eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
83 عکس
8 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
برای اینکه استعدادهای متعالی انسان شکوفا شود باید جهت زندگی خود را معطوف به آنجایی بیاندازد که این تعالی در آن وجود دارد لذا مادی‌گرایی و تمرکز روی امور دنیایی ، تعالی را در وجود انسان شکوفا نمی نماید. این به معنی نفی ثروت و امور مادی نیست ; چرا که اگر جهت زندگی انسان متعالی شد امور مادی او هم ارزشمند و چه بسا سبب شکوفایی خواهند شد
در موقع ارتباط با خدا، انسانِ نامحدود به نامحدود مطلق وصل مي شود و با تجلي جميع اسماءِ نوراني حضرت الله تمام لايه هاي وجودي خود را نوراني مي کند و به شکوفايي مي رساند.
انسان، بي حدّ است، خدا هم بي حدّ است امّا بي حدّي انسان با خدا بسيار فرق دارد. اولاً: «وجود» انسان از خود او نيست بلكه انسان، مخلوق خداست. ثانياً: بي حدّ بودن انسان نسبت به بي حدّ بودن خدا يک نوع بي حدّي نازله است، به طوري که نفس انسان مرتبه ي نازله اي از كمال خداوند است. همان طور که نور خورشيد در مرتبه ي نازله، صورتي از آن نور اصلي است که در عين داشتن نورانيت، حکايت از نورانيت خورشيد دارد و از خودش به نحو استدلال هيچ نوري ندارد و اگر رابطه ي نور پائين از خورشيد قطع شود هيچ مي شود، ولي به هر حال نور نازله حکايتي از نور اصلي است، همچنان که خليفه ي خدا حکايتي است از اسماء و صفات الهي. عمده آن است که انسان ها همانند پيامبران و امامان معصوم(ع)بتوانند در اعمال و گفتار خود نمايش کمالات الهي باشند، نه اين که با نظر به منيت هاي خود حجاب انوار الهي گردند.
نکته بسیار مهم لازم نيست كه آدم كاري بكند تا بزرگ بشود، بلكه بايد كاري نكند كه كوچك گردد!
انسان نبايد اجازه دهد «روح» بزرگ و نامحدودش، محدود به نياز هاي تن او گردد و شخصيت او شخصيتي «تني» و بدن آلود شود
درصدر عناوین خبرها خبر توست ای آنکه نسیم سحری دربدر توست” وَلله…که با یک نظرت می شوم… آدم ای آنکه دلم در پی یک دم نظر توست پرونده ی اعمال من از بس که سیاه است هر آخر هفته سبب چشم تر توست ای دارو ندار دل من…. دار و ندارم از لطف دعاهای دل معتبر توست شرمنده اگر جرم وگناه منِ خاطی هم باعث دلگیری وهم دردسر توست ای کاش همین جمعه آتی خبر آرند  پایان دل انگیزِ نبود و سفر توست ای کاش بگویند که این شاعرتان هم  یک تن زِ همان سیصد و اَندی نفر توست این شب زده از بس که گرفتار عذاب است چشمش همه شب در پیِ صبح ظفر توست منصوره محمدی مزینان
به وقت خطبه خوانی مثل حیدر می شود زینب به هفده معجزه بر نی پیمبر می شود زینب من از نامش که زینت بر علی گشته ست فهمیدم زمانی زینت الله اکبر می شود زینب زمین باید بگردد تا ابد دور چنین بیتی که درآن مادرش زهرا و دختر می شود زینب سه تا آیه سه دفعه مادری پیش سه تا حُجت به علم جَفْر, اینجا شرح کوثر می شود زینب حُباب دور مصباح الهدی چون می شود عباس؛ به کشتی نجات خَلق لَنگَر می‌ شود زینب خودش یک لشکر است از کربلا تا شام, دروقتش؛ دل آور, جنگ آور, آب آور می شود زینب به این نکته توجه کن اگر که در وفاداری؛ برادر می شود عباس, خواهر می شود زینب پس از حیدر اگر بابا, پس از زهرا اگر مادر پس از عباس هم قطعا برادر می شود زینب همانگونه که از اول به یادش مانده از کوچه دم آخر میان خیمه مادر می شود زینب دوتا روح است دریک جسم وقت بوسه از حنجر که یک آن فاطمه یک آن دیگر می شود زینب   مهدی رحیمی زمستان
