eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
83 عکس
8 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
  📚نتیجه اگر انسان از طريق معرفت به نفس و از طريق اتصال هستِ خود به هستِ حق مسير زندگي را طي کند علاوه بر اين که ديگر محال است به خدا شك كند، جان او آماده ي بهره گيري از انوار الهي نيز مي گردد و لذا ديگر هيچ افسردگي و پوچي در زندگي او راه نخواهد يافت، و برعکس؛ حضور خدا روز به روز بيشتر در قلب او شعله مي كشد. اما خداي ذهني و فكري و خيالي مثل همه ي فکرها و خيالات پس از مدتي انسان را ترك مي كند
📚حرکت راز رسیدن اگر كسي به سمت نور حركت كند و به نور برسد ديگر نسبت به نور شك نمي كند، انساني که با هستِ خود مرتبط شد، هرچه زمان مي گذرد حضور نور الهي در «قلبش» شديدتر مي شود، اما اگر بنشيند و فقط به نور فكر كند و آن را نبيند، بعد از مدتي مي گويد: «نكند اصلاً نوري وجود نداشته باشد!» خدايي كه با حضور قلب و اتصال به دست نيايد بعد از مدتي رنگ مي بازد! در اين حالت خدا نرفته است بلكه اين خود انسان است كه توجه قلبش را از او برگردانده است. كسي كه باران مي خواهد بايد دهانه ي كاسه اش را به طرف بالا بگيرد، حالا اگر كسي بيايد و دهانه ي كاسه اش را وارونه به طرف زمين بگيرد مسلم هيچ باراني به دست نخواهد آورد و مي گويد کو باران؟ در حالي که مي توانست با توجه قلب به سوي خداوند و تجلي نور الهي در زندگي اش نه تنها با آن نور اُنس داشته باشد، بلکه به کمک آن نور امورات خود را فوق اسباب ظاهري به انجام برساند
📚گرسنگی و تشنگی، درد و خوشحالی برای تن است یا برای من وقتي متوجه شديم «همه ادراکات از مَنِ انسان است» علاوه بر بينايي و شنوايي و احساس، که همه مربوط به مَن يا نفس انسان مي شود، متوجه مي شويم حالاتي مثل گرسنگي و تشنگي و احساس درد نيز مربوط به من يا نفس انسان خواهد بود. مثلاً اگر با ماده بيهوش كننده، «من» را از «تن» غافل كنند به طوري که توجه مَن انسان از بدنش منصرف شود، و بعد «تن» را با کارد جراحي بشکافند، «تن» هيچ گونه دردي را حس نمي كند، چون توجه ادراک کننده اصلي که همان مَن انسان است از بدن منصرف شده است. در مواقع معمولي که زمينه ي تدبير نفسِ انسان بر بدن فراهم است، «من» به «تن» توجه دارد و چون «من» انسان، «تن» خود را دوست دارد، اگر به «تن» آزار برسد همين تعلق و توجه به «تن» موجب مي شود آن ضربه ها را منِ انسان احساس كند، چون تنِ خود را از خودش مي داند. درهنگام گرسنگي و تشنگي، «تن» انسان نياز به غذا و آب دارد و چون منِ انسان توجه به «تن» دارد، مَن انسان احساس گرسنگي و تشنگي مي کند، در حالي که اگر «من» انسان، در اثر حادثه اي شديداً بترسد و توجهش به جايي غير از بدن معطوف شود ديگر تشنگي و گرسنگي از يادش مي رود، چون نظرش به جاي ديگري است غير از بدن. همه اين ها بدان معني است كه گرسنگي ها و تشنگي ها و دردها، همه در رابطه با «من» انسان معني مي يابند آن هم در صورتي كه «من» به «تن» توجه داشته باشد ولي اگر توجه «من» به «تن» قطع شود، هر چقدر هم كه به «تن» ضربه بزنند و يا به آن غذا ندهند نه احساس درد مي کند و نه احساس گرسنگي.
