گردشگری در باغ خاطرات شهدا 🌹
.
🌸🌸
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷
🕊❣🕊❣🕊❣🕊❣🕊
شهيد نوريان وقتے بـہ حج مي رفت، رو بـہ ما گفت: «چيزے جز دعا و نماز از من توقع نداشتـہ باشيد. 🌕
» و هنگامے كـہ بازگشت، تعريف كرد: «آن موقع كـہ دور كعبـہ طواف مي كردم، يك آقاي نورانے با شالے سبز در كنار من حركت مي كرد، بـہ او گفتم: «درست است كـہ آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🍀
در اين روز در بين مردم حضور دارند؟!» پاسخ داد: «بله، هر حاجتي داري از خدا بخواه.» در همين حال دست هايم را بالا بردم و گفتم: «خدايا سـہ حاجت دارم و سـہ قول نيز مي دهم.اول اين كـہ بچـہ اے بـہ من عطا كني كـہ خير دنيا و آخرت در وجودش باشد🌹
و نسلے پاك از من باقي بماند💦
. دوم اين كـہ از همـہ ي گناهانم درگذر💎😭💎
، و سوم اين كـہ قبولم كن و بپذير كـہ در قيامت با شهداي اسلام در محضرت حاضر شوم 😭و قول مي دهم كـہ اول، مداح آل علے علیه السلام 🍀
باشم. دوم، قرآن را حفظ كنم، و سوم نماز شبم ترك نشود🌙
.» وقتي بـہ خود آمدم، ايشان را نديدم. همان شب خواب ديدم كـہ خداوند پسري بـہ من دادہ است. او هيچ گاہ نماز شبش ترك نشد تا روزے كـہ بـہ شهداے اسلام پيوست. 🌹
راوی همسر شهید🌹
🌸👒🌸
🌷🌷🌷
الگوی_من_شهدا🌹
شهیدمصطفی_احمدی_روشن
تربیت_فرزند
🌹همه منتظر بودند ببینند حال مادر شهید چطور میشود، بیتاب میشود؟
گله ای...
حرفی...
💥 اما مادر مصطفی چیزی نگفت و محکم ایستاده بود.
😂پرسیدند:
"حالا شما چه میکنید؟🍀🌹🍀
🌷به علیرضا نوه اش اشاره کرد و گفت:
"مصطفایی دیگر تربیت خواهم کرد...
احسنت بر این مادران شهدا، که الگوی خود را حضرت زینب(سلام الله علیها) قرار میدهند🌹
📚📚📚
🌴🌴 باعرض سلام ادب روایت خاطرات عملیات کربلا ۴را به یادنام شهدا خاطرات را شروع می کنیم
🌴🌴🌴🌴** آنهایی که سوار قایق شدند به همراه ماهایی که دل به اروند زده بودیم به همه تجهیزات غواصی مجهز بودیم فقط آنهایی که در قایق بودند فین(کفش غواصی شبیه پای قورباغه) نداشتند اما ما داشتیم و زدیم به رودخانه ، از آنهایی که به آب زدند 25 درصد برگشتند که از این تعداد فقط ده درصد سالم بوند و بقیه یا مجروح ، یا شهید و مفقود شده بودند🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
یک پس کله دوستانه از سیفی، مرا به خود آورد که باید ساکت باشم. راست هم می گفت. اما دست خودم نبود. اصلاً یادم رفته بود کجا هستم! خلاصه نشد دوباره ببینمش. بینی ام تیر می کشید و اشک در چشمانم و بغض در گلویم بیتابی می کرد. رو به آسمان کردم و با تضرع به درگاه خدا التماس کردم:"خدایا! علی من را از من نگیر! با هادی مشتاقیان، تشکری، حمید رجبی، مهرانی، پاکدل، حسینیان و سیفی در دید هم بودیم
🌹🌹🌹🌹
برشان می گرداندند داخل پاساژ. حاج آقا واعظی، روحانی گردان و حسین مهدی پور بودند که اول کاری با یک خمپاره مجروح شده بودند. پریدم تو کانال. باید از درون کانال وارد اروند میشدیم؛ البته دویست متر آخر را تا کمر در آب بودیم؛ آب و گِل که از نظر استتار خوب بود. نام عملیات را اعلام کردند: کربلای۴، با رمز یا فاطمه الزهرا(س)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هماکنون کربلایی مهدی رسولی ساعت ۱:۲۰ لحظه شهادت سردار دلها #حاج_قاسم سلیمانی
#جانفدا
#جان_فدا
#لبیک_یا_خامنه_ای
🔵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی حماسی
🎙کربلایی حسین طاهری
سلام مولای ما ، مهدی جان💞
این نفس های دردناک که می کشیم ، پاره های قلبی است منتظر که در حسرت دیدارت ، خون چکان و شرحه و شرحه بر باد می رود .
