مسی سهتا و راموس و رونالدو هم چهارتا بچه دارن!
اینجا دولت پرداخت یارانه ۴۵ هزار تومنی به متولدان جدید رو مشروط به بررسی بیشتر کرده، یارانه معیشتی رو هم محدود به خانوادههای با حداکثر ۳ فرزند کرده و مرخصی زایمان هم که عملا کنسله!
ایران با این روند تا 30 سال آینده پیرترین کشور دنیاست!
@women92
✍🏻🌸🍃❤️🍃
آرام باش...
آنچه برایت پیش می آید
و آنچه برایت رقم می خورد
به دست بزرگترین نویسنده عالم ثبت شده است
او که بدون اذنش برگی هم نمی افتد...
دعا کن
و با خدا از آرزویت سخن بگو
برآورده شدن آرزویت
و مستجاب شدن دعایت
فقط یک نگاه خدا را نیاز است
امیدوار باش به آینده ای که خدا زودتر از تو آنجاست
اعتماد داشته باش به بخت نیکی که پس از صبرت سرخواهد زد
برای خدا که کاری ندارد
که تو چی میخواهی و خواسته ات چقدر بزرگ است
تو بسپار
به خدا
تلاش خودت را بکن
و به این فکر نکن که چطوری قرار است برآورده بشود
هر خواسته ای داری از خداوند بخواه
و به اجابتش مطمئن باش...
🌸🍃🌹🍃https://eitaa.com/joinchat/3344760855C17713c4a73
#محرم
بسم الله الرحمن الرحیم
💢محرم، هیات و کرونا (لطفا منتشر کنید)
.
کرونا که شروع شد
همان هفته اول اسفند، هنوز کسی نمیدانست ماجرا چیست، چکار باید کرد؟ فرمانده کیست؟ چطور باید مبارزه کرد؟
.
بیمارستانها حتی برای کادر درمان #ماسک نداشتند. گان و محافظ صورت برای پرستارها موجود نبود، دستکش طلای کمیاب بود. #میگفتند بهتر است معابر ضدعفونی شوند. پیرمردها و پیرزنها بیرون نیایند. و همه ی ما سردرگم بودیم
.
ما در هیات خودمان، همان هفته اول تصمیم گرفتیم برای جلوگیری از سرایت #کرونا #جلسات_هفتگی_روضه را تعطیل کنیم و تعطیل کردیم
.
اما دیدیم خیلی ها که وظیفه شان است وسط معرکه باشند، حقوق میگیرند که در شرایط بحرانی اوضاع را مدیریت کنند دَر رفتند(بی تعارف)
.
تعدادی از مسئولین در سطوح مختلف به بهانه ابتلای به کرونا در خانه خودشان را قرنطینه کرده بودند(نامها محفوظ)
.
دوستان ما گفتند: نباید هیات را #تعطیل کرد!!!! حرفشان این بود که بجای #روضه سخنرانی و سینه زدن، ما دست به کار شویم
.
چه کار کنیم؟
.
#گفتند بسته معیشتی توزیع کنیم
شروع کردیم به جمع کردن کمک مالی از مردم بیش از ۲ هزار بسته معیشتی توزیع کردیم(در حاشیه شهر و روستاها)
.
#گفتند ماسک نیست، کارگاه تولید ماسک زدیم و رایگان بین مردم توزیع کردیم
.
#گفتند باید روزانه تاکسی ها و پمپ بنزین ضدعفونی شوند، بچه ها را تقسیم کردیم و مدام با دستگاه سم پاش کار کردیم
.
#گفتند خیلی از کارگرهای روزمزد بخاطر تعطیلی کارها توان پرداخت اجاره خانه ندارند، رفتیم از مردم پول جمع کردیم برای صاحبخانه ها فرستادیم
.
#گفتند برای کادر درمان باید ماسک و گان برد، خدای امام حسین(ع) شاهد است بیمارستان به بیمارستانمیرفتیم و برایشان ماسک و گان و دستکش میبردیم
.
#گفتند
#گفتند
#گفتند
.
