💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
عشق، آزادی ست ...
سلام!
نمیدونید چقدر دلم برای تک تکتون تنگ شده بود!
اول این چند روز غیبتم رو موجه کنم و بگم به دلیل اختلالات سیستم مرکزی، از پنجشنبه صبح کلاً تلفنمون قطع شده بود و تازه همین امروز صبح وصل شد ... بعدش هم تشکر از دوستان خوبی که این مدت اینجا رو خونه خودشون دونستن و اومدن با هم گپ زدن و من هم از نتیجه حرفهاشون کلی استفاده کردم ... و همینطور عذر خواهی از صاحبان کامنتهای @ دار ، که جوابشون دیر شده.
البته در این چند روز دوری از نت فرصتی دست داد که بعد از سالها کتاب " داستان سیستان " رضا امیرخانی رو بخونم. اون موقع که این کتاب چاپ شد من فضای فکریم باهاش هماهنگ نبود و اونطور که باید و شاید ازش لذت نبردم. اما این بار حقیقتا از خوندنش لذت بردم و کلی خندیدم و کلی به فکر فرو رفتم . جوری که میتونم بگم بعد از مدتها حالی بردیم، اساسی!
اما صبح که کامنتها رو میخوندم دیدم بحث اصلی کامنتدونی حول محور بیرون رفتن زن بدون اجازه همسرش دور میزنه و البته قبلا هم چندتا کامنت خصوصی داشتم که در این مورد مشکل داشتن. دیدم حالا بهترین فرصته که به این موضوع بپردازم، شاید خدا بخواد و برامون مفید باشه.
اول از همه باید بگم، من با تمام وجود به این دوستان حق میدم که این موضوع تا این حد براشون غیر قابل هضم باشه، چون حقیقتاً چیزی هست که برای یک زن امروزی با اینهمه توانمندی و آزادیهای اجتماعی، به سادگی قابل پذیرش نیست، اما این یک حقیقته که شرعاً زن باید برای بیرون رفتن و اینکه کجاها بره و چطوری بره و ... با همسرش هماهنگ باشه و به قول خودمون مطابق میل همسرش عمل کنه، و متاسفانه هیچ راه دررویی هم نیست!
امام صادق علیه السلام فرمود: «در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله مردى از انصار براى كارى به مسافرت رفت و به همسرش اكیداً سفارش كرد كه تا بازگشت وى از خانه خارج نشود. در این بین، پدر زن مریض شد. زن كسى را نزد پیامبر فرستاد تا به حضرت بگوید: همسر من به سفر رفته است و از من خواسته تا بازگشت او از خانه بیرون نیایم و اكنون پدرم بیمار شده است آیا اجازه مىدهید تا از او عیادت كنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمودند: خیر، در خانه ات بمان و از شوهرت اطاعت كن!
بعد از آن، حال پدر سختتر شد زن براى بار دوم كسى را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله فرستاد و از او اجازه عیادت از پدر را خواست. پیامبر صلى الله علیه و آله پاسخ داد: در خانه ات بمان و از شوهرت پیروى كن سپس چون پدرش از دنیا رفت، براى بار سوم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله كسی فرستاد و گفت: اكنون كه پدرم مرده است به من اجازه مىدهید تا بر او نماز گزارم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ داد: نه، در خانه ات بمان و از شوهرت پیروى كن! ... پس از به خاكسپارى آن مرد، پیامبر كسى را نزد آن زن فرستاد و به او بشارت داد: به راستى خداوند، به دلیل اطاعت از شوهر، گناهان تو و پدرت را بخشید.»
این موضوع به قدری مهمه که یکی از حقوق اصلی مرد در اسلام هست که زن بدون اجازه همسرش نمیتونه جایی بره و اصلاً هم شوخی بردار نیست. طوری که در روایات هست که اگر زن بدون اجازه یا رضایت همسرش جایی بره از لحظه خروجش از خونه تا موقع برگشتنش ملائک نفرینش میکنند. و حتی اگه به سفر بره سفرش معصیت محسوب میشه و در اون نمازش شکسته نیست!
و البته اینها رو کسی داره میگه که خودش در لحظه لحظه زندگیش با این موضوع درگیره، و حتماً دیگه همه میدونید که همسرجان تا چه حد روی بیرون رفتن و ارتباطات من حساس و سختگیره، اون هم بعد از ۱۴ سال زندگی و دوتا بچه! ... و خوب مسلمه که این حساسیت خیلی جاها دست و پای من رو می بنده. هر جایی که بخوام برم، همسرجان میگه صبرکن خودم می برمت و اگه شده وسط اونهمه مشغله کاری، مرخصی ساعتی بگیره و بیاد من رو ببره این کار رو میکنه. و اگه نتونه من باید از اون کار صرف نظر کنم ...
اون اوایل اینقدر این موضوع اذیتم میکرد که حد و حساب نداشت. من اونقدر مستقل و متکی به خودم بار اومده بودم که توی دخترهای همسن خودم مثال زدنی بودم. اینقدر آزادانه توی تهران اینور و اونور رفته بودم که دیگه میانبرها و پسکوچه ها رو بهتر از راننده های آژانس میشناختم، طوری که گاهی خود همسرجان هم از راههایی که من بهش نشون میدادم حیرت میکرد و به شوخی میگفت: خوب بابات هیچی نگفته و تو هم هر کجا که خواستی، رفتی! ...اگه من اون موقعها شوهرت بودم، عمرا نمیذاشتم سر از اینجاها دربیاری!
