فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚶♀ته مد و عمل های زیبایی کجاست؟
🧕 @WomenAndFamily
❌ اینکه یه دختر توی محوطه دانشگاه علوم تحقیقات برهنه شد،مثل بمب تو اخبار ترکید...
👉 B2n.ir/e63586
ولی آیا کسی فهمید علوم تحقیقات همین چند روز پیش یه دانشجو شهیده داشت؟
#سیده_عمرو دانشجو دکتری رشته روانشناسی دانشگاه علوم تحقیقات
امپراطوری رسانه یعنی همین !!!!
#شهیده
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
📣 فراخوان ارسال آثار چند رسانهای ویژه دختران دانش آموز مقطع متوسطه 🌷 یادواره شهیده های کوچک
#شهیده
#داستانک
ناهید اسدی خورشیدی در آسمان
ناهید دختری مهربان و باهوش بود. از ۹ سالگی شروع به حفظ قرآن کرد. او در شهر مشهد زندگی میکرد و به پدرش در کار مسافرخانه کمک میکرد. ناهید خیلی به همه کمک میکرد و زبانزد خاص و عام بود.
ناهید هم مثل خیلی از مردم دیگر دوست داشت کشورش آزاد شود.
هر وقت کسی در تظاهرات زخمی میشد، ناهید با شجاعت به کمک ش میرفت. او به آنها آب میداد و از زخمی ها در مسافرخانه مراقبت میکرد و دلداری شان میداد.
ناهید 14 سالش بود که در راهپیمایی ها شرکت میکرد. یکبار که ناهید اعلامیه های امام رو توی کیفش قائم کرده بود، یک سرهنگ پیداشون کرد و ناهید را کتک زد، ناهید با کمک دوستانش از دست اون سرهنگ فرار کرد.
ناهید اصلا نترسید حتی شجاع تر هم شده بود و پدر ناهید به دختر مهربان و شجاع ش افتخار می کرد.
یکی از روزهای سال ۱۳۵۷ بود که ناهید به پدرش گفت: بابا جان به فرموده امام باید عمل کنیم. من رفتم خداحافظ. اگر برنگشتم شما راه مرا ادامه دهید و ناهید به راهپیمایی خیابان طبرسی مشهد برای تشییع پیکر حاج احمد آقای کافی رفت.
جمعیت زیادی آمده بودند که ناگهان مامورین شاه به طرف مردم گاز اشک آور انداختند و تیر اندازی کردند. ناهید وقتی داشت به زخمی ها کمک میکرند، دوباره همان سرهنگ ناهید را دید و او را شناخت. سرهنگ از اینکه دختر نوجوان به مردم کمک می کرد خیلی عصبانی شد. تفنگش را در آورد و لحظه ای بعد، ناهید به آسمان پرکشید و از آن بالا به دوستانش نگاه می کرد و ناهید مثل اسمش در آسمان می درخشید.
✍نویسنده : سارا امیدوار
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک ناهید اسدی خورشیدی در آسمان ناهید دختری مهربان و باهوش بود. از ۹ سالگی شروع به حف
#شهیده
#داستانک
بتول رمضانپور و باغ آسمان دزفول
بتول دختر کوچولوی چهار ساله ای بود که موهای مشکی براقی داشت و عاشق بازی با عروسک هایش بود. پدر بتول خلبان بود. آنها در شهر زیبای دزفول زندگی می کردند، شهری پر از مزارع سرسبز با رودخانه همیشه خروشان و عطر بهار نارنج و بوی عطرآگین گلهای مریم و نرگس و رز، با مردم خونگرم و مهمان نواز.
بتول عاشق بازی در کنار رودخانه بود و با برادر بزرگترش خلیل و خواهر کوچکترش فائزه برای بازی کنار رودخانه می رفت.
یک روز، آسمان دزفول پر از دود و صدای مهیب شد و هواپیماهای بزرگ با صدای بلند از بالای شهر رد می شدند. بتول ترسید و به بغل مادرش چسبید. مادرش او را محکم بغل کرد و گفت: نترس عزیزم، همه چیز آروم میشه. اما ناگهان، اتفاق بدی افتاد و یکی از موشک های هواپیمای بزرگ روی خانه آن ها افتاد و بتول به همراه مادر، خواهر و برادرش به جایی که پر از نور و رنگ بود پر کشیدند.
بتول آنجا، دوباره عروسک هایش را دید و با آن ها بازی کرد. باغ های نارنج آنجا بوی خوبی می داد و رودخانه آنقدر زلال بود که انگار آینه بود. بتول فهمید که آن باغ ها و رودخانه مثل همان باغ ها و رودخانه ای هستند که در دزفول دوست داشت. در آن مکان زیبا بتول شاد و خوشحال بود و به همه بچه های دنیا لبخند می زد.
