eitaa logo
♥کانال حضرت مهدی عج ♥
1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
6.3هزار ویدیو
90 فایل
✨بسم رب حضرت مهدی عج ✨ کانال امام زمان عج؛ آشنایی باامام زمان عج؛ ویژه فعالیت درراه خداواهل بیت ع فرج وسلامتی امام زمان عج؛
مشاهده در ایتا
دانلود
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 💌 سلام پدر مهربانم ❣مهدے جان! 🍃یار خطا پوش ▫️اگر چشمهایمان به دل عاشقان صادق تو باز می شد، هر چه محبوب در دلشان می دیدیم همان محبوب های تو بودند و هر چه دوست نداشتنی به چشممان می خورد، همان دوست نداشتنی های تو بودند. ▪️کاش کسی چشمش به دل ما باز نشود، وگرنه سرتاپا تعجب می شود از تضاد زبان و قلبمان. ▫️آقا آبروی ما را حفظ کن و چشم کسی را به دلمان باز نکن. وقتت بخیر یار خطاپوش (آقا جلوی ما رو بگیر) ای همه هستم ام 📌محسن‌عباسی‌ولدی 💌اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج التماس دعا🤲 =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ http://eitaa.com/molaa12/1058
❣ 🌼ای حضرت که ناپیدایی 🌿غایب شده از زشتی و نازیبایی 🌼شرمنده که جای آمدن،میگوییم 🌿آقا،تو چه وقت ما می آیی صبحتون مهدوی💚✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄  http://eitaa.com/molaa12/1058
💽 امام زمان عجل الله کنیم‼️ داستان عباس ذغالی‼️ 🎤 =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ http://eitaa.com/molaa12/1058
📜 توسل کریم اصغری و نجات از خطر مرگ داستان جالب آقای کریم اصغری ساکن یکی از روستاهای اصفهان (وزنه) را که توفیق پیدا کرده است جمال دلربای مهدی فاطمه ، حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء را زیارت کند... 🖋 در حدود ۴۰ سال پیش به خاطر کمبود مواد سوختنی برای زمستان مجبور بودیم از روستا به اطراف که همه بیابان‌ بود برویم و مواد سوختی (هیزم) فراهم کنیم تا اینکه روزی به دستور مادرمان ، من و برادرم به طرف بیابان عازم شدیم و فاصله زیادی هم باید می‌رفتیم ، صبح زود حرکت کردیم دو نفری رفتیم و هیزم ها را جمع‌آوری کرده و بعد از ظهر به طرف روستا حرکت کردیم . در آن بیابان و گرمای شدید با برادرم می‌رفتیم ولی برادرم جلوتر از من در حال حرکت بود ، یکی دوساعت که به راه خود ادامه دادیم من عقب ماندم و برادرم از من فاصله گرفت تا اینکه خیلی از یکدیگر دور شدیم. مرا صدا می زد که بیا و من به جهت تشنگی شدید و گرما دیگر حال نداشتم و ظرفی که همراه داشتم کم کم آبش تمام شد و در اثر ضعف و تشنگی دیگر نتوانستم قدم از قدم بردارم . کنارجاده نشستم تا حالی پیدا کنم و باز به راه خودم ادامه بدهم ولی دیدم نمی‌توانم برخیزم و حال اینکه برادرم را هم صدا بزنم نداشتم ولی دائم می گفتم یا صاحب الزمان و این جمله را تکرار می کردم و در کنار جاده دراز کشیدم و خودم را آماده مرگ کردم. متوجه شدم صدای پایی می‌آید و دیدم آقایی بالای سرم میگویند: آقا سید کریم. شالی سبز به گردن ، صورت گندمگون و بسیار زیبا که چنین زیبایی را تا آن روز ندیده بودم و مثل اینکه تازه سر و ریش خود را اصلاح کرده مرا به نام صدا زد و به من فرمود: تو را چه می شود. من که نتوانستم جواب بدهم ولی به من گفت: کریم کوزه ات را بده تا من در آن آب بریزم . کوزه را در کنارم گذاشته بودم و دیدم برداشت و آبش کرد و گفت: بخور. خوردم ، آب آنقدر سرد بود مثل اینکه برف آب شده است و شیرین ، یک مرتبه چشمم باز شد به او گفتم این آب را از دست آورده ای؟ (دست: نام یک رود در حوالی آن منطقه) . دیدم تبسمی کرد و دومرتبه فرمود: کوزه را بده تا باز هم آبش کنم. (چون دفعه اول که کوزه را آب کرد همه را خوردم) چه آب گوارایی!!! کریم می گوید کوزه را دادم و باز از کوزه ای که خودش داشت آبش کرد و به من فرمود: کریم بلند شو که برادرت منتظر هست. یک وقت بلند شدم ، بدنم جان گرفت و حرکت کردم ولی خیلی از آن بزرگوار تشکر کردم ، تا خداحافظی کردم دیدم با اینکه اول خیلی از برادرم فاصله گرفته بودم الان ۳۰ یا ۴۰ قدمی برادرم هستم. وقتی نگاه کردم ببینم این مرد چه کسی بود اصلا کسی را ندیدم ، به این طرف و آن طرف نگاه می‌کردم که سید را ببینم ، کی بود و کجا رفت ؟ دیدم برادرم صدایم می‌زند و می‌گوید: کریم! چرا معطل کردی؟ چرا نمی آیی ؟ خیلی تعجب کردم که این آقا کی بود و کجا رفت؟ گریه ام گرفت ، دیدم برادرم به من می‌گوید : تشنه ات هست؟ گفتم: نه و قضیه را به برادرم گفتم. برادرم دستی به سرم کشید و گفت: این آقا حتماً امام زمان علیه السلام بوده ، چرا حاجت نخواستی؟ گفتم : نفهمیدم در حال تأسف خوردن بودم تا به روستا رسیدیم . فقط کار من شده بود گریه وقتی به روستا رسیدیم قضیه را برای عالم آن زمان که نقل کردیم آیشان فرمود: آن سید جناب خضر یا امام زمان علیه السلام بوده است. 📚شیفتگان حضرت مهدی جلد ۲ صفحه ۲۸۵ ، ۲۸۶ و ۲۸۷ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄  http://eitaa.com/molaa12/1058
✘ از کجا بفهمیم میزان رشدمان در مسیر قُرب (نزدیک شدن) به اهل بیت علیهم‌السلام چقدر بوده است؟ اصلاً رشدی اتفاق افتاده یا نه؟ مجموعه (علیهم‌االسلام) ۳۶ | =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄  http://eitaa.com/molaa12/1058
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 💌 سلام پدر مهربانم ❣مهدے جان! 🍃امام غریب ▫️کسی از من پرسید: اگر امنیت باشد و نعمت فراوان و ارزان، اگر بیماری نباشد و همه سالم باشند و سر حال، اگر ظلم نباشد و عدالت سایه افکنده باشد بر جهان، دیگر چه نیازی که خدا را بخوانیم تا امام غایب را برساند؟ ▪️می‌خواستم بگویم فرضَت اشتباه است، تا امام نیاید این اگرها محقق نخواهد شد؛ اما سکوت کردم؛ چون دلم برایت سوخت. ▫️ آخر چرا نبودنت بزرگ‌ترین مشکل عالم به حساب نمی‌آید که مجبور شویم برای آمدنت به دنبال دلیل بگردیم؟! ▪️یعنی نبودن تو، بدتر از نبودن امنیت و نعمت،‌ سلامت و عدالت نیست؟ ما را ببخش که قدر تو را نمی‌دانیم. وقتت بخیر امام غریب! ای همه هستم ام چهره جان میشود غبار تنم 📌محسن‌عباسی‌ولدی 💌اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج التماس دعا🤲 =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄  http://eitaa.com/molaa12/1058
⭕️تا به حال کاری کردی که ازت راضی باشه ؟ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄  http://eitaa.com/molaa12/1058