#پست_پنجاه_و_هشتم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_پنجاه_و_هشتم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
اونوقت فکرش رو بکنید که همچین دختری، با اونهمه ادعا، با کسی ازدواج کرد که دوست داشت همسرش توی خونه بشینه و روابطش رو هم محدود کنه به چند تا دوست مشخص! ... خوب طبیعی بود که برام خیلی سخت بود و خییییییلی اذیت شدم. مخصوصا که میدیدم در کنارم خانمهایی هستند که خیلی راحت میرن و میان و اینجور محدودیتها توی زندگیشون نیست، اولیش خواهرهای خودم!
خیلیها هی دلداریم میدادن که غصه نخور، ببین چقدر دوستت داره و چقدر براش مهمی که اینقدر روت حساسه. اما با اینکه میدونستم حق دارند، اما باز هم نمیتونستم با این موضوع کنار بیام. راستش مشکل من نه با همسرجان، که با اصل این حکم بود که آخه چرا باید الرجال قوامون علی النساء باشن و به چه جرمی زن باید حتی حق نداشته باشه خودش تصمیم بگیره که کی و چطوری از خونه بیرون بره؟ ... چرا باید بعد از ازدواج زن تا این حد تابع نظر مردش باشه ... این ازدواجه، یا اسارت ؟!
دلایل در این مورد زیاد گفته شده، که انصافا دلایل محکمی هم هستند، و من دیگه نیازی نمیبینم بهشون بپردازم. اما با اینکه قبولشون داشتم، باز هم تن دادن به این موضوع برام سخت بود. به این حکم عمل میکردم، اما نه از ته قلبم، بلکه برای اینکه چاره ای جز عمل بهش نداشتم!
اما بعد از اینکه نوع نگاهم رو عوض کردم، همه چیز برام قابل فهم و ساده شد. فهمیدم که خیلی از قوانین دین برای امتحان ماست، برای شکستن منم منم های ماست ... خیلیها میگن ما خدا رو دوست داریم، اما مهم اینه که کی تا آخر پای حرفش می ایسته ... خیلیها میگن ربنا الله ، اما آیا همه شون ثم استقاموا هستند؟
گاهی اوقات خدا ما رو با بنده های دیگهش امتحان میکنه. درست مثل همونجا که میگه:
قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله که خدا میگه ای آدمها، اگه شما من رو دوست دارید، باید از پیامبر تبعیت کنید. چون می بینه که گیر اصلی آدمهای اون دوران این بوده که نمیتونستن خودشون رو بشکنن و بیشترشون خودشون رو از پیامبر صلی الله علیه و آله بالاتر میدیدند و براشون افت داشت گوش دادن به حرف کسی که از نظر سنی و مال و ثروت و ... ازشون پایینتر بود.
یا در مناقب اهل بیت علیهم السلام میگه : و یطعمون العام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا . انما نطعمکم لوجه الله. لا نرید منکم جزاءً و لا شکورا ...
تا ما یادبگیریم که در هر کار خیری باید نیتمون الهی باشه و نگاهمون به یک افق بالاتر دوخته شده باشه و بدونیم ما ظاهراً با آدمها سر و کار داریم، اما در حقیقت معامله مون با خدای اون آدمهاست ...
خدایی که خودش من و همسرم رو خلق کرده و بهتر از هر کس زوایای وجودی ما رو میشناسه، به من به عنوان یک زن گفته شما نباید بدون اذن همسرت جایی بری و باید در این که کجا بری و چطور بری و با کی بری و کِی بری و ... مطیع اون باشی. اما ما در این اطاعت ظاهراً از همسرمون اطاعت میکنیم، اما در حقیقت طرف حساب اطاعت ما خداست که میخواد ببینه ما تا چه حد حاضریم به خاطرش از منم منم های خودمون بگذریم ...
از اون گذشته همه چیز لزوماً نباید اونطور که ما دوست داریم پیش بره و گاهی خیر در چیزهایی هست که ما دوستشون نداریم : عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم ... و لزوما هر چیزی که ما فکر میکنیم به نفعمونه، برامون مفید نیست : و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم ...
وقتی طرف حساب من خداست، توی خونه موندنم عبادته، بیرون رفتن اونطور که همسرم دوست داره هم عبادته ... و حکایت آدم میشه همون احدی الحسنیین یا یکی از دو خوبی: چه برم و چه بمونم عبادت کرده ام، چون خدا رو اطاعت کرده ام! ... البته اشکالی نداره اگه آدم دوست داره بره جایی، ولی همسرش مخالفه، در یک موقعیت مناسب باهاش صحبت کنه و براش شرح بده که چقدر اون کار براش مهمه، اما به هر حال بنا به تشخیص خداوند، تصمیم گیرنده نهایی در این امور، مرد هست ... و قبول دارم که پذیرش این امر برای ما خانمهای قرن ۲۱ ، با این ایمانهای نیم بندمون، همیشه آسون نیست!