و بچه های ما جان دادند جان دادند جان دادند جان دادند. مبتلا شدند و...
مثل هزاران هیات مذهبی دیگر در کل کشور
.
چون از امام حسین(ع) آموخته ایم در بحرانها وسط میدان باشیم
.
حالا چند روز است، آنانی که تمام این پنج شش ماه را در خانه لَم داده بودند و از ترس جان تا سرکوچه نمیرفتند به هیات، روضه و محرم #توهین میکنند
خودشان را وطن پرست و دوستدار مردم هم میدانند!
.
منتی نیست ما به وظیفه خودمان عمل کردیم، اما این رفتار انصاف نیست...
.
زحمات چند ماهه بچه های #هیات را وسط بحران با این توهین و انکارها جواب ندهید، همه این بچه در هیات امام حسین(ع) تربیت شده اند
.
لطفا این درد و دل را منتشر کنید تا دوستان روشنفکر ما هنگام اظهار نظر از #زیر_کولر تا حدودی انصاف را رعایت کنند
.
#علیرضا_زادبر
@women92
─┅═༅🍃🌓🍃༅═┅─
●نتیجه این شد که کسی که می دانست و میفهمید ° مثل مرحوم شیخ فضلاللَّه نوری ° جلوی چشم آنها به دار زده شد و اینها حساسیتی پیدا نکردند؛
🌀بعد خود آنهائی هم که به این حساسیت اهمیت و بها نداده بودند، بعد از شیخ فضلاللَّه مورد تعرض و تطاول و تهتک آنها قرار گرفتند و سیلی آنها را خوردند؛ بعضی جانشان را از دست دادند، بعضی آبرویشان را از دست دادند.
این اشتباهی است که آنجا انجام گرفت؛ این اشتباه را ما نباید انجام بدهیم.
🔖بیانات امام #خامنه ای در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری
🗒۶ اسفند ۱۳۸۸
─═༅💬8⃣💬༅═─
─┅═༅🍃🌓🍃༅═┅─
●این جوی که ساختند در ایران و در سایر جاها، این جو اسباب این شد که آقا شیخ فضل الله را با دست بعضی از روحانیون خود ایران محکوم کردند و بعد او را آوردند در وسط میدان و به دار کشیدند و پای آن هم ایستادند کف زدند و شکست دادند اسلام را در آنوقت.
🌀و مردم غفلت داشتند از این عمل، حتی علما هم غفلت داشتند. این که آنجا بود.
👤امام خمینی °رضوان الله تعالی علیه°
📖صحیفه نور جلد ۱۸ صفحه ۱۸۱
🗓۲۶ آذرماه ۱۳۶۳
─═༅💬3⃣💬༅═─
─┅═༅🍃🌓🍃༅═┅─
🌓◁#شیخ شهید در کلام #امامین انقلاب
●به مناسبت ۱۱ مرداد #سالگرد شهادت آیت الله شیخ #فضل الله نوری در سال ۱۲۸۸ هجری شمسی.
─═༅💬1⃣💬༅═─
#آمریکا بدون روتوش ❌ پارادوکس یعنی
ادعای #حقوق_زنان در مهد تمدنی غرب گوش فلک را کر کند
و زنان عالی رتبه آمریکا در تلاش برای حفظ ابتدایی ترین احترامات دست و پا بزنند ...
