مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَامْنَعْنا بِعِزِّكَ مِنْ عِبادِكَ، وَاَغْنِنا عَنْ غَيْرِكَ
محمد و آلش درود فرست، و بعزّت خود ما را از شر بندگانت بازدار، و به عطایت از غیر خود
بِاِرْفادِكَ، وَاسْلُكْ بِنا سَبيلَ الْحَقِّ بِاِرْشادِكَ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى
بىنیاز فرماى، و به وسیله ارشادت ما را به راه حق ببر. بارالها بر
مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَاجْعَلْ سَلامَةَقُلُوبِنا فىذِكْرِ عَظَمَتِكَ، وَفَراغَ
محمد و آلش درود فرست، و سلامت قلوب ما را در ذکر عظمتت، و آسایش
اَبْدانِنا فى شُكْرِ نِعْمَتِكَ، وَانْطِلاقَ اَلْسِنَتِنا فى وَصْفِ
بدنهامان را در شکر نعمتت، و روانى زبان ما را در وصف عطایت
مِنَّتِكَ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَاجْعَلْنا مِنْ دُعاتِكَ
قرار بده. بارالها بر محمّد و آلش درود فرست، و ما را در زمره دعوتکنندگان
الدّاعينَ اِلَيْكَ، وَ هُداتِكَ الدّآلّينَ عَلَيْكَ، وَ مِنْ خآصَّتِكَ
به سویت قرار بده، و از جمله راهنمایانى که به تو دلالت و راهنمایى مىکنند قرار ده، و در حلقه خاصان
الْخآصّينَ لَدَيْكَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.
از بندگانت درآر، اى مهربانترین مهربانان
http://eitaa.com/molaa12/1058
هدایت شده از ♥کانال حضرت مهدی عج ♥
اللهم عجل لولیک الفرج بحق علی ابن موسی الرضا(ع)
❣سلام پدر مهربانم❣❤️
اے ڪاش ڪه ما نیز کمی یاد تو بودیم
در هر نفس و هر قدمی یاد تو بودیم
هنگام خوشی یاد تو از خاطرمان رفت...
با دیدن هر درد و غمی یاد تو بودیم
امروز جهان تشنه عدل است،ڪجایی؟
ما با خبر هر ستمی یاد تو بودیم
السلام_علیک_یا_بقیه_الله
#صبحتون_مهدوی💚☀️
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/molaa12/1058
▫️بانویی پارسا و اهل ایمان بود.
غصهدار از اندوه مسلمانها.
عالِمی را در عالَم رویا دید.
عالم به او فرمود:
برای رفع گرفتاریهایتان چطور دعا میکنید؟!
بعد از هر نمازتان برای فرج مولایتان هم همانطور دعا کنید!
هر مومنی اگر همانطور که برای خودش دعا میکند، بعد از هر نماز برای فرج مولایش دعا کند حاصل چنین دعایی از دو حال خارج نیست:
یا ظهور مولایش تسریع میشود،
یا حداقل اندوه خودش برطرف میشود.
📚 مکیال المکارم، ج ۱، ص۵۱۱.
#دعا_برای_فرج
#داستانک_مهدوی
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/molaa12/1058
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت سوم):
#امام_زمان ﷻ
💥در اثنای نماز بود که درب خانه را زدند، اینها مردّد بودند که در را باز کنند یا نه؟! ناگهان در باز شد و سواری وارد شد و آمد پهلوی من و منتظر ماند که من نماز را تمام کنم. پس از اتمام نماز، دست مرا به قصد بیرون بردن از خانه گرفت، راه افتادیم، این بیست نفری که لحظه ای پیش همه دست به دشنه بودند که مرا بکشند، گویی همه مجسمه بودند که بر دیوار نصبند، دم هم برنیاوردند و ما از خانه بیرون رفتیم! به دم در مدرسه که رسیدیم، درب مدرسه هم باز شد و ما داخل مدرسه شدیم.
✨💫✨
من به آن آقای بزرگوار عرض کردم: بفرمایید حجره کوچک ما خدمتی بکنیم. جواب فرمودند: که من باید بروم. شاید هم فرمودند که مثل شما نیز هست که من باید به دادشان برسم. و من از ایشان جدا شده، وارد حجره شدم. دنبال کبریت بودم که چراغ روشن کنم. ناگهان به خود آمدم که: این چه داستانی است؟ من کجا بودم؟ چه شد؟ به دنبال آن بزرگوار روان شدم ولی اثری از او نیافتم. صبح خادم با طلبه ها دعوا داشت که چرا درب مدرسه را باز گذاشته اند؟ و همه طلاب اظهار بی اطلاعی می کردند.
✨💫✨
صبح همان شب همان بیست نفر آمدند سراغ ما را گرفتند و به حجره ما وارد شدند و همگی اظهار داشتند که شما را قسم می دهیم به جان آنکه دیشب شما را از مرگ و ما را از گمراهی و ضلالت نجات داد، راز ما را فاش نکن و همگی شهادتین گفته و اسلام آوردند. ما همچنان این راز را در دل داشتیم تا مدت زیادی بعد از آن اشخاصی از تهران آمدند و گفتند: جریان آن شب را بازگو کنید. معلوم شد که آن بیست نفر به رفیقهایشان جریان را گفته بودند و آنها هم مسلمان شده بودند.
📗مجله منتظران شماره ۱۷
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/molaa12/1058