شام یک محشرکبراست کجایی عباس ع دخترفاطمه تنهاست کجایی عباس ع به نوامیس خدا پیروجوان خندیدن آستین معجرزنهاست کجایی عباس ع گاهی ازطشت غضب کن که نگاهم نکنند بی حیا روبروی ماست کجایی عباس ع شامیان ازسر تفریح به ماسنگ زدند گوئیا آخردنیاست کجایی عباس ع پرت میکرد یکی سنگ بزرگ خود را هدفش اکبرلیلاست کجایی عباس ع مادران پیش سر اصغر ما رقصیدند دیده ی فاطمه دریاست کجایی عباس ع خواهرت راسردروازه تماشا کردند غیرت شام معماست کجایی عباس ع آنکه افتاده رقیه است به پای نیزه روی نی یوسف زهراست کجایی عباس ع همه گویندبه هم عیدمبارک باشد داغ ما خنده ی اعداست کجایی عباس ع نام تو زیرلبم بود ولی لج کردند ازروی عمد سرت را به زمین کج کردند محسن داداشی
سید هاشم وفایی :   دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است هوای شام چرا اینقدر نفس گیراست لباس عید به تن کرده اند مردم شام فضای شهر چراغان و غرق تزویر است نوای هلهلۀ مردمان همانندِ صدای نیزه و تیر و صدای شمشیر است ز بام ها ز چه باران سنگ می بارد به سوی ما همه جا سیل غم سرازیر است ز دست و پای گلی روی ناقه خون ریزد حدیث غُربت او ناله های زنجیر است چه غافلند که بر اشک و آه ما خندند که در کمان دل خستگان همین تیر است قسم به آیۀ ناب"لیِذهِبَ عَنکُم" به روی نیزه سری از تبار تطهیر است پی هدایت مردم ز روی نی آید نوای قاری قرآن که غرق تفسیر است به عرش دوست زده تکیه قدر ما، امّا هنوز دشمن بیدادگر زمین گیر است مس وجود «وفایی» اگر که آوردی غبار درگه این آستانه اکسیر است
امیر عظیمی : شهر آبستن یک فاجعه ی سنگین است دامن عرش حق از خون جگر رنگین است شهر آذین شده، امروز چه در سر دارد آه، اینجا چقدر کفر برادر دارد مطربی مشق طرب دارد و هی می رقصد شاعری شعر به لب دارد و هی می رقصد شام با نقشه ی ابلیس هماهنگ شده بام این شهر پر از خار و خس و سنگ شده شام شهریست که با ظلم و ستم آباد است شامی از دیدن اندوه اسیران شاد است توی این شهر که از زخم زبان لبریز است، توی این شهر که از چشم چران لبریز است، چقدر عمه ی سادات معطل شده بود پشت دروازه ساعات معطل شده بود عاقبت شهر پر از هلهله شد، واویلا نوبت آمدن قافله شد، واویلا دلقکان دور و بر قافله می رقصیدند همه بر وضعیت قافله می خندیدند اسرا، آه در اینجا چقدر آشفتند خارجی، بس که به اولاد پیمبر گفتند وای، این هاچقدر سنگ به سرها زده اند چوب طعنه به لب زاده ی زهرا زده اند خیزران بود در اینجا به روی لب می خورد سنگ تکفیر به پیشانی زینب می خورد روز این شهرِ پر فتنه عجب تاریک است کوچه هایش چقدر بی ادب و باریک است آه، این قوم که ناموس ندارد ای کاش اُسرا را سر بازار نیارند،ای کاش سر بازار دل عمه بجوش آمده بود چقدر دور حرم برده فروش آمده بود سر بازار شرر بر دل ایوب زدند چکمه شمر لعین را چه گران چوب زدند همه جا در سر بازار چنین پخش شده خاک پای پسر سعد شفابخش شده نعل آن اسب که از پیکر آقا رد شد قیمتش سر به فلک برده شد و بی حد شد این جماعت که به نیزه سر سقا دیدند در کنارش سر شش ماهه ی مولا دیدند از رباب، آه ببین خون جگر می خواهند همه از حرمله یک تیر سه پر می خواهند قافله مستحق این همه آزار نبود که عبورش بدهند از گذر اهل یهود همه گفتند که حیدر شده امروز اسیر دختر فاتح خیبر شده امروز اسیر به طلبکاری خیبر همه سنگش بزنید جای پیشانی حیدر همه سنگش بزنید  