#غرب_وحشی
زندگینامه حضرت هاجر سلام الله علیها (۱)
شکوه شکیبایی شرحی بر زندگی هاجر
وصف وارستگی
در طول تاریخ بانوانی می زیسته اند که بر اساس لیاقتهای ذاتی و گرایش به ایمان، طریق تهذیب نفس و خودسازی را با پیروزی و سربلندی طی نموده اند. دست یافتن این زنان به کمالات و درک مدارج عالی اخلاقی بیانگر برخورداری این افراد از روح کامل انسانی، اراده و اختیار است. یکی از این گوهرهای گرانبها هاجر همسر حضرت ابراهیم خلیل(ع) و مادر حضرت اسماعیل ذبیح(ع) است. او گرچه به عنوان کنیزی در قصر به سر می برد، اما زندگی مرفهان و مسرفانِ کاخ او را قانع نمی کرد و گویا جانش با جلوه های معنوی در ارتباط بود و به همین دلیل از جاذبه های دنیا و مظاهر رفاه بیزار بود و این گونه زرق و برقهای فریبنده و فناپذیر را مانع بزرگی برای کسب درجات روحانی تلقی می کرد و گویا برای رهایی از چنین اوضاعی لحظه شماری می کرد، تا آنکه روزنه امید برایش فراهم گشت و موقعیتی پیش آمد که با خانواده پیامبر خدا همراه گردد و بعدها شایستگی همسری حضرت ابراهیم(ع) را به دست آورد و با تأسی از زندگی سراسر معنوی شوهرش که عطر توحید از آن ساطع بود، در مسیر هدایت قرار گرفت و با آشنایی و اجرای برنامه های عقیدتی معرفی شده توسط آن مرد آسمانی به حیات طیبه که در واقع گلستان آرامش است، گام نهاد.
هاجر نمونه کامل مهاجران طریق یکتاپرستی و مصداق کامل ره یافته ای است که از مصر به فلسطین و از آن جا به حجاز مهاجرت کرد و در این جابجایی پذیرای سختیهای بسیار و مرارتهای طاقت فرسایی شد، اما به دلیل تلاش توأم با توکل در مسیر صفا و مروه لطف پروردگار شامل حالش گردید و به پاس خلوص و پاکی او سعی وی جزو شعایر الهی و اعمال واجب حج گردید و چشمه ای که زیر پای فرزندش جاری گشت، شفادهنده قلوب و صفادهنده روانها شد و چون دار فانی را وداع گفت، مدفنش در جوار خانه خدا جزء مطاف قرار گرفت. نوشتار حاضر در آستانه برگزاری کنگره عظیم حج، به بررسی بخشهایی از زندگی این بانوی وارسته پرداخته است.
در چنگال شقاوت
حضرت ابراهیم در حدود هفتاد سالگی بود که از سوی خداوند مأمور گردید از افراد بت پرست دیاری که در آن می زیست (بابل)، دوری گزیند. از این رو همسر خویش ـ ساره ـ پدر و برادرزاده خود ـ حضرت لوط(ع) ـ و برخی دیگر از پیروان را برداشته و به منطقه «حرّان» که در مُلک جزیره بود، مهاجرت کرد. این همراهان به رغم ترس از طاغوت بابل با مشاهده قدرت عینی یعنی سرد شدن آتش بر پیامبر خدا به او گرویدند، ولی ایمان خود را از نمرود مخفی کردند. ساره دختر «بتوایل بن ناهور» اولین فردی است که به ابراهیم(ع) ایمان آورد. پاره ای منابع این زن را دخترخاله حضرت ابراهیم(ع) دانسته اند، اما طبری در تاریخ خود از فردی به نام سدی نقل کرده است که ساره دختر شاه حران بود که از باورهای قبیله خود روی برتافت و در این شهر به عقد ابراهیم(ع) درآمد.
تولد ساره را در سال 3361 بعد از هبوط آدم مطابق با 2855 قبل از هجرت نبوی نوشته اند. وی که در حُسن و جمال کم نظیر بود، سی و شش سال داشت که ابراهیم(ع) را برای خویش برگزید و در این زمان گوسفندان و اموال فراوانی داشت که تمام آنها را به همسر خود تقدیم کرد، تا در طریق رسالت صرف کند.
ساره در طول زندگی مشترک با ابراهیم(ع) مشکلات فراوان و مصایب سختی را پذیرا شد و در نهایت بردباری و رضا نسبت به سختی و مشقت ـ که امتحان الهی برای بروز اخلاص بنده برگزیده اش بود ـ نقشی چشمگیر ایفا کرد. ابراهیم به همراه همسر و برخی یاران صدیق خود در شهر حران توقف کرد، تا در این سرزمین گوشی شنوا و فکری رها از هواهای نفسانی بیابد، ولی طولی نکشید که انحراف و ضلالت افراد آن دیار بر حضرت مشخص گردید. وی از آنجا به سرزمین کنعان رفت، ولی چون قحطی و خشکسالی به این ناحیه روی آورد، آهنگ مصر کرد و به این سامان رهسپار گشت.
