eitaa logo
با ما نویسنده شو/حمیده ایزدی
138 دنبال‌کننده
299 عکس
0 ویدیو
1 فایل
اینجا با فنون و تجربیات نویسندگی و تولید محتوا آشنا شو. این کانال حتی با یکنفر علاقمند به نویسندگی پابرجاست. با ما آموزش ببین، بنویس و کتاب چاپ کن. @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
مشاهده در ایتا
دانلود
باز کن پنجره را و به مهتاب بگو صفحه ی ذهن کبوتر آبی ست خواب گل مهتابی ست ای نهایت در تو ابدیت در تو ای همیشه با من تا همیشه بودن باز کن چشمت را تا که گل باز شود قصه ی زندگی آغاز شود تا که از پنجره ی چشمانت  عشق آغاز شود ... سلام و درود ... صبح اول هفته بخیر https://eitaa.com/writer000Raha
به قول محمود دولت آبادی: روزگار همیشه بر یک قرار نمی‌مانَد؛ روز و شب دارد، روشنی دارد، تاریکی دارد، کم دارد، بیش دارد..! https://eitaa.com/writer000Raha
کمی بیندیشیم: آنقدر محو زیبایی این جهان می شوی از طلوع تا غروب خورشید جاده زندگی را سرخوشانه به تاخت می روی و در زمان و مکانی نامعلوم ناگهان به تابلوی "ایست" می رسی و خورشید زندگیت غروب می کند به همین سادگی و ناباورانه "رها" https://eitaa.com/writer000Raha
آسمان فرصت پرواز بلند است ولی قصه اینست چه اندازه کبوتر باشی "فریدون مشیری" درود و صبحتان به شادی روزتان به همین زیبایی! https://eitaa.com/writer000Raha
پیام ۹۶ من: انشا نویسی همه ما در دوران تحصیل انشا نوشته ایم. و درباره موضوعات کلیشه ای تعطیلات عید یا تابستان را چگونه گذرانده اید ، علم بهتر است یا ثروت صفحات دفترمان را سیاه کرده ایم. اما حال که می خواهید مهارت نویسندگی خود را تقویت کنید یک راه فنی پیشنهاد می کنم: در بالای صفحه بنویسید: من و ..... و هر روز بجای نقطه چین یک واژه بگذارید و شروع کنید به نوشتن. مهم نیست احساستان را می نویسید یا خشم و تنفرتان. مهم نیست طنز باشد یا تلخ. مهم این است که آنچه در فکر و تخیل و دل شما می گذرد را بنویسید. اگر توانستید با موضوعات مختلف چند خطی بنویسید و حتی خاطره نویسی و داستان سرایی کنید، باید به شما تبریک بگویم زیرا وقت آن رسیده که داستان نویسی را شروع کنید. https://eitaa.com/writer000Raha
گاهی دلت می خواهد گریه کنی اما بغض می کنی گاهی می خواهی فریاد بزنی اما سکوت می کنی گاهی می خواهی صبر کنی اما نمی خواهی گاهی انتظار می کشی اما در بی خبری می مانی شده دلت بخواهد دق کنی اما نتوانی؟ خدایا ! قلب ما را از چه آفریدی؟! "رها" @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب میشود گاهی نمیشود، که نمیشود، که نمیشود... گاهی بساط عیش خودش جور میشود گاهی دگر تهیه به دستور میشود... گه جور میشود خود ان بی مقدمه گه با دو صد مقدمه ناجور میشود... گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود... گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست گاهی تمام شهر گدای تو میشود... گاهی برای خنده دلم تنگ میشود گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود... گاهی تمام این آبی آسمان ما یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود... گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود از هرچه زندگیست دلت سیر میشود... گویی به خواب بود،جوانی مان گذشت گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود... کاری ندارم کجایی، چه میکنی بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود... مرحوم قیصر امین پور https://eitaa.com/writer000Raha
