گفتم میاد بابام گفتن که رؤیامه
در وا شد و گفتم این دیگه بابامه
.
باور کنم بابا این طشت پُرخونه
ای سر شدی امشب مهمون ویرونه
.
حالا که اومدی جونم بشه فدات
تو این یه ساعته از چی بگم برات
.
از سوزش سرم
از پای پُر ورم
از چی بگم برات
.
از وضع معجرم
از غارت حرم
از چی بگم برات
.بند ۲
آروم بگم بابا چون عمه بیداره
این زخم رو پلکم سوغات بازاره
.
بازار کدوم بازار با سنگ و چوب رفتیم
اون چند قدم راهو صبح تا غروب رفتیم
.
از بس صدات زدم دیگه گرفت صدام
مثل قدیم بیا قصه بگو برام
.
از قصه ی سرت
از زخم پیکرت
قصه بگو برام
.
از وضع حنجرت
از اشک مادرت
قصه بگو برام
.
از چی بگم برات
.
بند ۳
حتما خبر داری افتادم از ناقه
دیگه نگم چی شد گوشم هنوز داغه
.
دستا که رفت بالا چشمامو می بستم
بابا بگو آیا من خارجی هستم
.
مهمونی بردنم از اون شبم نپرس
من بهتره نگم از زینبم نپرس
.
از زخم بی حساب
از اون همه عذاب
چیزی ازم نپرس
.
از چادر و نقاب
از مجلس شراب
چیزی ازم نپرس
#حضرت_رقیه_زمزمه
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ ابْنَ وَلِيِّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ ابْنَ حُجَّتِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَفِيَّ اللَّهِ وَ ابْنَ صَفِيِّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ وَ ابْنَ أَمِينِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْهُدَى السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلَمَ الدِّينِ وَ التُّقَى السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَازِنَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَازِنَ عِلْمِ الْمُرْسَلِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَائِبَ الْأَوْصِيَاءِ السَّابِقِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَعْدِنَ الْوَحْيِ الْمُبِينِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ الْعِلْمِ الْيَقِينِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْبَةَ عِلْمِ الْمُرْسَلِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمَامُ الصَّالِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمَامُ الزَّاهِدُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمَامُ الْعَابِدُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمَامُ السَّيِّدُ الرَّشِيدُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَقْتُولُ الشَّهِيدُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ ابْنَ وَصِيِّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
#امام_کاظم_متن_روضه
بلغ العلی بکماله، کشف الدجی بجماله
حَسُنت جمیع خصاله، صلو علیه و آله
همه هستیَم به رهِ خدا، وَ به عشق خاتمُ الانبیا
وَ به لطف آن شه لافتی، وَ دعای عصمت کبریا
به فدای جلوه ی احمدی، به فدای نور محمدی
بلغ العلی بکماله
--
تو تمامِ مظهرِ یا ربی، تو شُکوهِ باورِ مذهبی
تو فروغِ انجمِ مکتبی، همه زیرِ دِینِ تو یا نبی
ز جهانیان تو سرآمدی، به فدای نور محمدی
بلغ العلی بکماله
--
مَلَکِ سما سائلِ درت، سائلِ در و خاک محضرت
