و – سیمان هم آوردیم، ولی نه تنها آن که قبل از سیمان بیدار، هوشیار و آدم نشد، پس از آن نیز نشد، بلکه مشکل کفار و مستکبران این نیست که ما چرا نفت، مس، سیمان، آهن، فولاد، فناوری هستهای و ... داریم، بلکه مشکلشان این است که چرا عقل، شعور، شخصیت، هویت و ایمان داریم و آن چه داریم را دو دستی تقدیم آنان نمیکنیم؟!
ز – اگر دو تا تار مو هیچ مشکلی ایجاد نمیکند، پس چرا این کافرهای ظالم و جاهل، این همه نگران و ناراحت از پوشاندن آن هستند؟! پس معلوم است که مسئله آن دو تا تار مویی نیست که چه بسا خیلی هم زشت و بیریخت باشد و نه تنها جاذبهای ایجاد نکند، بلکه تنفر و دافعه نیز بیاورد، بلکه مسئله تبعات آن در گسترش بیشخصیتی و خودباختگی و استثمار است که آنان خواهان هستند و اهل ایمان به این ترفندهای شیطانی بصیر میباشند.
اگر دو تا تار مو، ایمان را نلرزاند، جهالت، اسیر هوای نفس شدن، فروختن همه ارزشهای انسانی و عصیان و نافرمانی حق تعالی به خاطر دو تا تار مو، و تقلید کور کورانه از شهوات کفار، حتماً ایمان را نه تنها میلرزاند، بلکه کلاً ویران کرده و میسوزاند.
ح – فقط عقول مدفون شده زیر سیمان است که همه چیز را با عینک سیمان نگاه میکنند. مملکت با سیمان آباد نمیشود، بلکه با ملت آزاد، مستقل، عاقل، فکور، اهل علم، بصیر، ایمان، تلاش و با شخصیت و هویت است که آباد میشود.
🇮🇷 کانال ویکی شبهه 🇮🇷
@Wiki_Shobhe
🇮🇷ویکی شبهه🇮🇷
@Wiki_Shobhe
🌐«کانال جامع شبهات و شایعات فضای مجازی»🌐
◀️شبهه #شماره_207
💡کلمات کلیدی : #خدا, #سختی, #مصائب,
⛔️ شبهه: ⛔️
@Wiki_Shobhe
هم گفته میشود که خدا هر که را بیشتر دوست داشته باشد، بیشتر سختی میدهد و هم گفته میشود که همه مصائب از خود انسان است و خدا برای کسی بد نمیخواهد؟
✅◀️ پاسخ شبهه: ▶️✅
@Wiki_Shobhe
یکی از مشکلات ما در فهم درست و دقیق آیات قرآن کریم و آموزههای اولیاء الله این است که غالباً نه تنها با فرهنگ قرآنی و روایی آشنایی نداریم، بلکه حتی گاه معنای کلمات و واژهها را درست نمیدانیم و در نتیجه بسیاری از آنها را به معانی یا مفاهیمی که در فرهنگ و ادبیات خودمان رایج شده است معنا میکنیم و در نتیجه دچار مشکل میشویم؟
مثلاً اگر سؤال کنیم معنای کلمه «بلاء» چیست؟ میگویند: «آزمایش». حال اگر بپرسیم: معنای کلمه «امتحان» چیست؟ باز میگویند: «آزمایش» و اگر بپرسید: پس معنای کلمه «فتنه» چیست؟ باز هم میگویند: «آزمایش».
بدیهی است که در اینجا سؤال ایجاد میشود که پس فرق آنها چیست؟ بالاخره هر سه واژه در قرآن کریم به کار رفته است و اگر هر سه یک معنا داشت، خوب یکی از آنها استعمال میشد. و همینطور است معنا، مفهوم و استنباط ما از واژگانی چون «مصیبت و بلا».
الف – بلا الزاماً بد نیست:
- در یک آیه کلمه «بلا» به معنای امتحان آمده و تأکید دارد که هم اعمال خوب بلا (امتحان) است و هم اعمام بد؛ هم خوشی بلا و امتحان است و هم ناخوشی:
«وَ قَطَّعْنَاهُمْ فِي الأَرْضِ أُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ و َمِنْهُمْ دُونَ ذَلِكَ وَ بَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَ السَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» (الأعراف، 168)
ترجمه: و آنان را در زمين به صورت گروههايى پراكنده ساختيم برخى از آنان درستكارند و برخى از آنان جز اينند و آنها را به خوشیها و ناخوشیها آزموديم باشد كه ايشان بازگردند.
- در یک آیه میفرماید که حضرت ابراهیم (ع) را پس از نبوت و رسالت، به بلاهایی آزمودیم و چون موفق و سربلند بیرون آمد، به او مقام «امامت» را عطا کردیم:
«وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» (البقره، 124)
ترجمه: و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود و وى آن همه را به انجام رسانيد [خدا به او] فرمود من تو را پيشواى مردم قرار دادم [ابراهيم] پرسيد از دودمانم [چطور] فرمود پيمان من به بيدادگران نمىرسد.
پس میبینیم که «بلا» الزاماً یک بدبختی و گرفتاری شدید نیست که بر سر انسان بیاید، بلکه یک نوع و درجه و سنخی از امتحانات را «بلا» میگویند. خداوند متعال وقتی حضرات ابراهیم و اسماعیل (ع) را به مسئله قربانی و ذبح امتحان میکند، میفرماید: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ – به درستی که این یک بلا (امتحانی) آشکار بود».
ب – فتنه نیز الزاماً بد نیست:
- چون به شرارت در نقشهکشی و برنامهریزی برای ایجاد اختلاف، جدایی و تحمیل ناهنجاریها بر فرد یا جامعه نیز «فتنه» گفته میشود، گمان میکنیم که «فتنه» خیلی کار بدی است. البته فتنه برای ظلم و فساد بد است و حتی خداوند دستور قتل فتنهگران را نیز صادر نموده است و تصریح نموده که «فتنه شدیدتر از قتل است - وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ». یعنی گمان نکنید که فقط کسانی که سلاح به دست گرفته و با شما میجنگند و جانتان را در معرض تهدید قرار میدهند دشمنان سرسخت و ظالمی هستند، بلکه «فتنه» به مراتب شدیدتر و زیانبارتر از قتال و قتل است. اما هر فتنهای چنین نیست. فتنه نیز نوعی آزمایش است و خداوند متعال میفرماید: حتی اولاد و اموال شما نیز برای شما «فتنه» (محل و موضوع آزمایش) هستند:
«وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَ أَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ» (الأنفال، 28)
ترجمه: و بدانيد كه اموال و فرزندان شما [وسيله] آزمايش [شما] هستند و خداست كه نزد او پاداشى بزرگ است.
ج – مصیبت نیز الزاماً بد نیست:
همینطور است «مصیبت» که ما گمان داریم حتماً هر اتفاق ناگواری مصیبت است؛ در حالی که اصلاً چنین نیست. مصیبت یعنی برخورد کردن (اصابت کردن).