لحظه هارا دریاب زندگی درفردا نه همین امروز است راه ها منتظرند تا تو هرجاکه بخواهی برسی! لحظه ها را دریاب پای در راه گذار "راز هستی این است"  سهراب_سپهری سلام و درود ... صبحتان بخیر دلتون شاد لبتون خندون چشمتون روشن روزتون بخیر و نیکی لحظه هاتون   شیرین روزگارتون دلنشین و بر وفق مراد  https://eitaa.com/writer000Raha
دوست را در دو جایگاه آزمودم خطا نرفت سومی؟! نه، نه همان دو برایم کافیست خیالم آسوده "رها" @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر در صحبت شمال و صبا می‌فرستمت سلام و درود ... صبحتان بخیر دلتون پر از اميد لحظه لحظه ی عمرتون سـرشـار از آرامـش با آرزوی بهترین ها روز خوبی داشته باشید . https://eitaa.com/writer000Raha
داستانک: عطر آشنا همسایه ما زن و شوهر پیری بودند که با یک گاو شیرده روزگارشان می چرخید. هر گوساله که بزرگتر می شد را می فروختند و مایحتاج خود را تهیه می کردند. اخیرا گاو همسایه موقع تولد گوساله اش فلج شد و آنها مجبور شدند که آن را به قصاب بسپارند. بعد از چند روز همسایه متوجه شد که گوساله آنها نابیناست و از دست انها هم شیری نمی خورد. او به سراغ قصاب رفت و پوست گاو را خرید و از آن پوستینی دوخت تا موقع شیر دادن به گوساله بپوشد. گوساله که بوی مادرش را فهمیده بود با پیرمرد خو گرفت و از دست او بطری شیر را می نوشید. پیرمرد در سکوت به او بابطری شیر می داد تا بزرگتر شد. یکسال بعد ...... https://eitaa.com/writer000Raha
با ما نویسنده شو/حمیده ایزدی
داستانک: عطر آشنا همسایه ما زن و شوهر پیری بودند که با یک گاو شیرده روزگارشان می چرخید. هر گوساله که
پیام ۹۷ من: داستانهای مختلف را به دلخواه ویرایش کنید دوست عزیز نویسنده ، یکی از راههای تقویت سیر داستان نویسی، ادامه دادن داستانهای مختلف به صورتهای مختلف و با سلایق متفاوت است. مانند یک فیلم داستان را در ذهن خود مرور کنید و تصمیم بگیرید کدام سیر و پایان مناسب تر است. https://eitaa.com/writer000Raha
باران و شب و سکوت و پاییز همه جمعشان جمع است جز تو https://eitaa.com/writer000Raha
خوش خبر می آیم ای غم از دلم پرواز کن خرمنی گل را به دامن می کشم ره باز کن https://eitaa.com/writer000Raha
روزگاری، در این خانه های ویلایی، نسلهایی زندگی کرده اند. یک خانواده چند نفره در یک اتاق، و در مجاورت خانواده پدری، عمو و .... بوی غذا که در فضا می پیچید همه سهمی می بردند و کسی گرسنه سر بر بالین نمی گذاشت. نذری هرساله در حیاط پخته می شد و همسایه ها جمع می شدند. شب یلدا همه کنار کرسی و عید نوروز که گفتنی های بسیاری دارد. یکم سکوت کن. چشمانت را ببند. خوب گوش کن! سروصدای بچه ها را می شنوی؟ خوب ببین، پدربزرگ در حال پاروی برف است. مادر بزرگ در ایوان دارد اسپند دود میکند. بترکه چشم حسود! عروس کوچک در حال آشپزی است و گاهی بیرون سرک می کشد و عروس بزرگتر بچه ها را شال و کلاه میکند تا برف بازی کنند. به به! چه بوی آشی! https://eitaa.com/writer000Raha
پیام ۹۸ من: نامه ای به خویشتن دوست عزیز نویسنده تاکنون برای خود نامه نوشته اید؟ البته پست کردن آن هم کار جالبی است اما منظورم این است که خود را مخاطب قرار دهید و بنویسید. برای روزهایی که بسیار شاد بودین برای روزهایی که دلتنگ بودین برای روزهایی که تلخ بود و روزهایی که غمگین حتما روزهایی دلتان شکسته برای پیروزیها و حتی شکستها به خودت نامه بنویس. https://eitaa.com/writer000Raha
با ما نویسنده شو/حمیده ایزدی
پیام ۹۸ من: نامه ای به خویشتن دوست عزیز نویسنده تاکنون برای خود نامه نوشته اید؟ البته پست کردن آن
