eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
83 عکس
8 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرم نذر تو کرده است مرا اربابم طفل بودم به بغل ذکر ترا یادم داد عسل عشق ترا ریخت به کامم با شیر لذت بردن نامت به خدا یادم داد تربت کرببلای تو زبانم وا کرد معنی عشق نه تنها , که دوا یادم داد با ارادت همه دم عکس حرم میبوسید قتلگاه و حرمت خون خدا یادم داد به تنم جامه نه از بهر تو سقا میکرد روضه می خواند غم کرببلا یادم داد رو به سمت حرمت صبح, زیارت میخواند با توسل به شما ذکر و دعا یادم داد یاد سقای حرم بود و آبی که نخورد از علمدار تو میگفت وفا یادم داد اشک میریخت لب خشک مرا میبوسید یاد ششماهه ی تو وا عطشا یادم داد یاد میکرد از آن واقعه ی عاشورا واژه ی صبر به طوفان بلا یادم داد اشک میریخت و میگفت غریب است حسین ع به لبم بردن این ذکر ترا یادم داد ✅اثر خلیلی کاوه
🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 مناجات محرمی با امام زمان عج در شب اول محرم 💢 پهن شد سفره دل، بوی خدا آمده است به تن شاه و گدا رخت عزا آمده است در و دیوار حسینه چرا گریان است ؟ نکند فاطمه در روضه ما آمده است ؟ ده شب و روز همه سینه زنان سیرابند فصل آب آوری شاه وفا آمده است مژده ای می رسد از پنجره فولاد رضا سوی ما تذکره کرببلا آمده است کوچه سینه زنی ارث شهیدان برماست روزی ما زعطای شهدا آمده است دم ای اهل حرم باز بگیرد ناظم حضرت ام بنین با قد تا آمده است ذهن درگیر سوالی است دوباره امسال ارمنی در وسط روضه چرا آمده است ؟ بیست روز است ز دروازه شهر نیرنگ ناله کوفه میا کوفه میا آمده است ✅محمد حسین رحیمیان
🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ♻️مکشوف♻️ 💢 خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا ... 💢 وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا آنقدر بد دیدم که در باور نیاید در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم گفتم به طوعه تا که پشت در نیاید سوگند خوردم در مدینه بعدِ زهرا خانومِ خانه پشتِ در دیگر نیاید دیر است اما کاش می شد تا عقیله شهرِ تنور و خار و خاکستر نیاید بر پُشتِ دستم می زنم دیدی چه کردم هرکس بیاید مادرِ اصغر نیاید ای کوفه باتو آرزویم رفت از دست بی آبروها آبرویم رفت از دست در کوچه ها بر خاکها رویم کشیدند در را شکستند و به پهلویم کشیدند در پیشِ زنهاشان غرورم را شکستند با پا زدنهاشان غرورم را شکستند از بس که زخمم می زدند از حال رفتم بینِ جماعت بودم و گودال رفتم عمامه ی من را که غارت کرد نامرد با نیزه ای آمد جسارت کرد نامرد دو کودکم دیدند بر جانِ من اُفتاد دو کودکم دیدند دندانِ من اُفتاد طفلانِ من دیدند طفلانت نبینند آقا جسارت را به دندانت نبینند با سنگهای خود سرِ من را شکستند انگشتِ بی انگشترِ من را شکستند 🔹🔹 ای کاش می شد لحظه ی آخر  نیاید یا ساربان دنبالِ انگشتر نیاید وای از دلِ زینب چه می آید سرِ او وقتی که انگشتر زِ دستت در نیاید یا لااقل دنبالِ این هشتاد خانوم نامحرمی با خیزرانِ تَر نیاید بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است هرکس بیاید کاشکی مادر نیاید ✅حسن لطفی