انسان همیشه در معرض است و «صمد» نیست که چیزی به او برخورد نکند. اما هر برخوردی که بد نیست. ممکن است انسان با رشد علمی یا غنا و رفاه مادی برخورد کند و ممکن است با از دست دادن امکانات و متعلقات برخورد کند. اینها همه «مصائبی» است که انسان با آنها مواجه میگردد و ممکن است موجب سرور یا اندوه او شوند.
🇮🇷ویکی شبهه🇮🇷
@Wiki_Shobhe
🌐«کانال جامع شبهات و شایعات فضای مجازی»🌐
◀️شبهه #شماره_206
💡کلمات کلیدی : #انسان, #پس_از_مرگ, #اشراق
⛔️ شبهه: ⛔️
@Wiki_Shobhe
انسان هربار بمیره دوباره به همین دنیا بر میگرده
حالا یا انسان یا حیوان
اینقد میاد تا اوی وجودش خدارو پیدا کنه
که اسمش هست میگن تا به اشراق برسه...
✅◀️ پاسخ شبهه: ▶️✅
@Wiki_Shobhe
اصل وجود انسان همان «روح» اوست. آن موجودی که به نام «آدم» یا «انسان» در این دنیا زندگی میکند، همان «روح» است و بدن ابزاری است که به او داده شده تا بتواند جهت رتق و فتق امورش در این دنیای مادی به وسیلهی آن عمل نماید.
معرفت (شناخت)، عشق، نفرت، علاقه، انگیزه و ... همه حالات روحی است که توسط «بدن» در این دنیای مادی به منصهی ظهور میرسد. اگر دو نفر نسبت به یک دیگر شناختی پیدا میکنند، روح آنهاست که با هم آشنا شدهاند – اگر نفرت پیدا کنند نیز همینطور است. وقتی کسی با دیگری سخن میگوید، این روحش است که روح طرف مقابل را مخاطب قرار داده است، منتهی معانی مورد نظرش را در قالب الفاظ به وسیلهی زبان یا نوشتار (مادی) ظاهر و منتقل مینماید و وقتی کسی حرف گوینده را میشنود، روحش است که میشنود، منتهی به وسیلهی گوش یا چشم الفاظ و کلمات مادی را دریافت میکند و به وسیلهی «قلب» یا همان روحش، معانی و منظور را درک میکند. لذا در همین دنیا نیز ارتباط بین ارواح است، منتهی به وسیلهی بدن ظهوری مادی مییابد.
لذا پس از مرگ و جدایی روح از شدیدترین متعلقش که همان بدن است، این شناختها و علایق و ارتباطات هم چنان باقی میماند. و البته با این تفاوت که پس از مرگ، اراده و اختیار از آدمی سلب میگردد. یعنی چنین نیست که به هر کجا بخواهد بتواند برود و یا با هر کس بخواهد بتواند دیدار نماید و یا هر آن چه واقعیت دارد را الزاماً ببیند و درک نماید. و اگر ما (زندگان) به رغم آن که اصل وجودمان همان روح است و ارواح نمیمیرند، متوجه این حضور یا ارتباط نمیشویم، بدین علت است که توجهمان به بدن است و هم چنین اغلب دریافتهای ما در این دنیا به وسیلهی ابزار مادی صورت میگیرد (مثل چشم و گوش).
در روایات نیز به تداوم این ارتباطات، به ویژه با خانواده که علایق بیشتری با آنها ایجاد شده، بیانات صریحی وجود دارد:
از امام صادق علیهالسلام نقل شده که «مؤمن پس از مرگ از خانوادهی خود دیدار میکند و در مورد وضع آنها، آن چه را که از آن مسرور گردد، میبیند و آن چه را که از آن اندوهناک شود، بر او مخفی میماند» (فروع کافی، جلد 3، باب: انّ المیّت یزور اله، ص 230، حدیث:1)
از دلایل دیدن و یا مخفی ماندن برخی از احوال این است که برای مؤمن پس از مرگ عذابی وجود ندارد و حزن و اندوه خودش نوعی عذاب است، لذا اخباری که موجب اندوه وی گردد، بر او پوشیده میماند. مضافاً بر این که این روایت دلالت دارد که اراده و اختیار دنیوی از او سلب شده است که نمیتواند همهی واقعیات را دیده و درک نماید.
هم چنین از امام صادق علیهالسلام نقل شده که: «هیچ مؤمن و کافری نیست که در هنگام ظهر نزد خانوادهی خویش حاضر نگردد. وقتی مؤمن خانوادهاش را در حال انجام اعمال صالح میبیند، خداوند را حمد گوید و وقتی کافر خانوادهی خویش را در حال انجام اعمال صالح ببیند، بر آنان غبطه میخورد.» (همان مدرک، حدیث 2)
در روایت دیگری بیان شده که: «اسحاق بن عمّار سؤال کرد: آیا شخصی که از دنیا رفته با خانوادهی خویش دیدار مینماید یا خیر؟ امام فرمودند: آری. پرسید: هر چند گاه؟ فرمود: بنا به منزلتی که نزد خدا دارد. هر هفته، هر ماه یا هر سال...» (همان مدرک، حدیث 3)
در برخی روایات وارد شده که ارواح به دیدن بازماندگان میآیند (به ویژه والدین به دیدار فرزندان و بالعکس) و به آنان التماس میکنند که چیزی برای ما بفرستید، ولو به کمی یک جرعه آب یا یک پاره استخوان.
پس، ارتباط ارواح با متعلقین تا وقتی در دنیا باقی هستند، برقرار خواهد ماند. منتهی چنان چه بیان شد، به کمیّت، کیفیت و چگونگی معین شده از سوی خداوند متعال..این حرفی که زدی گفتم که بیشتر مال هندوها هست که به تناسخ اعتقاد دارن در اسلام چنین چیزی نیست
🇮🇷 کانال ویکی شبهه 🇮🇷
@Wiki_Shobhe
خداوند میفرماید مؤمنین کسانی هستند که چون میدانند و باور کردهاند که از کجا آمده و به کجا میروند؟ و نیز میدانند و باور کردهاند که هیچ چیز به خودش استقلالی ندارد و همه مخلوق و بندهی او هستند، نه وقت اصابت یک امتیاز از خود بیخود شده و طغیان میکنند و نه وقت اصابت یک حادثه ناگوار و از دست دادن یک نعمت، امید و اهداف خود را فراموش میکنند و زود با بیان نگرش خود به حقایق عالم هستی (جهانبینی) تصریح میکنند که ما «نه از هستیم و نه به سوی آن میرویم» که با آمدن یا رفتنش خود و خدای خود را فراموش کرده و بلغزیم. بلکه ما از خدائیم و بازگشتمان به سوی اوست. به آیهی ذیل توجه شود که هم واژه »بلا» در آن استعمال شده و هم «مصیبت» و به خوبی تشریح شده است:
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ» (البقره، 155 و 156)
ترجمه: و قطعاً شما را به چيزى از [قبيل] ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى آزماييم و مژده ده شكيبايان را * [همان] كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد مىگويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم.
