شرح و تفسیر 🍂
✍فضل الله شهیدی
داستانی جالب است خلاصه اینکه یک طوطی از صاحبش بواسطه ریختن شیشه روغن بادام ضربه خورده وپرهای سرش ریخته بوداین طوطی بعدا چون یک مرد کله طا س را دید ناگهان گفت که مگرتو هم از شیشه روغن ریختی! “از قیا سش خنده آمد خلق را”
مولوی نتایج زیادی از داستان میگیرد وتفاوت اولیا وانبیا راکه گاه با مردم عادی یکسان تلقی میشوند وتفاوت زنبور عسل وزنبور گزنده وتفاوت زمین حاصلخیزو زمین شوره و بالاخره تفاوت حس دنیا وحس عقبی وتفاوت مسیلمه کذاب وپیامبر را خاطر نشان میکند که با نگاه ظاهری و نگرش پزیتیویسمی (باصطلاح غربی) یکسان دیده نشوند
جز اینها نکات دیگری مانند عیب خود را در دیگران دیدن و شخصیت خودرا در دیگران دیدن ومحو آنها شدن وشخصیت دیگری را در خود دیدن وغیره در روابط اجتماعی معمول است مثلا بسیاری از تهمت ها که به بیگناهی زده میشود ریشه اش در نفس گوینده است ونوعی فرا فکنی است ومربیان اطفال چه بسا حال کودک را درک نمی کنند وذهنیت خود را بر او تحمیل می کنند و در نتیجه طفل تصور غیر واقعی از خود پیدا میکند وتصور ما از اشخاص مشهورهم چه بسااز قیاس به نفس وتوهم پیدا میشود مولوی در جای دیگر میگوید محبوب ومعشوق تو هم در ذات تست نه در بیرون تو(ویسه معشوق هم در ذات تست..) تا وقتیکه ما انسانها یگا نگی واستقلال ذاتی خودرا نیافته ایم از این اشکالات مصون نبستیم وذهنیت ما برغم بینش درست حرف اول را میزند و دیگران را باخود میآمیزیم( البته یافتن هویت اصلی خویش کار آسانی نیست) هم مولوی گوید:
ای تو در پیکار خود را باخته
دیگران را تو زخود نشناخته
🔑نتیجه سخن اینکه توفیق بزرگی است اگر بتوانیم توجه کنیم که در عین نیاز به دیگران یگانه ومنحصربه فرد آفریده شده ایم وصفت یگانگی خداوند انعکاسی بر ما دارد که👌”الواحد لا یصدر الی الواحد” واز شرک وشرکا فاصله بگیریم وبدانیم حتی نشئه هستی ما از دیگران پنهان وافاضه غیبی است آنکه از پشت چشمان ما بیرون را مینگرد برای هیچکس جز خدا شناخته نیست (به قول شهید مطهری این بهترین نمونه غیب است) متاسفانه طبق ذهنیت شرطی شده خود را از قیاس با دیگران میشناسیم و گمان میکنیم اصل وجودمان دیده میشود در حالیکه فقط صفات ظاهر ما مرئی است. قابل توجه است که هر کسی مفهوم ومصداق بشریت است وبیهوده مصداق بشررا خارج از خود میجوید اگر کسی بپرسد بشر کیست وچیست پاسخش تنها در خودش است بقول مولوی:
ازهمانجا جو جواب ای مرتضی
که سوال آمد از آنجا مر ترا
علمی عرفانی👇
@wittj2
📗🎓سرآغاز مقدمه كتاب منازل السائرين خواجه عبدالله انصاري🌻
1– اَلْحَمدُ لِلّه الذّي خَصَّ الْعارفين بِمَعْرِفَهِ مالا يعْرِفهُ اِلّاهُو... .
ستايش ويژه خداوندي است كه اختصاص داد عارفين را به معرفتي كه غير خودش آن را نشناسد و عقل آنان را به نور خود جذب فرمود و حيران و سرگردان شدند، آنان را فاني و در كنه ذات او ذوب شدند و به حق زنده گشتند و به حق سخن گفتند زماني كه جمال جانان را مشاهده نمودند.