این روزها که می گذرانیم ، آیینه ی حسرت است ، حکایت سخت و رنج آورِ چشم براهی ها ...
تمام این عمر بغض آلود ، از پشت بلور اشک هایمان ، مسیر سبز انتظار را نظاره کردیم ...
دیگر نه برای این چشم ها سویی مانده و نه برای این جان خسته ، رمق ...
تو خود دعا کن برای پایان این تیره بختی ...
#اللهمعجللولیڪالفرج
تمام شد....
اینڪ شما و این دنیاۍ
بی حاج قاسم و رفقاش!
شهادتون مبارڪ حاجی و....
#حاج_قاسم❤️
#شهیدابوالمهدی المهندس🕊
#شهیدحسین پورجعفری🕊
#شهیدهادی طارمی🕊
#شهیدشهروزمظفری نیا🕊
#شهیدوحیدزمانی نیا🕊
#صبحتون_شهدایی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
🌹شهید دڪتر مصطفے چمران🌹
✅ از_فـــــرش_تا_عــــــرش
♨️ لطفا با دقت تا انتها بخوانید
رضـــا_سگـــ_بـــاز(!) یه لات بود تو مشهد هم سگ خرید و فروش مےڪرد ، هم دعواهاش حسابـے سگے بود !!🍀
یہ روز داشت مےرفت سمت ڪوهسنگے براے دعوا (!) و غذا خوردن ڪہ دید یہ ماشین با آرم ”ستاد جنگهاے نامنظم“ داره تعقیبش مےڪنہ .
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت : ”فڪر ڪردے خیلے مَردے ؟!“
رضا گفت : برو ... بچہ ها ڪہ اینجور میگن ...!!!
چمران بهش گفت : اگہ مردے بیا بریم جبهہ !!
بہ غیرتش بر خورد ، راضے شد و راه افتاد سمت جبهه ...!
👈 مدتے بعد ....
شهید چمران تو اتاق نشستہ بود ڪہ
یہ دفعہ دید داره صداے دعوا میاد ..!
چند لحظہ بعد با دستبند ، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن : ”این ڪیہ آوردے جبهہ ؟!“🍀🍀🌕
رضا شروع ڪرد بہ فحش دادن اما چمران مشغول نوشتن بود !
وقتے دید چمران توجہ نمےڪنہ ،
یہ دفعہ سرش داد زد :🌕
”آهاے کچل با تو ام ...! “🍀
یڪدفعہ شهید چمران با مهربانے سرش رو بالا آورد و گفت : ”بلہ عزیزم ! 🌸
چے شده عزیزم ؟ چیہ آقا رضا ؟
چہ اتفاقے افتاده ؟“⭐️
رضا گفت : داشتم مےرفتم بیرون ڪہ سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد !!!!
چمران : ”آقا رضا چے میڪشے؟!!
برید براش بخرید و بیارید ....!“🌕
👈چمران و آقا رضا تنها تو سنگر ...
رضا به چمران گفت : میشہ یہ دو تا فحش بهم بدے ؟! کِشیده اے ، چیزے؟!!
شهید چمران : چرا ؟!🌹🍀
رضا : من یہ عمر بہ هر ڪے بدے ڪردم ، بهم بدے ڪرده ....✨!
تا حالا نشده بود بہ ڪسے فحش بدم و اینطورے برخورد ڪنہ ..✨🍀..
شهید چمران : اشتباه فڪر مےڪنے ...! یڪے اون بالاست ڪہ هر چے بهش بدے مےڪنم ، نہ تنها بدے نمےڪنہ ، بلڪہ با خوبـے بهم جواب میده !
هِے آبرو بهم میده ..🌕🍀..
.
تو هم یڪیو داشتے ڪہ هِے بهش بدے مےڪردے ولے اون بهت خوبـے
مےکرده..!🍀
منم با خودم گفتم بذار یه بار یڪے بهم فحش بده و منم بهش بگم بلہ عزیزم ...! تا یڪمے منم مثل اون (خدا) بشم …!🌸💧
👈 رضا جا خورد !....✨
..... رفت و تو سنگر نشست .