د – تفاوت امتحان، فتنه، بلا و مصیبت:
امتحان، فتنه و بلا، همه آزمایش هستند، اما در مراتب و چگونگیهای متفاوت. به عنوان مثال: معمولاً عمل و عکس العمل انسان در خصوص هر موضوعی «امتحان» است. حتی در مواجه با یک لیوان آب نوشیدنی انسان امتحان میشود که چگونه برخورد میکند و آیا احکام الهی را در چگونگی مالکیت، سلامت، حقالناس، اسراف، رعایت محتاج و ... رعایت میکند یا خیر؟
ممکن است موضوع امتحان سختتر باشد. یعنی توجه داشتن به خدا و اطاعت اوامر و نواهی او در این مورد به راحتی نوشیدن یک لیوان آب یا ... نباشد، بلکه تصمیمگیری و عمل سخت است. مثل شرکت در جنگ و جهاد با مال و جان. در این گونه موارد اغلب به امتحان «بلا» اطلاق میگردد.
ممکن است موضوع امتحان به وضوح و آشکاری خوردن و آشامیدن، نماز و روزه، یا جنگ و جهاد نباشد، بلکه کم یا زیاد، پیچیده باشد، دقت بخواهد، شناخت مستلزم بصیرت، ثبات مستلزم ایمان راسخ و عمل مستلزم عزمی استوار باشد که معمولاً به آن «فتنه» گفته میشود. چه فتنه نعمتی مانند همسر و اولاد باشند، چه نقمتی مانند دشمنیهای پیچیده و پنهان. پس فتنه هم بالذاته و حتماً «بد» نیست.
ه – از خدا بد صادر نمیشود:
خداوند متعال هستی محض، کمال محض و خیر محض است، پس هیچ گاه از او «شرّ و بد» صادر نمیگردد. بدیهیها همه از سنخ نیستی هستند، نبود علم، نبود حِلم، نبود حکمت، نبود رأفت و رحمت و ...، موجب بروز بدیهای هستند که خداوند متعال از این نقصها منزه (سبحان) است. لذا چه در آیات قرآنی و چه در احادیث و روایات و چه به حکم عقل بیان و استدلال شده است که هر امتحان، بلا، فتنه و مصیبی که برای شما عواقب سوئی داشت، از خودتان است. پس نباید مثل انسانهای جاهل گمان نمود که هر چه کار خوب کردیم و به نتایج مثبتی رسیدیم، همه هنر خودمان بوده و هر چه ناگوار بود، لابد خدا کرده و خدا این طور خواسته است. لذا فرمود: بازتاب عملتان به خودتان بر میگردد. هر آن چه خوب بود برای خود شماست و هر آن چه بد کردید، خدا برخی را میبخشد و گاه بازتاب پارهای از گناهان را به شکل مصیبتهای ناگوار را میچشاند تا به عواقبش پیببرید و برگردید و البته برخی نیز برای آخرت میماند:
«وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ» (الشوری، 30)
ترجمه: و هر [گونه] مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسيارى درمى گذرد.
«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»
ترجمه: فساد در خشكى و دريا به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آوردند نمودار شده است تا [سزاى] بعضى از آنچه را كه كردهاند به آنان بچشاند باشد كه بازگردند.
پس از خدا «بد» صادر نمیگردد. یزید به حضرت زینب (ع) گفت: دیدی خدا با برادرانت چه کرد؟ یعنی فعل بد را به خدا نسبت داد؟ ایشان هم در پاسخ فرمودند: «ما رأیتُ الاّ جَمیلاً چیزی جز زیبایی ندیدم». یعنی آن چه خدا کرد، همه لطف، عشق، زیبایی و تجلی بود و آن چه تو کردی همه سیاهی، ظلم و هلاکت بود.
- این که بر اساس احادیث و روایات گفتهاند: «هر که در این بزم مقربتر است، جام بلا بیشترش میدهند»، قاعدهی روشنی است. یعنی هر که بخواهد رشد کند، باید بیشتر زحمت بکشد و دنیا نیز بهشت نیست که ارتقا بدون تحمل سختی به دست آید و هر کس بخواهد به کلاس بالاتری رود، باید خود را برای قبولی در امتحان کلاس و مرتبه فعلی آمادهتر کند
ویکی شبهه
@wiki_shobhe
🇮🇷ویکی شبهه🇮🇷
@Wiki_Shobhe
🌐«کانال جامع شبهات و شایعات فضای مجازی»🌐
◀️شبهه #شماره_208
💡کلمات کلیدی : #متوفی #ارث #ماترک #ورثه
⛔️ شبهه: ⛔️
@Wiki_Shobhe
✅#سوره_نساء.
خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش مى كند,
سهم پسر چون سهم دو دختر است.
و اگر [همه ورثه] دختر [و] از دو تن بيشتر باشند سهم آنان دو سوم ماترك است و اگر [دخترى كه ارث مى برد] يكى باشد نيمى از ميراث از آن اوست و براى هر يك از پدر و مادر وى [=متوفى] يك ششم از ماترك [مقرر شده] است ,
اين در صورتى است كه [متوفى] فرزندى داشته باشد ولى اگر فرزندى نداشته باشد و [تنها] پدر و مادرش از او ارث برند براى مادرش يك سوم است [و بقيه را پدر مى برد] و اگر او برادرانى داشته باشد مادرش يك ششم مى برد [البته همه اينها] پس از انجام وصيتى است كه او بدان سفارش كرده يا د ينى [كه بايد استثنا شود] شما نمى دانيد پدران و فرزندانتان كدام يك براى شما سودمندترند [اين] فرضى است از جانب خدا زيرا خداوند داناى حكيم است (۱۱)
تمام ریاضی دانان و #حقوق_دانان دنیا را جمع کنید
اگر توانستند طبق فرمول قرآن #ارثیه را تقسیم کنند.!!!!!
بنا به این آیه اگر مردی بمیرد وهمسرو پدر و مادر و دو دختر داشته باشد سهم ارث آنان به این قرار خواهد بود:
#همسر 8/1 #مادر6/1 #پدر6/1 #دختران3/2
اگر نسبتهای زیر را جمع کنید متوجهُ اشتباه این علم #الله خواهید شد
8/1+6/1+6/1+3/2=3/7
ملاحظه می فرمایید که کسر بزرگتر از واحد شد .
