#محبت_و_احترام_به_همسر
#سیره_شهدا #قسمت اول
🌹بعد از عملیات خیبر دیر وقت آمد خانه؛ سر تا پایش شنی و خاکی بود.آنقدر خسته که با پوتین سر سفره نشست. تا من غذا را آماده کنم، سر سفره خوابش برد...آرام پوتینهایش را در آوردم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت: این وظیفه شما نیست. زن که برده نیست. من خودم این کار را می کنم. وقتی پوتینهایش را در آورد گفتم: پس لااقل جورابهایت را در بیاورم. گفت: من هر حرفی را یکبار می زنم. بعد با آن حال خستگی خندید.
❤️شهید عزیز مهدی زین الدین❤️
✅ ازدواج و زندگی قرآنی👇
https://eitaa.com/joinchat/2841182362Cd337f8b7e6
#نشرحداکثری_برای_خدا🌺
#نشرِکلام_اهل_بیت_علیهم_السلام🌹
#هرنفر_ده_نفر_قربتاً_الی_الله🤲
#احترام_به_همسر
#سیره_شهدا #قسمت_دوم
🔰همسرش میگوید:«اوایل زندگی درست بلد نبودم غذا درست كنم. یادم هست بار اول كه خواستم تاس كباب درست كنم، سیبزمینیها را خیلی زود با گوشت ریختم. یوسف كه آمد، رفتم غذا را بیاورم، دیدم همه سیبزمینیها له شدند. خیلی ناراحت شدم و رفتم یك گوشهای شروع كردم به گریه كردن.
🔰یوسف آمد و پرسید: چه شده؟ من هم قضیه را برایش تعریف كردم. او حسابی خندید، بعد هم رفت غذا را كشید و آورد با هم خوردیم. آن قدر پای سفره مرا دلداری داد و از غذا تعریف و تمجید كرد كه یادم رفت غذا خراب شده بود. 👈 نیمه پنهان صفحه26
✅ ازدواج و زندگی قرآنی👇
https://eitaa.com/joinchat/2841182362Cd337f8b7e6
#نشرحداکثری_برای_خدا🌺
#نشرِکلام_اهل_بیت_علیهم_السلام🌹
#هرنفر_ده_نفر_قربتاً_الی_الله🤲