مثلاً آخریش اینکه امسال نتونستم برم نمایشگاه کتاب، چون همسرجان معتقد بود باید خودش من رو ببره و از طرف دیگه شرایط کاریش یهو طوری شد که دیگه وقت اضافی نداشت. خلاصه نشد که بشه، و من که اینهمه اینجا کتاب لیست کرده بودم، خودم نتونستم برم نمایشگاه! ... دیگه باید بدونید من روز آخر نمایشگاه چه حالی داشتم! ... یک آن تصمیم گرفتم خودم با خانوم کوچولو بلند شم برم، اما هرچی سعی کردم با همسرجان تماس بگیرم و بهش بگم که خودم دارم میرم، " برقراری تماس امکان پذیر نبود"!
#پست_پنجاه_و_هشتم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_پنجاه_و_هشتم (بخش سوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
و اینجا درست نقطه امتحان بود و شب عملیات ... خییییلی راحت میشد خودم یواشکی با مترو برم نمایشگاه و زودی برگردم، همسرجان نمیفهمید و آب هم از آب تکون نمیخورد. اما آیا می ارزید؟ مگه کتاب برای بالا رفتن علم نیست؟ مگه نه اینکه من اون کتابها رو میخوام بخونم که زندگی کردن یاد بگیرم؟ مگه نه اینکه میخوام ازشون برای تحقیق کتابم استفاده کنم تا با خوندن اون کتاب هم خودم و هم دیگران هدایت بشیم؟ ... خوب همه این هدایتها و عبادتها و خوب زندگی کردنها در همین در خونه موندن من و احترام به حرف همسرم خلاصه میشه. در واقع احترام به حرف خدا که از من خواسته به خواسته های همسرم احترام بگذارم.
بعضی دوستان رفتن به مسجد و رفتن به خونه والدین و کمک به اونها و رفتن به سر کار و استفاده از تحصیلات و ... رو مثال زده بودند. همه اینها هم با همین نگرش قابل حله. مگه هدف ما از مسجد رفتن و خدمت به پدر و مادر و ... این نیست که خدا رو عبادت کنیم؟ خوب همون خدا به هر دلیلی که خودش صلاح دونسته، گفته خانوم عزیز من دوست ندارم شما بدون اذن همسرت بیرون بری و به این کارها برسی ... اگه خدا همون خداست، دیگه نومن ببعضص و نکفر ببعض نداریم. هرچی بگه بدون اینکه در علتش چون چرا کنیم، باید تسلیم امرش باشیم و بگیم: سمعنا و اطعنا ! ، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر! روح اسلام و روح عبادت همین تسلیم بودن بی چون و چرا به خواستهای خداست ...
حتی به نظر من اگه در معنای این بیرون نرفتن دقیق بشیم، این بیرون نرفتن فقط فیزیکی نیست و گشت و گذارهای سایبری رو هم شامل میشه. اگه مثلاً همسر آدم بگه من دوست ندارم مطالب فلان سایت رو بخونی یا بری با مسنجر چت کنی و ... دیگه باید قبول کرد. این جزو حقوق مرده. همونطور که حق ما خانمهاست که همسرانمون از لحاظ مالی درست مثل خونه پدری تامینمون کنند و اگه نکنند مدیونمون هستند. ( اجازه برای گشت و گذار در نت از همسر حکم شرعی نیست، نظر شخصی رضوان جان هست. حکم شرعی همان اجازه برای خروج از منزل هست، حکم شرعی آن را از مرجع تقلید خود بپرسید)
من خودم اون اوایل که اینجا مینوشتم همسرجان چیزی نمیدونست. اما یک کم که گذشت، با خودم فکر کردم و دیدم این کار درست نیست و این حق اونه که بدونه من چه میکنم و کجاها میرم و با چه کسانی در ارتباطم. حتی در دنیای مجازی! ... اما خوب چون مطالب اینجا بیشتر باب کار خانمهاست، دوست نداشتم مطالب اینجا رو بخونه، همونطور که دوست ندارم آقایون دیگه هم بخونن ... اما چاره ای نبود، باید بهش میگفتم، وگرنه حس میکردم هر لحظه ای که در این وبلاگ میگذرونم، گناه و دوری از خداست ... تصمیم خیلی سختی بود، اما به لطف خدا موفق شدم پا روی خواست دلم بذارم و بهش بگم. اما بعدش ازش خواستم اینجا رو نخونه، و اون هم به لطف خدا اونقدر بزرگوار بود که به حرفم احترام گذاشت و اینجا رو نخوند! چیزی که من اصلاً فکرش رو هم نمیکردم، اما حقیقت اینه که قلبها دست خداست و لا موثر فی الوجود الا الله ...
من فکر میکنم آدمها اگه احترام ببینند، احترام میکنند. همسرجان وقتی می بینه که من با وجود اینکه شکر خدا آدم دست و پا داری هستم و خیلی خوب میتونم گلیم خودم رو توی جامعه از آب بیرون بکشم، باز هم به خواستش احترام میگذارم و حتی خودم میرم بهش میگم که دارم چکار میکنم، خوب طبیعیه که خدا درهای رحمتش رو به رومون باز میکنه و درنتیجه اون هم به خواسته م احترام میذاره و بهم اطمینان میکنه و اینطوری جلوی خیلی از سوء تفاهمها که دشمن آرامش خانواده هست گرفته میشه.
و اما ...