  محسن حنیفی:   شراره بر دل ناموس کبریا زده اند برای دیدن ما، شهر را صدا زده اند خدا به خیرکند، قافله به راه افتاد سر تو را سر نیزه در انتها زده اند حواسها همه پرت سر تو خواهد شد که دامنی پُرِ از پاره سنگ، تا زده اند به نیزه تکیه زدی و تمام قافله باز گریز گریه به گودال کربلا زده اند دوباره داد بزن... ای حرامیان به کجا؟ که شمرها به حیا باز پشت پا زده اند محله های یهودی چقدر باریکند دوباره فاطمه را بین کوچه ها زده اند هنوز حرمله گویا دلش خنک نشده سپرده پای سرِ تو ؛ رباب را زده اند بس است مرثیه، اینجا گریز میخواهد که مرد خیره ای از ما کنیز میخواهد
غلامرضا سازگار: نه روز عید صیام و نه عید قربان است چه روی داده که شام این همه چراغان است زنان شام همه می زنند و می رقصند به هر که می نگرم سخت شاد و خندان است چه روی داده که در دست شامیان سنگ است مگر سه ساله ی زهرا به شام مهمان است میان هلهله ها هیجده سر است به نی به هر سری نگرم مثل ماهِ تابان است سری به نوک سنان می خورد لبش بر هم عیان زحنجر خشکش صدای قرآن است نقاب بانویی از گرد و خاک و خون سر است حجاب دخترکی گیسوی پریشان است سوار ناقه جوانی است در غل و زنجیر که چشم سلسله بر ساق پاش گریان است دلا در آتش غم همچو آفتاب بسوز که سایبان اسیران سر شهیدان است تن ضعیف و غل و داغ و گردن مجروح خدای رحم کند آفتاب، سوزان است هنوز بر لبش آثار تشنه گی پیداست هنوز آب به او، او به آب عطشان است سر حسین به بالای نیزه قرآن خواند یکی نگفت که این سر سرِ مسلمان است حرامیان ستم پیشه کعب نی نزنید به کودکی که تنش مثل بید لرزان است ز دست دختر زهرا طناب باز کنید که او بر این اسرا یاور و نگهبان است زسیل اشک جهان را خراب کن "میثم" که جای گنج الهی به شام ویران است  
غلامرضا سازگار:  جهانیان همه با پای جان به شام روید به مسجد اموی نغمه ی خدا شنوید نهاد مسجدیان سخت آمده به خروش صدای حضرت سجّاد می رسد بر گوش درون سینه ی پاکش خروش خون خداست تمام، گوش! که فریاد سیّد الشّهداست به اهل شام، شده شام، تیره تر از شام فتاده طشت یزید و یزیدیان از بام پس از ثنای خداوند و نعت پیغمبر به خلق داد ندا آن امام جنّ و بشر که ای تمام خلایق بزرگ و کوچک شام خدای داده به ما شش جلال و هفت مقام هر آنچه داده به ما ذات قادر متعال کمال و علم و فصاحت، شجاعت است و جمال هماره سینه ی پاکان به نور ما رخشیده خدا محبّت ما را به مؤمنین بخشید محمّد (ص) عربی ختم الانبیا از ماست علی ولیّ خدا شاه اولیا از ماست زماست جعفر طیّار و حمزه شیر خدا که گشته بود ملقّب به سیّد الشّهدا حسن، حسین دو سبط پیامبر از ماست امید عترت مهدیِّ منتظَر از ماست مرا اگر نشناسید با شما گویم که کیست جدّ و پدر، چیست نام نیکویم عزیز مکّه و دُردانه ی منایم من سلاله ی حرم و زمزم و صفایم من منم سلاله