جالب اینجاست که در پایان آیه میگوید:
زيرا خداوند داناى حكيم است
✅◀️ پاسخ شبهه: ▶️✅
@Wiki_Shobhe
🍀چگونگی تقسیم ارث در اسلام ( تفسیر آیات ۱۱ و ۱۲ سوره ی نساء )
☘تفسیر آیه ی ۱۱ :
1⃣ارثی که به فرزندان می رسد : یُوصِیکمُُ اللَّهُ فىِ أَوْلَادِکُمْ
🔶اگر میت دارای فرزندان پسر و دختر است : ◀️لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَیَینْ ( پسر دو برابر دختر )
🔶اگر میت دارای دو دختر یا بیشتر از دو دختر است : ◀️فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَینِْ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ ( سهمشان دو ثلث است )
🔶 اگر میت فقط یک دختر دارد : ◀️وَ إِن کاَنَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ ( سهمش نصف اموال میت است )
✅نکته ۱ : بیشتر بودن ارث مرد نسبت به زن در برخی فروض تضییع حق زن نیست چرا که در سیستم خانواده در اسلام هزینه های زندگی بر عهده ی مرد است و اگر ارث بیشتری می گیرد از طرف دیگر مهریه و نفقه بدهکار است. در واقع از نظر اسلام ، زن فقط در سود شریک است و در ضرر شریک نیست بر خلاف مرد.
✅نکته ۲ : قابل توجه اینکه از نظر جملهبندى و طرز بیان ، ارث دختران اصل قرار داده شده و ارث پسران به صورت فرع و با مقایسه به آن تعیین گردیده، زیرا مىگوید: ” پسران دو برابر سهم دختران میبرند” در حالى که مى توانست بگوید : ” للانثى نصف الذکر- براى زن نصف مرد است” ولى این چنین نگفت. و این یک نوع تاکید روى ارث بردن دختران و مبارزه با سنتهاى جاهلى است که آنها را به کلى محروم مىکردند. به عبارت دیگر ارث زن را اصل در تشریع قرار داده و ارث مرد را به طفیل آن ذکر کرده تا مردم براى فهمیدن اینکه ارث مرد چه مقدار است محتاج باشند به اینکه ارث زن را بدست آورند.
2⃣ارثی که به پدر و مادر می رسد :
🔶اگر میت فرزند دارد : ◀️وَ لِأَبَوَیْهِ لِکلُِّ وَاحِدٍ مِّنهُْمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کاَنَ لَهُ وَلَدٌ ( سهم هریک از پدر و مادر یک ششم است )
🔶اگر میت فرزند ندارد ، ◀️این حالت خودش دو صورت دارد :
◀️الف) میت دارای چند برادر است و به عبارت دیگر پدر میت چند فرزند پسر دارد : فَإِن کاَنَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ ( سهم مادر یک ششم است )
◀️ب) میت دارای چند برادر نیست : فَإِن لَّمْ یَکُن لَّهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ ( سهم مادر یک سوم است )
❎تذکر ۱ : تقسیم ارثی که در بالا گفته شد همه بعد از انجام وصیت و دَیْنی است که بر عهده ی میت است.( مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصىِ بهَِا أَوْ دَیْنٍ )
❎تذکر ۲ : قانون ارث بر اساس مصالح واقعى بشر استوار شده، و تشخیص این مصالح به دست خداست، زیرا انسان آنچه را مربوط به خیر و صلاح اوست در همه جا نمىتواند تشخیص دهد، ممکن است بعضى گمان کنند پدران و مادران بیشتر به نیازمندىهاى او پاسخ مىگویند، و بنا بر این باید در ارث بر فرزندان مقدم باشند، و ممکن است جمعى عکس این را فکر کنند و اگر قانون ارث بدست مردم مىبود هزار گونه هرج و مرج و نزاع و اختلاف در آن واقع میشد، اما خدا که حقایق امور را آن چنان که هست مىداند قانون ارث را بر نظام ثابتى که خیر بشر در آن است قرار داده.( ءَابَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ لَا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکمُْ نَفْعًا )
مثلا میتی که پدر و مادر دارد معلوم است که خیلی عمر نکرده است .⬇️⬇️
و ممکن است پدر و مادرش از سهم الارثِ خود دیون شرعی او را بپردازند و یتیمانش را سرپرستی کنند و یا برای او خیرات و مبرات بدهند که بیشتر به نفع میت باشد. پس کسی نگوید که در چنین فرضی بهتر است همه ی ارث به بچه ها برسد و کسی نمی تواند اشکال کند که رسیدن ارثِ چنین شخصی به پدر و مادرش اشتباه است.
❎تذکر ۳ : قانون ارث قانونى است که از طرف خدا فرض و واجب شده و او دانا و حکیم است و احکامى که صادر مى کند از روى علم و حکمت است.( فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیما )
☘تفسیر آیه ی ۱۲ :
🚻ارث همسران از یکدیگر
1⃣ ارثی که از زن به مرد می رسد :
الف)اگر زن فرزند ندارد : وَ لَکُمْ نِصْفُ مَا تَرَکَ أَزْوَاجُکُمْ إِن لَّمْ یَکُن لَّهُنَّ وَلَدٌ ( نصف مالش به شوهر می رسد )
ب)اگر زن فرزند دارد : فَإِن کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ ( یک چهارم مالش به شوهر می رسد )
❎تذکر : البته ارث زن بعد از انجام وصیت او و پرداخت دیونی که دارد تقسیم می شود که این نشان دهنده ی این است که زن از نظر اسلام حق وصیت و معامله دارد بر خلاف گروهی که زن را سفیه می دانستند یا به او حق تصرف نمی دادند.( مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ )
2⃣ارثی که از مرد به زن می رسد :
الف)اگر مرد فرزند ندارد : وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِن لَّمْ یَکُن لَّکُمْ وَلَدٌ ( یک چهارم مالش به همسر می رسد )
ب) اگر مرد فرزند دارد : فَإِن کَانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُم ( یک هشتم مالش به همسر می رسد )
❎تذکر ۱ : در اینجا نیز ارث مرد
بعد از انجام وصیت او و پرداخت دیونی که دارد تقسیم می شود.( مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ )
❎تذکر ۲ : بحثی مطرح است که آیا زن از تمام دارایی شوهر حتی زمین و اموال غیر منقول ارث می برد یا اینکه فقط از اموال منقول ارث می برد؟ اگرچه نظر مشهور فقهاء شیعه این است که زن از زمین ارث نمی برد ولی دیدگاه استاد عابدینی این است که زن از همه ی اموال شوهر حتی زمین ارث می برد. برای توضیح بیشتر در این زمینه می توانید به مقاله ی ایشان با نام ( ارث زن از تمامی دارایی شوهر ) مراجعه کنید که در مجله ی فقه اسلامی ، شماره ی ۱۵ و ۱۶ به چاپ رسیده است.