📚من و تن وقتي متوجه شديم «همه ادراکات از مَنِ انسان است» علاوه بر بينايي و شنوايي و احساس، که همه مربوط به مَن يا نفس انسان مي شود، متوجه مي شويم حالاتي مثل گرسنگي و تشنگي و احساس درد نيز مربوط به من يا نفس انسان خواهد بود. مثلاً اگر با ماده بيهوش كننده، «من» را از «تن» غافل كنند به طوري که توجه مَن انسان از بدنش منصرف شود، و بعد «تن» را با کارد جراحي بشکافند، «تن» هيچ گونه دردي را حس نمي كند، چون توجه ادراک کننده اصلي که همان مَن انسان است از بدن منصرف شده است. در مواقع معمولي که زمينه ي تدبير نفسِ انسان بر بدن فراهم است، «من» به «تن» توجه دارد و چون «من» انسان، «تن» خود را دوست دارد، اگر به «تن» آزار برسد همين تعلق و توجه به «تن» موجب مي شود آن ضربه ها را منِ انسان احساس كند، چون تنِ خود را از خودش مي داند. درهنگام گرسنگي و تشنگي، «تن» انسان نياز به غذا و آب دارد و چون منِ انسان توجه به «تن» دارد، مَن انسان احساس گرسنگي و تشنگي مي کند، در حالي که اگر «من» انسان، در اثر حادثه اي شديداً بترسد و توجهش به جايي غير از بدن معطوف شود ديگر تشنگي و گرسنگي از يادش مي رود، چون نظرش به جاي ديگري است غير از بدن. همه اين ها بدان معني است كه گرسنگي ها و تشنگي ها و دردها، همه در رابطه با «من» انسان معني مي يابند آن هم در صورتي كه «من» به «تن» توجه داشته باشد ولي اگر توجه «من» به «تن» قطع شود، هر چقدر هم كه به «تن» ضربه بزنند و يا به آن غذا ندهند نه احساس درد مي کند و نه احساس گرسنگي.
📖 کلام الله مجید 🔵سوره الشورى آیه ۵۲ 🔷وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَٰكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ [ ﻛﻪ ﺑﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﻭﺣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ ] ﺭﻭﺣﻲ ﺭﺍ [ ﭼﻮﻥ ﻗﺮﺁﻥ ] ﺍﺯ ﺍﻣﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ . ﺗﻮ [ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ] ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﺴﺘﻲ ﻛﺘﺎﺏ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﭼﻴﺴﺖ ؟ ﻭﻟﻲ ﺁﻥ [ ﻛﺘﺎﺏ ] ﺭﺍ ﻧﻮﺭﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ ; ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺗﻮ [ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ] ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻲ ﺭﺍﺳﺖ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﻳﻲ .(٥٢) 🔵سوره الشورى آیه ۵۳ 🔷صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ ﺭﺍﻩ ﺁﻥ ﺧﺪﺍﻳﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ، ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺍﻭﺳﺖ . ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ! ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺯﻣﻰ ﮔﺮﺩﺩ .(٥٣)
📚«هستيِ» انسان، مرگ نمي پذيرد 🔹حقيقت انسان نه مرد است و نه زن؛ انسان، فقط «هست». 