ی آن سروری کز امر خدا بلند کرد حجر را زجا به دست و ردا منم عزیز گرامی ترین طواف کنان که گفت تلبیه حجّ کرد بهتر از همگان منم سلاله ی آن رهبر بلند وقار که شد زامر خداوند بر براق سوار به سوی اقصی زمکّه یافت خروج وزآن مقام به اوج فلک گرفت عروج منم سلاله ی آنکس که برد جبراییل به اوج سدره اش از امر ذات ربّ جلیل منم سلاله ی آن پیشوای اهل نیاز که با ملائکه ی آسمان گذارد نماز منم سلاله ی آن شهریار کشور دل که وحی گشته زسوی خدا بر او نازل مرا سلاله ی پاک محمّدی خوانند مرا عزیز دل مرتضی علی خوانند منم سلاله ی آنکس که بین هر دو سپاه رساند بینی اشرار را به خاک سیاه همان کسی که به اثبات خالق دادار گرفت با دم تیغش زکافران اقرار منم سلاله ی آن شیر قادر متعال که با دو نیزه دو شمشیر کرده است قتال منم سلاله ی آنکو دوبار هجرت کرد دوبار هجرت کرد و دوبار بیعت کرد منم عزیز کسی کو به تیغ شعله فروز به جنگ بدر و به جنگ حُنین شد پیروز همان ولیِّ خداوند قادر دادار نگشت یک مژه بر هم زدن به شرک دچار منم که وارث پیغمبران بود جدّم منم که راهبر مؤمنان بود جدّم به تیغ، ریشه کن خیل مشرکین گردید امیر کشور اسلام و مسلمین گردید چراغ دیده ی اهل جهاد بود علی هماره زینت کلِّ عباد بود علی منم عزیز دل افتخار بَکّایین زصابرین جهان بود بردبار ترین به پیشگاه خداوندگار عزّوجل زاهل بیت نبی بود در نماز افضل منم سلاله ی پاک مؤّید جبریل که بود یاور او در نبرد میکاییل منم عزیز دل حامی مسلمانان که بود در همه احوال یاور آنان به تیغ عدلش با خیل مارقین جنگید به ناکثین زد و با خیل قاسطین جنگید منم سلاله ی نیکوترین امام قریش که بود برتر و بالاتر از تمام قریش منم سلاله ی اوّل کسی که مؤمن بود ره خدا به کنار پیامبر پیمود زمسلمین همه سبقت گرفت در ایمان ستم گران را برداشت تیغ او زمیان منم سلاله ی مردی که تیر داور بود همیشه حامل علم خدای اکبر بود سخی، بزرگ، جوانمرد، ابطحی، زیبا صبور و سیّد و صّوام بود و پاک و رضا درید ریشه ی اصلاب کفر را از هم گسیخت یک سره شیرازه های ظلم و ستم به سان شیر ژیان با اراده ای محکم در آن میانه که می خورد نیزه ها بر هم به دشمنان خداوند حمله ور گردید چو دانه در وسط آسیابشان کوبید به رزمگاه عراق و حجاز شیر نبی که مکّی و مدنی بود خیفی و عقبی نمود ماه جمالش هماره جلوه گری مهاجری احدی بود و بدری و شجری به دودمان عرب مقتدا و رهبر بود که از جلال و شرف وارث دو مشعر بود یگانه شیر الهی به فتح بدر و حنین ابوالائمّه ولیِّ خدا ابوالحسنین کسی که این همه دارد جلال و فضل، علی است امام خلق و ولیِّ خدای لم یزلی است منم سلاله ی زهرا شفیعه ی دو سرا امینه فاطمه امّ الائمّة النّجبا زگریه کرب و بلای دوباره بر پا شد دوباره مشت یزید و یزیدیان واشد که ناگه از دل پُر درد ناله زد مولا منم سلاله ی پاک شهید کرب و بلا منم سلاله ی آنکس که شد به نی سر او گلوی تشنه بریدند سر زپیکر او منم سلاله ی آنکس که با دلی پر درد وداع با زن و فرزند و خاندانش کرد منم سلاله ی آنکس که شد برهنه تنش زدند زخم، بسی روی زخم، بر بدنش منم سلاله ی آنکو به خونش آغشتند به قتل صبر نه یکبار بارها کشتند منم سلاله ی آنکس که قلبش آزردند سر بریده ی او را به شهرها بردند منم سلاله ی آنکو اسیر شد حرمش ستم شد از همه بر اهل بیت محترمش اسیر کوفه و شام بلا شدیم همه به ابتلای نکو مبتلا شدیم همه الا حقیقت اسلام زنده از سخنت سر پدر زده از دور بوسه بر دهنت پیام آور فریادهای خون خدا خطابه ات سند فتح سیّد الشّهدا تو از تمام شهیدان پیام آوری قیام کرب و بلا را به شام آوردی هزار «میثم» از عهده بر نمی آید که لب به وصف تو و خطبه ی تو بگشاید