به فدای عترت اطهرت، اهل بیت و سوره ی کوثرت
تو رسول و مصطفیَ الاَمجدی، به فدای نور محمدی
بلغ العلی بکماله
--
سینه ی تو مَهبطِ وحیِ حق، وَ به اذن تو فلق و شفق
نورِ حمد و واقعه و عَلَق، وَ نثارِ روی تو صد طبق
گل باغ خالقِ سرمدی، به فدای نور محمدی
بلغ العلی بکماله
#پیامبر_سرود
بانگ تکبیر ز امواج فضا می آید
گوش باشید که آوای خدا می آید
بوی عطر از نفس باد صبا می آید
نفس باد صبا روح فزا می آید
پیک وحی است که در غار حرا می آید
به محمد ز خداوند ندا می آید
ای خلایق همه این طرفه ندا را شنوید
گوش های شنوا حکم خدا را شنوید
*
بت و بتخانه همه ذکر خدا می گویند
سخن از اقرأ و از غار حرا می گویند
حمد حق، مدح رسول دو سرا می گویند
خلق عالم همه تبریک به ما می گویند
حکم توحید به ما و به شما می گویند
همگی با نفس روح فزا می گویند
بشریت چه نشستی که مسیحت آمد
حکم توحید به آوای فصیحت آمد
*
این چراغی است که تا شام ابد جلوه گر است
این یتیمی است که بر عالم خلقت پدر است
این نجات همه در دامن موج خطر است
این رسولی است که از کلّ رُسُل خوب تر است
پیشتر از همه بعد از همه پیغامبر است
تا صف حشر طرفدار حقوق بشر است
چشم بد دور ز آیینه ی رخسارش باد
تک و تنهاست خداوند نگهدارش باد
#پیامبر_مبعث
شب اول/ طلیعه و حضرت مسلم علیه السلام
لباس سیاه به تن کنید که ماه ماتم شد، آخه محرم شد
دوباره قد مادری توو این عزا خم شد، آخه محرم شد
باز پرچمای روضه توو، کوچه خیابونه، دل و می سوزونه
یه مادری از آسمون هی روضه می خونه، دل و می سوزونه
میگه غریب مادر، وقتی دلش می گیره
تشنه سرت جدا شد، مادر برات بمیره
---------
بالای دارالاماره میگم نیا کوفه، آقا نیا کوفه
با یه لب پاره پاره میگم نیا کوفه، آقا نیا کوفه
چه اشتباهی کردم، عجب گناهی کردم
تو رو با خونوادت، به اینجا راهی کردم
---------
الان میدونم شیرخواره ات سیراب سیرابه، دلم چه بی تابه
الان می دونم دخترت تو محملا خوابه، دل چه بی تابه
الهی که به کوفه، گذارشون نیفته
الهی که سری در، کنارشون نیفته
---------
اینا برای سوغاتی یه فکرایی دارن، به فکر آزارن
گفتن برا دخترشون گوشواره میارن، به فکر آزارن
همینایی که امروز، مسلم و دوره کردن
دارن برای زینب، دنبال سنگ می گردن
#حضرت_مسلم_زمزمه
شب دوم/ ورودیه
دلشوره داره خواهرت داداش بیا برگرد تو رو خدا برگرد
داره می میره دخترت داداش بیا برگرد تو رو خدا برگرد
تو این بر و بیابون، خیمه نزن حسین جون
خیلی غریبه این خاک، بچهات شده هراسون
حسین غریب مادر
یه سایه بون درست کنید برای شیرخواه خوابه تو گهواره
آب زیادی بردارید بارون نمی باره بارون نمی باره
ببین دل ربابه، شکسته مثل شیشه
اگه بمونی اصغر، شیش ماش تموم نمیشه
حسین غریب مادر
تموم ترسم از اینه که خیلی دیر بشه، سه ساله پیر بشه
تو بمونی تو قتلگاه خواهر اسیر بشه، سه ساله پیر بشه
بگو اگه می مونی، چه جور نفس بگیرم
چوری از رو نیزه، سرت و پس بگیرم
#ورودیه_زمزمه
شب سوم/ حضرت رقیه علیهاالسلام
تو خیمه چشم برات بودم، دیر اومدی بابا، دیر اومدی
حالا که دخترت شده، پیر اومدی بابا، دیر اومدی بابا
من دیگه اون سه ساله، که دیده بودی نیستم
ببخش اگه نمیشه، بازم رو پام بایستم
---------