همه اینها درست، اما برای خود من تمام این حرفهایی که زدم حرف عقل بود، حرف شرع بود، حرف فقه بود ... که پاشون به تعبیر مولانا چوبین هست و هیچ تضمینی نیست که در لحظه تصمیم به دادم برسن ...
اما حرف دلم، یه چیز دیگه ست. حرف عشق مطلبی ست ورای این عقلانیات ... حقیقت اینه که در مواقع بحرانی که بین میل خودم و اطاعت از خواست همسرجان میمونم، تنها چیزی که باعث میشه بدون لحظه ای تامل خودم رو کنار بزنم ، اون حرفی هست که حضرت مادر سلام الله علیها در اون وضع و حال وخیم به حضرت امیر علیه السلام گفتند ...
بعد از اونهمه حرف و حدیث و ... حضرت مادر توی بستر افتاده اند و دارن ذره ذره آب میشن. زنهای مدینه به عیادتشون میان، ولی بانو چنان عتابشون میکنن که با چشمهای گریان میرن خونه و چنان مردهاشون رو بازخواست میکنند که چیزی نمونده بود یک شورش بزرگ به راه بیفته، برای احقاق حق حضرت امیر ...
#پست_پنجاه_و_هشتم (بخش_سوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_پنجاه_و_هشتم (بخش چهارم)
#تو_فقط_لیلی_باش
اون دو نفر میبینن اینطوری نمیشه و باید یک جوری اوضاع رو رفع و رجوع کرد. تصمیم میگیرن از در مسالمت وارد بشن تا یک کمی جنایتهاشون از دیدها مخفی بمونه و اوضاع آروم بشه. حضرت امیر رو تحت فشار قرار میدن تا بذارن به ملاقات حضرت مادر بیان. اما کیه که ندونه حضرت مادر سلام الله علیها حاضر نیستند حتی ثانیه ای با اونها روبرو بشن. حتی قسم خورده اند که دیگه با اون دوتا صحبت نکنند. اما حضرت امیر هم چاره ای ندارن و دور دور اون دوتاست ...
حضرت میان و از بانو اجازه میخوان که اون دو نفر به قول ما یه تُک پا بیان، عرض ادبی بکنن و برن! ... بلا تشبیه من اگه بودم، آسمون و زمین رو به هم میدوختم که: (نعوذ بالله) مگه ندیدی با من چه کردند؟ مگه ندیدی چطور حقم رو خوردند؟ هنوز خاک قبر کوچیک محسنمون خشک نشده ... بعد از اونهمه توهین، بعد از اونهمه تحقیر باز هم میخوای بیان اینجا؟ ... اصلاً بیان که چی بشه؟ ... حیف من که اینهمه برای پس گرفتن حقت حرص خوردم و خودم رو به آب و آتیش زدم ...( بازهم بلا تشبیه)
اما حضرت مادر میدونن که پیش از هر چیز و بیش از هر چیز بنده خدا هستند ... خدایی که به زن واجب کرده که باید از همسرش اطاعت کنه ... و اینطوری میشه که اون دو جمله طلایی بر زبان مبارکشون جاری میشه: البیتُ بیتک و الحُره امتک ... علی جان! این خانه، خانه توست. و این زن آزاد با تمام فضایلش و با اینکه دختر برترین مخلوق خداست و خودش هم بهانه خلقت کائنات است، بعنوان همسر، کنیز توست!
و اینطوریه که هر بار که به دستور خدا، به خواست همسرجان عمل میکنم، توی دلم میگم:
مادر جان! خوشحال باشید که اونهمه تلاش و به آب و آتش زدنتون بی ثمر نبود. ببینید که من بعد از ۱۴۰۰ سال حرفتون رو شنیده ام و دارم بهش عمل میکنم. خوشحال باشید که "خط انتقال معارف" حفظ شد و من بعد از ۱۴۰۰ سال با افتخار همون کاری رو میکنم که شما کردید و کاری ندارم بقیه چی میگن و چی میخوان ... نگاه من فقط به شماست، نه به افاضات فلان فمینست و بهمان روانشناس خانواده غربزده ...
خیالتون راحت حضرت مادر! ... دخترتون لحظه ای از شما چشم برنمیداره. شما هم نگاه و لبخندتون رو ازش دریغ نکنید و در وانفسای یوم لا ینفع مال و لا بنون ، کنار حوض کوثر اون رو در آغوش پرمهرتون پناه بدید ... برای من فقط مهمه که شما ازم راضی باشید ... من از شما یاد گرفتم که خدا رو عاشقانه بپرستم و با پای عشق پیش برم و تسلیم محض امرش باشم ... و به این عشق افتخار میکنم، چون :
عشق، شادی ست
عشق، آزادی ست
عشق، آغاز آدمیزادی ست ...
*** میدونم بارها گفته ام، اما دوست دارم باز هم یادآوری کنم که هر کس باید به فکر عمل خودش باشه. در نتیجه ما باید به این فکر کنیم که خدا ازمون چی خواسته و همسرمون هم باید به این فکر کنه که خدا ازش چی خواسته ... هرکدوم از ما به طور مستقل در مقابل خدا مسئولیم و اینکه اون یکی به وظایفش عمل میکنه یا نه، بهانه ای برای تن ندادن به دستور خدا نیست!
#پست_پنجاه_و_هشتم (چهارم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
عشق، آزادی ست ...
سلام!