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷 💢 مناجات محرمی با امام زمان عج در شب جمعه شب زیارتی ارباب 💢 دستِ ما گیر كه در ورطه‌ی غم می‌اُفتیم یادِ ما باش كه ما یادِ تو كم می‌اُفتیم باید این‌جا بنشینیم كه ما را بخرند گریه كن، گریه وگرنه ز قلم می‌اُفتیم لطفِ چشمانِ ترِ مادرمان بود اگر كه درِ خانه‌ی اربابِ كَرَم می‌اُفتیم ریشه‌ی ما همه در خاكِ حسینیه‌ی توست دستِ ما نیست كه در پایِ عَلَم می‌اُفتیم می‌زنیم آنقدر از عشق بر این سینه كه باز مثلِ گیسویِ تو بر شانه‌ی هم می‌اُفتیم تا نفس هست حسین است، حسین است، حسین حق بده پیشِ تو هر نیم‌قدم می‌اُفتیم مادر افتاد زمین تا كه نیوفتیم از پا تا بگوئیم فقط بینِ حرم می‌اُفتیم تا شنیدیم كه بر رویِ كمر دست گذاشت در ورودیِ حرم با قدِ خم می‌اُفتیم ✅حسن لطفی
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ♻️ مکشوف♻️ 💢چقدر حرمله دور و برِ من می‌چرخد 💢 میدَرد داغِ تو هر لحظه گریبانِ مرا کاش خاموش کُنی سینه‌ی سوزانِ مرا خنده کردند در این شهر همین که گفتم: برسانید به او حالِ پریشانِ مرا آتش از بام سرم ریخت که گیر اُفتادم شعله سوزاند میانِ همه مژگانِ مرا زجر اینجا به لبم زد که نگویم برگرد ریخت در کاسه‌ی آبی دو سه دندانِ مرا مثل زینب دو پسر داشتم و حالا نَه حیف نشنید کسی هِق هِقِ طفلانِ مرا آه بر حنجرشان بوسه زدم وقتِ وداع گریه کردیم  ببین خیسیِ دامانِ مرا تازه فهمیده‌ام آقا که جگر یعنی چه من ندیدم تو بگو داغِ پسر یعنی چه در هوایت دلِ نامه‌بَرِ من می‌چرخد باز دنبالِ تو چشم ترِ من می‌چرخد میرسی بر سرِ یک نیزه و می‌بینی که می‌شود دست به دست و سرِ من می‌چرخد یک نفر بُرده زره پیرهنم هست بگو چقدر حرمله دور و برِ من می‌چرخد داد انگشترم و در عوض‌اش تیر خرید حال دستِ همه انگشترِ من می‌چرخد می‌زنند بر دو سه تا میخ گره مویم را رویِ قناره زِ بس حنجر من می‌چرخد بند بر پا زده از پا بدنم می‌گردد می‌خورَد هِی به زمین پیکرِ من می‌چرخد وای با خواهرِ تو دخترِ تو همسرِ تو بین بازارچه‌ها دخترِ من می‌چرخد داد از عاقبتِ پیرهنت در گودال کاش می‌شد که نچرخد بدنت در گودال ✅حسن لطفی
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷 💢 مناجات با امام زمان صلوات الله عليه در شب دوم محرم -ورود كاروان به کربلا 💢 چه مي شود كه سرانجام، آن زمان برسد و قطره نيز به درياي بيكران برسد محرم است بيا تا كه چشم مرده ما براي گريه در اين روضه ها به جان برسد چقدر نزد تو با آبروست دستي كه براي خرجي اين ماه بر دهان برسد شبيه فاطمه خوشحال مي شوي وقتي براي مجلس جد تو ميهمان برسد به كربلاي شب دومت ببر ما را خبر رسيده قرار است كاروان برسد به عرش مي رسد آقا صداي ناله ي تو اگر به روضه ي گودال، روضه خوان برسد حسين آمده و راس او قرار شده به شمر و حرمله و خولي و سنان برسد ✅محمدعلي بياباني