2– وَ اَلصَّلوُه عَلي مَنْ دفَعَ الحجابَ عَنَ بصائِرِ الَذّينَ اَتَبّعَوَهُ... .
و درود بر آنکه از ديدگان پيروانش رفع حجاب فرمود و از درياي علم بيكران او بهره بردند كه آنان پيامبر اكرم حضرت محمد مصطفي( صلي الله عليه و آله و سلم )و آل طاهرين آن حضرت و آنان كه اهداف آن حضرت را دنبال كردند ميباشند.
3– اَلْحَمدُ لِلّهِ الْواحِدِ الأَحَدْ... .
حمد مخصوص خداوند واحد و اَحَد است و ستايش او ثناء جميل مطلق است چه براي استحقاق ذاتي به كمال تام يا در مقابل احسان و انعام.
4– وَ الله اِسْمُ الذّات مِنْ حَيثُ هِي هِي... .
و الله اسم ذات است به همان گونه كه هست نه به اعتبار اتصاف او به صفات و نه به اعتبار آن چه كه به او متصف است بلكه مطلقاً و براي اين كه به « اَلوْاحِد » وصف شده يا آنکه از شريك و مثل و مانند منزه است.
5– وَالوَصفان سَلبيان... .
هر دو صفت سلبي ( واحد و أحد ) لازمهي ذات او بدون ملاحظهي ديگري در مورد باري تعالي لحاظ ميشود مثلاً احديت يعني نفي هر چيز ديگر حتي نفي اعتبارات و بستهاي ذهني كه در خارج وجودي براي آنها اعتبار نميشود. همان گونه كه امام المتقين اميرالمومنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) ميفرمايند: « كمال اخلاص براو نفي صفات از اوست ».
6– القيوم، الصمّد ... اين دو صفت هستند كه نسبت به خلق سنجيده ميشوند پس قيوم همان قوام دهنده به همهي هستي به اقامت او و الّا هستي عدم محض ميباشد، پس او وصفي است بر حقتعالي به اعتبار وجود كلّ هستي به او.
و صمد همان غنّي باالذات، نمونه وحدت عرفاني، چون كل وجود فقير اوست « يا اَيهِاَ النّاسُ اَنْتُمْ الْفُقَراءُ اِلَي الله »(1) همه هستي به او محتاج هستند و ممكنات بدون حقيقت و معنا و صورتي در علم و نقشي خيالي دارند همان گونه كه ميفرمايد:
آيا آدمي متذكر آن نميشود كه اول هيچ محض معدوم صرف بوده، ما او را ايجاد كرديم(2).
و بعض عرفا فرمودهاند: من صدايي بيش نيستم و در آنها اُنسي است به قرب از بندگان.
7– اللّطيف اَي الخَفّي... خداوند مخفي و پنهان است چون داراي لطافت باطني است که ميفرمايد:
او را چشمها در نيابد و خدا در مييابد ديدهها را و اوست با لطف به بندگان و دانا به حال ايشان(3).
و ميفرمايند: خدا بسيار لطف كننده است به بندگانش(4).
8– القريب: اي الجلي الظّاهر: آنکه آشكارِ آشكار است و بر همه چيز كاملاً آگاه، خداوند به سبب ظهورش به صورت كلي فرمود:
... و ما نزديكتريم به او از رگ گردنش(5)... و نيز در سوره بقره فرمود: من با آنها نزديكم، اجابت ميكنم دعوت خواننده را وقتي بخواند مرا و اين شش اسم شريف ( واحد، احد، قيوم، حمد، لطيف، قريب ) موجبات اختصاص حمد است به واحد و احد و آن استحقاق كمال ذاتي تام است و اَلأَحَدْ صفت مؤكد است بر واحد و همچنين الصّمد براي قيوم و اَلْقَريب براي لطيف و چه زيباست نظم او.
