت خبرنگار مهر از برگزاری «جشن فرشتهها» در سایه گرم پدرانه رهبر انقلاب:
🔺مسئول برنامه مدام به بچهها یادآوری میکرد ماسکهایشان را بزنند: «مامان جان! همان ماسک صورتی که همه زدهاند را بزن. امروز همه قرار است ماسک صورتی بزنند...» دختربچه که دو ساعتی بود انتظار دیدار را میکشید با جدیت پرسید: «یعنی آقا هم امروز ماسک صورتی میزند؟»
🔺با ورود رهبر صدای دست و جیغ و سوت و هورای دهه نودیها، حسینیه امام خمینی را پر میکند. این شاید یکی از چشمنوازترین، جالبترین، شیرینترین، خالصترین و معصومانهترین استقبالهایی است که در سالهای اخیر از ورود «آقا» شده است.
🔺نماز تمام میشود؛ دخترها مثل برادههای آهن اطراف آهنربا را میگیرند. رهبر هنوز نشستهاند. مسئولان امنیتی سعی بر کنترل دختر بچهها را دارند، اما آقا آسودهخاطر در حلقه چادرهای گلگلی دخترانش آرام با آنها گپ میزند.
♦️ شهیدے کہ امام زمان کفنش کرد.
شهیدے بود کہ همیشہ ذکرش این بود، نمےدونم شعر خودش بود یا غیر...
یابن الزهرا
یا بیا یک نگاهے به من کن
یا به دستت مرا در کفن کن
از بس این شهید به امام زمان (عجل اللہ تعالے فرجہ) علاقہ داشت به دوست روحانے خود وصیت مےکند. اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانے کنے...
🔶 روحانے مےگوید: ما از جبهہ برگشتیم وقتے آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتے کرده است آیا من مےتوانم در مجلس ختم او سخنرانے کنم؟ و آنان اجازه دادند...
🔹 در مجلس سخنرانے کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است:
یا بن الزهرا
یا بیا یک نگاهے به من کن
یا به دستت مرا در کفن کن
💠 وقتی این جملہ را گفتم، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن. وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهاے شب به من گفتند یکے از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهہ شهید شده است باید او را غسل دهے
💠 وقتے کہ مےخواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگوارے وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم.
❓من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟
🔶با عجلہ برگشتم و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضاے غسالخانہ بوے عطر گرفته بود.
از دیشب نمےدانستم رمز این جریان چه بود. اما حالا فهمیدم ...نشناختم...
📚 منبع:
کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از کتاب "میر مهر" استاد حجت الاسلام پور سیدآقایی ص ۱۱۷
ستارخان در خاطراتش میگوید: من هیچوقت گریه نکردم، چون اگر گریه میکردم آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران شکست میخورد.اما در زمان مشروطه یک بارگریستم؛ آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا؛ از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه میخورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش میدهد و میگوید لعنت به ستارخان. اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت:
«اشکالی ندارد فرزندم، خاک میخوریم، اما خاک نمیدهیم.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم اکنون نائب الزیاره همه دوستان
❤️ داستانی از شهید غلامعلی پیچک
یه پسر بچه بود به نام غلامعلی پیچک که بعدها شد فرمانده عملیات غرب کشور و طوری شهید شد که برایش دو مزار درست کردند
مامانش از بقالی سر کوچه برایش بستنی خرید. پسربچه بستنی را تو آستینش قایم کرد آورد خونه
.مامانش میگفت وقتی رسیدیم خونه رو کرد بهم وگفت: مامان بستنی آب شد ولی دل بچه های تو کوچه آب نشد.
حالا آدمهای این مملکت بعضی هامون به جایی رسیدیم که عکس خانه ها .نوشیدنی ها و لحظه لحظه سفره مهمانی و سفره یلدا ومیوه های نوبرمون رو می فرستیم اینیستا و....
برامون فرقی نمی کنه مخاطبمون داره یا نداره .گرسنه ست یاسیره ....
🇮🇷 منبع : کتاب فاتحان قله های عاشقی ناصر کاوه
👳