✍نویسنده : سارا امیدوار
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک بتول رمضانپور و باغ آسمان دزفول بتول دختر کوچولوی چهار ساله ای بود که موهای مشکی ب
#شهیده
#داستانک
زهرا رضائی نیری و ستاره های دریایی
زهرا دختر کوچولوی دو ساله ای بود که موهای فرفری و چشمان درشت و براقی داشت. او عاشق بازی با آب و شن های ساحل بود. هر وقت که پدر و مادرش او را به کنار خلیج فارس می بردند، زهرا با شادی فریاد میزد و به دنبال پرندگان دریایی میدوید. او عاشق ستاره های دریایی هم بود. هر وقت که یک ستاره دریایی پیدا میکرد، با دقت آن را نگاه می کرد و بعد با احتیاط دوباره در آب رها می کرد.
یک روز، وقتی زهرا با پدر و مادر و برادرش سوار هواپیما شدند، هواپیما شروع به تکان خوردن کرد. زهرا ترسیده بود و به بغل مادرش چسبید. مادر زهرا به او لبخند زد و گفت نترس دختر نازم اما ناگهان، اتفاق بدی افتاد.
توی دریا یک ناو آمریکایی به هواپیمایی که زهرا و خانواده ش و بقیه آدم ها توی اون بودند شلیک کرد و هواپیما آتش گرفت و توی آب افتاد.
همه ی آدم هایی که توی هواپیما بودند با هواپیما توی آب افتادند. لحظه ای بعد یه عالمه عروسک روی آب بودند حالا همه ی مسافران، کوچکترها بزرگترها جایی بهتر و بالاتر بودند، پیش خدا و زهرا به جایی بسیار زیبا رفت. جایی که پر از آب های نیلگون و ماهی های رنگارنگ بود. زهرا آنجا، دوباره ستاره های دریایی را دید. آن ها آنقدر بزرگ و درخشان بودند که انگار ماه بودند. زهرا با شادی به سمت آن ها شنا کرد و با آن ها بازی میکرد. حالا ما بچه ها با شنیدن و گفتن قصه ی زهرا همیشه یاد اون هستیم.
✍نویسنده : سارا امیدوار
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک زهرا رضائی نیری و ستاره های دریایی زهرا دختر کوچولوی دو ساله ای بود که موهای فر
#شهیده
#داستانک
زینب پورحسن فلاحیه و عروسک ها
بعضی شهرها در کشور ما خیلی گرم هستند. مثل اهواز، کرمان، یزد، بوشهر، خرمشهر و آبادان. گفتم آبادان، آبادان هواش خیلی گرمه باید خیلی خوش شانس باشی که در زمستان به دنیا بیایی که هوا کمی خنک تره. زینب این شانس را داشت و در زمستان در شهر فوتبال به دنیا آمد. اصلا برزیل کشور ما خیلی فوتبالیست های خوبی داره، دیگه چی داره؟ بله بله فلافل های خوشمزه.
یکروز اتفاق ترسناک و تلخی افتاد. زینب ۷ساله بود که به کشور ما حمله و بمباران های دشمن بدجنس شروع شد.
به شهرها و خانه ها رحم نمیکرد. اصلا کاری نداشت که کودک و زن و پیر و جوان داخل خانه ها هستند یا نه؟
زینب سراغ عروسک هاش رفت تا همه رو جمع کنه پدرش گفت: بجنب زینب دشمن داره همه جا رو بمباران می کنه باید بریم. زینب به پدرش جرات میداد که نگران نباش پدر من و عروسکهام یک لشکریم مقابل دشمن می ایستیم و نمیزاریم شهرمون رو خراب کنند.
در همین حین یکی از بمب های بدجنس زینب و پدرش را بدجوری زخمی کرد. در اون شلوغی ها که هر کی هر کی بود خانواده همدیگر را گم کردند و زینب و پدرش را برای مداوا به بیمارستانی در تهران بردند.
زینب قبل از رفتن به اتاق عمل حال عروسک هاش را میپرسه و پدر به زینب میگه: مگر تو و عروسکهات یک لشکر نبودید نگران نباش عروسکهایت سر و مر و گنده منتظرند فرمانده شون خوب بشه بیاد سراغشون. اما زینب قصه ما در اتاق عمل به خاطر شدت زخم هاش پرکشید و به آسمان ها رفت.
پدر در برنامه تلویزیون خودش را معرفی میکنه و اینطوری بعد از دو سه ماه، خانواده پدر را پیدا میکنند.