گرچه مصر سرزمین سرسبز و باصفایی بود، اما فرمانروایی ستمگر که «سنان بن علوان بن عبید بن عولج» نام داشت، بر آن حکومت می کرد. چون ابراهیم(ع) به نیات پلید و هوسهای شیطانی این شخص آگاه بود و از آن سو همسر زیبارویش همراه او بود، وقتی خواست وارد مصر شود، جعبه ای تدارک دید و ساره را در آن نهاد، به طوری که بتواند از منافذی نفس بکشد و نیز از گزند دژخیمان مصون باشد. چون ابراهیم به مأموران قبطی رسید، عُمّال مالیات نزدیک آمده و یک دهم اموالش را به عنوان مالیات مطالبه کردند. ابراهیم همه را پرداخت، تا به صندوق رسیدند. مأمور مالیات گفت باید گشوده شود و اصرار ابراهیم در حفظ آن فایده ای نداشت. چون در جعبه باز شد، زنی خوش صورت را دیدند. یکی از درباریان که در آنجا حضور داشت، این خبر را به آگاهی فرمانروای مصر رساند و چنان سیمای ساره را وصف کرد که او را مفتون جمالش ساخت. گفتار مأمور میلی در دل
«سنان بن علوان» ایجاد کرد و آتش هوس او را شعله ور ساخت.
https://eitaa.com/joinc
ا آن زن چیست؟ ابراهیم پی به مقصود شوم وی برد و متوجه شد اگر بگوید ساره همسر او است، نقشه نابودی وی را به اجرا می گذارند و با کشتن او، ساره را می رباید. از این رو و با توجه به اینکه افراد باایمان خواهر و برادرند، گفت این زن، خواهرم می باشد، بدون آنکه دروغی گفته باشد، و به نوعی تقیه کرد.
وقتی زمامدار مصر فهمید آن زن شوهر ندارد، دستور داد او را به کاخ آوردند. ابراهیم نزد همسرش بازگشت و او را از ماجرایی که در برخورد با حاکم رخ داده بود، مطلع ساخت و از او خواست ادعای وی را تأیید کند و بگوید خواهر ابراهیم(ع) است.
آن حضرت همسر خود را تسلیم خواست الهی کرد، تا او را از هر گزندی حفظ کند، و بیکار ننشست و سر به آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا! اگر خواست تعرضی بر ساره وارد کند، دستش را خشک گردان! دعای وی به اجابت رسید و چون فرمانروای مصر خواست دست تجاوز به ساره بگشاید، دستش چون چوب خشک گردید. وی متأثر شد و به ابراهیم گفت: خدایت چنین خواست؟ ابراهیم فرمود: آری، او صاحب عزت است و حرام را دشمن می دارد. حاکم گفت: پس از خدایت بخواه دست من به حالت نخست بازگردد. ابراهیم دعا کرد و او سلامتی خویش را بازیافت، ولی چون زیبایی ساره او را مسحور کرده بود، باز به قصد سوء خواست تعدی کند. این بار نیز دستش خشکید. این وضع خوف انگیز و برآورده شدن دعای ابراهیم(ع) در قلب آن حاکم مشرک، مهابتی ایجاد کرد و ابراهیم را تعظیم و تکریم فراوان کرد و چون به خواب رفت، در عالم رؤیا بر حقیقت حال واقف شد و دانست ساره شوهر دارد و باید متعرض او نشود و شایسته نیست با چشم بد در او نگریسته شود و چون از خواب برخاست، چاره ای جز آزاد کردن ساره ندید.