رحیم منزوی اردبیلی: آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است آنکه بر سّر شهادت بوده مَحرم زینب است آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است آنکه نامش زِینِ اَب خوانده رسول کردگار چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است آنکه بر خوانَد حدیث اُمّ اَیمَن بر امام من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب کند و افکند از پی و بن، ریخت بر هم زینب است دامن شير خدا بين، شير زن مي پرورد در شهامت برتر از سارا و مريم زينب است آنکه اندر مجلس گردنکشان قد کرد عَلم چون حسین بر دشمنان یکدم نشد خم زینب است با برادر درد دل مي كرد اين سان تا سحر: آنكه ريزد از فراقت اشك ماتم زينب است وصف زینب را ز من مشنو بیا در کربلا خود ببین چون حامی ناموس عالم زینب است ملجأ اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است پرچمت گر سرنگون شد من نگه میدارمش غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم زینب است منزوي هرگز مزن بیهوده لافِ عاشقی این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است
محمود ژولیده : چشم‌ها بود و سرِ زاده‌ی زهرا در طشت زخم‌ها بود و دل زینب کبری در طشت   خیزران بود و لب قاری قرآن، یعنی: خونِ لعلِ لب و دندان ثنایا در طشت   اُسرا در غل و زنجیر، معذب، مضطر و سر نیزه‌نشین بود مجزّا در طشت   آنکه ابرار به دورِ سرِ او می‌گشتند ریخت دورِ سرِ او خصم چه چیزا در طشت   سنگِ دروازه مبدل شده بر تیرِ نگاه تهمت زشت کنیزی است معما در طشت   رفعِ تهمت ز حرم کرد، سر خون خدا داشت با آیه‌ی تطهیر چه غوغا در طشت   صوت قرآن برادر دل خواهر را برد کرد سوزش همه را غرق تماشا در طشت   وه چه تکبیر نمازی به لبش داشت حسین تا به امروز که دیده است مصلی در طشت   بین اطفال، سه‌ساله، به سرِ پنجه‌ی خود خیره مانده‌ست به رخساره‌ی بابا در طشت   آن مسیحی چو یقین کرد، مسلمانی نیست مدح می‌کرد سرِ خون خدا را در طشت   این سر فخر بشر، زینت دوش نبی است سر پاک پسر فاطمه حاشا در طشت   گاه مهمان تنور است و گهی ساکن دیر گاه جای سر این سرور و مولا در طشت   یک‌طرف پرده‌نشین اهل و عیال سِتمند یک طرف آل علی مضطرب،  اما درطشت   جگر پاره، دل خسته، سر ببریده همه اینهاست مهیایِ مهیا در طشت
