eitaa logo
دنیای آرامش❤️- 𝒅𝒐𝒏𝒚𝒂𝒚𝒆 𝒂𝒓𝒂𝒎𝒆𝒔𝒉♡
7.9هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
59.2هزار ویدیو
174 فایل
❤کانال دنیای ارامش 🌼شامل متن های زیبا 🌸عکس های زیبا و خاص و مناسبتی 🌷استوری ویدئو کلیپ ❤️شما بهترین هستید که بهترین کانال درایتارا انتخاب کرده eitaa.com/xzaratanpryan @xzaratanpryan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آواز زیبا و دلنشین 🌸🌷 𝄠𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍𝄠 ┅────────‌‌┅ @xzaratanpryan🎶 ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این دعای قشنگ تقدیم به نگاه مهربونِ همتون 𝄠𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍𝄠 ┅────────‌‌┅ @xzaratanpryan🎶 ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجنون نبودم مجنونم کردی 𝄠𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍𝄠 ┅────────‌‌┅ @xzaratanpryan🎶 ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𝄠𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍𝄠 ┅────────‌‌┅ @xzaratanpryan🎶 ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
1_17408920833.mp3
4.2M
𝄠𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍𝄠 ┅────────‌‌┅ @xzaratanpryan🎶 ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
کاپشنم رو در آوردم و با مانتو موندم که خاله با اعتراض گفت: _ عزیزم اینجا که کسی نیست، راحت باش! _ راحتم خاله... _ راستی به خاطر رفتار ساحل هم ازا معذرت میخوام حنا جان.. _ نه خاله مهم نیس بچس چیزی حالش نمیشه خب... _ بیست سالشه بچست؟؟!!! مگه تو چند سالته دختر؟ خندیدم: _۲۱ سال ولی از نظر عقلی فرمودم خاله جون _ آها از اون نظر، قهوه‌ت سرد میشه‌ها برش دار.. سری تکون دادم و فنجون رو گرفتم توی دستام. هنوز داغ بود. نفسی عمیق کشیدم. سایه با یه تونیک همرنگ چشماش وارد شد، موهای فر قهوه‌ای سوختش رو با کش بسته بود، نشست کنارم لبخندی زد و قهوه‌ش رو برداشت. با شکلات کاکائویی قهوه‌م رو مزه مزه کردم؛ خاله گفت: _ قهوت رو خوردی میریم واحد بالا... باید مرتبش کنیم، ببخشید البته، آخه کسی اونجا زندگی نمیکرد یکم نا مرتبه.. _ خاله جون به خدا میگم احتیاج نیست، آخر سر یه خاکی میریزم تو سرم دیگه.. خاله چپ چپ نگاهم کرد و فنجون سفید رنگش رو گذاشت روی دسته ی مبلو گفت: _ مثلا میخوای چیکار کنی؟ تو که میدونی به دختر مجرد خونه نمیدن، اون نصرت هم والا به خاطر منافع خود تو خونش راهت داد، چرا نمیخوای حرف گوش کنی؟! _ از سربار بودن خوشم نمیاد خاله... به یه شرطی قبوله!!! _ چه شرطی؟ _ اجاره رو هم بدم سایه قهوه‌شو گذاشت کنار، محکم زد پس کلم. خاله هم زد پس کله‌ی سایه. خندیدم؛ خاله گفت: _ چرا میزنیش؟ مگه بهت فحش داد خل و چل؟ از ساحل به تو سرایت کرده؟ _ نه مامان آخه مزخرف میگه انگار ماها غریبه ایم!! قهوه‌م رو بین دستای ظریف و سردم گرفتم : _ مزخرف نیست گلم، به هر حال نمیشه همین جوری بمونم که! _ چرا میخوای اجاره بدی؟! _ اونجوری یه حس دیگه ای بهم دست میده.. خاله چپ چپ نگاهم کرد و نفسش رو محکم فوت کرد: _ نه مثل اینکه کمال همنشینی با ساحل بین همتون اثر کرده.. با خنده گفتم: _ نه خاله از قبل در من وجود داشت، بروز نمیدادم؛ حالا قبوله؟! سری تکون داد و باشه ای گفت. ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‎‎‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‎‎╭┈┈┈┈┈─────❥𝄠𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍𝄠 ┅────────‌‌┅ @xzaratanpryan🎶 ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