نمیدونید چقدر دلم برای تک تکتون تنگ شده بود!
اول این چند روز غیبتم رو موجه کنم و بگم به دلیل اختلالات سیستم مرکزی، از پنجشنبه صبح کلاً تلفنمون قطع شده بود و تازه همین امروز صبح وصل شد ... بعدش هم تشکر از دوستان خوبی که این مدت اینجا رو خونه خودشون دونستن و اومدن با هم گپ زدن و من هم از نتیجه حرفهاشون کلی استفاده کردم ... و همینطور عذر خواهی از صاحبان کامنتهای @ دار ، که جوابشون دیر شده.
البته در این چند روز دوری از نت فرصتی دست داد که بعد از سالها کتاب " داستان سیستان " رضا امیرخانی رو بخونم. اون موقع که این کتاب چاپ شد من فضای فکریم باهاش هماهنگ نبود و اونطور که باید و شاید ازش لذت نبردم. اما این بار حقیقتا از خوندنش لذت بردم و کلی خندیدم و کلی به فکر فرو رفتم . جوری که میتونم بگم بعد از مدتها حالی بردیم، اساسی!
اما صبح که کامنتها رو میخوندم دیدم بحث اصلی کامنتدونی حول محور بیرون رفتن زن بدون اجازه همسرش دور میزنه و البته قبلا هم چندتا کامنت خصوصی داشتم که در این مورد مشکل داشتن. دیدم حالا بهترین فرصته که به این موضوع بپردازم، شاید خدا بخواد و برامون مفید باشه.
اول از همه باید بگم، من با تمام وجود به این دوستان حق میدم که این موضوع تا این حد براشون غیر قابل هضم باشه، چون حقیقتاً چیزی هست که برای یک زن امروزی با اینهمه توانمندی و آزادیهای اجتماعی، به سادگی قابل پذیرش نیست، اما این یک حقیقته که شرعاً زن باید برای بیرون رفتن و اینکه کجاها بره و چطوری بره و ... با همسرش هماهنگ باشه و به قول خودمون مطابق میل همسرش عمل کنه، و متاسفانه هیچ راه دررویی هم نیست!
امام صادق علیه السلام فرمود: «در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله مردى از انصار براى كارى به مسافرت رفت و به همسرش اكیداً سفارش كرد كه تا بازگشت وى از خانه خارج نشود. در این بین، پدر زن مریض شد. زن كسى را نزد پیامبر فرستاد تا به حضرت بگوید: همسر من به سفر رفته است و از من خواسته تا بازگشت او از خانه بیرون نیایم و اكنون پدرم بیمار شده است آیا اجازه مىدهید تا از او عیادت كنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمودند: خیر، در خانه ات بمان و از شوهرت اطاعت كن!
بعد از آن، حال پدر سختتر شد زن براى بار دوم كسى را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله فرستاد و از او اجازه عیادت از پدر را خواست. پیامبر صلى الله علیه و آله پاسخ داد: در خانه ات بمان و از شوهرت پیروى كن سپس چون پدرش از دنیا رفت، براى بار سوم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله كسی فرستاد و گفت: اكنون كه پدرم مرده است به من اجازه مىدهید تا بر او نماز گزارم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ داد: نه، در خانه ات بمان و از شوهرت پیروى كن! ... پس از به خاكسپارى آن مرد، پیامبر كسى را نزد آن زن فرستاد و به او بشارت داد: به راستى خداوند، به دلیل اطاعت از شوهر، گناهان تو و پدرت را بخشید.»
این موضوع به قدری مهمه که یکی از حقوق اصلی مرد در اسلام هست که زن بدون اجازه همسرش نمیتونه جایی بره و اصلاً هم شوخی بردار نیست. طوری که در روایات هست که اگر زن بدون اجازه یا رضایت همسرش جایی بره از لحظه خروجش از خونه تا موقع برگشتنش ملائک نفرینش میکنند. و حتی اگه به سفر بره سفرش معصیت محسوب میشه و در اون نمازش شکسته نیست!
و البته اینها رو کسی داره میگه که خودش در لحظه لحظه زندگیش با این موضوع درگیره، و حتماً دیگه همه میدونید که همسرجان تا چه حد روی بیرون رفتن و ارتباطات من حساس و سختگیره، اون هم بعد از ۱۴ سال زندگی و دوتا بچه! ... و خوب مسلمه که این حساسیت خیلی جاها دست و پای من رو می بنده. هر جایی که بخوام برم، همسرجان میگه صبرکن خودم می برمت و اگه شده وسط اونهمه مشغله کاری، مرخصی ساعتی بگیره و بیاد من رو ببره این کار رو میکنه. و اگه نتونه من باید از اون کار صرف نظر کنم ...
اون اوایل اینقدر این موضوع اذیتم میکرد که حد و حساب نداشت. من اونقدر مستقل و متکی به خودم بار اومده بودم که توی دخترهای همسن خودم مثال زدنی بودم. اینقدر آزادانه توی تهران اینور و اونور رفته بودم که دیگه میانبرها و پسکوچه ها رو بهتر از راننده های آژانس میشناختم، طوری که گاهی خود همسرجان هم از راههایی که من بهش نشون میدادم حیرت میکرد و به شوخی میگفت: خوب بابات هیچی نگفته و تو هم هر کجا که خواستی، رفتی! ...اگه من اون موقعها شوهرت بودم، عمرا نمیذاشتم سر از اینجاها دربیاری!