❓سوال ۱ : چرا در آیات ارث ، مرد مورد خطاب قرار می گیرد و زن به صورت غایب فرض شده است؟ آیا این ، نشان دهنده ی پایین بودن درجه ی زن نیست؟
🔅جواب : ۱- اسلام به خاطر اهمیتی که برای حیای زن قائل است حتی در کلماتی که استفاده می کند نیز سعی دارد زن را در حالتی قرار دهد که حُجب و حیای او به کاملترین وجه حفظ شود و به همین خاطر در این آیات مرد را مورد خطاب قرار داده است. ۲- علاوه بر این ، اسلام مسئولیت های اجتماعی را بر دوش مرد گذاشته است و چون تقسیم ارث یک مسئولیت اجتماعی است طبیعتا مرد در آن مورد خطاب است چون اوست که وظیفه ی تقسیم ارث را بر عهده دارد و زن جز دریافت ارث کار دیگری ندارد. ۳- همچنین از اول سوره تا کنون خطابها مذکر بوده ، نظیر تمامی خطابهای قانونی و بر خلاف روش گذشته عمل کردن نیازمند توجیه است.
❓سوال ۲ : زن که یک عمر با مرد زندگی می کند و برای او زحمت های زیادی می کشد چرا در صورتی که مرد ، فرزند داشته باشد فقط یک هشتم مال او را به ارث می برد؟ آیا این ، ظلم در حق زن نیست؟ آیا چنین تقسیمی ، مجوزی برای فرزندان نیست که مادرشان را پس از فوت پدر از خانه بیرون کنند؟
🔅جواب : اولا باید گفته شود که زن ، مهریه نیز دارد و اگر مهریه ی او داده نشده است باید قبل از تقسیم ارث از اصل اموال میت کم شود و به خصوص امروزه با مهریه هایی که تعیین می شود عملا بسیاری از اموال شوهر به همسرش می رسد. ( از این نکته غافل نشویم که مهریه های سنگین موجب تعطیلی قانون ارث می شود و از دیدگاه استاد عابدینی ، مهریه نباید به مقداری باشد که موجب تعطیلی قانون ارث شود. ) ثانیا یادمان نرود که نفقه ی زن در طول زندگی بر عهده ی شوهر بوده است. ثالثا اصل این است که زن ، شوهر می کند و از طرف شوهرش به مهریه و نفقه و مسکن دست پیدا می کند. با توجه به مجموع این نکات می توان گفت تقسیم ارثی که در اسلام گفته شده موجب ظلم در حق زن نیست.
✅نکته ۱ : در برخی فروض ، ترکه ی میت از مقدار سهامی که در قرآن گفته شده است کمتر است و در واقع طبق سهامی که قرآن معرفی کرده ، پول ، کم می آید.
🔸مثال : اگر ورثه، پدر و مادر و چند دختر و شوهر بوده باشند، ارث هریک از پدر و مادر ، یک ششم و ارث چند دختر ، دو سوم مال است و ارث شوهر، یک چهارم مال است که مجموع آنها ،پانزده دوازدهم مىشود یعنى سه دوازدهم از مجموع مال بیشتر مىگردد.
در اینجا این بحث پیش می آید که آیا سه دوازدهم باید به طور عادلانه و به نسبت سهام از همه ورثه کم شود؟ و یا اینکه از افراد معینی کم گردد ؟⬇️⬇️
در میان دانشمندان اهل تسنن این است که باید از همه کم شورا فقها” عول” مىنامند و در مثال فوق مىگویند : سه دوازدهمِ کم آمده باید از همه ، به نسبت سهام آنها کم شود.
⬅️ولى به عقیده” فقهاى شیعه” همیشه کمبود به افراد خاصى متوجه مىشود و در مثال فوق، کمبود را فقط به دختران مىزنند و مىگویند: همانطور که در حدیث وارد شده” ممکن نیست خداوندى که حساب همه چیز، حتى ریگهاى بیابان را دارد، سهام ارث را طورى قرار دهد که کسرى داشته باشد” حتما خداوند در این گونه موارد، قانونى وضع کرده که با توجه به آن قانون، کمبودى متصور نیست و آن قانون، این است که در میان وارثان، بعضى در قرآن سهم ثابتى از نظر” حداقل” و” حداکثر” براى آنها ذکر شده، مانند سهم شوهر و زن و پدر و مادر ولى بعضى دیگر چنین نیستند، مانند” دختران تنها” و” تک دختر”، از این مىفهمیم که همیشه کمبود و کسرى باید به آنها بخورد که حد اقل و حد اکثر سهم آنها، مشخص نشده یعنى در نوسان است، لذا در مثال فوق، کمبودى متوجه شوهر و پدر و مادر نمىشود و تنها سهم دختران کم می شود.
✅نکته ۲: در برخی فروض ، ترکه ی میت از مقدار سهامی که در قرآن گفته شده است بیشتر است و در واقع طبق سهامی که قرآن معرفی کرده ، پول ، زیاد می آید.
🔸مثال : اگر مردى از دنیا برود و تنها یک دختر و مادر از او باقى بماند، مىدانیم که سهم مادر در این صورت یک ششم و دختر ، نصف (سه ششم) مال مىباشد که مجموع آنها چهار ششم مىشود، یعنى دو ششم اضافه مىماند.
⬅️در اینجا فقهاى اهل تسنن مىگویند: این اضافى را باید به” عصبه” (بر وزن کسبه) یعنى مردان طبقه بعد داد و این را اصطلاحا” تعصیب” مىنامند،
⬅️ولى فقهاى شیعه معتقدند که همه آن را باید در میان همان طبقه به نسبت سهامشان تقسیم کرد زیرا با وجود طبقه قبل، نوبت به طبقه بعد نمىرسد به علاوه دادن مقدار اضافى به مردان طبقه بعد، شبیه قوانین دوران جاهلیت است که زنان را بدون دلیل از ارث محروم مىساختند.
3⃣ارثی که از کلاله به خواهرش می رسد :
تعریف کلاله :👈 کلاله عنوانى است براى شخصى که از دنیا رفته در حالى که نه پدر و مادرى دارد و نه فرزند. شاید انتخاب این عنوان براى او به خاطر این است که او کَلِّ بر دیگران است و مایه ى سختى آنهاست.
⏪و اما ارثی که از کلاله به خواهران و برادرانش می رسد دو صورت دارد :
الف) 👈یا برادران و خواهران مادری میت هستند که خود شامل دو فرض می شود :
◀️۱- خواهران و برادران او یک یا دو نفر هستند : فَلِکلُِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ ( برای هر کدام یک ششم )
◀️۲- خواهران و برادران او سه نفر یا بیشتر هستند : فَإِن کَانُواْ أَکْثَرَ مِن ذَالِکَ فَهُمْ شُرَکَاءُ فىِ الثُّلُثِ ( همگی یک سوم )
ب) 👈یا خواهران و برادران ابوینی هستند که این صورت نیز دارای چند فرض است :
◀️۱- اگر فقط یک خواهر باشد : إِنِ امْرُؤٌاْ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ ( سهم او نصف اموال کلاله است )
◀️ ۲- اگر فقط یک برادر باشد : وَ هُوَ یَرِثُهَا إِن لَّمْ یَکُن لهََّا وَلَدٌ ( سهم او تمامی اموال کلاله است )
◀️۳- اگر دو خواهر باشند : فَإِن کاَنَتَا اثْنَتَینِْ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ ممَِّا تَرَکَ ( سهم آنها ، دو سوم اموال کلاله است )
◀️ ۴- اگر هم برادر داشته باشد و هم خواهر : وَ إِن کاَنُواْ إِخْوَةً رِّجَالًا وَ نِسَاءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَیَینِْ ( سهم هر مرد دو برابر سهم هر زن است )
❓سوال : آیه ی ۱۲ سوره ی نساء و آیه ی ۱۷۶ سوره ی نساء هر دو ارث کلاله را مطرح کرده و در ظاهر با هم تنافی دارند. حال طبق توضیحاتی که در بالا داده شد آیه ی ۱۲ سوره ی نساء مربوط به خواهران و برادران مادریِ کلاله دانسته شد و آیه ی ۱۷۶ مربوط به خواهران و برادران ابوینی کلاله.
