امشب مضمون تحلیل های ادامین(جمع مکسر ادمین) عزیز ایتا به این صورت بود که برادران سپاه و ارتش آماده حمله بودن که یهو مجری شبکه سه نقشه شون رو لو داد، و اینجوری بودن که ای بابااا لو رفتیم کیومرث بزار یه دفعه دیگه ایشالا حمله میکنیم.
[اَدبار]
چطوری دلت اومد با تحلیلهای خوشگل ما اینجوری صحبت کنی؟😀
اخه خیلی بامزه بود جدی، ولی شوخی کردم، لذت بردم ممنون😂
[اَدبار]
واقعا دوست ندارم بهش زنگ بزنم و بگه خوابم میاد نمیام.
غرورم را زیرپا خواهم گذاشت، امیدوارم پشیمان نشم.
الان یادم اومدم بچه بودم یه مدت خیلی جدی دلم میخواست ویراستار بشم، چرا؟ نمیدونم.
هدایت شده از بیست و دو.
بچهها یه سوالِ نیازمند به تصور و تخیل:
فرض کنید تو کشوری به جز ایران و با دینی غیر از اسلام به دنیا اومدید، اون کشور کجاست و اون دین چه دینیه؟
برام این وضعیت رو توصیف کنید.
https://daigo.ir/secret/1200464414
باعث خجالتمه ولی هرجور فکر میکنم خدا رحم کرده ایرانم وگرنه کشورهای دیگه یدونه از همین بی دینای ولگرد میشدم.
هدایت شده از بیست و دو.
از بالا دستور رسیده دیگه تحلیلهای نظامیم رو نگم چون برنامهی سردار و سپهبدهای گرانقدر به هم میریزه😂
اینکه دهه هشتادیا دارن به همه جا نفوذ میکنن و پیشرفت بزرگی دارن بخاطر اینه که راهنمای خوب داشتن، توی سن کم بهشون راهنماییای خوب شده و باعث شده توی زمان کمتری به موفقیت برسن و این حاصل تلاش دوـسه نسله و من اصلا دلیل این همه بحث رو نمیفهمم.
دبستان یه دوست خیلی صمیمی داشتم که هیچوقت فراموشش نمیکنم.
یک روز که یه صندل نو پوشیدم و رفتم مدرسه، آخرای روز که میخواستیم برگردیم خونه، پاشنهی یک لنگهی صندل من کلا از جا کنده شد. از همون اول من خیلی خجالتی بودم و دوستم خیلی اعتماد بنفس داشت و همیشه توی این مقوله کمکم میکرد؛ من اون روز حتی خجالت میکشیدم راه مدرسه تا سرویس رو برم. نمیدونم بشری واقعی گفت یا میخواست به من لطف کنه ولی بهم پیشنهاد داد کفشامونو تا دم خونه ما عوض کنیم و تمام مدت برای اینکه من ناراحت نشم همش میگفت خیلی حس جالبی داره که انگار پام رو مستقیم میزارم رو زمین ولی خب اینجوری نیست و خیلی باحاله. و تمام راهی رو که تازه یه مدت بود از قصد بجای مسیر همیشگی، از پشت مدرسه دور میزدیم تا راهمون طولانی بشه و بیشتر پیش هم باشیم رو با یه کفش با پاشنه و یه کفش با کفی کنده شده اومد.
مدتهاست دلم یه حس و حال اینجوری میخواد.
یه حمایتی که حس بدی بهت نده.
این خاطره ازش همیشه هروقت اسمش رو یادم میاد، توی ذهنم میاد و باعث میشه مدتها فکرم درگیر اون زمانا بشه.
اخه چرا وقتی برق میره نت من مشکل پیدا میکنه؟ چرا فقط من؟ چرا بقیه نه؟ چرا اصن مامانم نه؟ آیا این یک نشانه است؟