هدایت شده از داستان شب
حمید با من خیلی مهربان بود تا آن شب تا آن نیم ساعت لعنتی
حمید من را زیباترین زن دنیا میدانست ولی فقط تا آن شب سیاه و آن نیم ساعت لعنتی همان نیم ساعتی که همه آرزویش را دارند همان نیم ساعتی که باعث نابودی زندگی من حمید من و عشق من شد
حمیدی که در تمام دو سال عقد لحظه شماری می کرد که بیاید خانه ما و من را ببیند و به قول خودش تمام غم های عالم را با تماشای چشمان آسمانی رنگ من فراموش کند همان حمید در همان نیم ساعت شوم با من سرد شد دیگر مرا ندید دیگر مرا زیبا ندید چه برسد که زیباترین زن عالم باشم
چند بار از بلندگوی تالار اعلام کردند که داماد میخواهد بیاید برای عکس گرفتن با عروس لطف حجابتان را رعایت کنید
آن لحظه من مثل تمام عروسهای عالم خوشحال شدم که بالاخره با هزار زحمت جشنمان را در تالاری بزرگ و زیبا گرفتیم و حالا میتوانیم عکسهای عروسی مان را در نمایی زیبا جاویدان کنیم اما چه عروسی چه عکسی
حمید آمد کنارم ایستاد ، چند دقیقه اول سرش پایین بود خیلی خوشحال شدم حجب و حیای او ولی دختر خاله خودم اولین زنی بود که مثلاً آمد به حمید و من تبریک بگوید
با ناز سلام کرد گفت حمید آقا تبریک میگم بهتون خلاصه دخترخاله خوشگل مون رو به شما سپردیم مواظبش باشین خیلی نازنینه البته شما هم خیلی نازنین هستین
وای پروین وای پروین این چگونه صحبت کردنی بود که آن شب با حمید من داشتی بعدها حمید گفت هنوز صدای زیبای پروین و کلمات قشنگش توی گوش من است کاش صدای پسرانه تو به دختر خالهات می رفت
دخترها و زنهای جوان فامیل آمدند و در مقابل حمید رژه رفتند خودنمایی کردند عکس گرفتند قهقهه زدند شوخی کردند شعر دسته جمعی خواندند داماد را به رقص واداشتند و نهایتاً خودشان را در آلبوم عکس ما ماندگار کردند در فیلم هایمان ثبت شدند
همهی آنها ناجوانمردانه در آن نیم ساعت لعنتیِِ عکس گرفتن و کادو دادن حمید مهربان من را از من دزدیدند دلش را از من برگرداندند
نیم ساعتی که چشم های بسته حمید من را به زیبایی های من بر وجود من بر مهر و محبت لحن صحبتهای عاشقانه من برای همیشه بست
حمید از آن شب به بعد غمناک شد افسرده شد عصبی شد ناشکیبا شد تا دو ماه بعد از عروسی مان که بالاخره زبان باز کرد و گفت آنچه را که نباید می گفت
گفت که در زندگیاش تا آن شب آن همه زن زیبا و دلربا را یکجا ندیده بود گفت که ای کاش میشد همان شب در همان تالار همسر آینده اش را در بین آن همه زن انتخاب کند نه آنکه مادرش برود یک نفر را برایش انتخاب کند مثل لپ لپ
من حرف های حمید را تحمل می کردم می گفتم حافظه اش به مرور آن شب و آن زنان آرایش کرده و گریم شده و پروتز گذاشته را فراموش می کند ولی فراموش نکرد که نکرد
بعدها فهمیدم چند تا از عکس های دسته جمعی عروسیم را در کشوی میزش قایم کرده بود و بعضی وقت ها به آن نگاه می کرده است
زندگی ام تباه شد طلاق گرفتیم او رفت سراغ یک انتخاب به قول خودش با چشمان باز و من به احترام تمام عشق های پاک پای به هیچ تالار عروسی نگذاشتم