✍نویسنده: محمود خرقانی
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک زینب پورحسن فلاحیه و عروسک ها بعضی شهرها در کشور ما خیلی گرم هستند. مثل اهواز، کرم
#شهیده
#داستانک
طاهره ذبیحی و ستاره ها
یکی بود یکی نبود اون دور دورا توی یک شهر قشنگ که بهش تبریز می گفتند یه دختر کوچولو زندگی میکرد به اسم طاهره. دختر کوچولوی قصه ما آسمون ستاره ها رو خیلی دوست داشت. ستاره هم طاهره رو خیلی دوست داشتند. همیشه هر وقت طاهره با مامانش از مسجد برمی گشت، وقتی هوا تاریک تاریک بود، طاهره کوچولو می ایستاد و به آسمون پر ستاره نگاه میکرد و ستاره ها از اون بالا به طاهره مهربون چشمک می زدند.
یک شبی از شب ها که همه ی مردم تبریز خواب بودند یه صدای بلند اومد همه ترسیدند و از خواب بیدار شدند. طاهره فردا از مامانش کلمات جدید شنید: جنگ، بمباران و شهید.
طاهره حرف هایی که مامانش زده بود رو آروم توی دلش برا خودش تکرار کرد. از اون شب به بعد مامان نمی گذاشت طاهره توی خیابون بایسته و ستاره ها رو نگاه کنه. تازه دیگه اصلا اصلا طاهره رو روی پشت بوم نمی بردند.
یک شبی از شب ها که طاهره خواب بود دوباره آسمون لرزید و صدای های بلندی اومد. بمب ها به خونه طاهره رسیده بودند و یکی از بمب ها توی خونه طاهره افتاد. طاهره صدا رو شنید و چند ثانیه بعد طاهره توی آسمون کنار ستاره ها بود. حالا طاهره با مادر، پدر و خواهراش زهرا و فاطمه ستاره شده بودند و طاهره از اون بالا از آسمون به بچه های تبریز و ایران نگاه می کرد.
هر وقت شب به آسمون نگاه کردید یه ستاره پر نور دیدید براش دست تکون بدین و بهش لبخند بزنید تا طاهره از اون بالا براتون نور و لبخند بفرسته. حالا به آسمون نگاه کنید و برای همه بچه هایی که توی آسمون ستاره شدند دست بزنید.
✍نویسنده : سارا امیدوار
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک طاهره ذبیحی و ستاره ها یکی بود یکی نبود اون دور دورا توی یک شهر قشنگ که بهش تبریز
#شهیده
#داستانک
درنای کاغذی و آرزوها
اون دور دورا یه شهری بود، یه شهری با ساختمانهای بزرگ وکوچیک و درختهای سرسبز و پارکهایی که بچه ها توش بازی میکردند و صدای شادی شون تا آسمون میرفت. اما الان در شهر تنهاصدایی که می آید صدای تیر و خمپاره و موشکه و شهر از صدای بچه ها خالی شده
سلیم و عبدالله بچه ها را هر روز در مدرسه که فقط یک کلاسش سقف داشت دورهم جمع میکردن. عبدالله از همه بزرگتر بود همه چی میدونست. یکروز زینب به عبدالله گفت دانشمند و از اون موقع بچه ها دانشمند صداش میزدند.
هروقت چندتا تا از بچه ها نمی آمدند، زینب میگفت بچه ها رفتن تو آسمون که با ابرها بازی کنن. یکروز که صدای تیر و تانک ها می آمد دانشمند گفت من یه کتاب خوندم درمورد دختری که اسمش ساداکو بود و در بمباران هیروشیما سرطان گرفته بود. یکی از دوستهاش میگه که اگر هزار تا درنای کاغذی درست کنن خوب میشه و با دوستهاش هزارتا درنا درست میکنه.
زینب گفت چه خوب پس ما هم درنا درست کنیم. بچه ها قول دادند و هرچقدر کاغذ رنگی داشتن برای درست کردن درنا آوردند کلاس. علی هر روز درناها را میشمارد و با یه زغال رو عدد قبلی خط میکشید.
درناها ۵۸۷ تا شده بود و تعداد بچه ها هر روز کمتر میشد و به آسمون میرفتن. یکروز دانشمند هرچی منتطرشد هیچکی نیومد. دانشمند آخرین درنایی که زینب با دستهای کوچولوش درست کرده بود را برد پیش عمو یونس که موبایل داشت وفیلم گرفت و از بچه های دنیا خواست که برای برآورده شدن آرزوی بچه های غزه وتمام شدن جنگ درنا درست کنند.
حالا ماهم باهم قرارمیگذاریم برای برآورده شدن آرزوی عبدالله و دوستهاش درنا درست کنیم.
