eitaa logo
محرم۱۴۰۰
3 دنبال‌کننده
41 عکس
0 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ه شد و در کنار خیمه یا پشت خیمه با غلاف شمشیرش قبری کند، و کودکش را به خونش رنگین نموده و دفن کرد». [۳۴۷] ← شهادت در میدان جنگ روایت دیگر درباره نحوه شهادت علی اصغر (علیه‌السّلام) این است که آن طفل نازنین در میدان جنگ و بر روی دستان مبارک سید الشهدا (علیه‌السّلام) به شهادت رسیده است، نه در کنار خیمه‌گاه: برخی منابع تاریخی چنین گزارش کرده‌اند که: هنگام وداع امام با خانواده، ام کلثوم از امام حسین (علیه‌السّلام) در خواست کرد که اگر ممکن است برای علی اصغر (علیه‌السّلام) شربتی آب طلب کند. امام کودک شش ماهه را به آغوش کشیده و به سوی لشکر کوفه آورد و فرمود: «یا قَوْمِ قَدْ قَتَلْتُمْ اَخی وَ اَوْلادی وَ اَنْصاری، وَ ما بَقِیَ غَیْرِ هذَا الطِّفْل وَ هُوَ یَتَلَظّی عَطَشاً مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ اَتاهُ اِلَیْکُمْ فَاسْقُوُهُ شَرْبَةً مِنَ الْماءِ؛ ‌ای مردم! شما برادرم، فرزندانم و یارانم را کشتید و به غیر از این کودک کسی نمانده است. او از تشنگی می‌سوزد در حالی که هیچ گناهی ندارد. او را با جرعه‌ای آب سیراب سازید.» و در عبارتی دیگر فرمود: «اِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْل؛ اگر به من رحم نمی‌کنید به این کودک بی‌گناه رحم کنید.» [۳۴۸] در همان لحظه که امام مشغول صحبت بود، به دستور عمر سعد، حرملة بن کاهل اسدی با تیری گلوی علی اصغر را نشانه گرفت و گوش تا گوش گلوی آن کودک را شکافت. امام کف دست خود را از خون علی پر کرد و به سوی آسمان‌انداخت و فرمود: «اَللّهمَّ اِنّی اُشْهِدُکَ عَلی هؤُلاءِ الْقَوْمِ فَاِنَّهُمْ نَذَرُوا اَنْ لایَتْرُکُوا اَحَداً مِنْ ذُریَّةِ نَبیِّکَ؛ خدایا تو را شاهد می‌گیرم که این مردم قصد کرده‌اند از فرزندان پیامبرت حتی یک نفر را هم زنده نگذارند.» مصیبت چنان سوزناک بود که امام با چشمانی اشکبار به پیشگاه خداوند عرضه داشت: «اَللّهُمَّ احْکُم بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمٍ دَعَوْنا لِیَنْصُرُونا فَقَتَلُونا؛ خدایا بین ما و مردمی که ما را دعوت کرده‌اند تا یاریمان کنند، امّا ما را می‌کشند، خودت داوری کن! »[۳۴۹][۳۵۰][۳۵۱][۳۵۲] ← بعد از شهادت امام حسین پس از هدف قرار گرفتن علی اصغر، دست را زیر گلوی او گرفت و چون از خون پر شد آن را به آسمان پاشید؛ امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: قطره‌ای از این خون به زمین ریخته نشد.[۳۵۳] و فرمود: آن‌چه بر من نازل شد، برایم آسان است زیرا در راه خدا است و او می‌بیند. [۳۵۴] برخی نیز نوشته‌اند که فرمود: خدایا شهادت این کودک‌ نزد تو، کمتر از کشتن‌ ناقه صالح پیامبر (علیه‌السلام) نیست.[۳۵۵] خدایا اگر امروز فتح و نصرت خویش را از ما باز داشته‌ای، آن را در چیزی که برای ما بهتر است قرار ده. [۳۵۶] در این حال ندایی از آسمان برخاست که یا حسین! شیر‌خوارت را واگذار که هم اکنون شیر دهنده‌ای، در بهشت برایش مهیا است.[۳۵۷] برخی از مورخان نوشته‌اند که حسین قنداقه غرقه به خون طفل را به خیمه باز گرداند و به حضرت زینب (علیهاالسّلام) سپرد. [۳۵۸] برخی دیگر نقل کرده‌اند که امام (علیه‌السلام) پس از شهادت او قبری حفر کرد و پیکرش را در پارچه‌ای پیچید و بر آن نماز گزارد. [۳۵۹] برخی نیز نوشته‌اند که بدنش را آورد و کنار بدن دیگر شهدا نهاد. [۳۶۰] ← علی‌اصغر باب الحوائج علی اصغر را باب‌ الحوائج نیز می‌خوانند، زیرا گرچه شیرخوار بود، ولی مقامش نزد خدا والا است. [۳۶۱] امام زمان (علیه‌السّلام) در زیارت ناحیه مقدسه می‌فرماید: «اَلسَّلامُ عَلی عَبْدِاللّه ِ بْنِ الْحُسَینِ (علیه‌السّلام) اَلطِّفْلِ الرَّضیعِ اَلْمَرْمِیِّ الصَّریعِ اَلْمُتَشَحَّطِ دَمَاً، اَلْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ، اَلْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فی حِجْرِ اَبیهِ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ کاهِلِ الْاَسَدِیَّ؛ سلام بر عبدالله بن حسین علیه السلام، همان کودک شیرخواره‌ای که هدف تیر ستم قرار گرفت و به خونش آغشته گردید و خون او به سوی آسمان صعود کرد و در آغوش پدر با تیر مذبوح گردید. خداوند قاتلش حرملة بن کاهل اسدی را لعنت کند.» در زیارت‌نامه امام حسین درباره علی اصغر (علیه‌السلام) چنین می‌خوانیم: «صَلّی الله عَلَیک وَعَلَیهِمْ وَعَلی وَلَدِک عَلی الاصْغَرِ الّذی‌ فُجِعْتَ بِهِ؛ درود خدا بر تو و بر ایشان ( شهیدان) و بر فرزندت علی اصغر که داغدار او شدی.» [۳۶۲] روضه شب هشتم [ویرایش] شب هشتم محرم اختصاص دارد به حضرت علی اکبر (علیه‌السّلام) شهید بزرگ حماسه عاشورا و فرزند با فضیلت سیدالشهدا (علیه‌السّلام). ← علی اکبر حضرت علی اکبر (علیه‌السّلام) پسر بزرگ امام حسین (علیه‌السلام) و مادرش لیلی بنت ابی‌مرة بن عروة بن مسعود، از قبیله بنی‌ ثقیف بود. [۳۶۳][۳۶۴][۳۶۵] بیشتر منابع کهن تاریخی از او با لقب علی‌ اکبر یاد کرده‌اند.[۳۶۶][۳۶۷][۳۶۸][۳۶۹][۳۷۰][۳۷۱][۳۷۲] منابع سن او را هنگام شهادت، ۱۸، ۲۳ یا ۲۵ سال ضبط کرده‌اند. [۳۷۳][۳۷۴][۳۷۵] ← شباهت به پیامبر
حضرت علی‌ اکبر از نظر ظاهر و خُلق و خوی بسیار شبیه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود، [۳۷۶][۳۷۷][۳۷۸][۳۷۹] به‌طوری که هر وقت اهل‌ بیت (علیهم‌السّلام)، مشتاق دیدار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌شدند، به او می‌نگریستند.[۳۸۰][۳۸۱] او چنان به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شباهت داشت که امام حسین (علیه‌السّلام) هنگام وداع با وی رو به آسمان کرده و فرمود: «اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَلی هؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ اِلَیْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ کُنّا اِذَا اشْتَقْنا اِلی نَبِیِّکَ نَظَرْنا اِلی وَجْهِهِ؛ خداوندا! تو بر این قوم گواه باش، جوانی به مصاف آنان می‌رود که از نظر خلقت و خُلق و خُوی و سخن گفتن شبیه‌ترین مردم به رسول توست، ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر تو می‌شدیم به سیمای این جوان می‌نگریستیم.» ← اولین مبارز بنی‌هاشم بنابر گزارش اکثر منابع تاریخی، علی‌ اکبر نخستین کس از بنی‌هاشم بود که در کربلا به میدان رفت و شهید شد.