ما از ازل گدای پریشان زینبیم شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس یعنی که عاشقانه مسلمان زینبیم ما را خرید و نوکر اربابمان نمود ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم طعم شراب کوثری او زبانزد است مست و خراب باده ی جوشان زینبیم با یک نگاه حیدریش جذبمان نمود ما قوم در به در،همه سلمان زینبیم حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است تا روز حشر ما همه حیران زینبیم مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود مبهوت عزم راسخ و ایمان زینبیم او یک تنه مقابل دشمن قیام کرد دلداده های رزم نمایان زینبیم مانند مرد باشد اگر چه که خانم است خون علی میان رگش در تلاطم است او آمده زمین و زمان را تکان دهد مثل مسیح بر تن هر مرده جان دهد او آمده که با کرم کردگاریش با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد او آمده که آیه ای از هل اتی شود بر دست های خالی ما آب و نان دهد او آمده که با نخی از تار چادرش بر دوستدار فاطمه برگ امان دهد او آمده که با نفس مصطفایی اش قد قامت نماز ولا را اذان دهد او آمده پیمبر خورشید طف شود در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد او آمده که حق خودش را ادا کند یعنی به راه عشق،دو تا نوجوان دهد او آمده برای حسین خواهری کند او آمده که خواهری اش را نشان دهد خواهر- برادری که عزیز دل هم اند تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست دار و ندار تو همه وقف حسین بود مانند تو به پای برادر نبود و نیست حتی تو از عصاره ی جانت گذشته ای در کربلا،شبیه تو مادر نبود و نیست آیینه ی شکسته ی صحرای کربلا! مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست بر شانه ی صبور تو بار رسالت است مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست در ذیل خطبه های فصیح تو گفته اند: اصلاً کسی شبیه تو حیدر نبود و نیست شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست زینب شدی که زینت شیر خدا شوی یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست در دفتر ثنای تو ای یاسِ مریمی این بس بُوَد که عالمه ی بی معلمی ای یادگار فاطمه،غم پرور حسین هم خواهر حسینی و هم مادر حسین همپای او شدی و رهایش نکرده ای حتّی میان موج بلا،یاور حسین بار رسالت علوی روی دوش توست با این حساب بوده ای پیغمبر حسین چشم امید او به نماز شبت بُوَد روح دعا و کعبه ی نیلوفر حسین دیدی که نیزه ها همگی حلقه بسته اند دور ضریح بی کفن پیکر حسین حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است آثار بوسه های تو بر حنجر حسین شکر خدا نموده ای وقتی که دیده ای زخمی شده تمامی بال و پر حسین در شام و کوفه بودی علمدار قافله جانم فدای تو همه ی لشکر حسین اسلام با حضور تو ریشه دوانده است عالم از این شهامت تو مات مانده است
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔹 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ 🔹 هر کس جواز اشک گرفته ز محضرش احساس می کند که نشسته برابرش بیچاره آن کسی که در این شهر نا امید مهر حسین پانگرفته است در سرش نوکر نبوده ای که ببینی چه عالمی ست عالم ندیده شاه منش تر ز نوکرش خوردیم خاک صحنه ی هیأت تمام عمر تا پر کنیم نقش سیاهی لشکرش از درس و بحث وا نشده بر دلم دری آموختم هر آنچه که دارم ز منبرش کافی ست پا به خیمه گذارد زهیرِ دل تا چون حبیبِ جان به درآید ز محضرش رحمت به عمر پیر غلامی که وقت مرگ بوی حسین می وزد از عطر بسترش آن شاعری که شعر حسینی نگفته است حرف حساب نیست به اوراق دفترش آن شاعری رسیده به درک حضور که جای سله گرفته از او شعر دیگرش دیدم لهوف ضجه زده این حروف را حتی به ساربان چه کرم کرده پیکرش حسن کردی