هدایت شده از داستان شب
داستان رفیق خوب
قسمت اول از دو قسمت
در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد مگر آنکه از نعمت یک دوست صمیمی و کارگشا برخوردار باشید
امروز من می خواهم از دوست خودم برایتان بگویم دوستی که هرگاه به ملاقاتش میروم من را با روی باز در آغوش میکشد ، به حرف زدن بیسوادانهام گیر نمیدهد و در آخر من را با دست پر روانه خانهام میکند
سالهاست با او دوست شدهام و سالهاست که او دوستی اش را به من بیشتر و بیشتر اثبات کرده است و اطمینان که چه عرض کنم اکنون یقین پیدا کردهام که اگر با این جناب رفیق شفیق آشنا نشده بودم شاید رنج های سخت زندگی من را از پا درآورده بود
اولین بار زمان نوجوانی وارد زندگیام شد یادم نیست همسایه مان بود یا دوست خانوادگی اما هرکه بود از طریق مادرم به او معرفی شدم
آن روزها عاشق دختری از اقوام دور شده بودم و او در نگاه اول فهمید ولی خواست خودم بگویم
گفت پکر نبینمت چی شده چرا دمغی ؟
گفتم چیز مهمی نیست
گفت رفیق شما که من باشم چیزهای غیرمهم رو هم میتونه حل کنه
گفتم روم نمیشه بگم
گفت درد عاشقی رو هم بلدم حل کنم ها ، لب تر کن دیگه بگو ببینم چته ؟
گفتم درست حدس زدین گرفتار عشق شدم
خندید و گفت خوب طرف کی هست؟
گفتم کی بودنش مهم نیست مهم کجا بودنشه
گفت مگه کجاست؟
گفتم اینجا نیست تهرانه و خودتون میدونین ما پول مسافرت رفتن به تهران رو نداریم که بتونم ببینمش
مکثی کرد و گفت برات حلش میکنم نگران نباش
یک ماه بعد از طرف یک موسسه فرهنگی دانشآموزی که اون جا کارای هنری فوق برنامه انجام میدادم به یک اردوی دانش آموزی به مقصد تهران رفتم
از قضا وسط اردو تصمیم به خرید یک کتاب گرفتم و به مسئولین اردوگاه موضوع را گفتم
گفتند اگر فکر می کنی در تهران گم نمیشوی مانعی ندارد ولی تا غروب باید به اردوگاه برگردی
با خوشحالی راهی خیابان های تهران شدم و بعد از خرید کتاب یاد دختر رویاهایم افتادم
ازنزدیکترین باجه تلفن زنگ زدم تا تلفنی احوالشان را بپرسم
مادرش گفت کجایی گفتم تهران پرسید کجای تهران گفتم خیابان انقلاب گفت چقدر به منزل ما نزدیکی پاشو ناهار بیا خونهی ما
پرسان پرسان مسیر منزلشان را پیدا کردم و با دو تا اتوبوس شرکت واحد خودم را به خانه پدربزرگ دختر رساندم
پدرش از فامیل های دورمان بود که برای کار و گرفتن اقامت دوسالی میشد به آمریکا رفته بود و دخترک با مادر و برادرش منزل پدربزرگش زندگی میکردند
قبل از ورود به خانه آنها با دوست خانوادگیمان تماس گرفتم و گفتم تهرانم نزدیک منزل دختر مورد علاقهام و میدانم همه اینها کار شماست گفتم اول باید از شما تشکر کنم خندید و گفت زنده باشی قابل تو رو نداشت فقط تا مطمئن نشدی ابراز احساسات نکن
حق با او بود عشق من به آن دختر همان روز تابستانی همچون قالب یخی محکم نرم نرمک آب شد و از آن هیچ چیزی باقی نماند
زمانی که دختر مورد علاقه ام با دیدن تصویر عابدزاده دروازهبان تیم ملی در تلویزیون جیغ بلندی کشید و گفت الهی قربون عابدزاده بشم من احساس بدی نسبت به خودم و عشق درونم پیدا کردم