#پست_پنجاه_و_هشتم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
تو فقط لیلی باش... 💚
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ عشق، آزادی ست ... سلام! نمیدونید چقدر دلم برای
🔰🔰🔰🔰
#پست_پنجاه_و_هشتم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
اونوقت فکرش رو بکنید که همچین دختری، با اونهمه ادعا، با کسی ازدواج کرد که دوست داشت همسرش توی خونه بشینه و روابطش رو هم محدود کنه به چند تا دوست مشخص! ... خوب طبیعی بود که برام خیلی سخت بود و خییییییلی اذیت شدم. مخصوصا که میدیدم در کنارم خانمهایی هستند که خیلی راحت میرن و میان و اینجور محدودیتها توی زندگیشون نیست، اولیش خواهرهای خودم!
خیلیها هی دلداریم میدادن که غصه نخور، ببین چقدر دوستت داره و چقدر براش مهمی که اینقدر روت حساسه. اما با اینکه میدونستم حق دارند، اما باز هم نمیتونستم با این موضوع کنار بیام. راستش مشکل من نه با همسرجان، که با اصل این حکم بود که آخه چرا باید الرجال قوامون علی النساء باشن و به چه جرمی زن باید حتی حق نداشته باشه خودش تصمیم بگیره که کی و چطوری از خونه بیرون بره؟ ... چرا باید بعد از ازدواج زن تا این حد تابع نظر مردش باشه ... این ازدواجه، یا اسارت ؟!
دلایل در این مورد زیاد گفته شده، که انصافا دلایل محکمی هم هستند، و من دیگه نیازی نمیبینم بهشون بپردازم. اما با اینکه قبولشون داشتم، باز هم تن دادن به این موضوع برام سخت بود. به این حکم عمل میکردم، اما نه از ته قلبم، بلکه برای اینکه چاره ای جز عمل بهش نداشتم!
اما بعد از اینکه نوع نگاهم رو عوض کردم، همه چیز برام قابل فهم و ساده شد. فهمیدم که خیلی از قوانین دین برای امتحان ماست، برای شکستن منم منم های ماست ... خیلیها میگن ما خدا رو دوست داریم، اما مهم اینه که کی تا آخر پای حرفش می ایسته ... خیلیها میگن ربنا الله ، اما آیا همه شون ثم استقاموا هستند؟
گاهی اوقات خدا ما رو با بنده های دیگهش امتحان میکنه. درست مثل همونجا که میگه:
قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله که خدا میگه ای آدمها، اگه شما من رو دوست دارید، باید از پیامبر تبعیت کنید. چون می بینه که گیر اصلی آدمهای اون دوران این بوده که نمیتونستن خودشون رو بشکنن و بیشترشون خودشون رو از پیامبر صلی الله علیه و آله بالاتر میدیدند و براشون افت داشت گوش دادن به حرف کسی که از نظر سنی و مال و ثروت و ... ازشون پایینتر بود.
یا در مناقب اهل بیت علیهم السلام میگه : و یطعمون العام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا . انما نطعمکم لوجه الله. لا نرید منکم جزاءً و لا شکورا ...
تا ما یادبگیریم که در هر کار خیری باید نیتمون الهی باشه و نگاهمون به یک افق بالاتر دوخته شده باشه و بدونیم ما ظاهراً با آدمها سر و کار داریم، اما در حقیقت معامله مون با خدای اون آدمهاست ...
خدایی که خودش من و همسرم رو خلق کرده و بهتر از هر کس زوایای وجودی ما رو میشناسه، به من به عنوان یک زن گفته شما نباید بدون اذن همسرت جایی بری و باید در این که کجا بری و چطور بری و با کی بری و کِی بری و ... مطیع اون باشی. اما ما در این اطاعت ظاهراً از همسرمون اطاعت میکنیم، اما در حقیقت طرف حساب اطاعت ما خداست که میخواد ببینه ما تا چه حد حاضریم به خاطرش از منم منم های خودمون بگذریم ...
از اون گذشته همه چیز لزوماً نباید اونطور که ما دوست داریم پیش بره و گاهی خیر در چیزهایی هست که ما دوستشون نداریم : عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم ... و لزوما هر چیزی که ما فکر میکنیم به نفعمونه، برامون مفید نیست : و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم ...
وقتی طرف حساب من خداست، توی خونه موندنم عبادته، بیرون رفتن اونطور که همسرم دوست داره هم عبادته ... و حکایت آدم میشه همون احدی الحسنیین یا یکی از دو خوبی: چه برم و چه بمونم عبادت کرده ام، چون خدا رو اطاعت کرده ام! ... البته اشکالی نداره اگه آدم دوست داره بره جایی، ولی همسرش مخالفه، در یک موقعیت مناسب باهاش صحبت کنه و براش شرح بده که چقدر اون کار براش مهمه، اما به هر حال بنا به تشخیص خداوند، تصمیم گیرنده نهایی در این امور، مرد هست ... و قبول دارم که پذیرش این امر برای ما خانمهای قرن ۲۱ ، با این ایمانهای نیم بندمون، همیشه آسون نیست!