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔹 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ 🔹 از کریمان هر عطایی می رسد بی منت است پس گدایی از شما در اصل عین عزت است از همان روزی که ادم توبه اش مقبول شد می توان فهمید اشک روضه ات بی قیمت است از حسین بن علی یک عمر هر چه می رسد مثل ایات خدا نور و شفا و رحمت است سایه سار چشمهایت جنت فردای اوست هرکه امروزش عرق ریزان کار هیأت است می درخشد مثل مروارید در شبهای قبر دانه ی اشکی که نذر روضه های حضرت است ادمی با گریه بر تو تازه مؤمن می شود روضه ات یعنی که دانشگاه انسانیت است فرش روضه بال جبریل و یقین داریم که... مستمع اینجا فقط با حکم زهرا دعوت است می رویم و عاقبت از ما چه می ماند به جا؟ غیر مهری که نثار اهل بیت عصمت است خنده های سرخ "اسلم" وقت رفتن می نوشت کشته ی عشقت شدن بالاترینِ نعمت است حسن کردی
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔹 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ 🔹 ای فیض بی کرانه ی بی انتها حسین مشق شب ملائکه از ابتدا حسین در دانه ی خدایی و ریحان مصطفا نور علی و زاده ی خیر النسا حسین تو آشنای هر چه غریبی ، ولی نبود آقا غریب تر ز تو ای آشنا حسین باید که پا نهد به مسیر گداییت آنکس که طالب است رود تا خدا حسین جان بی تب تو سمت مداوا نمی رود ای بر تمام درد دو عالم دوا حسین در کربلا نوای لبم ذکر یا رضاست ذکر لبم میانه ی صحن رضا حسین گردیده زائر حرم عرش کبریا آنکس که زائر حرمت گشت یا حسین ای تو کریم و ابن کریم و اخ الکریم بر دوش پاک تو علم مجتبا حسین مثل حسن تو هم به دلت داغ مادر است ای چون حسن غمین غم کوچه ها حسین ای زخمی دوشنبه ، به گودال رفته ای ای کشته ی مدینه و کرببلا حسین از ما و از خدای تو بر پیکرت سلام صد ها سلام بر سر از تن جدا حسین از روی ذوالجناح تو افتاده ای زمین سر نیزه خورده ای تو ز بس بی هوا حسین ناصر شهریاری
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔹 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ 🔹 خورده بر زلفت گره از کودکی اقبال من دور شش گوش تو میگردد همه آمال من چون به زیر پرچمت دارم جوانی میدهم غبطه ها مجنون خورد بر روز و ماه و سال من نشئگی هایم مدام از لطف جامِ عشق توست از خماری دورم و مستانه شد احوال من روز محشر هر کسی بر توشه اش نازد ولی شال مشکی عزایت توشه ی امثال من از ازل خورده به نامم نوکرت باشم حسین نیست غیر از نوکری در سرنوشت و فال من گریه کردن بر غمت واجب ترین کار من است هر دو عالم سهم دشمن گریه هایت مال من سجاد احمدیان
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔸 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ.. 