9– اَلذَّي اَمْطَرَ سَرائِرَ الْعارِفين... اين از ثمرات قرب و لطف است كه سيراب ميفرمايد باطن عُرَفا را از كرامتهاي كلمات و ابرهاي حكمت كه فرمود: ... و بارانيديم بر آنها باريدني(6)... .
پس نزع خافض كرده و فعل بر خودش واقع ميشود مانند اين كه فرمود:
... و برگزيد موسي از قومش(7)... .
و كرائم الكلم همان معارف و حقايق اسرار الهيه است اختصاص به باطن آنها دارد يا به قلوب صاف و ارواح رساي آنان در ترقي، و غمائم اِلحكم همان خزينههاي آسماني خداوند است كه بين آسمان آن به غمائم استعارهاي است بر استعارهي امطار جهت افاضه.
10– وَاَلاحَ لَهُم لوائجَ الْقِدَم في صَفائحِ الْعَدَم... .
و اسرار ازلي را كه در الواح محفوظ بود در صفحات استعداد مكتوم جهان مخلوقات آشكار فرمود.
11– ودَلَهُّمْ علي اَقْرَبَ السُّبَلْ... و آنان را به نزديك ترين راهها هدايت فرمود و آن راه احديت جاري در كلّ است كه صِراطْ اَلمُسْتَقيم راه ميفرمايد:
... نيست هيچ جنبدهاي مگر اين كه خدا مويهاي پيشاني او را بگيرد ( تسلط كامل حق بر كل هستي ) و پروردگار من بر طريق حقّ است و شكي نيست بر اين كه آن نزديك ترين راهها است(8).
12– اِلي المنهج الأوّل... به روش اول يا تنزّل در مراتبي كه آنها در ايجاد ترتّب به تعينات دخيل هستند تا اين كه هويت الهية در بشريت مخفي شده، پس نزديكترين راهها همان رفع حجابهاي تعنيات است از وجه ذات احديت كه به محو و فنا وحدت در كلّ جاري است، تا نور جمال او تابيده شود و غير از او را محو كند همان گونه..
که پيامبر اكرم( صلي الله عليه و آله و سلم )🌻فرمايند ... بر خداوند هفتاد هزار حجاب است و حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) فرمايند ... حقيقت كشف غير مستقيم نورانيتهاي جلال است.
13– وردّهم من تفرّق العلل ... و باز ميگرداند آنان را از پراكندگي علتها به سوي عين ازليت، و تعنيات همان رسوم و حدود مخلوقات است كه بين خالق و مخلوق حجابي است حافظ 🌻فرمايد:
حجاب چهرهي جان ميشود غبار تنم
خوش آن زمان كه ازين چهره پرده برفكنم
و هر چه غير از حقتعالي باشد علت پراكندگي عقول محجوبين و كوري قلوب آنها است.
14– وَبَثّ فيهم ذخائره... و ذخيرههاي خود را بين آنان منتشر و ظاهر كرد، معارف و حقايق اسرار الهي را در دل آنان قبل از وجودشان در دنيا مرحمت فرمود، كه حضرت عيسي علي نبينا و آله و عليه السلام فرمودند: ... نگوييد علم در آسمان است كيست كه بالا رود و آن را بيابد و نه در پستيهاي زمين كيست كه نزول كند به آن ميرسد و نه در اعماق درياها كيست كه عبور كند و به آن دست يابد، بلكه علم قرار داده شده در قلبهاي شما، مودّب شويد در برابر حقتعالي به آداب روحانيون، علم بر شما ظاهر ميگردد.
15– وَ اوُدَعَهُمْ سَرائرَه... و اسرار خويش را نزد آنها به وديعه نهاده يا اين كه آشكار فرمود بر آنان از اسراري كه در آنها ذخيره نموده و به آنها اطمينان داد كه آن اسرار ذخيره خداوند نزد اُمَناء اوست كه اسرار را بر غير اهلش آشكار نمينمايند.
16– وَاَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الِّا الله... و شهادت ميدهم كه خدايي نيست جز خداوند متعال، اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و بلا شريك وصف نموده خداوند متعال را بعد از يكتايي به اسامي چهارگانه ( اول، آخر، ظاهر، باطن ) تا دلالت كند بر اين كه شهادت او از آشكار و نهان ذوقي، فوق شهادت ايماني علمي است، چون تمام اسماء ابتدايي از عالميت و شروع ام الكتاب و لوح محفوظ و آن چه در آنها است از احكام قضا و قَدَر و مراتب فعاليت در عالم خَلق و امر، تماماً در اسم اول مندرج، و اسمائي كه بر ميگردد، همه از افناء و قهر و رجوع امر و خلق به سوي او و جزابه ثواب و عقاب مندرج است در اسم آخر و آن چه ظهور دارد از كلّ در ظاهر، و آن چه ظهور دارد در بطن در الباطن مستترند.
17– اَلذَّي مَدَّ ظِلِ اَلْتلّوينْ... آنکه سايهي هستيهاي رنگارنگ را براي مخلوقاتش گسترش داد، استعارهي ظلّ سبب وجود اضافي است، و اين كه ناميده شده « ظلاً » چون ظلّ عدم منور شدن محل است به حجابهايي كه آنان عين تاريكي هستند دور از نور خورشيد، پس آن در حقيقت عدم يقين است به نور خورشيد و آن « لا شيئ » محض است.
هنگامي كه وجودي نيست مگر وجود مطلق حقتعالي و تعين او بقيد اضافه امر عقلي است نه اين كه وجودي در خارج بر او متصور باشد، وقتي اضافات اعتبارات عقليه هستند و عينيتّي در خارج ندارند، وجود اضافي امر متخيلي است كه حقيقتي در خارج بر آن متصور نبوده مانند سايه، و شارح « التكوين » به كاف خواند و او از حيث معني درست است، مگر اين كه شيخ قدس الله روحه آورده است در مقابله با تمكين و تمكين مقابله نميكند با تكوين، پس تلوين و تمكين در اصطلاح مقابل يكديگرند.
🔑و تمكين همان تمدّن است در شهود حق سواي وجود خلق و تلوين ظهور حق ساتر براي حق است و حجابي براي شاهد از شهودش، و همانا وصف كرد مد را به طول، جهت وسعت قدرت خداوند متعال بر مخلوقات بي نهايت و بسط وجود اضافي بر همهي هستي مُدام.
18– ثُمَّ جَعَلَ شمس التمّكين لصفوته عليه دليلاً... پس خورشيد متمكن را جهت شوكت و بزرگي آن جهت قرار داد. يا نور شهود حق براي اهل تمكين، آنان كه صفوة الله يا برگزيدگان از بندگان خدا، آنان كه سيرت خود را به شهود حقتعالي به دور از رؤيت غير حق صفا داده و به اسم نور متجلّي شدهاند، دليل است بر سايهي عدمي نزد آنها كه نزد محجوبين متخيل است.
19– ثُمَّ قَبَضَ ظِلُ الَتْفّرَقِهْ... پس به آساني سايهي تفرقه را از آنها گرفت يا اين كه وجود اضافي خيالي را كه موجب تفرقه به ظهور كثرت از آن است از آنها گرفت، و از شهود آنها به ذاتش اضافات را برطرف نمود، يا گرفتني آسان به جهت كمي اندازه ي اضافات و برطرف شدن مجرّد تخيل و گمان در مقام فناء يا گرفتني كم براي از بين بردن رسوم خلقي در عين حق هنگام رؤيت حقتعالي، با حق، بلكه به حق در مقام بقاء بعد از فناء، به جهت كمي مقدار آن به طوري كه حجاب بين او و حقتعالي نشود، جهت انعدام آنها به ذاتهايشان و بودنشان صورتهاي صفات و اسماء او.و به تحقيق اخذ شده از فرموده خداوند متعال: آيا نبيني صنع پروردگار خود را كه چگونه كشيد و گسترانيد سايه را قبل از طلوع آفتاب، نه به حسب تفسير و لسان عبارت بلكه به حسب تأويل و لسان اشاره بر آن چه كه عادت آنها است.