♻️ مکشوف♻️ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷 💢 تمامِ عمر به لب داشت که خدا نکند 💢   به آه ، دود دلش را به آسمان می‌داد به سینه میزَد و تنها سری تکان می‌داد شنید کرببلا....چشمِ او سیاهی رفت فقط به این تنِ بی جان،حسین جان می‌داد تمامِ عمر به لب داشت که خدا نکند تمام عمر در این راه امتحان می‌داد غبار بود و عطش بود و خار و دلشوره تمامِ دشت فقط بویی از خزان می‌داد به آهی از جگرش قافله به هم می‌ریخت دلِ شکسته غمش را به کاروان می‌داد نکاه کرد به مَشک و عَلَم خدا را شُکر نگاه کرد کنارش علی اذان می‌داد یکی به دوش عمو و یکی به آغوشش یکی نشسته و گهواره را تکان می‌داد برای بردن اصغر غزالها جمع اند رباب کودک خود را به این و آن می‌داد سه ساله چادر او می‌کشید عمه ببین سه ساله گودیِ گودال را نشان می‌داد سپاه آنطرف اما دلش چه می‌لرزید اگر تکان به سرِ نیزه‌اش سنان می‌داد رسید شامِ دهم مَحرمی نبود ، ای کاش به دخترانِ یتیمش کسی امان می‌داد برایِ آنکه حرامی به کودکی نرسد شکسته قامت او ، بویِ خیزران می‌داد برای آنکه ببوسد برادرش را باز تمامِ قوتِ خود را به زانوان می‌داد امان نداد به او تازیانه ور نه خودش عقیقِ خونیِ او را به ساربان می‌داد 🔹🔹 میانِ شام به پیشش کنیزِ خود را دید کسی که داشت به خانم دو تکه نان می‌داد ✅حسن لطفی
♻️ مکشوف♻️ لطافتی♻️ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 خیمه نَزَن که این بیابان خُـوف دارد 💢 از این بیابان بوی غم می آید آری دارد صـدایِ مـادرم می آید آری مادر برایِ تو گرفتـه روضـه برگرد یک دشت می بینم پُر از سَرنیزه برگرد زانو زَده عـباس پیـشِ پایِ مَرکـب دستِ علی اکبر گرفته دستِ زینب شکرِ خدا دور وُ بـَرم نامحرمی نیست حالا که تو هستی کنارِ من غمی نیست خیمه نَزَن که این بیابان خُـوف دارد شک دارم اینجا قطره ای باران ببارد باران بیاید جایِ آب از آسـمانها.... سنگ است وُ تیر وُ نیزه وُ زخمِ زبانها این درد وُ دلهایِ عجیبِ تو مرا کُشت دیگر نگو از خنجـرِ کُندی که از پشت... پیشِ دو چشمِ من رویِ سَر می نشیند یا شعله ای که رویِ معجـر می نشیند تا دارد آن مادر به سینه شیر برگرد تا طفـلِ گـهواره نخورده تیر برگرد دیگر نگو از قاسم وُ سُمهایِ مَـرکب ازجسمِ صد چاک وُ تلاطُمهایِ زینب از مشک وُ چشم وُجسم وُقلبِ چاک خورده از دستهایِ غرقِ خـونِ خاک خورده چیزی نگو از اِزدحـام کُـنجِ گودال از غـارت پیراهنـی وُ آهِ اَطـفال برگرد تا پایِ سَرت سیـلی نخوردم دیگر نخوان روضه...نگو گودال...مُردم این بی قَراری می کُشَد اهلِ حرم را برگـرد تا دُزدی نَبُـرده معجـرم را حال وُ هوایِ روضه هایِ تو عجیب است ندبه نوایِ راوی اَمَـن یُجیـب است ✅ حسین ایمانی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 مناجات محرمی با امام زمان عج در شب دوم محرم 💢 به سویِ ما اگر از سویتان نگاهی هست برایِ گریه ی مان حالِ روبراهی هست "تنت به نازِ طبیبان نیاز مند و مباد" تو گریه می کنی آنقدر که نگاهی هست به تکیه آمده ام تا به عرش تکیه کنم همینکه بیرقتان هست تکیه گاهی هست لباس مشکیِ مان رو سفیدمان کرده گذشت عُمر و غمی نیست این سیاهی هست چه داشتیم که ما را خرید مادرتان در این بساط کمی اشک هست و آهی هست به سوی کرببلا ایستاده می میرم هزار شکر که در سینه قبله گاهی هست حسین گفتم و زینب حرم به ما بخشید همیشه لطفِ شما هست و سر پناهی هست گَهی به سویِ مدینه گَهی به کربُبلا ببین که محملِ زینب سرِ دو راهی هست "بیا مدینه رویم"بهانه اش این بود میانِ قافله ام طفلِ بی گناهی هست ✅حسن لطفی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶
🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 مناجات با امام زمان عج در روز دوم محرم 💢 اگر تو آه کشی خشک و تَر نمی‌ماند اگر تو گریه کنی که جگر نمی‌ماند بیا و آه مَکش با حرارتِ جگرت که از مجالسِ روضه اثر نمی‌ماند نفَس بزن که نفسهای آخرم برسد که بی تو این نَفَس مختصر نمی‌ماند چنان شکسته شدی که شبیه زهرایی که چون تو دست کسی بر کمر نمی‌ماند لباسِ مشکی‌مان را فقط کفن بکنید برای ما که از این بیشتر نمی‌ماند مدافعان حرم سمت تو به سر رفتند برایِ حامیِ زینب که سر نمی‌ماند به دردِ آخرتِ ما نخورد جز گریه که هیچ چیز چو اشکِ سحر نمی‌ماند غنیمت است نشستن میانِ این روضه که عمر می‌رود و اینقدر نمی‌ماند هر آنچه خرج کنی صد برابرش بِبَری در این معامله حرف ضرر نمی‌ماند تمامِ حاجت ما را نگفته زهرا داد که مادر از دلِ ما بی خبر نمی‌ماند رسید قافله و خواهری پیاده نشد به گریه گفت که زینب دگر نمی‌ماند  نگاه کرد به اکبر :حسین جانِ علی به جانِ تو که زِ باغَت ثمر نمی‌ماند اگر پدر برود می‌شود پسر باشد اگر پسر برود نه  پدر نمی ماند ✅حسن لطفی۱۳۹۶ 🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 صلی الله علیک یا اباعبدالله 💢 شده ام سخت طرفدار اباعبدلله نوکر ساده دربار اباعبدلله کاش با اه دل و قطره ی اشکم بشوم باعث گرمی بازار اباعبدلله مادرش فاطمه با مهر نگاهم کرده شده ام سینه زن و یار اباعبدلله ما زهیریم همه،ختم به خیریم همه همه هستیم بدهکار اباعبدلله کوچه در کوچه به دنبال غمش می گردم شده ام پرچم سیّار اباعبدلله روضه ی روح نوازش شده ارامش من تکیه گاهم شده دیوار اباعبدلله نام ما نیست در ان حدّ خریداری او تا خدا هست خریدار اباعبدلله نام ما را بنویسید شب جمعه ی بعد ای خدا در صف زوّار اباعبدلله ✅حسن کردی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶
🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 مناجات با امام زمان(عج) در شب سوم محرم 💢 برای شانه‌ی اُفتاده‌ام پَری بدهید دلِ شكسته‌ی ما را به دلبری بدهید محبتی بكنید و مرا حرم ببرید نشان راه به چشم كبوتری بدهید كجاست خیمه‌ی سبزت؟ مسافرم برگرد برای درکِ شما كاش باوری بدهید شنیده‌ایم كه شب پای روضه‌ها هستی برای آنکه بنالیم حنجری بدهید چقدر مثل شما می‌شویم با گریه به چشم ما هم از آن مهر مادری بدهید برای شور گرفتن بهشت هم تنگ است چه می‌شود كه به ما جای بهتری بدهید نمی‌رود به خدا جای دور جان شما اگر براتِ حرم را به نوكری بدهید خبر رسیده خرابه شكسته‌ای می‌گفت: چه می‌شود كه به ما چند روسری بدهید ✅حسن لطفی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 مناجات با امام زمان عج در شب سوم محرم 💢 زودتر آمدهام زودتر احسان بکنی اول صبح نگاهی به گدایان بکنی باز هم مثل همیشه شدهام مهمانت رسم این است پذیرائی مهمان بکنی روحِ من از بدنم، جانِ تو بیمارتر است آمدم گریه کنم تا که تو درمان بکنی بی‌تو در زندگی ما اثری از دین نیست باید این بار مرا از نو مسلمان بکنی آنقدر مردم این شهر به تو بد کردند تا که مجبور شدی رو به بیابان بکنی تا نمردم برس و داغ به قلبم نگذار نکند نام مرا مرده‌ی هجران بکنی بارم افتاد زمین از تو خجالت‌زدهام می‌شود لطف به این سر به گریبان بکنی؟ روضهی عمه به پا شد نظری کن آقا دیده را باید از این مرثیه گریان بکنی دختری گمشده از گم‌شدنش میترسد کمکی کاش به این طفل هراسان بکنی گریه میکرد به چشمان ترش خندیدند به کبودی روی بال و پرش خندیدند ✅سید پوریا هاشمی 🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 مناجات با امام حسین علیه السلام در شب سوم محرم 💢 مارا کشانده اند به میخانه حسین تا مستمان کنند ز پیمانه حسین پروا نمیکنیم از آتش، حسین هست آتش حرام گشته به پروانه حسین دست تو سر پرستی ما را سپرده اند ما را گذاشتند دم خانه حسین «حب الحسین اجننی» ای عاقلان شهر یعنی شدیم ما همه دیوانه حسین نام رقیه است که "باب الحسین" ماست سوگند میخوریم به دردانه حسین... ... جان همان سه ساله مرا کربلا ببر منعم مکن بخاطر ریحانه حسین ✅آرش براری 🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 مناجات با امام حسین علیه السلام در شب سوم محرم گریز به روضه حضرت رقیه (س) 💢 در سینه، نیتم همه اش نذر تو حسین حالِ عبادتم همه اش نذر تو حسین خرده فروش نیستم و عمده می دهم یکجا محبتم همه اش نذر تو حسین روزِ ازل خدا گل من را که می سرشت بنوشته قسمتم همه اش نذر تو حسین تا زنده ام برای شما سینه می زنم نیرو و قوتم همه اش نذر تو حسین از لطف مادرم همه عمرم فقط شده این جمله عادتم: "همه اش نذر تو حسین" مادر، پدر، برادر و خواهر، قبیله ام این جان و ثروتم همه اش نذر تو حسین فرموده است پیر جماران به عالمی: ارکان نهضتم همه اش نذر تو حسین در اوج روضه، گاه فقط آه می کشم این آه حسرتم همه اش نذر تو حسین 🔹🔹 کنج خرابه بغض گلویش گرفت و گفت: این اوج غربتم همه اش نذر تو حسین مویم به یاد زلف تو بابا سپید شد غرق شباهتم... همه اش نذر تو حسین هر ضلع و هر وجب ز تنم درد می کند دردِ مساحتم همه اش نذر تو حسین لکنت زبان گرفته ام از بعدِ... بگذریم اصلا فصاحتم همه اش نذر تو حسین گفتم گله کنم ز تو اشکم امان نداد خوردم شکایتم... همه اش نذر تو حسین ✅محمد جواد شیرازی 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 در مدح و منقبت حضرت رقیه سلام الله علیها 💢 وارث اجلال زهرا یک سه ساله دختر است نام نیکش در زبان عاشقانش ازبر است اسم زیباش رقیه  بنت اربابم حسین در نجابت ،در صلابت فاطمه ی دیگر است بند قلب زینب است و نور چشمی بر حسین از ازل این نازدانه سرفراز مادر است این سه ساله قهرمان فاتح بود در قصر شوم یارقیه بر من عاشق چو شوری در سر است پرچم نصر و من الله را بزد بر کاخ دل ملک دل تسخیر شد،این نوکری زیباتر است بعد عاشورا همه دست بسته بودندو اسیر مثل زینب بر تمام کودکان او رهبراست قصر دشمن کرده ویران با سپاه آه خود چون حسین در شام او هم درشجاعت برتر است درقیامت عاشقانش را شفاعت میکند گر شفاعت او کند بر عاشقان شیرین تر است مثل زهرا صورتش سیلی بخورد این نازنین هیچ نگفت قاتل که این طفل سن و سالش کمتر است باب بیت فاطمه سوخت،خیمه این هم بسوخت شان و جاه این سه ساله از ملک والاتر است در دمشق ان کوکب زیبای زینب کرد افول در سپهر عصمت عالم زیبا اختر است ما همه در کوی او همچون گدا هستیم و لیک یا رقیه در سرایت این"خدایی"نوکر است  ✅ خدایی 🔷🔶🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 در مدح و منقبت حضرت رقیه سلام الله علیها 💢 تاب و تبم، ذکر لبم هر دم رقیه است زیباترین نامِ در این عالم رقیه است از فتنه های این زمانه در امانم تا آن زمان که محور دینم رقیه است مثل علی و فاطمه، مانند زینب بر رازهای آسمان محرم رقیه است آب دهانش برکت آب است و نور است نور فرات و کوثر و زمزم رقیه است در عین وحدت کثرت از توحید دارد هم فاطمه هم زینب است و هم رقیه است هرجا که پرسیدند بنده صاحبت کیست؟ گفتم همان که دوستش دارم، رقیه است اصلا نپرس این اطعمه از جانب کیست روزی رسان حضرت مریم رقیه است در وادی عشق و جنون تحقیق کردم گشتم جهان را مرجع اعلم رقیه است عمری است در قلبم نشاندم رایةِ عشق عمری است ذکر روی این پرچم رقیه است می بینی ای منکر قیامت که بیاید رب تمام عالم و آدم رقیه است مدیون او هستم اگر که گریه کردم بانی اشک و رازق ماتم رقیه است از این طرف بر زخم او مرهم حسین است از آن طرف بهر پدر مرهم رقیه است درهم شده مویش ولی خیلی کریمه است آن کس که ما را می خرد درهم رقیه است یک جمله می گویم برای روضه کافی است تنها سه ساله پیرِ قامت خم رقیه است ✅محمدجواد شیرازی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢دخترى كه به غيرِ دوش عمو جاى ديگر نبوده او جايش 💢 همه جا از غبار آكندست همه جا بوى خاك پيچيده همه جا از سكوت شد لب ريز دخترى روى خاك خوابيده - به نظر خسته مى رسد انگار گريه هايش رمق از او برده صورت و پلك او ورم كرده حق بده!دخترك كتك خورده - دخترى كه به غيرِ دوش عمو جاى ديگر نبوده او جايش روضه سر بسته مى شود جان سوز جاى سالم نمانده بر پايش... - رعشه اى بين بازويش دارد بدنش هى مدام مى لرزد هر زمان ناله مى زند...بابا همه ى شهر شام مى لرزد - باورش نيست اين همه توهين دختر شاه و اين جسارت ها؟ چند ولگردِ بى ادب دورش غم او خيمه ها و غارت ها.... - حق بده قد كمان اگر گشته پدرش رفته...او عزا دار است دخترى كه به عرش جايش بود بر زمين روى خاك آواره ست ✅آرمان صائمى ۱۳۹۶ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 قول دادم به خودم پیش تو هِق هق نکنم ... 💢 ای قرار دل دُردانه... کمی می خندی؟! گیسویم را بزنم شانه کمی می خندی؟! قول دادم به خودم پیش تو هِق هق نکنم نزنم حرف غریبانه کمی می خندی؟! تو که از راه رسیدی دردها یادم رفت جان من...گوشه یِ ویرانه کمی می خندی؟! سر بازار که گفتـند کنیـزم...گفتـم که تو می آیی و شاهانه کمی می خندی هرچه جارو زده ام خـاک دوباره دیدم آب و جارو نشود خانه؟! کمی می خندی چه بلایی به سرت آمده ؟!دندانی نیست... خیزران خورده...به دردانه...کمی می خندی؟! زیر پای تو که نـَه...زیر سرت فرش شود این موی سوخته...جانانه...کمی می خندی؟! خنده ات با همه یِ شهر تـفاوت دارد ندبه یِ عشق...غریبانه...کمی می خندی ✅حسین ایمانی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