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک ناهید اسدی خورشیدی در آسمان ناهید دختری مهربان و باهوش بود. از ۹ سالگی شروع به حف
مسابقه_یادواره شهیده های کودک و نوجوان .pdf
355.7K
🌷 یادواره شهیده های کوچک 🌷
📣 فراخوان ارسال آثار چند رسانهای
ویژه دختران دانش آموز مقطع متوسطه
✍ موضوع : شهیده های کودک و نوجوان (کنگره هجده هزار شهید استان خراسان رضوی)
🔖 محورهای آثار 👇🏼
👧🏻 دخترانه های دفاع مقدس و زندگی نامه و نقش آفرینی دختران شهیده کودک و نوجوان دوران دفاع مقدس 🧕🏻
📽 قالب آثار: موشن گرافی، فیلم کوتاه، انیمیشن
⏰ مهلت ارسال آثار:
تا ۳۰ آذر ماه ۱۴۰۳
🆔 آیدی ارسال آثار فقط در پیامرسان
👈 شاد و ایتا
👉 @yafatemes
🎁 همراه با جوایز ارزنده به برگزیدگان و انتشار آثار منتخب در کانال ماهدخت رضوی آموزش و پرورش استان خراسان رضوی
زندگینامه شهیده ها را با هشتک #داستانک و #شهیده از کانال 👇
🧕 @WomenAndFamily
دریافت کنید.
شناسنامه اثر شامل:
نام و نام خانوادگی
شهرستان/ناحیه /منطقه/ مقطع/رشته /آموزشگاه/ شماره تماس / نام و شماره تماس مدیر
🌷
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
ادارات یا باید مهد کودک استاندارد و یا اتاق مادر و کودک ایجاد کنند معاون رئیسجمهور در امور زنان و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بازتاب افتتاح مهدکودک سازمانی در ساختمان وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در اخبار 20:30 شبکه دو
🔸وقتی کودکان در نزدیکترین فاصله از والدین شاغلشان صاحب مهدکودک میشوند.
🔸 اجرای تبصره ۳ ماده ۲۲ قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت که راهاندازی مهدکودکهای سازمانی را الزامی دانسته است.
🧕 @WomenAndFamily
#روز_شمار هفته
بزرگداشت مقام زن و روز مادر ۱۴۰۳
🔹دوشنبه ۲۶ آذر: زن، مهر مادری، بنیان خانواده و تعالی نسلها
🔸سهشنبه ۲۷ آذر: زن، حجاب و عفاف، حفظ کرامت انسانی و هویت اسلامی
🔹چهارشنبه ۲۸ آذر: زن، جبهه مقاومت اسلامی و نقش آفرینی در دفاع از آرمانها
🔸پنجشنبه ۲۹ آذر: زن، نقش آفرینی در جامعه ایرانی و پیشرو در جهان
🔹جمعه ۳۰ آذر: زن، تعالی فردی و اجتماعی، حرکت به سوی پیشرفت و شکوفایی
🔸شنبه ۱ دی : زن مسلمان ایرانی، خودباوری توانمندی و تحقق آرمانهای ملی
🔹یکشنبه ۲ دی: زن، سیره فاطمه (زهرا سلام الله علیها) الگوی شجاعت، صبر و فداکاری
🧕 @WomenAndFamily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️تهدید بزرگی که حضرت زهرا سلام اله علیها آن را دفع کردند
👉 ostadaali.ir
🧕 @WomenAndFamily
Mehdi Rasoli - Madare Ghamkhar.mp3
9.85M
🌻 #حال_خوب 🍃
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🧕 @WomenAndFamily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اظهارات زهرا بهروز آذر معاون امور زنان و خانواده رئیس جمهور در حاشیه جلسه هیات دولت/ ۱۴ آذر ۱۴۰۳
🧕 @WomenAndFamily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻زهرا بهروزآذر، معاون رئیسجمهور در امور زنان و خانواده در پاسخ به سوال خبرنگار مبنی بر این که، دولت از چه کانالهایی میخواهد قانون عفاف و حجاب را اصلاح کند، گفت:
▪️ دولت در مسیر اصلاح قانون عفاف و حجاب، تلاش میکند تا از تمامی کانالهای قانونی موجود بهرهبرداری کند و صدای تمامی گروههای ذینفع، بهویژه آنهایی که تاکنون شنیده نشدهاند، به گوش برسد. هدف اصلی این است که دغدغهها و نگرانیهای مردم درباره اثربخشی این قانون و جلوگیری از تأثیرات معکوس آن، به درستی مورد بررسی قرار گیرد.
🧕 @WomenAndFamily