20– و صَلواتهُ وَ سَلامُهُ علي صفيه... و درود و سلام بر صفّي او همان كه در اقامهي حقّش قسم داده شده ( محمد( صلي الله عليه و آله و سلم )) چه بسيار آن چه
@wittj2
اختصاص دارد 👈شهود حقيقي به صفوت و جلالت او كه برگزيدهي برگزيدگان و به اسم صفي الله اعظم ناميده شده.
و دورد بر او مزيد بر كمالات او و خير تمام بر اوست. و سلام بر او، وي را از بديها دور و از همهي نقائص پاك نگه ميدارد به جهت صفاء فطرت و باطن او، آنکه خداوند متعال و از همهي نقائص پاك نگه ميدارد به جهت صفاء فطرت و باطن او، آنکه خداوند متعال در سورهي يس(9) مرموزاً و با اشاره به او قسم ياد فرموده به ذکر و حرف، دال بر وقايه و سلامت كه مقتضي بر كمال و تكميل هستند بر اين كه او اقامهي حقتعالي را در تبليغ رسالت و اداء آن فرمود و دعوت به سوي حقتعالي را از روي بصيرت و بينش كامل با ثبات بر راه مستقيم انجام داد، آن چه كه آن راه توحيد ذاتي حقتعالي است.
خداوند حكيم فرمود: « اي سيد عالم قسم به قرآن حكمت بنيان كه تو البته از فرستادگان و پيام آوراني و مردم را براه راست هدايت ميكني و بدين و آيين حق كه اسلام است دلالت مينمايي » و آن از والاترين و مهمترين مقامات است و براي اين فرموده:
« سورهي هود مرا پير كرد » و آنکه خداوند متعال فرمود: « پس محكم بايست اي پيامبر در مأموريت خود چنان كه مأمور شده اي » پس دعوت به سوي حقتعالي با اين كه مدعي بر راه راست است كاري است بس مهم و ممكن نيست مگر اين كه دعوت كننده بر بصيرت كامل باشد، ميبيني اين كه او از اسمي به اسم ديگر خوانده ميشود.
كتاب منازل السائرين به ده دسته تقسيم شده:
كه عبارتاند از:
1– قسم بدايات
2– قسم ابواب
3– قسم معاملات
4– قسم اخلاق
5– قسم اوديه
6– قسم اصول
7– قسم احوال
8– قسم ولايات
9– قسم حقايق
10– قسم نهايات
(1). سوره فاطر: آيه 16.
(2). سوره مريم: آيه 67.
(3). سوره انعام: آيه 103.
(4). سوره شوري: آيه 19.
(5). سوره ق: آيه 16.
(6). سوره اعراف: آيه 84.
(7). سوره اعراف: آيه 155.
(8). سوره هود: آيه 56.
(9). ياسين.
👇
@wittj2
پندانه🍂
برنامه ی نظام هستی بر بالا رفتن انسان و ارتقای وجودی اوست.خویشتن را نیک مراقبت کن تا از قافله ی انسان سازی جا نمانی و به تعبیر قرآن نازنین " ولاتکن من الغافلین " که هر کس غفلت زده شود از موحّدین نخواهد بود چه اینکه حق تعالی فرمود: "ولا تکن مع الکافرین" و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه فرمود🌻: "الناس أعداء ماجهلوا"
یعنی ؛ مردم نسبت به آن چه که جاهل اند دشمنی می کنند.