♻️ مکشوف♻️ 🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶 💢آرامتر سه ساله‌ی خود را بغل بگیر... 💢 دردِ غروب گریه‌ی ما را بلند کرد این گریه آهِ طشتِ طلا را بلند کرد در خواب ناز بودم و من را صدا نزد در بین خواب بودم و پا را بلند کرد در راه کار زجر فقط این دو کار بود یا پشت دست یا که صدا را بلند کرد همسایه‌ی یهودی ما صبح تا غروب هنگام پخت بویِ غذا را بلند کرد او را شناخت عمه به گودال دیده بود وقتی که پیرمرد عصا را بلند کرد این خون تازه  رنگِ حنای مرا که بُرد عمه گریست تا کفِ پا را بلند کرد دیدی میان مجلس نامحرمان شام طفلت نشست و دست دعا را بلند کرد از من گرسنه‌تر که رباب است عمه جان آنجا کباب بعد کباب است عمه جان شانه نکش به موی سرم می‌خورد گره با خارهای دور و برم می‌خورد گره "خیلی یواش"لاله‌ی خود را بغل بگیر آرامتر سه ساله‌ی خود را بغل بگیر گلبرگ‌های لاله کبودی ندیده بود این دخترِ سه ساله یهودی ندیده بود پا را گذاشت روی پرِ من پرم شکست نوشید آب و کاسه‌ی آنهم سرم شکست زنجیر را که بست النگوی من کشید زنجیر را گشود به پهلوی من کشید از لابه لای گیسوی من خار را بکِش من خورده‌ام به در نوکِ مسمار را بکِش خوردم زمین و دختر شامی نگاه کرد بال و پرم که سوخت حرامی نگاه کرد حتی به یک سلام محلم نمی‌دهند این دختران شام محلم نمی‌دهند اصلا صدا کنند مرا هم ،  نمی‌روم من جز به روی دوش عمویم نمی‌روم عمه به گریه گفت که راضی نمی‌شود با زخمهای آبله بازی نمی‌شود دیدم که باز هدیه‌ای از خود گرفته بود عمه برام جشن تولد گرفته بود باید کشید پارچه از  روی این طبق بوی تنور می‌رسد از بوی این طبق بابا رسیده پاره گلو روی دامنم عمه چقدر ریخته مو روی دامنم این هدیه خوب گریه‌ی ما را بلند کرد این زخم چوب گریه‌ی ما را بلند کرد ✅ حسن لطفی 🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢هر که دارد هوس زینبیـّه بسم الله... 💢 کنجِ ویرانه گُـلِ فاطمه غوغا کرده شام را با دوسه خط روضه چه رسوا کرده لبِ دردانه یِ اربابِ کـَرَم باز شده آسمانها هوسِ روضه یِ زهرا کرده روضه خوان نامِ شما را به لبش آورده گِـرِه پشتِ گِـرِه از کارِ همه وا کرده شک ندارم که اگر خیمه نشینِ تو شدم سندِ نوکـری ام فاطمه امضاء کرده مُرده دل بودم و تا نامِ تو آمد به لبم دمِ عیسی صفتِ تو دلم احیاء کرده افتخارم شده سربازی تو چون ارباب... پاسداری حـرم مَنصب سقا کرده هر که دارد هوس زینبیـّه بسم الله ندبه خوان نام تو را برده و نجوا کرده ✅حسین ایمانی 🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ♻️ مکشوف♻️ 💢هر بار خوابش برد از روی شتر افتاد💢 زانو بغل کرده ولی انگار خوابیده یا از نفس افتاده یا اینبار خوابیده بر خشت خوابیدن برایش کار سختی نیست طفلی که تا دیشب به روی خار خوابیده هر بار خوابش برد از روی شتر افتاد روی شتر حداقل ده بار خوابیده دیروز زیر سایه ی عباس میخوابید امروز زیر سایه ی دیوار خوابیده هرکس که آمد دیدنش سر به سرش بگذاشت امروز را از صبح بالاجبار خوابیده از خواب بیدارش نکن ای زجر ای نامرد شلاق را از صورتش بردار خوابیده ✅استاد لطیفیان 🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶 💢 روضه میخواند رقیه، عمه گریان میشود... 