شونه ندارم برای موی پریشونت، الهی قربونت
بذار با دستام پاک کنم لب پراز خونت، الهی قربونت
عمه نذاشت وگرنه، خواستم فدا پدرشم
دلم می خواست توی طشت، برا سرت سپر شم
--------
بذار بگم که دشمنت خدایی بی دینه، چشمام نمی بینه
بذار بگم که دستشون چقدره سنگینه چشمام نمی بینه
یه بار دوبار هزار بار، دیدم با این چش تار
با دیدن من افتاد، از نی سر علمدار
#حضرت_رقیه_زمزمه
شب چهارم/ طفلان زینب علیهاالسلام
خواهر برس به داد من و گرنه می میرم، ببین زمین گیرم
دشمن داره با خنده هاش میکنه تحقیرم، ببین زمین گیرم
زینب ببین داداشت، دیگه نداره طاقت
دیگه بیا و گرنه، می میرم از خجالت
------
جلوی چشمام جون میدین میون خاک و خون، خیلی شدم حیرون
پیکرتون و میکشم از نیزه ها بیرون، خیلی شدم حیرون
یکیتون و رو مرکب، یکی تون و رو دوشم
چجوری پیش زینب، تنتون و بپوشم
شب چهارم/ طفلان زینب علیهاالسلام
خواهر برس به داد من و گرنه می میرم، ببین زمین گیرم
دشمن داره با خنده هاش میکنه تحقیرم، ببین زمین گیرم
زینب ببین داداشت، دیگه نداره طاقت
دیگه بیا و گرنه، می میرم از خجالت
------
جلوی چشمام جون میدین میون خاک و خون، خیلی شدم حیرون
پیکرتون و میکشم از نیزه ها بیرون، خیلی شدم حیرون
یکیتون و رو مرکب، یکی تون و رو دوشم
چجوری پیش زینب، تنتون و بپوشم
#طفلان_زمزمه
شب پنجم/ عبداله بن حسن علیه السلام
ای سایه ی سرم عمو پسر نمی خواهی، پسر نمی خواهی
تا وقتی جون هست به تنم سپر نمی خواهی، پسر نمی خواهی
می خوام بره سرمن، برای حنجر تو
اگه که دستم افتاد، عمو فدا سر تو
----
خدارو شکر که دست من افتاد رو دومنت، فدای پیرهنت
ببخش اگه که افتادم یه دفه رو تنت، فدای پیرهنت
زخمای تو زیاده یه دست بیشتر ندارم
باید که دستم و رو، کدوم زخمت بذارم
----
سربازتم تا وقتی که نفس بالا میاد، نفس بالا میاد
عمو چرا صدای اسب تو قتلگاه میاد، نفس بالا میاد
ببین نشون گرفته، حرمله حنجره ام رو
میخواد به سینه تو، بچسبونه سرم رو
#حضرت_عبدالله_زمزمه
شب ششم/ قاسم بن حسن علیه السلام
چی به سر تو اومده ای نوجوون من، ای نوجوون من
تن به هم ریخته ی تو گرفته جون من، ای نوجوون من
تو روی خاک خابیدی، منم بالا سر تو
چی بدم ای عموجون، جواب مادرت و
-----
عطر برادرم حسن تو صحرا پیچیده، تو صحرا پیچیده
زره نداشتی به تنت تن تو پاشیده، تو صحرا پیچیده
امانت برادر، خیلی برام عزیزی
از توی آغوش من، داری رو خاک می ریزی
----
ببین که اسبا قبل من دیدنت اومدن، رو تنت اومدن
فعلا برای بردن پیرهنت اومدن، رو تنت اومدن
کربلا شد مدینه، نیزه ها میخ در شد
پهلوی تو عزیزم، خیلی مث مادر شد
#حضرت_قاسم_زمزمه
شب هفتم/ حضرت علی اصغر علیه السلام
لالا لالا لالا لالا لای لای علی اصغر، آروم بخواب مادر
انقدر با گریههات منو آتیش نزن مادر، لای لای علی اصغر
تو خیمه ها نمونده، نه آبی و نه شیری
داری جلوی چشمام، آروم آروم می میری
-------------
طاقت بیار خدا ماهم بزرگه ای اصغر، آروم بخواب مادر
زبونت و دور لبات نچرخون ای مادر، لای لای علی اصغر
لالا میگم بخابی، تا عموت آب بیارهد نداره
-------------
لشگر ببینید پسرم توی تب و تابه، لب تشنة آبه
رحمی کنید به بچه ای که زیر آفتابه، لب تشنة آبه