🔸 بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را بیا و گرم کن از چهره‌ات شبِ ما را "من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند" که بی حرم چه کُنَم غصه‌های فردا را خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را به موجِ سینه زنانت قسم به نامِ توام که بُرده گریه‌یِ ما آبرویِ دریا را گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم به یک نگاهِ کریمانه‌ات دو دنیا را مرا بِبَر بِچِشَم زیرِ پا مغیلان را مرا بِبَر که ببینم به نیزه سرها را خدا کند که بیایی شبی به روضه‌یِ ما شنیده ام که به سر سر زدی کلیسا را خوشا به پنجه‌ی راهب که شانه‌ات می‌زد به آنکه بُرد دلِ راهبان ترسا را به پیر‌مرد غریبی که شُست گیسویت گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را خوشا به بزم عزاخانه‌اش که تا دَمِ صبح شنید پیشِ سرَت روضه‌هایِ زهرا را چرا بُرید سرت را به رویِ دامنِ من چرا نشاند به خون این دو چشمِ زیبا را چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت چگونه زخم تَرَک داده رویِ لبها را حسن لطفی
❣️✨✨✨✨﷽ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔸ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ..🔸 گریه کردن بر غمت تنها امیدم یا حسین پای عشقت زنده مثل هر شهیدم یاحسین شال مشکی عزایت آبروی عالم است در کنار این سیاهی رو سفیدم یا حسین با دلم بودی همیشه روزهای بی کسی من رفیقی مثل تو هرگز ندیدم یا حسین خوب میدانم که من از قافله جا مانده ام در هوای مُلک ری ، راحت بریدم یا حسین باز هم با پای پر از آبله در جاده ها قطره بودم در دل دریا رسیدم یا حسین پشت پا بر شادی عالم زدم در روضه ات من فقط از عشق ، داغت را خریدم یا حسین سـجاد احمدیان
❣️✨✨✨✨﷽ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔸ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ..🔸 شکر خدا که وقف شما می‌شود دلم از هر که غیر دوست جدا می‌شود دلم وقت نیازها به کسی رو نمی‌زنم تنها به درگه تو گدا می‌شود دلم معراج من مجالس روضه است روز و شب آماده لقای خدا می‌شود دلم شوق عبادتم همه آثار روضه است با روضه گرم ذکر و دعا می‌شود دلم این سینه سینه نیست تمامش حسینیه است با یاحسین عرش خدا می‌شود دلم   حسین ایزدی
❣️✨✨✨✨﷽ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔸ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ..🔸 ای سایه سار گیسوی تو سرپناه ما ای صبح و شب شمایل تو مِهر و ماه ما مِهر تو آتشی ست به شدّت گُناه سوز ماه تو ماه بخشش جُرم و گُناه ما تا سهم اشک ما برسد باز دوخته ست با صد هزار امید به چشمت نگـاه ما تا بر جبینِ مان عَرقِ نوکری توست هرشب مُعطّر است لباس سیاه ما مثل همیشه باز ندیده گرفته شد با لطف گریه هـای عزا ، اشتباه ما مقصود،اگر خُداست‌ومقصد اگرکه‌عرش باید به کربلا برسد ختم راه ما تمرین کنیم بلکه کمی مُخلصت شویم شاید اثر کند به دل خَلق ، آه ما با ذاکرت بگو به بیان احتیاج نیست وقتی که هست روضه ی تو قتلگاه ما محمد قاسمی
❣️✨✨✨✨﷽ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔸ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ..🔸 شکر خدا که وقف شما می‌شود دلم از هر که غیر دوست جدا می‌شود دلم وقت نیازها به کسی رو نمی‌زنم تنها به درگه تو گدا می‌شود دلم معراج من مجالس روضه است روز و شب آماده لقای خدا می‌شود دلم شوق عبادتم همه آثار روضه است با روضه گرم ذکر و دعا می‌شود دلم این سینه سینه نیست تمامش حسینیه است با یاحسین عرش خدا می‌شود دلم   حسین ایزدی