🔑پوینده ی طریق حق را شایسته نیست که اگر به کلامی آگاهی نیافته ، منکر بدان باشد و با اهل علم دشمنی ورزد و چگونه او را رسد که با یافته های خود ، نیافته ها را سنگ محک بزند که حق تعالی فرمود " وما اوتیتم من العلم الا قلیلا" و فرمود :" و فوق کل ذی علم علیم ". قرآن مأدبه و طعام الهی است که وی را ظهرها و بطن هاست.جناب ملاصدرا در "مفاتیح الغیب" کلامی فرمود که ترجمه ی آن این است که: " قرآن غذای همه ی مردم براختلاف مراتب آنهاست و لکن غذاگیری آن ها به اندازه ی منازل و درجاتشان می باشد و در هر غذایی لُبّ و مخّ و نخاله و تِبن است" .
📗شرح نفس شفاء/ص۵۳۲
استاد صمدی آملی🌻
علمی عرفانی👇
@wittj2
👌⭐️روزانه زبان به تلاوت قرآن بگشا و پس از آن قفل قلبت را نيز بگشا تا در قرآن تدبر كند.
الله مى فرمايد🌻:
🔑چرا در قرآن تدبر نمى كنند‼️مگر قلب هايشان قفل است⁉️
علمی عرفانی
👇
@wittj2
🔮🎷چالشی در عقل گرایی انتقادی
💎"عقل گرایی انتقادی"،نه "عقلانیت حداکثری" را میپذیرد، و نه "ایمان گرایی افراطی"را؛ یعنی هم امکان نقد و ارزیابی عقلانی نظام های دینی اعتقاد دارد و هم صحت یک نظام دینی را به صورت قاطعانه و همگانی میسر نمیداند.
💎میتوان نظام های دینی را عقلا مورد ارزیابی و نقد قرار داد؛ ولی اثبات قاطع و همگانی آنها امکانپذیر نیست.
بر اساس این رویکرد، باید تمام تلاش خود را در شناخت براهین موید نظام های دینی به کار گیریم و آنگاه، براهین را در نظام های رقیب مقایسه کنیم و تمام انتقادها را مورد پژوهش قرار دهیم.
🎓عقل گرایی انتقادی؛ بیش از آنکه طالب اثبات قطعی باورهای دینی و نظام های اعتقادی باشد، بر نقش عقل در نقد اعتقادات دینی تاکید میورزد و این نگرش، توجیه عقلانی باورهای دینی را نادیده میگیرد و حکم قطعی را از خود سلب میکند و نفی حکم قطعی، ساختمان خود اصول انتقاد را ویران کرده و به نسبیت میانجامد.
🎓آیا میتوان با نفی عقل گرایی حداکثرب و ایمان گرایی افراطی با عقل گرایی انتقادی روی آورد و آن را راه حل کافی و متعارف محسوب کرد؟ حق مطلب این است که عقل گرایی انتقادی ، از معرفت شناسی کانت و علم گرایی کارل پوپر متاثر است با توجه به چالش های پیش روی این دو راه ،این مدل از عقل گرایی نیز آسیب پذیر است.
🎓"معرفت شناسی کانت" که همان فلسفه ذهن اوست، با پرداختن نظریه "پدیدار شناسی" ،به توقف ذهن در پشت دیوار "نمود ها" یا پدیدار ها و عدم راهیابی آن به "بود ها" یا واقعیات رأی میدهد؛ در نتیجه؛ دست عقل را از کشف واقع و رسیدن به حقایق کلی خلع میکند.
🎓پوپر نیز در قاعده "ابطال پذیری"، خود راه رسیدن به یقین توسط علوم و حتی "استقرا" را سد کرده است.
بدین ترتیب که:
<<عقل توان و صلاحیت صدور حکم قطعی درباره هیچ یافته ای را ندارد.>>
در حالی که این دو مکتب توان پشتیبانی از عقل گرایی انتقادی را ندارند.
#عقل_گرایی_انتقادی.
#امانوئل_کانت.
#کارل_پوپر.
علمی عرفانی👇
@wittj2