🔷وقتي اين نکته روشن شد، معلوم است که «هستْ»، هميشه «هستْ» است و هيچ گاه «نيست» نمي شود. پس چون انسان «هست»، مرگ نمي پذيرد. برای روشن تر شدن مطلب دقت بفرمایید تن» انسان، در قبضه «من» او است. اين بدان معني است كه وقتي يك نفر به مسجد مي رود «تن» او به طور مستقل به آن جا نرفته است بلكه «من» او اراده کرده و تن خود را به حرکت در آورده و به آنجا برده است. پس در ابتدا «منِ» انسان «مي خواهد» كه به مسجد برود و همين خواستنِ «من» باعث مي شود كه «تن» را به حرکت در آورد و به آنجا برود. يا وقتي كه انسان دستش را بلند مي كند اين كار را به واقع «منِ» او انجام مي دهد. «منِ» انسان مساوي دستش نيست؛ «من» انسان، فقط «هست» ولي «تن» در قبضه «من» است يعني كاملاً در كنترل آن است. و با اراده انسان جابجا مي شود و تن هيچ اراده اي در مقابل اراده ي انسان ندارد. هنگامي كه انسان وحشت مي كند «من» او مي ترسد ولي «تن» او مي لرزد چون «تن» در قبضه ي من است و لذا حالات «من» در آن سرايت مي کند و تحت تاثير حالات «من» قرار گرفته، احساسات آن را از خود بروز مي دهد. به عنوان مثال كسي كه خواب مي بيند از كوه پرت شده و همچنان به طرف پايين مي غلتد، همين که ديد الآن سرش به سنگي مي خورد و متلاشي مي شود، ناگهان از خواب بيدار مي شود؛ «تن» او هر چند كه در رختخواب بوده است اما فردا در بدن خود احساس درد مي كند، با اين که «من» او از كوه افتاده است، اين به خاطر همين نکته است که تن در قبضه ي من است و لذا از حالات من متأثر مي شود. تحت تاثير قرار گرفتن «تن» از حالات «من» گاهي به قدري شديد است كه انسان در اثر حادثه هاي وحشتناکي که در خواب با آن روبه رو مي گردد دچار سكته قلبي مي شود، با آن که سكتة قلبي يک حالت غير طبيعي و ناگهاني قلبِ موجود در تن است.يعني «تن»، آنقدر تحت تاثير «من» قرار دارد كه حالات «من» بر تن سرايت مي کند. نفس افراد در خواب آن حادثة وحشتناک را مي بينند ولي تن تحمل آن حالات را ندارد و لذا به آن شکل - که ما نام آن را سکته مي گذاريم- عکس العمل نشان مي دهد.  
📚تن و من «تن» انسان در قبضه «من» انسان است و در حقيقت انسان دخالت ندارد ولي آنچنان آن دو با همديگر متحد شده اند كه تن از حالات نفس متاثر مي شود و عملاً به نحوي ظرف ظهور باطن خود يعني من خواهد بود. از اين جا نيز روشن مي شود که «تن» انسان، يك حقيقت غيبي به نام «من» دارد که در قبضه ي آن است و آينه ي نمايش بعضي از احوالات آن مي باشد. ابتدا حالاتي براي «من» پيش مي آيد و سپس در «تن» ظهور پيدا مي نمايد و آن تن حکايت از حالات حقيقت باطني خود مي کند. مثلاً حالتي به نام خشم براي «منِ» انسان پديد مي آيد و بعد آن حالت به صورتي خاص که تن ظرفيت آن را دارد در «تن» ظهور مي كند و شما با درهم رفتنِ چهره طرف، خبر از ناراحتي نفس او پيدا مي کنيد
📚شباهت حضور صورت در بدن با حضور کعبه در دنیا از بررسي مطلب فوق ، دو نكته مهم به دست مي آيد: يکي اين که آثار يك پديده معنوي و غيبي مي تواند در يك پديده مادي ظاهر شود. همانطور که «تنِ» انسان، آثار «منِ» انسان را نشان مي دهد و به همين معني مي توان فهميد يعني چه که صفات الهي در عالم ماده جلوه مي كند و يا چرا بعضي از مکان ها مثل مسجدالحرام و يا حرم ائمه معصومين(ع)و يا بعضي از زمان ها مثل شب قدر، برکات خاص خود را دارند. چون اين ها ظرفيت ظهور حقايق غيبي را بيشتر از ساير مکان ها و زمان ها داشته اند، همان طور که صورت ما حالات «من» را بيشتر نشان مي دهد تا کف دست هاي ما. نکته ي ديگر اين که تمام حالات «تن»، تحت تاثير «نفس» و «من» انسان است. به طوري که «تن»، محل ظهور «من» است هر چند تن ظرفيت ظهور بسياري از خصوصيات نفس را ندارد، ولي هر چه دارد از من انسان است. خيلي از حالات و خصوصيات در «روح» انسان هست كه «تن» نمي تواند نشان دهد مثل حالات روحاني و کمالات علمي و يا ميل هاي دروني، ولي هرچه هم که «تن» دارد تحت تأثير و تدبير من انسان دارد و به اين معني تن در قبضه «نفس» است.