رهای عزیزم، سلام می دانم که رنج ها را نمی توان بازگو کرد و محرمی را نمی توان یافت و تنها مدفنش قلب مهربان خود توست اما تو همان خود واقعی باقی بمان. خدا باتوست. پس مهربانتر، آرامتر، صادقتر، پرتلاشتر، دلسوزتر باش. وقتی غمگینی بخند وقتی شادی قهقهه بزن اشک، اشک است، چشم فرق اشک غم و اشک شوق را می فهمد اما دشمن نه. رهای عزیزم، خوشحالم که؛ آدمهایی که دوستت دارند بیشمارند خانواده، دوست، همکار و بدخواهانت انگشت شمار. رهای عزیزم، یادت هست به آسمان نگاه می کردی و ستاره های آرزو را می شمردی، الان هم نگاه کن و با هم بشماریم: یک، دو ، سه، ... https://eitaa.com/writer000Raha
کتاب و کتابخوانی: دنیایی از دانش و خیال در دستان شما انتشارات زبان علم حامی کتاب و کتابخوانی بجنورد خراسان شمالی #خراسان_شمالی
دوستان و همراهان پذیرای هرگونه نظر، پیشنهاد و انتقاد برای بهتر شدن مطالب کانال هستم. @HamideIzadi
گفتی که مستت میکنم پر زانچه هــستت میکنم گـــفتم چـــگونه از کجا؟ گفتی که تا گـفتی خودآ گفتی که درمــانت دهم بر هـــــجر پـایـانت دهم گفتم کجا،کی خواهد این؟ گفتی صـــبوری باید این "مولوی" https://eitaa.com/writer000Raha
صـبح یعنی آغاز فرصت شادی، لبخند و امید صـبح یعنی امروز سهمی از زندگی و شور و شعف عشـق از آنِ توست لحظـه ها را قدر بدان تا بخواهی، زندگانی زیباست. درود ... صبحتان بخیر ستاره بختتان بلند سپیده صبحتان تابناک ساز زندگیتان کوک سرزمین دلتان سبز روزتان دلنشین روزگارتان شیرین باد https://eitaa.com/writer000Raha
پیام ۹۹ من: حیات خلوتت را پیداکن. یک گوشه دنج، میز کار، گوشه اتاق، کافه، گوشه باغچه؟ کجا؟‌ همه ی ما به جایی نیاز داریم که در آن محل احساس آرامش بیشتری داریم ، کمی بهتر بیندیشیم، کتابی بخوانیم، فکر کنیم و با "من" خود تنها باشیم. در گذشته که اتاق اختصاصی نداشتیم، برای بهتر درس خواندن دنبال مکان ساکتی می گشتیم تا بهتر درس بخوانیم و الان هم برای بهتر فکر کردن، نوشتن، مطالعه، باخود خلوت کردن. راستی، حیات خلوتت کجاست؟ https://eitaa.com/writer000Raha
شعری زیبا از سنایی غزنوی https://eitaa.com/writer000Raha
سال‌ها پرسیدم از خود،کیستم؟ آتشم؟شورم؟شرارم؟چیستم؟ دیدمش امروز و دانستم کنون او به جز من،من به جز او نیستم ✨ 🦋✨ https://eitaa.com/writer000Raha
به شکرانه ی وجود خدا فقط بخندیم شادباشیم عامل شادی شویم هربودنی یک شکرانه ای دارد سلام و درود❤️ https://eitaa.com/writer000Raha
با جمله زیر شروع کن به نوشتن: قدر ..... میدونم، قدر اون کسی که بمن راه زندگی و آموخت میدونم قدر خانواده که به اندازه توانم، انتظار دارند و میدونم قدر اون کسانی که بمن مهارت نوشتن و آموختن، میدونم قدر اون دوستی که به دلتنگیهام گوش کرد، میدونم قدر اون همکاری که گاهی منو تحمل کرد میدونم قدر اون همسایه ای که مراعات حال همه رو میکنه و میدونم، قدر فامیلی که منو قضاوت نکرد، میدونم قدر بچمو که برای آینده ش تلاش کرد، میدونم قدر استادی که ازش آموختم و میدونم قدر شما که این متن و خواندید، میدونم "رها" https://eitaa.com/writer000Raha
شما هم قبول دارید زندگی در حال تکرار است؟ و رخدادهایش؟ و لابد از خود پرسیدین : چرا تکرار؟ و از خود پرسیدین جهان به این عظمت چرا آفریده شده؟ و تا حالا به رسالت خود فکر کردین؟ طبق نعمتها و فرصتهایی که بشما عطاشده، رسالت شما این است که جهان اطراف خود را بهتر و امن تر کنید. برای اطرافیان خود کارگشاباشید تا کارتراش. علت تکراری بودن اتفاقات زندگی، این است که از اتفاق قبلی سربلند بیرون نیامدید و چالش جدید فرصتی است تا یادبگیرید و وظیفه اصلی خود را انجام دهید. اگر خواب تکراری هم می بینید، نشانه ای است برای شما که ، مسیری را باید دوباره طی کنید. بد نیست گاهی بیشتر به خود بیندیشیم. "رها" https://eitaa.com/writer000Raha