احساس کردم بیخود و بی جهت به این دختر فامیل دل بستهام و او هنوز در هیجاناتی کودکانه سیر میکند و از عشق چیزی سرش نمیشود
اردوی تابستانه تمام شد سبکبال به خانه که برگشتم سراغ دوست خانوادگیمان رفتم و ماجرا را تعریف کردم گفت گاهی اوقات شکست زودهنگام بهتر از تکیه به رؤیای طولانی است
اکثر اوقات نیازهایم را به او میگفتم و او برای من پارتی بازی میکرد و خیلی سریع کارم را راه میانداخت مگر آنکه در رفع نیازم دردسری بود که تفهیمم میکرد و من متقاعد میشدم
البته رفاقت ما یک شرط هم داشت و آن شرط این بود که اگر من اشتباهی انجام میدادم و از مسیر غلط و بدون مشورت با او کارم را جلو میبردم او به صلاحدید خودش اشتباهاتم را ترمیم و مسیر کار را عوض میکرد
البته این ترمیم اشتباهات در برخی موارد شکل و شمایل تنبیه را برای من پیدا میکرد ولی از آنجایی که به دوستی و صداقت او یقین پیدا کرده بودم نه تنها اعتراض نمیکردم بلکه تشکر هم میکردم و برایش هدیه میفرستادم
شاید کنجکاو شده باشید که چطور چنین چیزی ممکن است که دوست آدم با تنبیه شروع به راه انداختن کار آدم بکند ؟
حالا با ذکر یک خاطره خواهم گفت که چگونه چنین چیزی ممکن است
یادم هست در سالهای جوانی که انرژی بالاتری نسبت به این روزهای میانسالی داشتم در کنار کارمندی دولت نصب و راه اندازی تجهیزات مخابراتی را هم انجام میدادم
تجهیزات را از یکی از همکارانم که واردکننده بود میخریدم و برای شرکتها و سازمانها تنظیم و نصب می کردم و علاوه بر دستمزد نصب ، از همکارم هم پورسانت فروش میگرفتم
هدایت شده از داستان شب
داستان رفیق خوب
قسمت دوم از دو قسمت
از آنجایی که همیشه به مشتریها اختیار خرید تجهیزات را از فروشندگان دیگر میدادم باز آنها خریدشان را از همکار خودم انجام میدادند چون او واردکننده اصلی بود و قیمتش پایین تر از بقیه
یک بار مشتری تجهیزات مخابراتی سازمان خودم بود همان جایی که کارمندشان بودم و من متوجه نبودم که پورسانت این یکی معامله حکم رشوه را دارد اگرچه هیچ گاه این پورسانت به حسابم واریز نشد
من در بحبوحه خرید تجهیزات بودم که به خاطر به اجرا گذاشتن مهریه توسط همسرم به مدت یک ماه به زندان افتادم
در همان دوران زندان یک شب دوست خانوادگیمان به سراغم آمد و گفت فکر میکنی چرا اینجایی؟
گفتم معلومه به خاطر مهریه
گفت مهریه بهانه است من کاری کردم که همه فکر کنند به خاطر مهریه زندان افتادی ولی ماجرا چیز دیگری است
با تعجب پرسیدم چطور مگه چه خطایی کردم؟
با عصبانیت جواب داد چه خطایی کردی مرد حسابی داشتی برای کاری که وظیفه شغلیات بود پورسانت میگرفتی در واقع داشتی رشوه میگرفتی
دودستی زدم به سرم و گفتم حالا چه بلای به سرم میاد؟
با حالتی از آرامش و اطمینان گفت من نذاشتم بابت رشوه گرفتن برات پرونده درست بشه اصلأ نذاشتم کسی بفهمه فعلاً هم که پولی به حسابت نیومده