⁉️ آیا شاهدی بر این مطلب وجود دارد؟
🔅جواب : شاهد بر این مطلب این است که معمولا کسانى که بالواسطه با شخص متوفى مربوط مىشوند، مقدار ارثشان به اندازه همان واسطه است، یعنى برادران و خواهران مادرى به اندازه سهم مادر مىبرند که یک سوم است، و برادران و خواهران پدر و مادرى، سهم ارث پدر را میبرند که بقیه ی مال است و چون آیه ۱۲ در باره ارث برادران و خواهران روى یک سوم دور میزند و آیه ۱۷۶ روى تمامی مال باقیمانده ، روشن میشود که آیه ۱۲ در باره آن دسته از برادران و خواهران است که تنها از طریق مادر با متوفى مربوطند، ولى آیه ۱۷۶ در باره برادران و خواهرانى است که از طریق پدر و مادر مربوط مىشوند. به علاوه روایاتى که از ائمه اهل بیت ع در این زمینه وارد شده نیز این حقیقت را اثبات میکند.
❎تذکر : در نبود برادران و خواهران ابوینی ، برادران و خواهران ابی جای آنان می نشینند.
yon.ir/imTR
کانال ویکی شبهه
@Wiki_Shobhe
شبهه #شماره_209
⛔️ شبهه: ⛔️
با سلام
اگر کسی رو میشناسین که به #سرطان دچارمیباشدودرتامین #هزینه_دارویی خود مشکل داردلطف کنید ایشان را به همراه مدارک پزشکی و فاکتور خرید دارو به
من معرفی کنید۰....33524201 دکتر مهدی سلیمان زاده.....31532968 دکتر عبدالله احتشام
.....2313829 دکتر شریفی.....23042364 دکتر امير بهاري پوروفسوربهروزعلی پور09136....68لطفا بامن تماس بگیریددکتر مجید پورمند0918......439
لطفا این پیام را در گروههای دیگر هم نشر دهید شاید همین الان کسی به خاطر مضیقه مالی با مرگ دست وپنجه نرم میکند.تشکر
دوستان عزیز بیمارستان #تریتا واقع در تهران بزرگراه همت نرسیده به ازادگان دست راست روبروی دریاچه چیتگر یکی از پرفسورهای معروف دنیا جهت ویزیت بیماران سرطانی به صورت رایگان خدمات ارایه میدهند در صورتی که بیمار سرطانی میشناسید ممنون میشوم اطلاع رسانی کنید
پروفسورفیروزان
تلفن بيمارستان ٤٧٢٤١٠٠٠
ده دقیقه بزارین تو پستاتون شاید مشکل یه بنده خدایی حل شد.....این یه متن آنسان دوستانه هست هر جا می تونید پخش کنید
✅◀️ پاسخ شبهه: ▶️✅
⛔️ شایعه: ⛔️
اگر کسی رو میشناسین که به سرطان دچار میباشدودرتامین هزینه دارویی خود مشکل داردلطف کنید ایشان را به همراه مدارک پزشکی و فاکتور خرید دارو به
من معرفی کنید۰....33524201 دکتر مهدی سلیمان زاده.....31532968 دکتر عبدالله احتشام
.....2313829 دکتر شریفی.....23042364 پورمند0918......439
لطفا این پیام را در گروههای دیگر هم نشر دهید بیمارستان تریتا واقع در تهران بزرگراه همت نرسیده به ازادگان دست راست روبروی دریاچه چیتگر یکی از پرفسورهای معروف دنیا جهت ویزیت بیماران سرطانی به صورت رایگان خدمات ارایه میدهندپروفسور فیروزان تلفن بيمارستان ٤٧٢٤١٠٠٠(خلاصه شده)
✅ *پاسخ شایعه:*✅
1⃣ *این موضوع مربوط به سال 1393 یعنی شش سال پیش بوده است*
2️⃣ این شایعه به شکلی که منتشر شده صحت ندارد و شامل همه بیماران سرطانی نبوده است .
2⃣. یک مرجع آگاه در بیمارستان اعلام کرد :
این ویزیت فقط در روز خاص و تعیین شده انجام شده ومربوط به یک همایش بوده وفقط ۵۰تا۶۰ نفر مورد معاینه قرار گرفتهاند
http://goo.gl/p0tzyP
🌹حق جو و حق طلب باشیم🌹
🇮🇷 کانال "ویکےشبهہ" کانال جامع شبهات و شایعات فضاے مجازے🇮🇷
📡 کانال ✅ ویکےشبهہ ✅ در ایتا📲
https://eitaa.com/Wiki_Shobhe
کانال 🇮🇷 ویکےشبهہ 🇮🇷 در تلگرام:
https://telegram.me/joinchat/BWGstz9LDGhlEtwQ6sumxg
🇮🇷ویکی شبهه🇮🇷
@Wiki_Shobhe
🌐«کانال جامع شبهات و شایعات فضای مجازی»🌐
◀️شبهه #شماره_210
💡کلمات کلیدی : #منابع_تاریخی, #ابن_ملجم, #قصاص, #عبد_الله_بن_جعفر
⛔️ شبهه: ⛔️
در برخی منابع تاریخی آمده است وقتی ابن ملجم را برای قصاص آوردند؛ عبدالله بن جعفر و عده ای دیگر، دست و پاهای او را بریده و زبانش را قطع کردند و او را به آتش کشیدند.
✅◀️ پاسخ شبهه: ▶️✅
🔹مرحوم مجلسی در کتاب بحارالانوار، از کتاب ارشاد حدیث مفصلی نقل می کند که در انتهای آن چنین آمده است:
«زمانی که ابن ملجم بر حضرت علی (ع) وارد شد، حضرت به او نگاهی کرد و فرمودند: نفس در برابر نفس؛ پس اگر من از بین شما رفتم، او را بکشید همانطور که مرا کشت، و اگر زنده ماندم خودم رای خود را بر او جاری خواهم کرد. ... مردم به خدمت #حضرت_علی (ع) رسیدند و گفتند: چه دستوری می دهی در مورد دشمن خداوند؟ به تحقیق او امتی را کشته است و ملتی را فاسد کرده.