آدمے ڪہ مغرور بود و زیر بار ڪسے نمےرفت ، زار زار گریہ مےڪرد ! 😭
تو گریہ هاش مےگفت : یعنے یڪے بوده ڪہ هر چے بدے ڪردم بهم خوبے ڪرده ؟؟؟؟🍀
✅ اذان شد ...🍀
رضا اولین_نماز عمرش بود . رفت وضو گرفت .🍀
..... سر نماز ، موقع قنوت صداے گریش بلند شد !!!!😭
وسط نماز ، صدای سوت خمپاره اومد . پشت سر صداے خمپاره هم صداے زمین افتادن اومد ...🍀..
رضا رو خدا واسہ خودش جدا کرد ......!
(فقط چند لحظہ بعد از توبہ ڪردنش)
😭 یه توبہ و نماز واقعے ...✨🌹
📚📚📚
🌸شور حسین است چه ها می کند🌸
🔹عاشورای امام حسین علیه السلام بود. 😔با توجه به اهل تسنن بودن مردم منطقه ی کرد نشین قله ی تبریز خاتون، هیچ شور و نوایی در روز عزای حسینی در آن جا به چشم نمی خورد.🙄
قلبم❤️ به شدت رنجور بود و احساس ناراحتی و شرم می کردم.😔 همه خسته و بی تفاوت در سنگر ها نشسته بودیم که ناگهان فکری به ذهنم رسید.
مقداری شکر و آبلیمو از سنگر تدارکات آوردم و شربتی درست کردم.🍹🍹
بعد هم ظرفی گل درست کردیم و به سر و سینه ی هم مالیدیم. 👤
چند لیوان برداشتم و با فریاد «یا حسین ع» 🗣به سراغ بچه های سنگرهای دیگر رفتیم.
بچه ها با دیدن ما به سر و شانه هایشان گل مالیدند و یا حسین گویان از سنگر ها بیرون آمدند. 🚶
ناگهان به طور عجیبی شور و حالی در همه پدیدار شد و همه دور محوطه جمع شدند و فریاد «یا حسین ع» و «یا ابو الفضل ع»سر دادند.👥👥👥👥
کسی شعر و مرثیه سرایی بلد نبود. همه تنها فریاد می زدند: یا حسین(ع) یا ابوالفضل(ع)و اشک می ریختند.😭
اوج زیبایی این عزاداری ساده و بی پیرایه در آن بود که برادران پیشمرگ کرد مسلمانان هم با وجود این که سنّی بودند، بر شانه هایشان گل مالیدند و شربت نوشیدند و در کنار ما فریاد «یا حسین ع»و یا «ابوالفضل ع»سر دادند و با ما عزاداری کردند.😢😔😭
راوی 👈حمید دولت پور
نگاه آخر به اروند به یاد دوستان شهیدم
وقتی خواستم برگردم، برای آخرین بار به اروند نگاهی ناامیدانه کردم و زیر لب گفتم: "بچه ها! خداحافظ. علی من!خداحافظ."
تا بلند شدیم برگردیم، دشمن متوجه ما شده بود، دور و بر کانال را گرفت زیر آتش. همه، فین ها را به دست گرفته، به دستور برادر جلیل شروع کردیم با تمام قوا این سه کیلومتر را به سمت پاساژ دویدن. محمد خلیل نژاد یکی از بچه های جانباز پای مصنوعیش در رفته بود و با خونسردی بالای کانال نشسته بود و داشت پایش را می بست. داد زدم: کمک می خوای
🌴🌴🌴🌴
آرامش قبل از طوفان
ناگهان آن خط کاملاً خاموش، به یک بمب سراسری تبدیل شد و گلوله های دوشکا و چهارلول و تیربار بر سر بچه ها ریخت! ما هم می خواستیم وارد آب بشویم که بعد از یک ربع گفتند عملیات لو رفته، باید برگردیم تا فرصتی دیگر. باورمان نمی شد. از بچه های گروهان ستار نمی توانستیم دل بِبُریم. بیسیم چی گروهان ستار شهید شده بود و هر چه با او تماس می گرفتیم، ارتباط برقرار نمی شد. هر که زنده می ماند، خود را می رساند به جزیره ماهی و آن وقت با این وضع تکلیفشان مشخص بود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌸
بیایید با ذکر صلوات برای شادی تمام شهدا مخصوصا این شهید بزرگوار 🌸🌹
🌹🌸هر شب به نیت یک شهید 🌸🌹
اللهم صلی علی محمد ⚘وال محمد و عجل فرجهم🌷🍃