📚ظهور خصوصیات اصلی انسان بعد از مرگ 🔵 «نفسِ» انسان هنگامي همة خصوصياتش ظهور مي کند كه بدن اصلي او، با رفتن اين «بدن مادي»، ظاهر شود، «بدني» هم جنس روح، منتها با شکل و مقدار. 🔹براي بررسي بيشتر اين موضوع به کتاب « معاد از ديدگاه امام خميني((ره))» انتشارات مؤسسه نشر آثار امام خميني((ره)) و کتاب « معاد، بازگشت به جدّي ترين زندگي» از همين نويسنده رجوع شود. 🔵 انسان در قيامت «بدن» دارد ولي بدن او جنس عقايد و اخلاق و اعمال اوست. 🔷مثلاً در روايات آمده است كه «بدن» افرادِ سخن چين در روز قيامت به شكلي است كه سخن چيني آنها از «بدنشان» پيداست يعني زبانشان چهل ذرع(هر ذرع حدود ۴۵ سانتیمتر) است.
📚روایت عجیب معاذ 🔴مُعاذ مي گويد از هول و وحشت هاي قيامت از رسول الله (ص) سؤال کردم؛ حضرت فرمودند: 🔵اي معاذ! مطلب عظيمي پرسيدي، سپس اشك از ديدگان مباركش فرو ريخت و فرمود: ده صنف از امت من به صورت هاي مختلف وارد صحنه ي محشر مي شوند: به صورت هاي ميمون، خوك، سر به پايين و پا به طرف بالا كه صورتشان به زمين مي كشد، كور، كر و لال، بعضي زبانشان از دهان درآمده روي سينه آويخته چرك از آن مي ريزد به طوري كه همه را ناراحت مي كند، بعضي دست و پايشان بريده، بعضي به چوبه هاي دار آتشين آويخته اند، بعضي از مردار بدبوترند، بعضي پيراهن هاي قيرين بر تن دارند كه به پوست بدنشان چسبيده است. ◀️ بوزينگان سخن چينان اند، ◀️ خوكان حرام خورانند، ◀️ سرنگونان رباخوارانند، ◀️ كوران قضات ستمگرند، ◀️ كر و لالان خودپسندانند، ◀️ آن ها كه زبان خود مي جَوَند غيبت كنندگان اند، ◀️ دست و پا بريدگان همسايه آزارها هستند، ◀️ دار آويختگان سعايتگران اند كه مردم را به چنگال خونين زورمندان ستمگر دچار مي كنند، ◀️متعفنان كساني هستند كه عنان نفس بشري را به دست شهوت و كامراني سپرده و از پرداخت حقوق الهي خودداري مي نمايند، ◀️و دسته ي اخير مردم متكبر و فخر فروش اند كه بر بندگان خدا بزرگي مي كنند.
.زاهد به ره کعبه و راهب به سوی دیر اما منِ مجنون هوسم کویِ حسین (ع) است
عاشقان را گر تو فرمان بر نثار جان دهی بر سر کوی تو هر شب عید قربان می‌شود
چون شمع سحرگاه مرا کشته‌ خود کن حیف است که گریان تو سر داشته باشد
من شدم عاشق تو یا تو شدی عاشق من؟! لطف ارباب به نوکر چه زیاد است زیاد
دست‌ بوس نوکرت‌ بودن برای من بس است نوکری نوکرت را دوست می‌‌دارم حسین
بهتر ز صد طبیب و مداوا و مرهم است یک جرعه چای روضه‌ هر هفته‌ات حسین (ع)!