مثلاً آخریش اینکه امسال نتونستم برم نمایشگاه کتاب، چون همسرجان معتقد بود باید خودش من رو ببره و از طرف دیگه شرایط کاریش یهو طوری شد که دیگه وقت اضافی نداشت. خلاصه نشد که بشه، و من که اینهمه اینجا کتاب لیست کرده بودم، خودم نتونستم برم نمایشگاه! ... دیگه باید بدونید من روز آخر نمایشگاه چه حالی داشتم! ... یک آن تصمیم گرفتم خودم با خانوم کوچولو بلند شم برم، اما هرچی سعی کردم با همسرجان تماس بگیرم و بهش بگم که خودم دارم میرم، " برقراری تماس امکان پذیر نبود"!
#پست_پنجاه_و_هشتم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_پنجاه_و_هشتم (بخش سوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
و اینجا درست نقطه امتحان بود و شب عملیات ... خییییلی راحت میشد خودم یواشکی با مترو برم نمایشگاه و زودی برگردم، همسرجان نمیفهمید و آب هم از آب تکون نمیخورد. اما آیا می ارزید؟ مگه کتاب برای بالا رفتن علم نیست؟ مگه نه اینکه من اون کتابها رو میخوام بخونم که زندگی کردن یاد بگیرم؟ مگه نه اینکه میخوام ازشون برای تحقیق کتابم استفاده کنم تا با خوندن اون کتاب هم خودم و هم دیگران هدایت بشیم؟ ... خوب همه این هدایتها و عبادتها و خوب زندگی کردنها در همین در خونه موندن من و احترام به حرف همسرم خلاصه میشه. در واقع احترام به حرف خدا که از من خواسته به خواسته های همسرم احترام بگذارم.
بعضی دوستان رفتن به مسجد و رفتن به خونه والدین و کمک به اونها و رفتن به سر کار و استفاده از تحصیلات و ... رو مثال زده بودند. همه اینها هم با همین نگرش قابل حله. مگه هدف ما از مسجد رفتن و خدمت به پدر و مادر و ... این نیست که خدا رو عبادت کنیم؟ خوب همون خدا به هر دلیلی که خودش صلاح دونسته، گفته خانوم عزیز من دوست ندارم شما بدون اذن همسرت بیرون بری و به این کارها برسی ... اگه خدا همون خداست، دیگه نومن ببعضص و نکفر ببعض نداریم. هرچی بگه بدون اینکه در علتش چون چرا کنیم، باید تسلیم امرش باشیم و بگیم: سمعنا و اطعنا ! ، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر! روح اسلام و روح عبادت همین تسلیم بودن بی چون و چرا به خواستهای خداست ...
حتی به نظر من اگه در معنای این بیرون نرفتن دقیق بشیم، این بیرون نرفتن فقط فیزیکی نیست و گشت و گذارهای سایبری رو هم شامل میشه. اگه مثلاً همسر آدم بگه من دوست ندارم مطالب فلان سایت رو بخونی یا بری با مسنجر چت کنی و ... دیگه باید قبول کرد. این جزو حقوق مرده. همونطور که حق ما خانمهاست که همسرانمون از لحاظ مالی درست مثل خونه پدری تامینمون کنند و اگه نکنند مدیونمون هستند. ( اجازه برای گشت و گذار در نت از همسر حکم شرعی نیست، نظر شخصی رضوان جان هست. حکم شرعی همان اجازه برای خروج از منزل هست، حکم شرعی آن را از مرجع تقلید خود بپرسید)
من خودم اون اوایل که اینجا مینوشتم همسرجان چیزی نمیدونست. اما یک کم که گذشت، با خودم فکر کردم و دیدم این کار درست نیست و این حق اونه که بدونه من چه میکنم و کجاها میرم و با چه کسانی در ارتباطم. حتی در دنیای مجازی! ... اما خوب چون مطالب اینجا بیشتر باب کار خانمهاست، دوست نداشتم مطالب اینجا رو بخونه، همونطور که دوست ندارم آقایون دیگه هم بخونن ... اما چاره ای نبود، باید بهش میگفتم، وگرنه حس میکردم هر لحظه ای که در این وبلاگ میگذرونم، گناه و دوری از خداست ... تصمیم خیلی سختی بود، اما به لطف خدا موفق شدم پا روی خواست دلم بذارم و بهش بگم. اما بعدش ازش خواستم اینجا رو نخونه، و اون هم به لطف خدا اونقدر بزرگوار بود که به حرفم احترام گذاشت و اینجا رو نخوند! چیزی که من اصلاً فکرش رو هم نمیکردم، اما حقیقت اینه که قلبها دست خداست و لا موثر فی الوجود الا الله ...
من فکر میکنم آدمها اگه احترام ببینند، احترام میکنند. همسرجان وقتی می بینه که من با وجود اینکه شکر خدا آدم دست و پا داری هستم و خیلی خوب میتونم گلیم خودم رو توی جامعه از آب بیرون بکشم، باز هم به خواستش احترام میگذارم و حتی خودم میرم بهش میگم که دارم چکار میکنم، خوب طبیعیه که خدا درهای رحمتش رو به رومون باز میکنه و درنتیجه اون هم به خواسته م احترام میذاره و بهم اطمینان میکنه و اینطوری جلوی خیلی از سوء تفاهمها که دشمن آرامش خانواده هست گرفته میشه.
و اما ...