ادامه داد به محض اون که بیرون اومدی به همکارت تلفنی بگو این مرتبه پورسانت نمیخواهی چون این خرید مال اداره خودت هست یادت نره حتماً تو تلفن همین ها رو که گفتم بهش بگو
موقع رفتن برگشت و به من گفت ضمناً بدون که این زندان حقت بود چون چند تا جرم دیگه هم داشتی که اون ها رو هم نذاشتم رو بشه و برات پرونده بشه و این سی روز زندان مال تمام اون هاست که باید تحمل کنی
الآن حالت خوب نیست ولی به مرور زمان جرمهات رو بهت خواهم گفت فقط دیگه تکرار نشه که کلاهمون میره تو هم
من سرافکنده بودم و او دستش روی شانه من بود لبخند زد و گفت حالا بی خیال بخند من که دیگه پرونده تو رو سفید کردم و سابقه این زندان هم در جرایم مالی غیر عمد طبقهبندی میشه ولی خودت هم بیشتر مراقبت کن
از آن روز به بعد فهمیدم این دوست گرانقدرم نه تنها کارهای من را راه میاندازد بلکه آبروداری هم میکند لذا زمینه ارتباطم را با او وسعت دادم
اکنون که متأهل هستم و صاحب زن و فرزندان و نوه احتیاجات خانواده و دوستانم را نیز با او بازگو میکنم و او نیازهای آنها را هم طبق نظر و عمل خودش برآورده میکند
کاش شما هم می توانستید با دوست پرنفوذ من آشنا بشوید بلکه او برای شما هم پارتی بازی بکند
این را از ته قلب می گویم چون اصلا بخیل نیستم که شما هم با او دوست صمیمی بشوید چرا که هر چقدر به دوستان او اضافه کنم او به من پورسانت یا در واقع پاداش پرداخت میکند
در هر حال من او را به شما معرفی میکنم امیدوارم در اولین ملاقات با وی اسم من را به زبان بیاورید تا من از پاداش معرفی محروم نشوم
اگرچه ایشان آن قدر زیرک و باهوش هستند که بفهمند دوستان جدیدشان را چه کسی معرفی کرده است
خب به آخر نامهام رسیدم و باید طبق وظیفه نام دوست کارگشایم را به شما بدهم
دوست مهربان و صمیمی من خداوند است که هر روز سه نوبت ملاقات حضوریاش را از طریق اذان اعلام میکند
البته طبق تجربه پیشنهاد میکنم نیازهای مهمترتان را در ملاقات های عمومی به ایشان عرضه کنید ملاقاتهایی که ما به عنوان نماز جماعت آن را میشناسیم
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میگه باید محیط سگ هم از آلودگی کنه پاکسازی بشه
حالا فهمیدیم چرا سگ نجسه
#سگ
#سگ_باز
#کلب
#dog
#pet_shop
#پت_شاپ
#غربزدگی
#سلبریتی
#فرهنگ_غرب
#سوغات_غرب
#احکام_مترقی_اسلام
#نجاسات
#حکم_شرعی
حکم جلب نتانیاهو صادر شد
این موش به زودی با گونی زندهگیری خواهد شد
احتمالاً توسط محافظانش تحویل جبهه مقاوت خواهد شد
عین نیما زم
#مقاومت
#نتانیاهو
#ترامپ
#اسرائیل
#لبنان
#غزه
#فلسطین
#سوریه
#یمن
#ایران
#حزب_الله
#انصار_الله
#حماس
#حشد_الشعبی
#netanyahu
#benjamin_netanyahu
#בנימין_נתניהו
#נתניהו
هدایت شده از تحلیل استراتژیک سینما
بازنشر نقد فیلم مونیخ بمناسبت ترور شهید سید حسن نصرالله
فیلم مونیخ اثری گمنام از کارگردان مشهور استیون اسپیلبرگ است که ماجرای یکی از جوخه های ترور موساد را بازگو میکند تا طی یک مأموریت تحت عنوان عملیات خشم خدا طراحان و مجریان فلسطینی گروگانگیری ورزشکاران اسرائیلی در المپیک مونیخ را ترور کند