او تقاضا کرد ابراهیم بپذیرد کنیزی خوش خُلق و نیکوروش به ساره ببخشد، تا به خدمتگزاری او مشغول شود. فرستاده الهی قبول کرد و حاکم مصر هاجر را به همسر ابراهیم تقدیم نمود و نیز کنیزان و غلامانی به همراه دامهایی به عنوان هدیه برای ابراهیم(ع) فرستاد و به خاطر برخورد نامطلوب خود عذرخواهی کرد.
ارمغانی ارزنده
بدین گونه ساره به حکم عاطفه و صفا و وفایی که به ابراهیم داشت، قصر پدر و امکانات رفاهی آن را رها کرد و با یک کنیز به سوی ابراهیم آمد. آن کنیز زنی از حبشه بود، که به قوم عمالقه انتساب داشت و در رفاه و سرزمینی با وفور نعمت بزرگ شده بود. گرچه در نظام طبقاتی مصر برایش ارزش اجتماعی قایل نبودند. گذشت زمان این کنیز را به زنی فداکار، بردبار و اهل ایمان تبدیل کرد، که الگوی بسیاری از مادران فداکار و زنان فرشته خوی زمانهای بعد گشت و خداوند در زاویه ای از کعبه و گوشه ای از مکه نقش و جلوه ای از این زن سیاهپوست را که قلبی سپید و نورانی داشت، بر جای نهاد.
هِجر یک لغت حبشی است که معنی شهر را می دهد. گویا این زن آفریقایی ریشه مدنیت داشت. هاجر از تبار قومی است که عمالقه نام داشتند و در ناز و نعمت زندگی می کردند و در جایی خوش آب و هوا روزگار می گذرانیدند. در قرآن نامی از این قوم نیامده، ولی در روایات اسلامی از نسل سام یا حام (فرزندان نوح) شمرده شده اند. و اقوامی شجاع و جنگجو به شمار می رفتند. از آنجا که هاجر از دیار مصر به ساره و ابراهیم پیوست و بعدها به عقد آن حضرت درآمد و حضرت اسماعیل(ع) از وی متولد گردید و او جد بزرگوار رسول اکرم(ص) است، آن حضرت روزی خطاب به اصحاب و یاران خود فرمود: شما به زودی کشور مصر را می گشایید. با مردم آن سرزمین به نرمی و ملایمت رفتار کنید، چون آنان با شما قرابت و پیمان خویشاوندی دارند. ابن اسحاق گوید: از زهری پرسیدم: این خویشاوندی که پیامبر اکرم(ص) فرمود، چه بود؟ گفت: هاجر مادر اسماعیل از آنها (مصریان) بود.
ابن اثیر نیز این موضوع را مورد تأیید قرار داده است.
به دلیل پیوستگی هاجر به قبطیان و این که او جده رسول اکرم(ص) به شمار می آید و نیز بنا به وصایای مؤکد آن حضرت در باره ساکنان مصر، مسلمانان در خوش رفتاری نسبت به مصریان مراقب بودند و مأموریت داشتند در برخورد با اهل این سرزمین طریق احسان و نیکی پیش گیرند و آنان را به دیده احترام نگریسته، هم پیمان و خویشاوند خود بدانند. این وضعِ رضایت بخش پس از فتح مصر و در طول حکومت مسلمانان بر این دیار ادامه داشت و در این مدت اکثر قبطیان به اسلام گرویدند. این همه برکت، صفا و مردانگی به توصیه پیامبر اکرم مبنی بر خوش سلوکی با مردم مصر به خاطر هاجر بود.
ابراهیم(ع) مدتی در مصر بود و در این دیار به دلیل زحماتی که متحمل شد و روحیه صبر و متانتی که داشت، به لطف خداوند اموالش فراوان گشت و دامهایش افزایش یافت و رفته رفته خوش اخلاقی و صفات ستوده اش او را شخصیتی متنفذ درآورد. چنین وضعی رشک تنگ نظران را برانگیخت و گروهی در صدد ایذا و آزارش برآمدند. چون پیامبر خدا از نقشه آن قوم کج اندیش آگاهی یافت، مصمم گشت از مصر کوچ کند و به همراه ساره و کنیزش هاجر به فلسطین برود. از این پس هاجر افتخار داشت با قافله ای