آبش بدید می میره، آبش ندید می میره
مگه گلوی بچم، چند قطره آب می گیره
-------------
یه دفه از لشگر صدایی شعله ور اومد، تیر سه پر اومد
میخواست بابا رو بکشه سمت پسر اومد، تیر سه پر اومد
بابا داره می لرزه، دشمن داره می خنده
خدا خدا خدایا، سرش به مویی بنده
#حضرت_علی_اصغر_زمزمه
شب تاسوعا
پاشو علمدار حرم هنوز علمداری، هنوز علمداری
پاشو آوردم دستاتو علم رو برداری، هنوز علمداری
پاشو میخام بدونن، که کاشف الکروبی
پاشو میخام تو صحرا، علمتو ببینم
---
قربون چشم های قشنگت ای علمدارم، پاشو سپه دارم
برای چی در نمی آد دیگه صدای تو داداش فدای تو
می خوام که تیرو دربیارم از چشم های تو، داداش فدای تو
یه تیرمیون چشم، هزار تا توی سینه
رو فرقتم که جای عمود آهنینه
----
تو میدونی که بعد تو چی به سرم می آد، چی به سرم میاد
خودم که هیچ به سر اهل حرم میاد، چی بر سرم میاد
خواهرمون به غیر از منو تو یار نداره
الان داره تو خیمه گوشواره در میاره
#حضرت_اباالفضل_زمزمه
شب هشتم/ حضرت علی اکبر علیه السلام
این کیه که با ناله هاش دلم رو می بره، علی اکبره
صدای بچه ام از زیر نیزه خنجره، علی اکبره
بچه ام میون لشگر، من دم خیمه هام و
با این صدای خنده، نمی شنوه صدام و
-----
دارم میام دارم میام طاقت بیار اکبر، علی اکبره
دارم میام چشماتو روی هم بذار اکبر، علی اکبره
نفس بکش عزیزم، بگو یه دفعه بابا
موندم خودم چجوری، ببرمت از اینجا
-----
آی جیگرم آی جیگرم آی جیگرم اکبر ،من پدرم اکبر
آی پسرم آی پسرم آی پسرم، من پدرم اکبر
بگو کجا بگردم، پیکرت و ببینم
تو یک عبا نمیشه، این بدن و بچینم
#حضرت_علی_اکبر_زمزمه
شب عاشورا
داداش توروخدا نزن حرف جدایی رو، حرف جدایی رو
ببر مدینه این همه کرب و بلایی رو،کرب و بلایی رو
ببین دارم می سوزم، ببین دارم می میرم
بگو چجوری فردا، عزاتو من بگیرم
-----
چجوری الآن بخورم غصه فردارو، آتیش نزن مارو
چرا داری جمع می کنی خارای صحرارو، آتیش نزن مارو
داره میاد صدای، ششمیر و نیزه هاشون
حرص غروب فردا، معلومه تو چشماشون
سبک:حمیدعرب خالقی
شعر:محسن عرب خالقی
حمید عرب خالقی
#امام_حسین_زمزمه_عاشورا
بسم الله
بإذن الله
به إذن فاطمه همان پهلو شکسته
همان که پای قتلگه محزون نشسته
سر داده نوحه
حسین من حسین من غریب مادر
امشب هلال ماه ماتم با ستاره
با اشک مسلم بر سر دارالإماره
سر داده نوحه
مولای من مولای من میا به کوفه
شاعر: سید مهدی سرخان
#حضرت_مسلم_زمزمه
بسم الله
بإذن الله
به إذن فاطمه همان پهلو شکسته
همان که پای قتلگه محزون نشسته
سر داده نوحه
حسین من حسین من غریب مادر
امشب خرابه اشک میریزد فراوان
چون دختری دارد سری زخمی به دامان
سر داده نوحه
مَـنِ الَّـذی أیتَـمَـنی بابای خوبم
شاعر: سیدمهدی سرخان
#حضرت_رقیه_زمزمه
شرمنده ام شرمنده ام مولای خوبم
بسم الله
بإذن الله
به إذن فاطمه همان پهلو شکسته
همان که پای قتلگه محزون نشسته
سر داده نوحه
حسین من حسین من غریب مادر
امشب دلم چون حر پشیمان و پریشان
میثاق خونین بسته با شاه شهیدان
سر داده نوحه
شرمندهام شرمندهام مولای خوبم
شاعر:سید مهدی سرخان
#حضرت_حر_زمزمه
والله لا أفارقک عموی خوبم
بسم الله
بإذن الله
به إذن فاطمه همان پهلو شکسته
همان که بر خاک بقیع محزون نشسته
سر داده نوحه
جانم حسن جانم حسن غریب مادر
امشب که عبداله سوی مقتل دویده
نذر عمویش کرده دستان بریده
سر داده نوحه
والله لا أفارقک عموی خوبم
شاعر: سید مهدی سرخان
#حضرت_عبدالله_زمینه
إن تُـنکِـرونی فَـأنَـا فرعُ الْحَسَن
بسم الله
بإذن الله
به إذن فاطمه همان پهلو شکسته
در کوچهای با مجتبی دلخون نشسته
سر داده نوحه
شهید کوچه ها حسن غریب مادر
امشب که قاسم میخرامد سوی میدان
از رجزش عسل روان شده فراوان
سر داده نوحه
إن تُـنکِـرونی فَـأنَـا فرعُ الْحَسَن
شاعر: سید مهدی سرخان
#حضرت_قاسم_زمینه
بسم الله
بإذن الله
به إذن فاطمه همان پهلو شکسته
همان که پای قتلگه محزون نشسته
سر داده نوحه
حسین من حسین من غریب مادر
امشب که میآید سه شعبه سوی اصغر
آغوش وا کرده برایش جای مادر
سر داده نوحه
لالاعلی لالاعلی لالایی اصغر؛ لالایی اصغر
شاعر: سید مهدی سرخان
#حضرت_علی_اصغر_زمزمه
بسم الله
بإذن الله
به إذن فاطمه همان پهلو شکسته
همان که پای قتلگه محزون نشسته
سر داده نوحه
حسین من حسین من غریب مادر
امشب دلم یاد امام هشتم افتاد
از صحن گوهرشاد تا پنجره فولاد
سر داده نوحه
جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان
امشب که میگوید حسین ای گل لیلا
فَـقَـطَّـعوکَ بِـالسُّـیُـوفِ إرباً إربا
سر داده نوحه
بعد از علی بعد از علی اف بر تو دنیا
شاعر: سید مهدی سرخان
#حضرت_علی_اکبر_زمزمه
ادرک اخا ادرک اخا برادر من
بسم الله
بإذن الله
به اذن فاطمه همان بازو شکسته
بالاسر بازو بریدهای نشسته
سر داده نوحه
عباس من عباس من شهید بی دست
عباس من عباس من غریب مادر
امشب که افتَـد از بلندی بر روی خاک
با تیرِ در چشم و تنی مجروح و صد چاک
سر داده نوحه
أدرک أخا أدرک أخا برادر من
شاعر: سید مهدی سرخان
#حضرت_اباالفضل_زمینه
پای تو می مانم اگر آتش بگیرم
بسم الله
بإذن الله
به اذن فاطمه همان پهلو شکسته
همان که پای قتلگه محزون نشسته
سر داده نوحه
حسین من حسین من غریب مادر
امشب شب تصمیم و عزم عالمین است
هرکس که فردا تا شهادت با حسین است
سر داده نوحه
پای تو میمانم اگر آتش بگیرم
گر صد هزارن بار از عشقت بمیرم
ارباب خوبم
شاعر: سید مهدی سرخان
#امام_حسین_زمزمه_عاشورا
در حمام های قديم، دلاّك هايی بودند كه سر افراد را می تراشيدند، يكي از آن ها وقتی تيغ اش كُند مي شد، به تیغ فشار می آورد تا با فشاری که به آن تیغ می آورد و با صرف نیروی بیشتر، سر طرف را بتراشد، درنتيجه پوست سر آن فرد بيچاره كنده می شد. يك بار شخصی به آن دلاّك گفت: «آقاي محترم! يك تيغ نو بخر و سر مردم را درست بتراش!» دلاّك با خونسردي تمام كه گويا كارش هيچ عيبي ندارد، گفت: «چرا پول بدهم تيغ بخرم، نان مي خرم و می خورم تا زورم زياد شود و بتوانم به تیغ نیروی بیشتر وارد کنم». 😳
👇👇👇👇
در بعضي موارد مَثَل ما، مَثل آن دلاّك است؛ چون عقل مان به كارمان نمی رسد و سعی نمی کنیم به راه هایی فکر کنیم که بهتر به نتیجه می رسیم، دائماً كار می كنيم و در نتيجه دچار مشكلات بيشتری مي شويم و باز برای رهايی از اين مشكلات، به جاي اين كه ريشه ی مشكلات را پيدا كنيم، باز بيشتر كار می كنيم، آن وقت سراسر زندگيمان می شود پريشانی و پراكندگی
#تلنگر