🔴 هرکس میخواهد مانند شهدا بمیرد..
🌕 پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
«مَن أحَبَّ أَنْ يَحْيَا حَيَاةً تُشْبِهُ حَيَاةَ اَلْأنْبِيَاءِ وَ يَمُوتَ مِيتَةً تُشْبِهُ مِيتَةَ اَلشُّهَدَاءِ وَ يَسْكُنَ اَلجِنَانَ اَلَّتِي غَرَسَهَا اَلرَّحْمَنُ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً وَ لْيوَالِ وَلِيَّهُ وَ لْيَقْتَدِ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدهِ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي خُلِقُوا مِنْ طِينَتِي»
هر كه دوست دارد مانند پیغمبران زندگی کند و مانند شهیدان بمیرد و در بهشتی که خدای رحمان آفریده ساکن شود، باید از علی علیه السلام پیروی کند و با دوست او دوستی کند و به امامان پس از وی اقتدا کند؛ زیرا ایشان عترت من هستند و از طینت من آفریده شدهاند.
📗الکافي، ج ۱، ص ۲۰۸
در این روزگار غیبت پیروی از علی علیه السلام چیست؟
چگونه باید علی را یاری کرد؟ این پیام امیرالمومنین صلوات الله علیه است: «از مهدی من پیروی کنید و او را یاری کنید»! مولای من کسی که برای ظهورت دعا میکند تو را یاری نموده و از تو پیروی کرده؛ پیروی از تو همان پیروی از علی است! یاری کردن تو همان یاری کردن علی است؛ زیرا ولایت تو همان ولایت علی است
..
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 ۱۶ خرداد سالروز تدفین امام خمینی «ره» گرامی باد. امروز اولین مرتبه ای بود که ایشان پای نتیجه میراث خودش یعنی جهاد و روحیه جهادی نشست!
♦️خلبان هلیکوپتر حامل پیکر امام: «ساعت ۵ صبح من را به یک بیابانِ گندم زار بردند و گفتند که باید پیکر را به اینجا بیاوری! ظهر که به آنجا برگشتم دیدم که گندم های آن بیابان درو شده و عجیب تر اینکه آسفالت هم شده است و حدود ۱۰۰۰ کامیون و ماشین سنگین آن محل را همانند خیابان های شهر کرده اند!
🔸بسیار جذاب و تماشایی، تصاویر آن گندم زار و لحظات تبدیل آن به خیابان
مادر در فراق ابراهیم از درون میسوخت.
می نشست جلوی تصویر ابراهیم و زار زار گریه می کرد.
بعد از بازگشت آزادگان و نیامدن ابراهیم
حالش خیلی بدتر شد.
کارش به جایی رسید که سر یخچال میرفت و یخ و برفکهای یخچال را میخورد!
میگفت:قلبم میسوزد!
میخواهم کمی آرام شوم...
#مادر_است_دیگر...
هدایت شده از [مُحـآمـ]
نیاز به حمایت:)
.
.
.
تگتون بفرستید پی وی حتماً
@muham_ir_1
⭕️ ۱۱۰۰ سال عقب افتادیم!!! 3⃣
🔹 سال ۳۵۲ هـ.ق،
⚪️ یعنی حدوداً ۱۱۰۰ سال پیش، شیعیان دو تا مراسم باشکوه داشتند: کاروان شاد غدیر
و دستهے عزاے عاشورا
🟡 حالا در سال ۱۴۴۴ هـ.ق هستیم،
یعنی حدود ۱۱۰۰ از برگزاری آندو مراسم گذشته است؛
سؤالم اینہ:
چرا فقط دستههای عزاداری عاشـــورا باقی مانده؟!
🟠 پس کاروان غـــــدیر چه شد؟!
ما که خوب میدانیم واقعہے عاشورا، بهخاطر فراموشیِ غدیر بود؟!
پس چرا سرچشمہے عشق و معرفت را زنده نمیڪنیم؟!!!
🔵 تازه اگر الآن هم در غـــدیر، با لباسهای نو، و لبهای خندان، در دستهها و کاروانهاے شاد، به خیابانها بیاییم، و هیاهوے سرور و شادمانے برپا کنیم، باز هم ۱۱۰۰ سال عقب ماندهایم!!!
📣 پس از همین امروز به فکر باشیم و بدانیم که بر همۀ ما شیعیان 👈🏻 ( مسجدیها، هیأتیها، بازاریها، کوچک و بزرگ، زن و مرد، همه و همه) لازم است همانند عاشـــورا، با #برپایی_کاروانہای_شاد_غدیر ، نام مولا امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه را در جهان طنین انداز کنیم.
➖ با دوستانان در این زمینه صحبت ڪنید.
📘 تاريخ الإسلام - الذهبي - ج ۲۶ ص ۱۱.
🌹سردار شهید حاج احمد کاظمی🌹
در یکی از عملیات ها که برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم.
می گفت، من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛
موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود.
ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده ای؟
گفتم: بله. گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم مگر می خواهی بخری؟! گفت بگو چقدر می ارزد.
گفتم مثلا شش هزار دلار. گفت: “مقدم نزن این ها اینقدر نمی ارزند.”
🌻راوی:سردار شهید طهرانی مقدم
🌼🌷🌷🌼🌷🌷🌼
✅ شب عاشورا ، همه ی بچه ها را جمع کرد .