سلیمان گر شوم، بر تو غلام حلقه بر گوشم بهشتا! ناز کمتر کن، که من شیدای شش گوشم
پشت دستش هدف زخم ندامت گردد هر که از دست دهد، گوشه دامان تو را
چشم و گوش و دهن و دست شود مست اگر بشنویم و بنویسیم و بخوانیم: «حسین (ع)»
📚 با هر چه الفت بر قرار کنیم در حد همان خواهیم شد گر در طلب گوهر کانی کانی ور زنده ببوی وصل جانی جانی القصه حدیث مطلق از من بشنو هر چیز که در جستن آنی آنی ▫️ تأکيد مي شود «خودِ» انسان، حدّ ندارد ولي به هر چيزي كه توجه كند حدّي متناسب با همان چيز پيدا مي كند. ▫️و اگر چيزي كه انسان به آن توجه مي كند حدّ نداشته باشد، «خود» انسان هم خود را بي حدّ احساس مي کند و يا بهتر بگويم بي حدّي خود را مي يابد. 🔷كسي كه به ماديات تعلق پيدا کند در حد ماديات خود را محدود مي کند و كسي كه به معنويات تعلق پيدا کند در حد وجود بيکران آن ها وسعت مي يابد،
📚چرا برخی انسانها در قیامت در فشار هستند نفس انسان از آن لحاظ كه داراي ذات مجرد کاملي است و ظرف همه ي اسماء الهي مي باشد، در همه مراتب هستي حاضر است و همه عالم - از ملك تا ملكوت- را در برگرفته است، اما «خود» را در جائي حس مي كند كه به آن توجه دارد! گفت: گر در طلب منزل جاني، جاني گر در طلب لقمه ناني، ناني اين نكته به رمز گويمت تا داني هر چيز كه اندر پي آني، آني انسان با چنين وسعتي، اگر توجه «جان» خود را به ماده و مادّيات بيندازد سخت محدود مي شود، هر چند که در ذات خود نامحدود باشد! و چون در قيامت به خود آيد خود را در فشاري فوق العاده احساس مي کند، زيرا از يک طرف در ذات و فطرت خود، نامحدود است، از طرف ديگر خود را گرفتار دنيا و موجودات محدود کرده است و در آن جا با خودي روبه روست که با تعلق به دنياي محدود، جواب خودِ نامحدود خود را نداده است. گفت: خويشتن نشناخت مسكين آدمي از فزوني آمد و شد در كمي خويشتن را آدمي ارزان فروخت بود اطلس خويش را بر دلق دوخت
📚علوم آسمانی یا علوم زمینی ▫️ مشغول شدن به علوم زمینی آنچنان نيست كه انسان را به «خود» واقعي اش برگرداند و از محدوديت خارج كند و وسعتش بخشد. ♻️دانستن علوم رايج مثل فيزيك و شيمي براي آن است که انسان در زندگي دنيا به زحمت نيفتد ▫️ اما اگر كسي بخواهد با داشتن دكترا خود را مهم تر از يك فرد بداند و به مدرک خود مغرور باشد ◀️ همين مدرک، حجاب او خواهد شد و او را از خدا دور مي کند
وقتي تمام غم تو غم بي خدايي شد و در مقابل او هيچ شدي، به حق زنده مي گردي و به حق سخن مي گويي و شکوفا مي شوي
📚سوال از استاد با سلام معنی این بیان استاد طاهرزاده که : اگر از نظر تعلق قلبي به موجوداتِ محدود نظر كند، «خود» را محدود كرده و با محدوديت ها متحد مي شود؛ منظور از نظر به موجودات و نظر به نامحدود و علیم مطلق را چگونه تمرین کنیم و مرز آن را چگونه تشخیص دهیم سلام علیکم همانطور که میفرمایید انصراف از موجود بینی و رسیدن به وجود بینی یک نحوه تمرین و ریاضت است و این عزم بزرگ و هدف عالی در دستورات دینی و همین ریاضتهای شرعی که هر روز با آن مانوسید بخوبی در نظر گرفته شده و مندرج است . علامه ی طباطبایی در رساله الولایه میفرمایند به استادم (یعنی مرحوم قاضی ) گفتم کدام دستوراتِ شریعت است که بنای بر سیر و سلوک دارد ؟ و ایشان میفرمایند کدام دستور است که در آن سخن از سیر و سلوک نیست ؟ یعنی میخواهند بفرمایند شما برای رسیدن به تنها هدف اصلی و عالی و نهایی ، که همان مبدا و ذات و حقیقتِ شماست ، هیچ راهی ندارید بجز همین دستورات و اعمال و اخلاق و عقایدِ حقه ای که در دین به شما پیشنهاد کرده اند . مگر نمیخواهیم تمرین کنیم نظر نکردن به موجودات و نظر کردن به نامحدود و علیم مطلق را ؟ همین هدیه ی نماز را که از طرف علیم مطلق ارسال شده بر چشم بگذاریم و ببوییم و ببوسیم و بچشیم و با آن متحد شویم و با علیم مطلق ، یگانه شویم . و شنیده اید که مرحوم قاضی در جایی فرموده اند (قریب به این مضمون) که : بهشتی که در آن نماز نباشد را نمیخواهم .