امیرامومنین به آنها فرمودند: اگر من زنده ماندم، رای خود را بر او پیاده خواهم کرد، و اگر از بین شما رفتم، پس همان کنید که با قاتل پیامبر می کردید. او را بکشید، سپس به آتش بکشید... بعد از مراسم دفن و برگشت امام حسن (ع)، امام دستور قطع گردن او را داد و پس از کشته شدنش، ام هیثم دختر اسود نخعی جسد او را برداشت و به آتش کشید ...»
🔸لازم به ذکر است که در این روایت، امام حسن علیه السلام او را با یک ضربه قصاص نمود و بعد حکم محارب را برای او اجرا نمود.(حکم محارب، اعدام و به آتش کشیده شدن است)
🔸حضرت در نامه ای به امام حسن و حسین (ع) آورده اند: « بدانید که نباید به قصاص خون من جز قاتلم کشته شود . بنگرید اگر من از این ضربت که او زده است کشته شوم شما نیز یک ضربت بر او زنید . اعضایش را مبرید (مثله نکنید) ، که من از رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) شنیدم که فرمود : بپرهیزید از مثله کردن حتی اگر سگ هار باشد »
🔻آیا عبدالله بن جعفر به ابن ملجم تعدی کرد؟
🔹حقیقت امر این است که علی بن حسین مسعودی در کتاب مروج الذهب و معادن الجوهر خود این نقل را آورده است وی سنی شافعی است که در نقلش هیچ سندی را ذکر نکرده و با وجود اختلاف 260 ساله او با واقعه نمی توان نقل او را پذیرفت.
🔻و اما نقل ابن سعد در طبقات کبری دچار اشکالاتی است
1. تمام راویان این حدیث عامی بوده و اکثر آنان عدالت ندارند؛ از جمله عمرو بن الاصم که غالی بوده است.
2. روایت نقل شده مخالف روایات صحیح السندی است که در منابع شیعه وجود دارد.
3. روایت با اصل مهم رجعت در تشیع و اسلام مخالفت دارد، در ابتدای روایت، به راحتی و به نقل از امام حسن (ع) رجعت تکذیب می شود.
🌐 @shobhe_net
بازنشر از:
🇮🇷 کانال ویکی شبهه 🇮🇷
@Wiki_Shobhe
🇮🇷ویکی شبهه🇮🇷
@Wiki_Shobhe
🌐«کانال جامع شبهات و شایعات فضای مجازی»🌐
◀️شبهه #شماره_210
💡کلمات کلیدی : #منابع_تاریخی, #ابن_ملجم, #قصاص, #عبد_الله_بن_جعفر
⛔️ شبهه: ⛔️
@Wiki_Shobhe
در برخی منابع تاریخی آمده است وقتی ابن ملجم را برای قصاص آوردند؛ عبدالله بن جعفر و عده ای دیگر، دست و پاهای او را بریده و زبانش را قطع کردند و او را به آتش کشیدند.
✅◀️ پاسخ شبهه: ▶️✅
@Wiki_Shobhe
ابن ملجم مرادی، قاتل #حضرت_علی علیه السلام به وسیله امام حسن علیه السلام قصاص شد. در مورد چگونگی انجام این قصاص نقلهایی وجود دارد. معروفترین آن، وصیت امام علی علیه السلام به فرزندش است: «اى فرزندان عبدالمطلّب! مبادا پس از من دست به خون مسلمانان فرو برید [و دست به کشتار بزنید] و بگویید، امیر مؤمنان کشته شد، بدانید که فقط قاتلم باید قصاص شود. هرگاه من از این ضربت او از دنیا رفتم تنها او را یک ضربت بزنید». امام در این سخن و سخنان دیگری که نقل شده است؛ اشاره به نوع کشتن قاتل خود که با یک ضربه باشد، کرده است.
به نظر میرسد؛ نقل فوق که تقریبا متواتر است، با سیره امام حسن علیه السلام نزدیکتر باشد. با این وجود؛ در برخی منابع تاریخی؛ مثله کردن و یا سوزاندن ابن ملجم نیز نقل شده است که پذیرش آنها به دلایل مختلفی - مانند توصیه امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد شیوه قصاص - بسیار دشوار خواهد بود.
پاسخ تفصیلی
امام علی علیه السلام در ماه مبارک رمضان، با ضربه شمشیر ابن ملجم مرادی به شهادت رسید.[۱] قانون قطعی اسلام، این حق را برای بازماندگان حضرتشان به رسمیت میشناسد که ابن ملجم را قصاص کنند، و آنان هم این کار را انجام دادند. اما در مورد چگونگی قصاص و کشتن ابن ملجم، نقلهایی وجود دارد که در ذیل به بررسی آنها میپردازیم.
دستور امام علی علیه السلام به قصاص ابن ملجم
نقل معروف و مشهوری از امام علی علیه السلام وجود دارد که خطاب به وارثان خود به صورت عام و امام حسن علیه السلام به صورت خاص، چنین وصیت میکند:
۱. «اى فرزندان عبدالمطلّب! مبادا پس از من دست به خون مسلمانان فرو برید [و دست به کشتار بزنید] و بگویید، امیر مؤمنان کشته شد، بدانید که فقط قاتلم باید قصاص شود. مراقب باشید؛ هرگاه من از این ضربت او از دنیا رفتم تنها او را یک ضربت بزنید».
این گفتار، علاوه بر نهج البلاغه،[۲] در منابع دیگر شیعه[۳] و اهل سنت[۴] نیز نقل شده است، و به نوعی از کثرت نقل و شهرت برخوردار است. بخش ابتدایی این سخن در جلوگیری از اشتباهی است که عبیدالله فرزند خلیفه دوم انجام داد و در قصاص کشته شدن پدر، اقوام و دوستان قاتل را نیز کشت.[۵] امام علی علیه السلام با این گفتار تلاش میکند از بروز چنین عملی در میان فرزندان خود جلوگیری نماید. امام در ادامه سخن خود، نوع کشتن قاتل خویش را نیز معین کرده که باید تنها با یک ضربه باشد.