قهوه‌م رو که خوردم ساحل اومد بیرون، شال قرمز گذاشته بود و موهای عسلیش رو کج ریخته بود و آرایش کامل و غلیظی کرده بود، با یه ناز و عشوه خرکی گفت: _ مامان من دارم میرم بیرون باشه؟ خاله سری تکون داد و ساحل رفت. بعد خاله رو کرد به من و گفت: _ قهوه‌ت تموم شد؟ پاشیم بریم بالا! چشمی گفتم و بلند شدم و خاله هم بلند شد مانتوش رو تنش کرد و سایه هم شالی روی سرش گذاشت و رفتیم طبقه ی بالا... خاله در خونه رو باز کرد و هر سه تامون وارد شدیم. اگه یه آدمی که آلرژی داشته باشه رو بیاریم اینجا فکر نکنم زنده برگرده بیرون!! یک تُن خاک نشسته بود رو همه چی! خاله لباش کج و لوچ شد: _ فک کنم یک قرنی میشه اینجا نیومدم!! ببخشید عزیزم نمیدونستم اینقدر اوضاعش خرابه وگرنه قبل اینکه بیای به دستی روش میکشیدم.. لبخندی زدم گفتم: _ مهم نیست بابا تمیز میشه! قابل تحمله!!! بازوم رو خاروندم و گفتم: _ ولی از الان باید شروع کنم _ کنم نه کنیم!!! _ نه راضی به زحمت نیستم خاله خودم یه جوری سر هم میارمش.. چپ چپی نگاهم کرد و منم تسلیم شدم‌ مانتوهامون رو در آوردیم و شالمون رو مثل هندیا بستیم دور سرمون. سایه شد مسئول گردگیری، من شدم مسئول آب و تی کشیدن، خاله هم شد مسئول شستن وسایل و جابه جایی!! هر جا سایه تمیز میکرد من با تی و آب زمینشو تمیز میکردم؛ اینقدر هم موقع کار خندیدیم که دیگه جون نداشتیم. فرش خیلی خوشگل کوچولو رو برداشتم و بردم توی تراس و تکوندمش خاک بلند شد و سرفه کنان بردمش داخل و گذاشتمش روی مبلایی که تمیزشون کرده بودیم. نفسی عمیق کشیدم و گفتم: _ الان وقتشه با دستمال بیوفتیم به جون این سرامیکا، همه خیسه خیسن.. خاله و سایه سری تکون دادن و هر کدوممون یه طرف افتادیم از خستگی. خاله پوفی کرد: _ وای ساعت شیشه برم شام رو آماده کنم، سایه توام برو دوش بگیر از سر و کول هممون عرق میباره.. حنا جون توام پاشو برو یه حموم حسابی کن مادر خسته شدی! _ ببخشید زحمتتون دادما _ این چه حرفیه نکنه انتظار داشتی بزارم همه رو تنهایی درست کنی!؟... ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‎‎‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌𝄠𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍𝄠 ┅────────‌‌┅ @xzaratanpryan🎶 ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
𝄠𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍𝄠 ┅────────‌‌┅ @xzaratanpryan🎶 ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
6_144293311550584147.mp3
3.38M
سلام ب شماکه الان ب ماپیوستین خوش اومدین🌷🌷𝄠𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍𝄠 ┅────────‌‌┅ @xzaratanpryan🎶 ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
17.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. یه کلیپ پر از انرژی😍😍😍 𝄠𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍𝄠 ┅────────‌‌┅ @xzaratanpryan🎶 ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══
4_5983032942480332701.mp3
11.81M
𝄠𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍𝄠 ┅────────‌‌┅ @xzaratanpryan🎶 ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══