🔺 گفت : حر ، وقتی توبه کرد امام بخشیدش و به جمع خودشون راهش داد. بیاین ما هم امشب حر امام حسین بشیم. نصف شب که شد گفت : پوتین هاتون رو د بیارین . بند های پوتین ها را به هم گره زد. بعد تویشان خاک ریخت و انداخت شان روی دوشمان.
🔻 گفت: حالا بریم . چند ساعتی توی بیابان های کوزران پیاده رفتیم و عزاداری کردیم . آن شب ، احمد زمزمه هایی داشت که تا آن موقع نشنیده بودم.
🎙 #شهید_احمد_پلارک به روایت #علی_اکبری
منبع: خط عاشقی 1، خاطرات عشق
🏴اجازهی بیاحترامیِ دوباره را نمیدهم
❣یک نوع عشق خاصی از حضرت زینب (س) در قلب من جا گرفته. کشته شدن در سوریه یک نوع آرزو برای من شد. من میخواهم در آن دنیا وقتی حضررت امام حسین (ع) به شفاعت اولادش میآید، من بتوانم سرم را بالا نگه دارم. حضرت زینب (س) اسیر شد، مورد فحش و بیاحترامی قرار گرفت. من اجازه نمیدهم که یک بار دیگر حضرت مورد بیاحترامی قرار بگیرد. من نمیگذارم هیچکس از دشمنان آن حضرت به حضرت بیاحترامی کنند.
فرازی از وصیتنامه شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون🕊🌹
#شهیدسیدعلی_حسینی🌷
...
بد نیست ایام سالگرد شهادت شهید مکیان هست یه خاطره ازشون بگم براتون !
یادمه گوشی خوبی آن زمان داشت ...
یه روز گوشی رو دیگه دستش ندیدیم ...
هر کی سراغ گوشی رو ازش میگرفت یه طوری جواب می داد .
گم شده ، موبایلم سوخته ، فروختم ، خراب شده و ...
بعد شهادتش فهمیدیم گوشی رو فروخته بوده با پولش به خانواده های شهدای مدافع حرم تیپ فاطمیون که مشکل اقتصادی داشتن کمک کنه ...
#سالروز_شهادت 1395/3/17❣
شهید مدافع حرم🕊🌹
#احمد_مکیان
🌷
♦️هنگام حضور در تهران احساس راحتی نمیکرد! یک بار پرسیدم از چیزی ناراحتی!؟ چرا اینقدر گرفتهای؟
♦️گفت: خیلی از وضعیت #حجاب خانمها توی تهران ناراحتم!
#شهید_هادی_ذوالفقاری
ره
سلام علیکم
خاطره یک رزمنده ازمنافقان که نارنجک انداختن داخل ماشینش
قضیه از این قرار بود که
در سال 60 و اوج ترورهای کور منافقین طی حکم ماموریتی از حاکم شرع همدان به همراه راننده به تهران اومدم
بدون لباس فرم سپاه فقط اورکت سپاه تنمان بود
سر چهار راه مولوی پشت چراغ قرمز ایستاده بودیم که حس کردم چیزی از طرف راننده پرت شد و جلو پای من که جلو نشسته بودم افتاد
اول فکر کردم که راننده نوار کاست به طرف من انداخته (چون نوار دستش بود)
به زیر پام نگاه کردم دیدم یه نارنجکه
انرا برداشتم (باید سریع تصمیم میگرفتم که چه کنم چون زمان انفجار نارنجک از زمانیکه ضامن ان کشیده میشه بین 3 الی 6 ثانیه هست )
خوشبختانه از تجاربی که در کردستان کسب کرده بودم استفاده کردم چون در کردستان حتی بچه های 10 ساله از پنجره ها و پشت بامها برای ما نارنجک میانداختند
لذا نارنجک را برداشتم و از شیشه ماشین که تا نصفه پایین بود به صورت مورب به زیر وانتی که همزمان بغل ما توقف کرد انداختم
راننده پرید پایین و منهم از سمت راننده و از روی فرمان شیرجه زدم پایین (چون اگر از سمت خودم بیرون می اومدم حتما ترکشهاش منو می گرفت ) دستانم روی اسفالت خیابان و پاهایم روی فرمان بود که نارنجک منفجر شد
فورا هر دونفرمان کلت کمری کشیدیم و هوایی تیراندازی کردیم
یک موتور سوار دوترکه که خلاف خیابان را میرفت هول شد و زمین خورد. (خیابان یکطرفه بود)
یکی از انها فرار کرد به چند متری دومی رسیدم اول سر اورا نشانه گرفتم بعد با خود گفتم بذار ببینم این کیه که مارا شناسایی کرده لذا زدم از کمرش
بین زمین و اسمان داشت میافتاد که قصابی که در انجا مغازه داشت با ساتور زد گردنش و به درک واصل شد
دنبال اولی که فرار کرده که و در خانه ای سنگر گرفته بود دویدم
از صدای تیر اندازی کمیته هم امد و اورا زنده دستگیر کردیم
به کمیته مرکزی انتقال داده شد
رفتم کمیته تا ببینم ایشان کیه و چرا مارا هدف قرار داده ( چون حدسم این بود که از بچه های منافق همدانیه)
اما همدانی نبود
سوال کردم چرا مارا هدف قرار دادید مگر مارا می شناختید گفت نخیر
فقط دیدم ریش دارید
اره برادر همه ترورهای منافقین و نیز ترورهای الان از جمله شاهچراغ ترور کوره
ببخشید مزاحم شدم
اغلاط املایی را ببخشید
یا علی مدد