۲. در تعبیر دیگری از امام علی علیه السلام چنین نقل شده است: «زمانی که من مُردَم؛ به همان شیوهای که قاتل مرا کشت، او را بکش».[۶]
۳. پس از شهادت امام علی علیه السلام ، امام حسن علیه السلام ابن ملجم را طلبید. او از امام درخواست کرد تا او را رها کند تا به جبران آن، معاویه را نیز به قتل برساند، اما امام شمشیر را به طرفش بلند کرد، ابن ملجم دستش را سپر کرد، و انگشت کوچک دست او، قطع شد. امام حسن علیه السلام ضربه دیگرى بر سرش زد و او را کشت.[۷]
به نظر میرسد این نقلها با سیره ائمه بزرگوار نزدیکتر است، به خصوص که از امام علی علیه السلام در مورد قاتلش چنین نقل شده است: «این اسیر را زندانی کنید. به او غذا و آب بدهید و با او خوشرفتار باشید».[۸]
نقلهای وارده درباره مثله کردن و آتش زدن ابن ملجم
با وجود روایات و گفتارهای تاریخی فوق و شهرت برخی از آنها، نقلهای دیگری نیز وجود دارد که جای تأمل دارند؛ از جمله:
۱. پس از شهادت امام علی علیه السلام ؛ حسن بن علی علیه السلام به سوی عبدالرحمن بن ملجم رفت، او را از زندان خارج کرد تا قصاص نماید. در این هنگام مردم جمع شدند، بدن او را به نفت آغشته کردند، و گفتند او را آتش بزنیم. عبدالله بن جعفر، حسین بن علی علیه السلام و محمد بن حنفیه گفتند اجازه دهید تا دل خود را از او خنک کنیم؛ عبدالله بن جعفر دست و پاهایش را قطع کرد، او شکوه نکرد؛ میخ داغ به چشمان او کشید، باز گلایه نکرد و گفت: تو چشمان مرا به سرب سرمه میکنی. پس از آن سوره: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ * خَلَقَ الْانسَانَ مِنْ عَلَقٍ» را تا آخر خواند.
چشمانش پُر از اشک شد. دستور دادند زبان او را قطع کنند؛ او ضجّه زد، به او گفتند: ای دشمن خدا! وقتی دست و پایت را میبریدیم نالهای نکردی، اکنون چه شده است که ضجه میزنی؟ گفت: من اهل ناله کردن نیستم. الآن ناله میکنم؛ زیرا دوست ندارم در دنیا باشم و نتوانم ذکر خدا بگویم؛ سرانجام زبانش را بریدند و او را درون نمدی پیچیده و سوزاندند.[۹] شبیه این نقل در برخی منابع دیگر نیز آمده است.[۱۰]
۲. امام علی علیه السلام فرمود: «اگر زنده ماندم نظر خود را درباره وى(ابن ملجم) اجرا خواهم کرد و اگر از دنیا رفتم با او مانند قاتل پیامبران رفتار کنید، ابتدا او را بکشید و سپس در آتش بیندازیدش تا بسوزد».[۱۱]
۳. در برخی از منابع شیعه چنین نقل شده است: «امام حسن علیه السلام نشست و دستور داد ابن ملجم را بیاورند، پس او را آوردند. امام به او فرمود: اى دشمن خدا! امیرمؤمنان را کشتى و تباهى را در دین بزرگ کردى؟ پس دستور داد گردنش را زدند. امهَیثَم دختر أسوَد نَخَعى خواست که جسدش را به وی دهند، و کار سوزاندنش را به او واگذارند، جنازه را تحویل او دادند و امهیثم جسدش را به وسیله آتش سوزاند».[۱۲]
۴. در نقلی شبیه نقل فوق؛ برخی منابع تاریخی اهل سنت نیز چنین گفتهاند: پس از شهادت امام علی علیه السلام ، امام حسن علیه السلام ابن ملجم را احضار کرد. او به امام حسن علیه السلام گفت: آیا مایلی یک کار براى تو انجام دهم که به خدا سوگند من هرچه با خدا عهد کردم، انجام میدهم. من در مکه سوگند یاد کردم که على و معاویه را بکشم یا اینکه در راه این قصد، جان خود را فدا کنم. اگر میخواهی مرا آزاد کن که با خدا عهد میکنم در هر صورت؛ او را بکشم و یا نکشم اما زنده بمانم، مجدد نزد تو بر گردم و دست به دست تو بگذارم تا مرا بکشی. امام حسن علیه السلام فرمود: «رهایت نمیکنم مگر آنکه آتش دوزخ را به چشم خود ببینى. پس ابن ملجم را کشت. مردم هم او را در بوریا پیچیده در آتش انداختند و سوزاندند».[۱۳]
بررسی روایات بخش دوم و مقایسه آنها با روایات بخش اول را میتوان در ذیل نکاتی چنین بیان کرد:
الف. روایات مثلهکردن و سوزاندن، مخالف روایات دسته اول هستند که منابع بسیاری بدان اشاره کرده و از شهرت بیشتری نیز برخوردارند.
ب. مُثله کردن؛ علاوه بر آنکه خلاف آموزههای اسلامی است، در این مورد خاص نیز حضرت علی علیه السلام به صراحت، از مثله کردن قاتلش نهی کرده و چنین فرموده است: «از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله شنیدم که میفرمود: از مثله کردن دورى کنید هر چند درباره سگ گاز گیرنده باشد».[۱۴]
ج. البته از برخی روایات - مانند روایت سوم و چهارم - برداشت میشود که گروهی از مردم - بدون آنکه دستوری از امام حسن علیه السلام در این زمینه وجود داشته باشد - در حرکتی خودجوش و به دلیل شدت غضبی که از قاتل امام علی علیه السلام داشتند، جنازه او را سوزاندند که در این صورت، نمیتوان انجام چنین رفتاری را به امام نسبت داد.
در فرض هم که با توجه به غلبه احساسات مردمی عبدالله بن جعفرتعدی درقصاص کرده باشد چون غیر معصوم هست لزومی به دفاع از ایشان نیست و قطعا اهل بیت پیامبر با چنین عملی مخالفن
منابع:
[۱]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج ۳، ص ۱۱۲۵، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
[۲]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص ۴۲۲، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
[۳]. مانند: اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق، رسولی محلاتی، هاشم، ج ۱، ص ۴۳۳، تبریز، نشر بنیهاشمی، چاپ اول، ۱۳۸۱ق.
[۴]. مانند: ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۳۹۱، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج ۵، ص ۱۴۸، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.
[۵]. ر.ک: ۳۲۰۲۹؛ قبر ابو لؤلؤ.
[۶]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۲۱، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب علیه السلام ، ج ۳، ص ۳۱۲، قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق.
[۷]. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، محقق، مصحح، حسینی کوهکمری، عبداللطیف، ص ۱۶۲، قم، بیدار، ۱۴۰۱ق.
[۸]. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص ۱۴۳، قم، مؤسسه آل البیت علیه السلام ، چاپ اول، ۱۴۱۳ق؛ مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیه السلام ، ج ۲، ص ۴۳۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
[۹]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ۳، ص ۶۱۸، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق؛ ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۸، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.
[۱۰]. ر.ک: ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، تحقیق، شیری، علی، ج ۱، ص ۱۸۱، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
[۱۱]. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج ۱، ص ۱۳۴، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص ۲۰۱، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ سوم، ۱۳۹۰ق.
[۱۲]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۲۲.
[۱۳]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ۷، ص ۳۳۰، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق: خلیل شحادة، ج ۲، ص ۶۴۷، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
[۱۴]. نهج البلاغة، ص ۴۲۲؛ تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۴۸.
🇮🇷 کانال ویکی شبهه 🇮🇷
@Wiki_Shobhe