[۳۸۲][۳۸۳][۳۸۴][۳۸۵][۳۸۶][۳۸۷][۳۸۸] چنانکه در زیارت‌نامه حضرت علی اکبر (علیه‌السّلام) آمده است: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَوَّلَ قَتیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیْرِ سَلیلٍ مِنْ سُلالَةِ اِبْراهیمَ الْخَلیلِ صَلَّ اللّه ُ عَلَیْکَ وَ عَلی اَبیکَ؛ سلام بر تو‌ای اولین شهید از نسل بهترین سلاله پاک از سلسله ابراهیم خلیل (علیه‌السّلام)، درود خداوند بر تو و پدرت باد.» ← اذن جهاد از میان جوانان بنی‌هاشم، پیش از همه، حضرت علی اکبر (علیه‌السّلام) آماده جنگ شد؛ نزد پدر رفت و اجازه نبرد خواست، پدر به او اجازه داد و با ناامیدی از بازگشت او، نگاهی مأیوسانه به قامتش‌انداخت و آنگاه چشمانش را به زیر افکند. سپس رو به آسمان کرد و گریست؛ [۳۸۹][۳۹۰] آنگاه فرمود: «اللهم اشهد فقد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقاً و خلقاً و منطقاً برسولک (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و کنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الیه»[۳۹۱][۳۹۲][۳۹۳][۳۹۴][۳۹۵][۳۹۶] سید بن طاووس گوید: کسی جز دودمان حسین (علیه‌السّلام) با او نمانده بود. علی اکبر (علیه‌السّلام) که از زیباترین مردم بود بیرون آمد و از پدرش اذن میدان گرفت. آن حضرت هم اجازه داد. آنگاه به او نگریست؛ نگاه کسی که از او ناامید شده است. «ثم نظر الیه نظر ائس» آنگاه به آواز بلند این آیه را تلاوت کرد: «اِنَّ اللَّهَ اصْطَفی‌ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ•••ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛ خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد. آن‌ها فرزندان و (دودمانی) بودند که از نظر پاکی و تقوا و فضیلت، بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند؛ و خداوند، شنوا و داناست و از کوشش‌های آن‌ها در مسیر رسالت خود، آگاه می‌باشد.»[۳۹۷][۳۹۸] ← عطش در میدان نبرد آنگاه علی بن الحسین (علیهما‌السّلام) بر آن سپاه تاخت و این رجز را می‌خواند: «انا علیّ بن الحسین بن علیّ•••نحن و بیت اللّه اولی بالنّبیّ‌•••من شبث و شمر ذاک الدّنیّ•••اضربکم بالسّیف حتّی انثنی‌•••ضرب غلام‌ هاشمیّ علویّ•••و لا ازال الیوم احمی عن ابی‌•••تاللّه لا یحکم فینا ابن الدّعی‌؛ من علی پسر حسین پسر علی (علیه‌السّلام) هستم، سوگند به خانه خدا ما به نبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اولی‌تریم از شبث و شمر دون، آن قدر به شمشیر بر شما می‌زنم تا شمشیر بپیچد و بتابد؛ زدن جوان‌ هاشمی علوی، امروز از پدرم حمایت می‌کنم، قسم به خدا که نباید پسر زیاد دعی درباره ما حکم کند.» وی مدتی جنگید. پیکار سخت او را تشنه کرد؛ به سوی خیمه آمد و عرضه داشت: «یا اَبَةُ! اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ اَجْحَدَنی فَهَلْ اِلی شَرْبَةٍ مِن ماءِ سَبیلٍ اَتَقَوّی بِها عَلَی الْاَعْداءِ؛ پدر جان! تشنگی مرا هلاک می‌کند و سنگینی سلاح مرا به زحمت‌ انداخته. آیا امکان دارد برای من شربت آبی تهیه کنید تا نفسی تازه کرده و در دفع دشمنان نیرو بگیرم؟» هوای گرم، حرارت جنب و جوش در میدان نبرد با اسب و تشنگی، همه و همه بر علی اکبر سخت بود، به این جهت از امام با ادب تمام آب خواست. امّا امام حسین (علیه‌السّلام) با شنیدن این تقاضای علی، گریه کرد و فرمود: پسرم بر من دشوار است که تقاضایی کنی و نتوانم آن را بر آورده سازم. امام (علیه‌السّلام) انگشتر خودش را به او داد و فرمود: آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن باز گرد، امیدوارم به زودی به دست جدّت سیراب شوی.[۳۹۹][۴۰۰][۴۰۱] «بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید•••خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا» ← شهادت علی‌اکبر وی با وجود تشنگی شدید جنگ نمایانی کرد و تعداد زیادی از دشمنان را به هلاکت رساند.[۴۰۲] علی اکبر (علیه‌السّلام) بار دیگر به دشمن حمله کرد و با شمشیرش آن‌ها را می‌زد تا آنکه مرة بن مُنقذ عبدی ضربتی بر او زد و او را نقش زمین کرد و آن گروه او را محا
صره کرده، پیکر مطهرش را با شمشیر قطعه قطعه کردند.[۴۰۳][۴۰۴][۴۰۵][۴۰۶] خوارزمی بعد از ضربت مرة بن منقذ چنین اضافه می‌کند که: در این هنگام او دست به گردن اسبش گرفت و اسب او را به سوی لشکر دشمن برد و دشمنان، او را با شمشیر قطعه قطعه کردند.[۴۰۷] در مقاتل آمده است که وی چون در آستانه شهادت قرار گرفت، ندایش بلند شد: «یا اَبَتاه هذا جَدّی رَسُولُ اللّه ِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قَدْ سَقانی بِکَاْسِهِ الْاَوْفی شَرْبَةً لا اَظْمَاُ بَعْدَها اَبَداً؛ بابا! این جدّم رسول الله است که مرا با کاسه‌ای از آب گوارا سیراب کرد که هرگز بعد از آن تشنه نخواهم شدم.» امام سریعاً به بالین علی اکبر آمد و با چشمانی اشکبار فرمود: «قَتَلَ اللّه ُ قَوْماً قَتَلُوک؛ پسرم! خداوند بکشد آنانی را که تو را کشتند.» آنگاه خم شد، صورت بر چهره خون‌آلود علی نهاد؛ «فَوَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدِّهِ» سپس اضافه کرد: «علَیَ الدُّنیا بَعْدَکَ الْعَفا؛ بعد از تو خاک بر سر این دنیا.» [۴۰۸][۴۰۹][۴۱۰] در ماجرای شهادت علی اکبر (علیه‌السّلام) حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) با سرعت از خیمه‌ها بیرون آمد و فریاد زد: «وای برادرم، وای فرزند برادرم» و خود را بر پیکر آن جوان‌ انداخت. حسین به سوی او آمد و او را به خیمه برد. آن‌گاه به جوانان بنی‌هاشم گفت: «احملوا اخاکم؛ برادرتان را به خیمه‌گاه ببرید.» جوانان، او را بردند و در جلوی خیمه‌ای که در مقابل آن می‌جنگیدند بر زمین نهادند.[۴۱۱][۴۱۲][۴۱۳] گروهی از قبیله بنی‌اسد، جسد او را در کنار پدرش امام حسین (علیه‌السلام) به خاک سپردند.[۴۱۴][۴۱۵] روضه شب و روز نهم [ویرایش] شب نهم محرم یا شب تاسوعا مختص به قمر بنی‌هاشم، علمدار کربلا و بزرگ‌ترین یار و یاور حسین (علیه‌السّلام) است. یکی از شخصیت‌های برجسته‌ای که از نقش‌آفرینان اصلی وقایع عاشورا بود و صحنه‌های جاودانه‌ای از وفاداری و جانبازی در راه دفاع از حجت خدا و اطاعت از فرمان امام خویش به یادگار گذاشت، حضرت عباس بن علی (علیه‌السّلام) است. او از یک طرف در صحنه نبرد، چنان رشادت و حماسه از خود نشان داد که عرصه را بر دشمن تنگ کرد؛ و از طرف دیگر، نسبت به امام حسین (علیه‌السّلام) چنان مطیع و وفادار بود که در طول تاریخ، از او به عنوان قهرمانی فداکار و برادری وفادار یاد می‌شود. عباس به معنای چهره درهم کشیده است و این نام نشان از صلابت و توانمندی سقای کربلا دارد. ← عباس بن علی او فرزند علی (علیه‌السّلام) و برادر حسین (علیه‌السّلام) بود، با این حال هرگز برادر خود را به نام صدا نزد. عباس (علیه‌السّلام) این ادب و فروتنی را تا لحظه آخر بر خود واجب می‌دانست. رشادت، وفاداری و فروتنی عباس (علیه‌السّلام) یکی دیگر از برگ‌های زرین عاشورا است که همه را به شگفتی واداشته است. حضرت اباالفضل العباس (علیه‌السّلام) در واقعه کربلا ۳۴ سال داشت و از این مدت، چهارده سال در رکاب پدرش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و نُه سال همراه برادرش امام مجتبی (علیه‌السلام) و یازده سال در خدمت امام حسین (علیه‌السلام) زیست.[۴۱۶] القاب آن حضرت قمر بنی‌هاشم، [۴۱۷] سقّاء، [۴۱۸]علمدار، [۴۱۹] العبد الصالح [۴۲۰] المواسی الصابر، [۴۲۱] و المحتسب [۴۲۲] شمرده شده است. ← بصیرت و ایثار امام صادق (علیه‌السلام) در وصف عبّاس می‌فرماید: «کانَ عَمُّنَا الْعَبَّاسَ نافِذَ البَصیرَةِ، صَلْبَ الْایمانِ، جاهَدَ مَعَ اَبی‌ عَبْدِاللَّهِ (علیه‌السلام) وَاَبْلی بَلاءً حَسَناً وَمَضی شَهیدا؛ عموی ما عباس (علیه‌السلام) دیده‌ای تیزبین و ایمانی استوار داشت. همراه حسین (علیه‌السلام) جهاد کرد و از امتحان سرافراز بیرون شد و سرانجام به شهادت رسید.» [۴۲۳] امام سجاد (علیه‌السلام) عموی خود عباس را چنین توصیف می‌فرماید: «رَحِمَ اللَّهُ عَمِیَّ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ واَبْلی وفَدی اَخاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی قُطِعَتْ یَداهُ فَاَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُما جِناحَیْن یَطیرُ بِهِما مَعَ الْمَلائِکَةِ فی‌ الْجَنَّةِ کَما جُعِلَ لِجَعْفَرِ بْنِ اَبی‌ طالِبْ علیه السلام؛ وَانَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبارَکَ وَتَعالی مَنْزِلَةٌ یَغبِطَهُ بِها جَمیعَ الشُّهدَاءِ یَوْمَ القِیامَةِ؛ خدایْ عمویم عباس را رحمت کند که ایثار کرد و خود را به سختی افکند و در راه برادرش جانبازی کرد، تا آن‌که دست‌هایش از پیکر جدا گردید. آن‌گاه خداوند به جای آن‌ها دو بال به وی عنایت فرمود که در بهشت همراه فرشتگان پرواز کند؛ همان‌سان که برای جعفر طیار قرار داد. عباس نزد خداوند مقامی دارد که همه شهدا در قیامت بدان غبطه می‌خورند.» [۴۲۴][۴۲۵][۴۲۶][۴۲۷][۴۲۸] ← رد امان‌نامه دشمن نخستین ماموریت حضرت عباس (علیه‌السلام) در واقعه کربلا عصر روز نهم انجام شد که به فرمان برادر به نزد دشمنان رفت و از آنان خواست که شب را به آنان مهلت دهند تا با خداوند به راز و نیاز بپردازند. [۴۲۹] در همین هنگام کزمان
، غلام عبداللَّه بن ابی‌محل که دائی‌زاده حضرت ابوالفضل (علیه‌السّلام) بود، امان‌نامه‌ای را که شمر و عبداللَّه ابن ابی ‌المحل از ابن‌ زیاد گرفته بودند برای او و برادرانش آورد. هنگامی که چشم فرزندان ام‌البنین به امان‌نامه افتاد گفتند: سلام ما را به دایی‌مان برسان و بگو ما نیازی به امان شما نداریم، امان خدا از امان زاده سمیه بهتر است. [۴۳۰] بنا به روایتی شمر که خود نیز از قبیله بنی‌ کلاب بود پشت خیمه‌ها آمد و بانگ برآورد کجایند خواهرزادگانم؟! فرزندان علی (علیه‌السلام) او را جواب ندادند. امام (علیه‌السلام) فرمود: او را پاسخ دهید، هر چند فاسق باشد. [۴۳۱] عباس و جعفر و عثمان بیرون شدند و پرسیدند تو را چه شده است؟ و چه می‌خواهی؟ گفت: ‌ای خواهرزادگانم، سوی من آیید، چون در امان هستید و خویش را با حسین به کشتن مدهید! [۴۳۲] آنان او را ناسزا داده، گفتند: خدای لعنت کند تو و امان‌نامه‌ات را! آیا چون دایی ما هستی ما را امان می‌دهی؟! ولی فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در امان نباشد؟ آیا به ما فرمان می‌دهی از ملعون و ملعون‌زاده‌ها اطاعت کنیم؟ شمر خشمگین گشت و از آنجا دور شد.[۴۳۳] شب عاشورا، امام (علیه‌السلام) یارانش را فراخواند و ضمن ایراد خطبه، بیعت خود را از آنان برداشت و فرمود: بروید، اینان با من کار دارند. در این هنگام نخستین کسی که اظهار وفاداری کرد، عباس بن علی (علیه‌السلام) بود. وی عرض کرد: چرا چنین کنیم؟ آیا برای این‌که پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند هیچ‌گاه آن روز را نیاورد و به ما نشان ندهد! [۴۳۴] ← سقایی خیام یکی از شئون و افتخارات حضرت عباس (علیه‌السّلام) در کربلا، سقایی یعنی تهیه و تامین آب برای اردوی حسینی بود؛ زیرا از روز هفتم، آب را به روی آن‌ها بسته بودند. به همین مناسبت، یکی از القاب او «سقا» بود.[۴۳۵][۴۳۶][۴۳۷][۴۳۸][۴۳۹] مصراعی از رجزهای حضرت عباس (علیه‌السّلام) مؤید این امر است. (انی انا العباس اغدو بالسقا) بعد از اینکه یاران امام کشته شدند و اهل حرم نیاز شدید به آب داشتند و تشنگی امام حسین (علیه‌السّلام) شدت یافته بود. امام و برادرش عباس (علیه‌السّلام) در صدد تهیهٔ آب برآمدند. با هم وارد میدان جنگ شدند و به سمت فرات حرکت کردند.[۴۴۰] (انّ الحسین (علیه‌السّلام) لمّا غلب علی عسکره العطش رکب المسناة یرید الفرات....) [۴۴۱] عباس (علیه‌السّلام)، همچنان پیشاپیش حسین (علیه‌السّلام) حرکت می‌کرد و می‌جنگید و به هر سو که حسین (علیه‌السّلام) می‌رفت، او نیز به همان سو می‌رفت.[۴۴۲] در این هنگام امام حسین (علیه‌السّلام) روی سیل بند کنار فرات رفته، به سمت فرات روانه شد و سپاهیان عمر بن سعد از حرکت او جلوگیری کردند. مردی از بنی دارم[۴۴۳][۴۴۴][۴۴۵] گفت: میان او و آب حایل و مانع شوید و نگذارید او به آب دسترسی پیدا کند.[۴۴۶][۴۴۷] حسین بن علی (علیه‌السّلام) مرد دارمی را نفرین کرد و گفت: خداوندا، تشنه‌اش گردان. راوی گوید: به خدا سوگند، چیزی نگذشت که خداوند، عطش را در جان آن مرد ریخت؛ هرچه می‌نوشید سیراب نمی‌شد، به گونه‌ای که چیزی نگذشت که شکمش همچون شکم شتر مرده ترکید.[۴۴۸][۴۴۹][۴۵۰][۴۵۱] آن مرد از نفرین امام خشمگین شد، و تیری رها کرد که بر گلوی حضرت اصابت کرد. امام حسین (علیه‌السّلام)، تیر را بیرون آورد، آنگاه دست‌هایش را زیر گلو گرفت و پر از خون شد و آن را پاشید؛ آنگاه گفت: «خدایا، به درگاهت شکایت می‌کنم از آنچه با پسر دختر پیامبرت می‌کنند». (اللهم انّی اشکو الیک ما یفعل بابن بنت نبیک)[۴۵۲][۴۵۳] ← رجزهای حماسی آن‌گاه لشکر دشمن، عباس را از هرطرف محاصره و او را از امام حسین (علیه‌السّلام) جدا کردند. حضرت عباس (علیه‌السّلام) که از برادرش جدا شده بود، به تنهایی با آنان جنگید.[۴۵۴] او در حالی که حمله می‌کرد این رجز را می‌خواند: «اقسمت بالله الاعز الاعظم وبالحُجُون صادقاً وزمزم•••وذوالحَطیم والفناء المُحرم•••لیخضیّن الیوم جسمی بالدم•••امام ذی الفضل وذی التکرمِ ذاک حسین ذو الفخار الاقدم؛ سوگند به خدای بزرگ و ارجمند، و سوگند راستین به حجون و زمزم، سوگند به خدای صاحب حطیم و آستانه مقدس در کعبه، امروز در حضور مرد با فضیلت و با کرامت، یعنی حسین (علیه‌السّلام) که دارای افتخارات دیرین است، پیکرم به خون، رنگین خواهد شد.» [۴۵۵][۴۵۶] خوارزمی می‌گوید: حضرت عباس (علیه‌السّلام) در حالی که برای آوردن آب عازم شده بود، این‌گونه رجز می‌خواند: «لاارهب الموت اذا الموت زقا•••حتٰی اُواری فی المصالیت لقا••• نفسی لنفس المُصطفی الطهر وقا••• انّی انا العبّاس اغدو بالسقا•••و لا اخاف الشر یوم المُلتقی؛ آنگاه که پرنده مرگ صدا کند، هراسی از مرگ ندارم تا آنکه در دریایی از مردان چابک و شتابنده فرو روم و ناپدید شوم. جان من فدای (حسین) برگزیده پاک باد. من عباس هستم و هر بامداد، کارم سقایی است. آن روز که با شر رو به رو گردم، از آن نمی‌هراسم.» ، آنگاه حمله برد و د
شمن را متفرق کرد.[۴۵۷][۴۵۸] ← شهادت علمدار مرحوم مجلسی کیفیت شهادت حضرت را چنین بیان می‌کند: آن‌گاه که عباس (علیه‌السلام) تنهایی برادر را مشاهده نمود، نزد وی آمد و از او اجازه خواست تا به میدان رود. امام فرمود: تو پرچمدارم هستی و اگر بروی لشکرم از هم پاشیده می‌شود. عرض کرد: سینه‌ام تنگ شده و از زندگی سیر شده‌ام و می‌خواهم از این منافقین انتقام خود را باز ستانم. امام (علیه‌السلام) فرمود: پس مقداری آب برای این کودکان تهیه نما. عباس به سوی دشمن آمد و هر چه آنان را پند و‌ اندرز داد سودی نبخشید. نزد برادر بازگشت و او را آگاه ساخت. در این هنگام شنید که کودکان فریادِ العَطَش سر دادند. مشک را برداشت و بر اسب سوار شد و راهی فرات گردید. چهار هزار تن موکّلین فرات او را محاصره و تیرباران کردند. وارد فرات شد ... و مشک را پر از آب کرد. آن را بر شانه راست خود قرار داد و به سوی خیمه‌ها روانه گردید. دشمن راه را بر او بست و از هر سو او را محاصره کرد. در گرماگرم نبرد و تلاش حضرت عباس (علیه‌السّلام) برای رساندن آب به خیام، یکی از یزیدیان به نام زید بن ورقاء جهنی، [۴۵۹][۴۶۰][۴۶۱][۴۶۲][۴۶۳] با کمک فردی دیگر به نام حکیم بن طفیل[۴۶۴][۴۶۵] ضربتی بر دست راست عباس (علیه‌السّلام) وارد کرد. حضرت عباس (علیه‌السّلام) مشک را بر شانه چپ قرار داد؛ شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنان حمله کرده، این رجز را می‌خواند: «والله ان قطعتموا یمینی••• انّی احامی ابداً عن دینی•••و عن امام صادق الیقین•••نجل النبی الطاهر الامین؛ به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، من پیوسته از دین خود و از امام راستگوی دارای یقین که نوه پیامبر پاک و امین است، دفاع می‌کنم.» عباس (علیه‌السّلام) آن قدر جنگید که بی حال و ناتوان شد. در این زمان حکیم بن طفیل که پشت نخلی کمین کرده بود؛ ضربتی بر دست چپ وی وارد کرد و آن را از تن جدا کرد. عباس (علیه‌السّلام) آن موقع این رجز را خواند: «یا نفس لاتخشی من الکفار•••و ابشری برحمة الجبّار•••مع النبی السید المختار•••قد قطعوا ببغیهم یساری•••فاصلهم یا رب حر النار؛ ‌ای نفس، از کفار نترس و در کنار پیامبر، سرور و برگزیده خدا، تو را به رحمت خدای جبار مژده باد. آنان با ستمکاری، دست چپ مرا قطع کردند؛ پروردگارا، آنان را به آتش (دوزخ) وارد کن.» آنگاه عباس (علیه‌السلام) مشک را به دندان گرفت تیری آمد و به مشک اصابت نمود و آب مشک ریخت. تیری دیگر بر سینه مبارکش اصابت کرد. سپس از اسب واژگون شد و امام حسین (علیه‌السلام) را صدا زد: «یا اخا ادرک اخاک؛ ‌ای برادر، برادرت را دریاب.» قبل از آمدن امام حسین (علیه‌السلام) آن ملعون جلو آمد و با عمودی آهنین ضربتی بر فرق مبارکش زد. (فقتله الملعون بعمود من الحدید)[۴۶۶][۴۶۷][۴۶۸] حضرت عباس (علیه‌السّلام) بر اثر تیرها و ضربات دیگر دشمن زخم‌های شدیدی برداشته بود و دیگر توان حرکت نداشت [۴۶۹][۴۷۰][۴۷۱] و بدین‌گونه پس از کشتن گروهی از دشمن، به شهادت رسید.[۴۷۲][۴۷۳] ← امام بر نعش برادر چون امام حسین (علیه‌السّلام)، برادرش عباس را در کنار فرات بر زمین دید، به شدت گریه کرد[۴۷۴] و با حالت انکسار فرمود: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی؛ اکنون کمرم شکست و رشتهٔ تدبیرم گسسته شد.» [۴۷۵][۴۷۶][۴۷۷] در زیارت ناحیه مقدسه از عباس بن علی (علیه‌السّلام) چنین یاد شده است: «السَّلامُ عَلی ابی‌ الْفَضْلِ العَبَّاسِ بْنِ اَمیرِالْمُؤمنینَ المُواسی اَخاهُ بِنَفْسِهِ، اَلآخِذُ لِغَدِهِ مِنْ اَمْسِهِ، الْفادی‌ لَهُ الواقی‌ السَّاعی‌ اِلَیْهِ بِمائِه، الْمَقطُوعَةِ یَداه؛ سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)؛ آن‌که در راه برادر از جان خود گذشت. همو که از دیروز برای فردای خود برداشت و پیش فرستاد. خود را فدا و سپر قرار داد و تلاش بسیار در رساندن‌ آب نمود و دستانش جدا گردید.» [۴۷۸] روضه شب و روز دهم [ویرایش] شب عاشورا شامگاه نهمین روز از ماه محرم است. در مجالس عزاداری در شب عاشورا، وقایعی که در این شب در خیمه‌گاه امام حسین رخ داده است و وقایع مربوط به شهادت سید الشهدا را بازگو می‌کنند. شب عاشورا، شب حسین بن علی (علیه‌السّلام) الگوی آزادگان جهان است. در منابع نقل شده است که امام و یارانش در طول آن شب تا سحر به نماز و دعا و استغفار مشغول بودند. [۴۷۹] ← حسین بن علی مادر سیدالشهدا (علیه‌السّلام) فاطمه زهرا بنت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که قرآن کریم در آیه تطهیر به طهارت وی شهادت داده است. (اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا)[۴۸۰] وی سیده نساء العالمین، [۴۸۱][۴۸۲][۴۸۳][۴۸۴][۴۸۵] محبوب رسول الله[۴۸۶][۴۸۷][۴۸۸] و اولین کسی است که به اذن الهی داخل در بهشت می‌شود. [۴۸۹][۴۹۰][۴۹۱][۴۹۲][۴۹۳] و پدرش علی بن ابی‌طالب، اولین ایمان‌آورنده به رسول الله[۴۹۴][۴۹۵] حضرت امیر مؤم
نان، [۴۹۶][۴۹۷] سید اوصیا[۴۹۸][۴۹۹][۵۰۰][۵۰۱][۵۰۲][۵۰۳] مولای متقیان (علیه‌السّلام) و رهبر روسپیدان عالم «قائد الغرّ المُحجّلین» است. [۵۰۴][۵۰۵][۵۰۶][۵۰۷][۵۰۸][۵۰۹] از پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت شده است که درباره آن امام همام فرموده‌اند: «لو کانَ البَحرُ مِداداً و الاشجارُ اقلاماً و اوراقُها قِرْطاساً، و الجنُّ و الانسُ کُتّاباً، لما احْصوا مَناقِبَهُ؛ اگر دریاها مرکب، درختان قلم، برگ‌های درختان ورق، و جن و انس نویسنده شوند، نمی‌توانند فضیلت‌های او را به شماره درآورند.» [۵۱۰][۵۱۱][۵۱۲][۵۱۳][۵۱۴][۵۱۵][۵۱۶][۵۱۷][۵۱۸][۵۱۹][۵۲۰][۵۲۱][۵۲۲] امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)، سرور جوانان اهل بهشت هستند. [۵۲۳][۵۲۴][۵۲۵][۵۲۶][۵۲۷][۵۲۸][۵۲۹][۵۳۰][۵۳۱][۵۳۲][۵۳۳] ← وفاداری اصحاب امام حسین در اوایل شب یاران خود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به آنان گفت: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْرا؛ همانا من يارانى باوفاتر و بهتر از ياران خود، و خاندانى نيكوكارتر و مهربان‌تر از خاندان خود سراغ ندارم؛ خدايتان از جانب من پاداش نيكو دهد.» سپس چنین ادامه داد: به گمانم این، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم. آگاه باشید که من به شما اجازه رفتن دادم. پس همه با خیالی آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست. اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید. در این هنگام ابتدا اهل بیت امام و سپس یاران امام هر یک در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند و بر فدا کردن جان خویش در دفاع از امام تاکید کردند.[۵۳۴] [۵۳۵] در آن شب وقتی امام وارد خیمه خواهر شد، حضرت زینب به امام عرض کرد: «آیا شما یارانتان را آزموده‌اید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.» امام در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند، این‌ها را امتحان کرده‌ام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کرده‌اند، به گونه‌ای که مرگ را به گوشه چشمان‌شان می‌نگرند و به مرگ در راه من همچون شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.» ← حفظ حریم بانوان حفظ حرمت و شخصیت زنان و دختران حرم اهل بیت، توسط وجود مبارک امام حسین (علیه‌السّلام) همیشه در اولویت قرار داشت، تا آنجا که امام در شب عاشورا نیز نسبت به این مهم توجه ویژه‌ای دارند و با حفر خندق مانع از حمله دشمن از پشت سر به خیام می‌شوند؛[۵۳۶][۵۳۷][۵۳۸][۵۳۹][۵۴۰][۵۴۱] همچنین با بر پا ساختن خیمه‌ها به صورت درهم و کنار هم، موجب ایجاد امنیت برای بانوان در مقابل نفوذ و حمله ناگهانی دشمن می‌شوند.[۵۴۲][۵۴۳][۵۴۴][۵۴۵][۵۴۶][۵۴۷] امام در جهت حفظ منزلت و کرامت زنان حرم خصوصا حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، ایشان را سوگند دادند که در عزایم، گریبان چاک ندهید و صورت نخراشید و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنید.[۵۴۸][۵۴۹][۵۵۰][۵۵۱][۵۵۲][۵۵۳][۵۵۴][۵۵۵][۵۵۶][۵۵۷][۵۵۸][۵۵۹][۵۶۰] اما به یادماندنی‌ترین فراز، همان سخنان امام (علیه‌السّلام) است که از گودال قتلگاه برخاست و تا به امروز در گوش جهانیان طنین‌انداز است. آری! بعد از آن که امام (علیه‌السّلام) تمام یاران خود را از دست داد و یکه و تنها ماند، به تحریک عمر سعد از هر سو امام (علیه‌السّلام) را محاصره و به او حمله کردند. به این ترتیب بین حضرت و خیمه‌ها فاصله ایجاد کردند و خیمه‌های بانوان در معرض خطر قرار گرفت. در این هنگام بود که ندای جاوید امام (علیه‌السّلام) به گوش رسید: «و یحکم یا شیعة آل ابی سفیان! ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم وارجعوا الی احسابکم اذ کنتم اعرابا؛ وای بر شما! ‌ای ره‌پویان آل ابی سفیان! اگر دین ندارید و از روز حساب نمی‌ترسید، در دنیای خود آزادمرد باشید و به حسب (شرافت قبیله‌ای...). خود بنگرید، چون شما عرب هستید.» در این لحظه شمر ندا برآورد که‌ ای فرزند فاطمه! چه می‌گویی؟ امام فرمود: «اقول انا الذی اقاتلکم و تقاتلونی و النساء لیس علیهن جناح فامنعوا عتاکم عن التعرض لحرمی ما دمت حیا؛ می‌گویم من با شما می‌جنگم و شما با من در نبردید. زنان گناهی ندارند، پس تا من زنده‌ام، عصیان‌گری خود را از حرم من باز دارید.» [۵۶۱][۵۶۲][۵۶۳][۵۶۴][۵۶۵][۵۶۶][۵۶۷][۵۶۸] [۵۶۹][۵۷۰][۵۷۱] ← شلوار یمنی در ظهر عاشورا و در لحظه وداع، هنگامی که جز سه یا چهار تن از اصحاب امام حسین (علیه‌السّلام) باقی نماند، امام حسین (علیه‌السّلام) شلواری یمنی غیر از لباسی که به تن داشت طلب کردند و فرمودند: «اِئْتُونی بِثَوْب لا یُرْغَبُ فیهِ، اَلْبِسُهُ غَیْرَ ثِیابِی، لا اُجَرَّدُ، فَاِنِّی مَقْتُولٌ مَسْلُوبٌ؛ برایم جامه کهنه‌ای بیاورید که کسی به آن رغبت نکند تا آن را زیر لباس‌های
م بپوشم و بعد از شهادتم مرا برهنه نکنند، زیرا می‌دانم پس از شهادت لباس‌هایم ربوده خواهد شد.» [۵۷۲][۵۷۳][۵۷۴][۵۷۵] شلوار تنگ و کوتاهی آوردند ولی امام (علیه‌السّلام) آن را نپوشید و فرمود: «هذا لِباسُ اَهْلِ الذِّمَّهِ؛ این لباس اهل ذمّه (کفّار اهل کتاب) است.» [۵۷۶] لباس بلندتری آوردند. امام (علیه‌السّلام) جای‌جایش را شکافت تا بعد از شهادتش آن را از تنش غارت نکنند، و سپس پوشید.[۵۷۷][۵۷۸][۵۷۹][۵۸۰][۵۸۱][۵۸۲][۵۸۳][۵۸۴][۵۸۵][۵۸۶] ولی پس از شهادت امام، دشمنان ناجوانمرد و پست آن را نیز از بدنش بیرون آوردند. [۵۸۷][۵۸۸] ← امام در میدان نبرد امام حسین (علیه‌السّلام) پس از دفن طفل شیرخوار برخاست و بر اسبش سوار شد و در برابر آن قوم ایستاد و خطبه‌ای خواند که آغاز آن چنین بود: «یا اهل الکوفه، قبحاً لکم و ترحاً و بؤساً لکم و تعساً استصرختمونا والهین فاتیناکم موجبین فشحذتم علینا سیفاً کان فی ایماننا...» [۵۸۹] سپس بر مرکبش استوار نشست و فرمود: «انا ابن علی الخیر من آل‌هاشم...» [۵۹۰][۵۹۱][۵۹۲][۵۹۳][۵۹۴][۵۹۵][۵۹۶] آن‌گاه امام، دشمن را به مبارزه طلبید: پیوسته هرکس از جنگاوران نامدار و شناخته شدهٔ دشمن را که به او نزدیک می‌شد، از تیغ می‌گذراند و گروه بسیاری از آنان را به هلاکت رساند.[۵۹۷] تا اینکه مالک بن نسیر[۵۹۸][۵۹۹][۶۰۰][۶۰۱][۶۰۲][۶۰۳] مقابلش آمد و شمشیرش را بر سر مبارک امام فرود آورد، به طوری که شمشیر، جبّه کلاه‌دار امام را پاره کرد و به سر وی رسید و سر امام را زخمی کرد، به گونه‌ای که کلاه پر از خون شد.[۶۰۴][۶۰۵] حسین (علیه‌السّلام) به او گفت: امیدوارم با این دست هرگز نخوری و نیاشامی و خدا تو را با ستمکاران محشور کند. خوارزمی می‌افزاید: وقتی امام آن کلاه را کنار‌ انداخت، آن مرد کندی آمد و کلاه را برداشت. بعد از اتمام جنگ، وقتی کلاه را به خانه برد و به همسرش داد تا خون‌های آن را بشوید، همسرش به او گفت: آیا کلاه پسر دختر پیامبر را گرفته و به خانه من آوردی؟ از نزد من خارج شو، خداوند قبر تو را پر از آتش کند. دوستان او نقل می‌کنند. دستان او خشک شد و پیوسته در فقر و بدحالی به سر می‌برد تا مرد.[۶۰۶] سپس حسین (علیه‌السّلام) کلاهی پوشید و عمامه‌ای روی آن بست؛ این در حالی بود که او خسته و ناتوان شده بود.[۶۰۷][۶۰۸] امام حسین (علیه‌السّلام) پس از بستن عمامه، نگاهی به سمت راست و چپ خود کرد و کسی را ندید؛ سپس سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، تو می‌بینی که نسبت به فرزند پیامبرت چه می‌کنند.[۶۰۹][۶۱۰] ← شجاعت و قوت قلب امام حسین (علیه‌السّلام) شجاعانه می‌جنگید و مواظب تیراندازان بود و پیوسته و در هر فرصت به سپاه دشمن حمله می‌کرد، در حالی که می‌گفت: آیا یکدیگر را به کشتن من تحریک می‌کنید؟ پس از من هرگز بنده‌ای از بندگان خدا را نمی‌کشید که به‌ اندازه کشتن من خشم خدا را برانگیزد. به خدا سوگند، امیدوارم با خواری شما، خدا به من کرامت بخشد؛ سپس به گونه‌ای که نفهمید، انتقام مرا از شما بگیرد. آگاه باشید، به خدا سوگند اگر مرا بکشید، خداوند نیرویتان را به جان خودتان خواهد افکند و خون‌هایتان را خواهد ریخت. سپس برای شما، به کمتر از عذاب مضاعف راضی نخواهد شد. [۶۱۱][۶۱۲][۶۱۳] حمید بن مسلم می‌گوید: «فوالله ما رایت مکثوراً قط قد قُتل ولده واهل بیته واصحابه اربط جاشاً ولا امضی جنانا منه (علیه‌السّلام) اذا کانت الرجالة لتشد علیها بسیفه فیکشفهم عن یمینه و شماله انکشاف المعزی اذا اشتدّ علیها الذئب؛ به خدا، هرگز شکست خورده‌ای را که فرزند و خانواده و یارانش کشته شده باشند، به قوت قلب و دل آرامی و جرئت او ندیده‌ام. به خدا، چه پیش از حسین و چه پس از او مانندش را ندیده‌ام. پیادگان همانند گله بزی که شیری به آنان حمله می‌کند، از راست و چپش می‌گریختند.» [۶۱۴][۶۱۵][۶۱۶][۶۱۷][۶۱۸][۶۱۹] امام (علیه‌السّلام) به سپاه دشمن که تعداد آنان به سی هزار رسیده بود، یورش می‌برد و آنان همانند ملخ‌های پراکنده شده، از برابر وی فرار می‌کردند و سپس حضرت به جای نخست خود بر می‌گشت و می‌فرمود: «لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.» [۶۲۰][۶۲۱][۶۲۲] ← حمله کمانداران امام (علیه‌السّلام) پیوسته می‌جنگید تا تعداد زیادی از یزیدیان را کشت. سپس عمر سعد به سپاهش گفت: وای بر شما آیا می‌دانید با چه کسی مبارزه می‌کنید؟ این شخص فرزند قتال (بسیار کشنده) عرب است؛ از هر سو بر او یورش برید. پس گروهی بزرگ از نیزه‌داران و تیراندازان به او حمله کردند.[۶۲۳] شمر که شجاعت و مبارزهٔ دلیرانهٔ امام را دید، از سواران خواست تا پشت سر تیراندازان قرار گیرند. به تیراندازان نیز دستور تیراندازی داد. آنان حضرت را چنان تیرباران کردند که بدنش پوشیده از پیکان تیر شد و عقب نشست و آنان مقابل او ایستادند.[۶۲۴][۶۲۵][۶۲۶] عمر سعد به حسین (علیه‌السّلام) نزدیک شد. در این هنگام حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) از خیمه‌گاه بیرون آمد و با دید
ن این اوضاع، عمر بن سعد را خطاب قرار داد و فرمود: «وای بر تو‌ ای عمر؟ آیا ابا عبدالله (علیه‌السّلام) را می‌کشند و تو نگاه می‌کنی؟» عمر پاسخ زینب (سلام‌الله‌علیها) را نگفت. پس زینب (سلام‌الله‌علیها) خطاب به لشکر عمر بن سعد فریاد زد: «وای بر شما؛ آیا یک مسلمان میان شما مردم نیست؟» در این هنگام اشک از چشمان پسر سعد بر گونه‌ها و ریش‌های او جاری شد و از زینب (سلام‌الله‌علیها) روی برگرداند. [۶۲۷][۶۲۸][۶۲۹][۶۳۰][۶۳۱][۶۳۲] ← لحظات شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) آنقدر جنگید تا آنکه پیکر پاکش ده‌ها زخم برداشت و در حالی که از نبرد، ناتوان شده بود، ایستاد تا‌ اندکی بیاساید. در همان حال که ایستاده بود، سنگی آمد و بر پیشانی او خورد و خون از پیشانی‌اش جاری گشت. گوشه جامه را برگرفت تا با آن، خون از پیشانی‌اش پاک کند که تیر سه شعبه آمد و در قلب حضرت جای گرفت. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله.» آن‌گاه سر به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا، تو میدانی که اینان کسی را می‌کشند که در روی زمین، جز او پسر پیغمبری نیست. سپس تیر را گرفت و از پشت بیرون کشید. خون، همچون ناودان جاری شد.[۶۳۳][۶۳۴] دست خود را روی زخم گذاشت، چون پر از خون شد، به طرف آسمان پاشید؛ حتی یک قطره هم برنگشت. سپس بار دیگر دست روی زخم گذاشت. چون پر از خون شد، آن را به سر و صورت و محاسنش کشید و فرمود: به خدا سوگند، این‌گونه خون‌آلود خواهم بود تا جدم محمد را دیدار کنم و بگویم: ‌ای رسول خدا، فلانی و فلانی مرا کشتند.[۶۳۵] در این هنگام شمر در میان سپاهیانش ندا داد. چرا ایستاده‌اید؟ در بارهٔ او منتظر چه هستید؟ تیرها او را از پا افکنده است. به او حمله کنید، مادرتان به عزایتان بنشیند. به دنبال این فرمان، از هر طرف به امام حمله کردند. نخستین کسی که سراغ امام حسین (علیه‌السّلام) رفت، زرعة بن شریک تمیمی بود که بر دست چپ امام ضربه‌ای زد.[۶۳۶][۶۳۷][۶۳۸] عمرو بن طلحه جعفی هم از پشت سر بر شانهٔ حضرت ضربه محکمی زد.[۶۳۹][۶۴۰] صالح بن وهب یزنی هم با نیزه ضربتی بر تهیگاه امام وارد کرد. بر اثر این زخم‌ها و ضربت‌ها امام حسین (علیه‌السّلام) از اسب بر زمین افتاد. آن‌گاه از اطراف امام پراکنده شدند، در حالی که او گاهی با صورت روی زمین می‌افتاد و گاهی بر می‌خاست. در این حال سنان بن انس به او نزدیک شد و با نیزه ضربتی بر او زد که بر اثر آن امام نقش بر زمین شد. سنان به خولی بن یزید اصبحی گفت: سر او را از بدن جدا کن. خولی خواست این کار را بکند، اما دچار سستی شد و لرزه بر‌ اندامش افتاد. سنان به او گفت: خدا بازوانت را سست و دستانت را از بدن جدا کند. آنگاه سنان بن انس ایادی، که لعنت خدا بر او باد، از اسب پیاده شد و محاسن حسین (علیه‌السّلام) را گرفت و با شمشیر بر گلوی وی می‌زد و می‌گفت: «به خدا سوگند، سرت را از تنت جدا می‌کنم، در حالی که می‌دانم تو پسر رسول خدایی و از جهت پدر و مادر، برترین مردمان هستی». [۶۴۱] و سر مبارک امام را از تن جدا کرد و آن را به خولی داد. این در حالی بود که قبلاً زخم‌های متعددی با شمشیر بر آن حضرت وارد شده بود.[۶۴۲] در زیارت ناحیه می‌خوانیم: «هنگامی که بانوان حرم اسب تو را بدون سوار و با زین واژگون و یال پر از خون مشاهده کردند، از خیمه‌ها بیرون آمدند در حالی که ... بر صورت خود سیلی می‌زدند و نقاب از چهره‌ها می‌افکندند و به صدای بلند شیون می‌کردند و به سوی قتلگاه می‌شتافتند. در همان حال، شمر ملعون بر سینه مبارکت نشسته بود و محاسن شریفت را در یک دست گرفته و با دست دیگر با خنجر سر از بدنت جدا می‌کرد.» [۶۴۳][۶۴۴][۶۴۵][۶۴۶] امام سجاد هنگام اسارت در جمع کوفیان، در این‌باره می‌فرماید: «انا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات، من غیر ذحل ولا ترات، انا ابن من انتهک حریمه، وسلب نعیمه، وانتهب ماله، و سبی عیاله، انا ابن مَن قُتل صبرا؛ من علی فرزند حسین هستم که در کنار فرات، سربریده شد، بدون اینکه خونی از آنان ریخته باشد و قصاصی درباره او طلب داشته باشند. من فرزند کسی هستم که حریم او هتک شد و اموالش به تاراج رفت و خاندانش اسیر شدند. من فرزند کسی هستم که با زجر و شکنجه کشته شد.» [۶۴۷][۶۴۸][۶۴۹][۶۵۰][۶۵۱][۶۵۲] روضه شام غریبان [ویرایش] در واقعه خون‌بار و دردناک کربلا، حضرت زینب (علیهاالسّلام) حضوری فعّال و سازنده داشت، امّا آنچه به این حضور، جلوه دیگری می‌بخشد و آن را پُررنگ‌تر می‌سازد، نقش ویژه آن حضرت بعد از واقعه عاشورا در رهبری کاروان اُسرا است. شب یازدهم محرم را شب شام غریبان نام نهاده‌اند. در این شب، به گوشه‌ای از مصائب حضرت زینب کبرا (سلام‌الله‌علیها) بعد از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) اشاره می‌شود. دلیل این نام‌گذاری آن است که ایشان از این شب به بعد، پرستاری و اداره کاروان اسیران را بر عهده می‌گیرند و با ازخودگذشتگی، کودکان بی‌سرپرست و زنان بی‌
ربه دشمن سیاه شده است.» [۷۱۳] بعد از غارت و آتش زدن خیام آل الله، زینب کبرا (علیهاالسّلام) زنان و کودکان آواره را در خیمه‌ای جمع نمودند[۷۱۴] و به تفقد و نوازش کودکان پرداختند تا اینکه متوجه شدند که دو کودک از کودکان کاروان اهل‌بیت گم شده‌اند. [۷۱۵] لذا سراسیمه به جست‌وجو پرداختند و پس از مدتی، آن دو کودک را زیر بوته خاری یافتند که در آغوش هم آرمیده بودند. زینب (سلام‌الله‌علیها) خود را به آنان رساند ولی هر چه آنان را صدا زد، دید بیدار نمی‌شوند. آری، آن دو کودک بی‌گناه، از شدت مصیبت‌های وارده و ترس از غارت‌گری دشمن، جان باخته بودند.[۷۱۶] مؤلّف کتاب «معالی السبطین» چنین نقل کرده است: «شامگاه روز عاشورا دو طفل در اثر دهشت و تشنگی جان سپردند و چون زینب کبرا ( (سلام‌الله‌علیها) ) برای جمع عیال و اطفال جستجو می‌کرد، آن دو طفل را نیافت. بعد از جستجوی زیاد آن‌ها را در حالی که دست در گردن یکدیگر داشتند و جان سپرده بودند، پیدا کرد.» [۷۱۷] حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در شام تار غریبان، غریبانه دل را از هر آنچه غیرخدایی بود تهی کرده و با پیروی از نماز ظهر عاشورای برادر و امام خویش، در شبان‌گاه به نماز شب می‌ایستد و حماسه‌ای دیگر بر حماسه‌های کربلا می‌افزاید. حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) آن قدر ناتوان و خسته و مجروح شده بود که نتوانست ایستاده نماز بخواند و نماز شب را نشسته به جا آورد و با خدایِ خود به راز و نیاز پرداخت. [۷۱۸][۷۱۹][۷۲۰][۷۲۱][۷۲۲] ← عبور کاروان از قتلگاه بعد از ظهر روز یازدهم محرم عمر بن سعد و یارانش در حالی که اجساد بی سر و مطهر امام (علیه‌السّلام) و یارانش را بر روی زمین رها کرده بودند، بانگ الرحیل سر داده و امام سجاد (علیه‌السّلام) را با همان حال بیماری، زنان و دختران و خواهران و اطفال سالار شهیدان را که امانت‌های رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌و‌سلم) در میان امتش بودند در برابر دیدگان هزاران دشمن با رویی گشوده بر شترهای برهنه و بی‌جهاز سوار کردند و همانند اسیران در حالی که در اوج مصیبت و غم و‌اندوه به سر می‌بردند به سوی کوفه حرکت دادند. [۷۲۳][۷۲۴][۷۲۵][۷۲۶][۷۲۷][۷۲۸] به دستور عمر بن سعد سپاه کوفه کاروان اسرا را از میان قتلگاه عبور دادند، البته در برخی از منابع آمده که عبور اسرا از میان قتلگاه به درخواست خود اسرا بوده است. [۷۲۹] وقتی زینب (سلام‌الله‌علیها) از کنار قتلگاه برادرش می‌گذشت می‌گفت: «یا محمداه! یا محمداه! هذا الحسین بالعراء مرمل بالدماء مقطع الاعضاء. یا محمداه! و بناتک سبایا و ذریتک مقتله تسفی علیها الصبا! یا محمداه! یا محمداه!؛ این همان حسین است زیر آسمان قرار گرفته و به خاک و خون آغشته و اعضایش قطعه‌قطعه شده است. یا محمداه! دخترانت اسیر گردیده، فرزندانت کشته شده‌اند، باد صبا گرد و غبارش را بر آنان می‌گستراند! » پس هر دوست و دشمنی به گریه افتاد! به طوری که زنان صیحه زده بر صورت‌های خویش سیلی می‌زدند.[۷۳۰][۷۳۱][۷۳۲][۷۳۳][۷۳۴][۷۳۵] بر اساس نقل مقاتل و منابع دوست و دشمن از دیدن این ماجرا به گریه افتادند. [۷۳۶][۷۳۷][۷۳۸] امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: هنگام عبور از قتل‌گاه، وقتی پیکر چاک‌چاک و غرقه در خون برادر و عموها و پدر خود را دیدم که چگونه بی‌سر افتاده و زیر سُمّ اسبان پایمال شده‌اند، بسیار منقلب شدم و بغض گلویم را گرفت به حدّی که نزدیک بود جان خود را از دست بدهم. امّا وقتی عمّه‌ام زینب (علیهاالسّلام) متوجّه حال من شد، فرمود: «ما لی اراکَ تَجودُ بِنَفْسِکَ یا بَقیَّةَ جَدّی وَ اَبی وَ اِخْوَتی؟ فَقُلتُ: وکَیْفَ لااجْذَعُ و اَهْلَعُ وَ قَدْ اری سَیِّدی وَ اخْوَتی وعُمومَتی و وَلَد عَمّی وَ اَهْلی مُضَرَّجینَ بِدِمائِهِمْ مُرمَّلینَ بالعَراءِ مُسَلَّبینَ لایُکْفَنُونَ وَلا یُوارُونَ، وَلایَعْرجُ عَلَیْهِمْ اَحَدٌ؛ ‌ای یادگار جد و پدر و برادرانم! چرا با جان خود بازی می‌کنی و می‌خواهی جان خود را از دست بدهی؟» گفتم: چگونه با جان خود بازی نکنم و خود را از دست ندهم، در حالی که مشاهده می‌کنم مولایم، برادرانم، عموهایم، پسر عموهایم، و همه اعضای خانواده‌ام! در این بیابان به خاک و خون آغشته‌اند و بدن‌های آن‌ها برهنه و عریان روی زمین افتاده است و کسی آن‌ها را کفن نمی‌کند و به فکر دفن آن‌ها نیست.» [۷۳۹][۷۴۰][۷۴۱][۷۴۲][۷۴۳][۷۴۴][۷۴۵] زینب کبرا (علیهاالسّلام) به خوبی می‌دانست که بعد از سیّدالشهداء (علیه‌السلام) امام سجّاد (علیه‌السلام) است که وظیفه امامت امّت و بار سنگین ولایت بر دوش اوست، پس باید زنده بماند تا زمین از حجّت الهی خالی نماند. پانویس [ویرایش]   ۱. ↑ هادی‌منش، ابوالفضل، هودج خون، ص۱۵۳. ۲. ↑ خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۶۵.     ۳. ↑ تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، ج۳، ص۲۳۸.     ۴. ↑ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۴۶.     ۵. ↑
علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۶۳.     ۶. ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، مسار الشیعه، ص۱۸.     ۷. ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۶۶.     ۸. ↑ محلاتی، ذبیح‌الله، فرسان الهیجاء، ج۲، ص۱۴۰.     ۹. ↑ محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۱۰، ص۶۲.     ۱۰. ↑ نوری طبرسی، حسین، خاتمه مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۲۲.     ۱۱. ↑ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۲، ص۲۸۸.     ۱۲. ↑ بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۱، ص۴۹۵.     ۱۳. ↑ شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۶۶.     ۱۴. ↑ جزائری، سیدنعمت‌الله، ریاض الابرار فی مناقب الائمه الاطهار، ج۱، ص۱۸۹.     ۱۵. ↑ قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۳۷.     ۱۶. ↑ ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۴، ص۶۱.     ۱۷. ↑ بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۱، ص۹۱.     ۱۸. ↑ ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۴۸.     ۱۹. ↑ ابو‌الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۱۶.     ۲۰. ↑ ابن‌ حِبّان‌ بُستی، ابوحاتم محمد بن حبان، الثقات، ج۵، ص۳۹۱.     ۲۱. ↑ بغدادی، محمد ابن حبیب، المحبّر، ج۱، ص۵۶.     ۲۲. ↑ موسوی مقرّم، سیدعبدالرزاق، الشّهید مسلم بن عقیل (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۵۷.     ۲۳. ↑ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۳۴.     ۲۴. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۲.     ۲۵. ↑ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۳۶.     ۲۶. ↑ محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۳۶.     ۲۷. ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۳۹.     ۲۸. ↑ امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۸۴.     ۲۹. ↑ موسوی مقرّم، سید عبدالرزاق، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۴۵.     ۳۰. ↑ ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۳.     ۳۱. ↑ ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۰.     ۳۲. ↑ ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السلام)، ج۳، ص۲۴۲.     ۳۳. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۷۷.     ۳۴. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۷.     ۳۵. ↑ نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۲۴۱.     ۳۶. ↑ ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۴، ص۲۱۳.     ۳۷. ↑ ابن عساکر، علی بن حسن، ترجمه الامام الحسن، ج۲، ص۳۰۲.     ۳۸. ↑ شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲۷، ص۲۳۱.     ۳۹. ↑ ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۴، ص۹۱.     ۴۰. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۸.     ۴۱. ↑ ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۵۲.     ۴۲. ↑ خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۶۵.     ۴۳. ↑ تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، ج۳، ص۲۳۸.     ۴۴. ↑ محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۱۸۴.     ۴۵. ↑ ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۴، ص۲۱۳.     ۴۶. ↑ ابن عساکر، علی بن حسن، ترجمه الامام الحسن، ج۲، ص۳۰۲.     ۴۷. ↑ ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۵۲.     ۴۸. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۸.     ۴۹. ↑ ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۶.     ۵۰. ↑ ابن‌ حِبّان‌ بُستی، ابوحاتم محمد بن حبان، الثقات، ج۲، ص۳۰۷.     ۵۱. ↑ سید ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطّفوف، ص۱۰۹.     ۵۲. ↑ ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۳.     ۵۳. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۷۸.     ۵۴. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۵.     ۵۵. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج‌۲، ص۸۰.     ۵۶. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۵، ص۳۴۹.     ۵۷. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۸۰.     ۵۸. ↑ محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۲۱۲.     ۵۹. ↑ بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۱، ص۴۸۱.     ۶۰. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۹.     ۶۱. ↑ موسوی مقرّم، سید عبدالرزاق، الشّهید مسلم بن عقیل (علیه‌السّلام)، ص۱۲۹.     ۶۲. ↑ سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ص۲۱۹.     ۶۳. ↑ ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۶۶.     ۶۴. ↑ ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۲۴.     ۶۵. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۶.     ۶۶. ↑ ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۴۲.
پناه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) را گردآورد و از آنان در برابر دشمن پاسداری نمود. ← زمینه‌سازی برای قیام عملکرد حضرت زینب (علیهاالسّلام) بعد از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) به خاطر امتیازاتی از قبیل: وقت‌شناسی، عقل و تدبیر، فصاحت و بلاغت، شجاعت و شهامت و... تأثیر بسزایی داشت و تحوّلات عظیمی به وجود آورد. ازجمله کارهای مدبّرانه و توأم با سیاست و کیاست حضرت زینب (علیهاالسّلام) این بود که، شخصی را فرستاد تا از یزید (لعنةالله‌علیه) بخواهد اجازه عزاداری و ماتم به آن‌ها بدهد. [۶۵۳][۶۵۴][۶۵۵][۶۵۶][۶۵۷][۶۵۸] این عزاداری‌ها در ابتدای امر ازنظر دشمنان بی‌اهمیت جلوه می‌کرد، چون اگر از اوّل احساس خطر می‌کردند جلوگیری می‌نمودند، امّا همین کارها در واقع زمینه‌ساز قیام و انقلاب مردم، علیه قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) و تحقّق بخشی از اهداف عالیه سیدالشهداء (علیه‌السلام) بود. تا آنجا که وقتی یزید ملعون شنید مردم بر قاتلان حسین (علیه‌السلام) نفرین می‌کنند، با شمر و همراهانش با خشونت برخورد کرد و گفت: «و اللّه ِ! قَدْ کُنْتُ ارضی مِنْ طاعَتِکُمْ بِدونِ قَتْلِ الْحُسیْنِ لَعَنَ اللّه ُ بْنَ مَرْجانَة!؛ سوگند به خدا! که از اطاعت شما بدون قتل حسین (علیه‌السلام) راضی بودم. لعنت خدا بر پسر مرجانه که به چنین امر شنیعی اقدام کرد.» سپس اسباب سفر اسرا به مدینه را مهیّا نمود. [۶۵۹][۶۶۰][۶۶۱][۶۶۲] ← حمله به خیام از حوادث بسیار تکان‌دهنده در غروب عاشورا، سوزاندن خیمه‌های آل رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود. این صحنه جان‌سوز در شرایطی اتفاق می‌افتاد که بدن‌های پاره‌پاره امام مظلومان و یاران ایثارگر و شهیدش در بیابان رهاشده و قبل از آن خیمه‌ها غارت‌شده بودند. [۶۶۳][۶۶۴][۶۶۵][۶۶۶][۶۶۷][۶۶۸][۶۶۹][۶۷۰] دشمنان در تاراج خیمه‌های خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نور چشم زهرای بتول (علیهاالسّلام)، بر هم پیشی جستند، [۶۷۱] تا جایی که خلخال از پای فاطمه دختر خردسال امام حسین (علیه‌السّلام) ربودند، [۶۷۲][۶۷۳] و حتّی روبندها و چادر زنان و دختران را از آن‌ها کشیدند و به یغما بردند.[۶۷۴][۶۷۵][۶۷۶][۶۷۷][۶۷۸][۶۷۹][۶۸۰][۶۸۱][۶۸۲][۶۸۳][۶۸۴][۶۸۵][۶۸۶][۶۸۷][۶۸۸][۶۸۹][۶۹۰][۶۹۱] پس از غارت خیمه‌ها، عده‌ای از سربازان ابن‌زیاد شعله‌هایی از آتش آوردند و یکی از آن‌ها فریاد می‌زد: «اَحْرِقُوا بُیُوتَ الظَّالِمِینَ؛ سراپرده ظالمین را بسوزانید.» [۶۹۲][۶۹۳][۶۹۴][۶۹۵][۶۹۶] در حالی که خیمه‌ها به سرعت می‌سوخت و خاکستر می‌شد، حضرت زینب (علیهاالسّلام) در مقابل رفتارهای ناجوان‌مردانه و وحشیانه کافران یزیدی، به امام حی زمان خویش حضرت زین‌العابدین (علیه‌السّلام) مراجعه می‌کند و از ایشان چاره‌جویی می‌نماید. امام سجاد (علیه‌السّلام) که با حالت نزار و بیمار در خیمه‌ای در حال سوختن حضور داشتند، می‌فرماید: «علیکنّ بالفرار.» [۶۹۷][۶۹۸][۶۹۹][۷۰۰] علامه مجلسی (رحمة‌الله‌علیه) به نقل از فاطمه صغرا (سلام‌الله‌علیها)، دختر امام حسین (علیه‌السّلام) می‌نویسد: «دیدم سواری به سوی من می‌آید، با سرعت از آن جا گریختم ولی او به طرف من آمد و به یک باره ضربه سنگین ته نیزه را بر کتف خود احساس کردم و با صورت به زمین افتادم....» [۷۰۱][۷۰۲][۷۰۳][۷۰۴] امام سجاد (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «به خدا سوگند! هیچ‌گاه به عمّه‌ها و خواهرانم نظر نمی‌کنم، جز اینکه گریه گلویم را می‌گیرد و یاد می‌کنم آن لحظات را که آن‌ها از خیمه‌ای به خیمه دیگر می‌گریختند و منادی سپاه کوفه فریاد می‌زد که خیمه‌های این ستمگران را بسوزانید.» [۷۰۵][۷۰۶][۷۰۷][۷۰۸][۷۰۹][۷۱۰][۷۱۱] ← آواره‌گی اهل خیام حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) وظیفه پاسداری از کودکان یتیم و پرستاری از امام سجاد (علیه‌السّلام) را بر عهده داشت. وی مراقب جان کودکان و دختران بود تا در تاخت و تاز دشمن برای غارت خیمه‌ها، آسیبی به آن‌ها نرسد. همه به او پناه می‌بردند و از ستم دشمنان شکایت می‌کردند. مصیبت روز عاشورا هرچند بسیار سنگین بود و گران، ولی زینب (سلام‌الله‌علیها) همچون کوهی استوار در برابر دشمنان ایستادند و خم به ابرو نیاوردند. وی از یک سو به نگهبانی کودکان یتیم و گردآوردن زنان و دختران همّت گماشت؛ و از دیگر سو به جمع آوری گمشدگان در بیابان مشغول شد. حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) با سپر قرار دادن خویش، از ضرب و شتم کودکان ممانعت می‌نمود و از ضربِ تازیانه، پیکرش می‌سوخت. به همین جهت بدن ایشان در اثر ضرب تازیانه‌ها کبود شده بود[۷۱۲] چنان که در کلامی به سیدالشهدا (علیه‌السّلام) چنین می‌فرمایند: «یَابْنَ اُمِّی لَقَدْ کَلَلْتُ عَنِ الْمُدَافِعَةِ لِهَؤُلاَءِ النِّسَاءِ وَالاَْطْفَالِ وَ هَذَا مَتْنِی قَدْ اُسْوِدَ مِنَ الضَّرْبِ؛ ‌ای پسر مادرم! از دفاع و نگهداری این کودکان و بانوان در برابر دشمن درمانده شده‌ام و این کمر و بازو یا چهره من است که بر اثر ض