💢 این که میگویند: "دختر بچه" بابایی تر است از حقیقت های محضِ این جهان تا محشر است اینکه میگویند: دختر بچه احساسی تر است معنی اش این است دختر طاقتش هم کمتر است مردم دنیا خدای هر دو دنیا شاهد است دختر اصلا برگ گل هم نیست ، او مثلِ پر است گوشتان با من که این جمله کلام آخر است آی مردم یادتان باشد که دختر ، دختر است دختر ارباب ما هم شامل این قصه بود این تفاوت هم ببینید ، او عزیز حیدر است دختری از نسل پیغمبر ، تماماً فاطمه دختری که زینبی از پای تا موی سر است او تمام عشق ارباب است ، او بابایی است چادرش را میکُند بر سر ، خدایی دلبر است این همه آماده ات کردم که از اینجا به بعد روضه خوان باشم برایت ، روضه خوانی بهتر است دختری کنج خرابه بی قراری میکند بهر دیدار پدر لحظه شماری میکند دست و پایش را که می بیند پر از تاول شده میرود یک گوشه و هی گریه زاری میکند شب به شب عمه میآید مینشیند تا سحر گوشه های این خرابه بچه داری میکند روضه میخواند رقیه ، عمه گریان میشود این نفس های پر از سوزش چه کاری میکند گریه هایش جان یک ایل و تباری را گرفت او شکایت از غم ایل و تباری میکند راس بابا را به روی دست خود آورد و گفت: شمر ، پیشِ چشمِ ما بد نیزه داری میکند آن شب از کاخ یزید آمد صدای چوب خشک مردکِ بی رحم ، لب را چوبکاری میکند راحتم کن جان عمه ، خسته ام از زندگی مرگ ، پاییزِ مرا سبز و بهاری میکند رفت از دنیا رقیه ، عمه اش تنها شده بازهم زینب اسیر غربت صحرا شده ✅پوریا باقری 🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
♻️ حماسی روضه ای ♻️ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢مثل این خاکِ خرابه می تکانم شام را💢 آمدم ویران کنم این کاخها را بر سرش شام را میکوبم این شامِ بلا را بر سرش من به زیرِ پای زینب می‌کشانم شام را مثل این خاکِ خرابه می تکانم شام را شعله دیدم لیک از عشق تو تب کردم خودم مردمان نانجیبش را ادب کردم خودم سِیرِ معراجی جمالی را جلالی آمدم تا در آغوشت کشم با دست خالی آمدم تا شنیدم در تنوری زخمِ رویم خشک شد مثل خشکیِ گلویِ تو گلویم خشک شد "چند شب بی بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد" زجر زد روی لبم شیرین زبانم تلخ شد عمه‌ام می‌گفت با او راه می‌آید نزن ناله‌اش خاموش شد کوتاه می‌آید نزن بچه است از داد می‌ترسد نزن اما زدند دختر از فریاد می‌ترسد نزن اما زدند فرش راهت می‌شود این موی درهَم ریخته بوسه می‌گیرم زِ تو ای روی درهَم ریخته عمه جان حس می کنم مژگان بابا کم شده خیزران ای داد یک دندان بابا کم شده ✅حسن لطفی 🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔶🔷
🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢از دهانت کنده شد دندان لق شیری ات💢 راء، رفعت، راء، رحمت، راء، رضوانِ حسین راء، رازق، راء، رأفت، راء، ریحانِ حسین قاف، قدر و قاف، قُدس و قاف، قُرب قلب ها قاف، قاهر، قاف، قبله، قاف، قرآن حسین یاء، یاس و یاء، یوسف، یاء، یاقوت یقین یاء، یاسین، یاء، یکتا، یاء، یزدان حسین هاء، هیبت، هاء، همت، هاء هستی، هاء، هو هاء، هامون، هاء، هیزم، هاء، هجران حسین طورِ نام تو کجا و پای لنگ طبع من؟! ای کلید منزلِ اسرارِ پنهان حسین کُلُّکُم نورید اما این چنین فهمیده ام از همه عاشق تری بین یتیمان حسین گریه کن تنها تو بودی و پس از تو هیچ کس یک سر سوزن نشد بی تاب و گریان حسین از دهانت کنده شد دندان لق شیری ات تا که با چوب یزید افتاد دندان حسین حال و روز شامیان را هم پریشان کرده ای گوشه ی ویرانه با موی پریشان حسین شام وصلت آنقدر مبهم شده، معلوم نیست شد پدر مهمان تو یا که تو مهمان حسین؟ ✅محمدجواد شیرازی ۱۳۹۶/۷/۱ 🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