فیلم از انفکاک صوری یک مامور موساد و در اختیار قرار دادن مبالغ هنگفت پول نقد به او شروع می شود و با تشکیل تیم مثلاً حرفهای تروریستی و نمایش جزئیات دقیق تکتک ترور ها ادامه پیدا میکند
شاید آنچه باعث گمنامی این فیلم شده است نمایش عاقبت نافرجام تیم ترور است که همگی آنها با پوچی و افسردگی و یا خودکشی و قتل بدعاقبت میشوند
استیون اسپیلبرگ در پایان فیلم مونیخ مامور اصلی موساد را که مدیریت این جوخه ترور را به عهده دارد فردی پشیمان عاجز و افسرده نشان میدهد که حتی حاضر نیست به زادگاهش اسرائیل جعلی بازگردد
فیلم مونیخ نمایشی از استیصال رژیم تروریست اسرائیل است که بدلیل عدم شهامت و قدرت برخورد رودررو از روش بزدلانه و ناجوانمردانه ترور استفاده می کند
در برخی نقدهای سینمایی گفته میشود فیلم مونیخ توبه نامه یا برائت استیون اسپیلبرگ از فیلم قبلی وی یعنی فهرست شیندلر می باشد
اسپیلبرگ از آنجا که در فیلم صهیونیسم پسند فهرست شیندلر افسانه دروغین هلوکاست را به تصویر میکشد تلاش دارد در فیلم مونیخ برای جبران اشتباهش رژیم صهیونیستی اسرائیل را مجری هلوکاست های متعدد و گسترده در تمام جهان نشان دهد
جوخه های ترور موساد برای مردم شریف ایران که بهترین دانشمندانشان را به شهادت رساند ناشناس نیست
دانشمندان مومن و تلاشگر هستهای همچون شهید شهریاری و رضایی نژاد و شهید فخری زاده نمونه هایی از اقدامات تروریستی رژیم جعلی و آدمکش اسرائیل میباشد که فیلم مونیخ مواردی شبیه آنها را به نمایش گذاشته است
البته ایران نیز بیکار ننشست و توانست ایلاک رون یکی از معروفترین سرجوخه های ترور موساد را در اربیل عراق به وسیله پهپاد به درک واصل کند که در سریال تمام رخ به گونهای دیگر به حذف وی اشاره شده است
در پایان لازم به ذکر است که فیلم مونیخ پنج سال قبل از شروع ترورهای دانشمندان هسته ای ایران ساخته شده است
#نقد_فیلم
#تحلیل_سینما
#سینمای_سیاسی
#سینمای_آمریکا
#موساد
#جوخه_ترور
#فیلم_مویخ
#مونیخ
#munichmovie
#StevenSpielberg
#اسپیلبرگ
#استیون_اسپیلبرگ
هَٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ
این همان جهنمی است كه جنایتکاران آن را دروغ میپنداشتند
قرآن کریم سوره الرحمن - آیه ۴۳
#وعده_صادق
#وعده_صادق_۲
#تلاویو
#اسرائیل
#سید_حسن_نصرالله
#اسماعیل_هنیه
#مقاومت
#ایران
#لبنان
#غزه
#فلسطین
#یمن
#عراق
#حزب_الله
#انصار_الله
#حماس
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نتانیاهو : در کنار مردم ایران هستیم و بزودی آنها را آزاد خواهیم کرد
جدی میفرمایید ؟
🤣🤣🤣🤣🤣
#نتانیاهو
#اسرائیل
#وعده_صادق
#وعده_صادق۲
#مقاومت
#انتقام
#تلاویو
از آوردن موبایل و پیجر به محدوده نماز جمعه ۱۳ مهر به شدت پرهیز کنیم
حتی خاموش حتی داخل ماشین باز هم نیاوریم
این متن یا این عکس را تا میتوانید منتشر کنید و شفاهی هم اطلاعرسانی کنید
#نماز_جمعه
#امام_خامنه_ای
#سید_حسن_نصرالله
#وعده_صادق۲
#مقاومت
#اسرائیل
#پدافند_غیر_عامل
#نماز_نصر
#برای_ایران
#مصلی