همه اینها درست، اما برای خود من تمام این حرفهایی که زدم حرف عقل بود، حرف شرع بود، حرف فقه بود ... که پاشون به تعبیر مولانا چوبین هست و هیچ تضمینی نیست که در لحظه تصمیم به دادم برسن ...
اما حرف دلم، یه چیز دیگه ست. حرف عشق مطلبی ست ورای این عقلانیات ... حقیقت اینه که در مواقع بحرانی که بین میل خودم و اطاعت از خواست همسرجان میمونم، تنها چیزی که باعث میشه بدون لحظه ای تامل خودم رو کنار بزنم ، اون حرفی هست که حضرت مادر سلام الله علیها در اون وضع و حال وخیم به حضرت امیر علیه السلام گفتند ...
بعد از اونهمه حرف و حدیث و ... حضرت مادر توی بستر افتاده اند و دارن ذره ذره آب میشن. زنهای مدینه به عیادتشون میان، ولی بانو چنان عتابشون میکنن که با چشمهای گریان میرن خونه و چنان مردهاشون رو بازخواست میکنند که چیزی نمونده بود یک شورش بزرگ به راه بیفته، برای احقاق حق حضرت امیر ...
#پست_پنجاه_و_هشتم (بخش_سوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_پنجاه_و_هشتم (بخش چهارم)
#تو_فقط_لیلی_باش
اون دو نفر میبینن اینطوری نمیشه و باید یک جوری اوضاع رو رفع و رجوع کرد. تصمیم میگیرن از در مسالمت وارد بشن تا یک کمی جنایتهاشون از دیدها مخفی بمونه و اوضاع آروم بشه. حضرت امیر رو تحت فشار قرار میدن تا بذارن به ملاقات حضرت مادر بیان. اما کیه که ندونه حضرت مادر سلام الله علیها حاضر نیستند حتی ثانیه ای با اونها روبرو بشن. حتی قسم خورده اند که دیگه با اون دوتا صحبت نکنند. اما حضرت امیر هم چاره ای ندارن و دور دور اون دوتاست ...
حضرت میان و از بانو اجازه میخوان که اون دو نفر به قول ما یه تُک پا بیان، عرض ادبی بکنن و برن! ... بلا تشبیه من اگه بودم، آسمون و زمین رو به هم میدوختم که: (نعوذ بالله) مگه ندیدی با من چه کردند؟ مگه ندیدی چطور حقم رو خوردند؟ هنوز خاک قبر کوچیک محسنمون خشک نشده ... بعد از اونهمه توهین، بعد از اونهمه تحقیر باز هم میخوای بیان اینجا؟ ... اصلاً بیان که چی بشه؟ ... حیف من که اینهمه برای پس گرفتن حقت حرص خوردم و خودم رو به آب و آتیش زدم ...( بازهم بلا تشبیه)
اما حضرت مادر میدونن که پیش از هر چیز و بیش از هر چیز بنده خدا هستند ... خدایی که به زن واجب کرده که باید از همسرش اطاعت کنه ... و اینطوری میشه که اون دو جمله طلایی بر زبان مبارکشون جاری میشه: البیتُ بیتک و الحُره امتک ... علی جان! این خانه، خانه توست. و این زن آزاد با تمام فضایلش و با اینکه دختر برترین مخلوق خداست و خودش هم بهانه خلقت کائنات است، بعنوان همسر، کنیز توست!
و اینطوریه که هر بار که به دستور خدا، به خواست همسرجان عمل میکنم، توی دلم میگم:
مادر جان! خوشحال باشید که اونهمه تلاش و به آب و آتش زدنتون بی ثمر نبود. ببینید که من بعد از ۱۴۰۰ سال حرفتون رو شنیده ام و دارم بهش عمل میکنم. خوشحال باشید که "خط انتقال معارف" حفظ شد و من بعد از ۱۴۰۰ سال با افتخار همون کاری رو میکنم که شما کردید و کاری ندارم بقیه چی میگن و چی میخوان ... نگاه من فقط به شماست، نه به افاضات فلان فمینست و بهمان روانشناس خانواده غربزده ...
خیالتون راحت حضرت مادر! ... دخترتون لحظه ای از شما چشم برنمیداره. شما هم نگاه و لبخندتون رو ازش دریغ نکنید و در وانفسای یوم لا ینفع مال و لا بنون ، کنار حوض کوثر اون رو در آغوش پرمهرتون پناه بدید ... برای من فقط مهمه که شما ازم راضی باشید ... من از شما یاد گرفتم که خدا رو عاشقانه بپرستم و با پای عشق پیش برم و تسلیم محض امرش باشم ... و به این عشق افتخار میکنم، چون :
عشق، شادی ست
عشق، آزادی ست
عشق، آغاز آدمیزادی ست ...
*** میدونم بارها گفته ام، اما دوست دارم باز هم یادآوری کنم که هر کس باید به فکر عمل خودش باشه. در نتیجه ما باید به این فکر کنیم که خدا ازمون چی خواسته و همسرمون هم باید به این فکر کنه که خدا ازش چی خواسته ... هرکدوم از ما به طور مستقل در مقابل خدا مسئولیم و اینکه اون یکی به وظایفش عمل میکنه یا نه، بهانه ای برای تن ندادن به دستور خدا نیست!
#پست_پنجاه_و_هشتم (چهارم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt