❁﷽❁
باتایپ عبارت مورد نظر در قسمت جستجوی کانال یا با کلیک برروی عبارات پایین(متن آبی رنگ)علامتی(↑ و ↓)شکل در پایین صفحه می آید که با ضربه بر آن مطالب مرتبط در اختیار شما قرار خواهد گرفت
♻️ #فهرست_اصلی_عناوین ♻️
#امام_زمان
#امام_زمان_زمزمه
#امام_زمان_سرود
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#يَامَوْلايَيَاأَبَاعَبْداللَّهِأَشْهَدُأَنَّكَكُنْتَنُورا
#شعرمناجات #الهی_قلبی_محجوب
#نکات_مناجات
#نصایح #حکایات #آداب_نوکری
#گریزروضه #ناحیه_مقدسه
#خاطره_انگیز #امام_رضا_زمزمه
#حدیث #استدلال
#تلنگر
#آغاز_امامت_امام_زمان
http://www.shereheyat.ir
https://radio.aghigh.ir
http://www.beharalashar.ir/
https://hadithashk.com/
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#پیامبر_مدح
#پیامبر_مبعث
#پیامبر_سرود
#پیامبر_متن_روضه
#پیامبر_شعرروضه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#امیرالمومنین_مدح
#امیرالمومنین_شعرروضه
#امیرالمومنین_زمزمه
#امیرالمومنین_زمینه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#حضرت_زهرا_مدح
#حضرت_زهرا_شعرروضه
#حضرت_زهرا_زمزمه
#حضرت_زهرا_متن_روضه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#امام_حسن_مدح
#امام_حسن_متن_روضه
#امام_حسن_شعرروضه
#امام_حسن_زمزمه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#امام_حسین_مدح
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
#امام_حسین_زمزمه
#مستانه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#امام_رضا_مدح
#امام_رضا_متن_روضه
#امام_رضا_شعر_روضه
╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝
««««« #محرم »»»»»
╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝
#زمزمه_ده_شب_محرم
#زمینه_ده_شب_محرم
#pdf
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#مناجات_محرمی_با_امام_زمان_عج
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#استقبال_محرم
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#حضرت_مسلم_متن_روضه
#حضرت_مسلم_شعر_روضه
#حضرت_مسلم_زمزمه
#حضرت_مسلم_واحد
#حضرت_مسلم_زمینه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#ورودیه_متن_روضه
#ورودیه_شعر_روضه
#ورودیه_زمزمه
#ورودیه_زمینه
#ورودیه_واحد
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#حضرت_رقیه_مدح
#حضرت_رقیه_متن_روضه
#حضرت_رقیه_شعرروضه
#حضرت_رقیه_زمزمه
#حضرت_رقیه_زمینه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#طفلان_متن_روضه
#طفلان_شعر_روضه
#طفلان_زمزمه
#طفلان_زمینه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#حضرت_عبدالله_مدح
#حضرت_عبدالله_متن_روضه
#حضرت_عبدالله_شعرروضه
#حضرت_عبدالله_زمزمه
#حضرت_عبدالله_زمینه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#حضرت_قاسم_مدح
#حضرت_قاسم_متن_روضه
#حضرت_قاسم_شعر_روضه
#حضرت_قاسم_زمزمه
#حضرت_قاسم_زمینه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#حضرت_علی_اصغر_مدح
#حضرت_علی_اصغر_متن_روضه
#حضرت_علی_اصغر_شعرروضه
#حضرت_علی_اصغر_زمزمه
#حضرت_علی_اصغر_زمینه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#حضرت_علی_اکبر_مدح
#حضرت_علی_اکبر_متن_روضه
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
#حضرت_علی_اکبر_زمزمه
#حضرت_علی_اکبر_زمینه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#حضرت_اباالفضل_مدح
#حضرت_اباالفضل_متن_روضه
#حضرت_اباالفضل_شعرروضه
#حضرت_اباالفضل_زمزمه
#حضرت_اباالفضل_زمینه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
#امام_حسین_زمزمه_عاشورا
#امام_حسین_شعرروضه_روز_عاشورا
#امام_حسین_شعرروضه_شام_غریبان
#وداع
#گودال
#عصرعاشورا
#امام_حسین_شب_جمعه
#امام_حسین_زمینه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#حضرت_زینب_مدح
#حضرت_زینب_متن_روضه
#حضرت_زینب_شعر_روضه
#حضرت_زینب_زمزمه
#حضرت_زینب_شام_غریبان
#یازدهم_متن_روضه
#یازدهم_شعر_روضه
#حضرت_زینب_روزیازدهم
#دفن_شهدا_شعر_روضه
#دفن_شهدا_متن_روضه
#حضرت_زینب_کوفه
#کوفه_متن_روضه
#کوفه_شعر_روضه
#حضرت_زینب_شام
#حضرت_زینب_شهادت
#حضرت_زینب_زمینه
#حضرت_زینب_زمزمه
#اسارت_متن_روضه
#اسارت_شعر_روضه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
#دیرراهب_شعر_روضه
#دیرراهب_متن_روضه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#شام_متن_روضه
#شام_شعر_روضه
#مجلس_یزید_شعر_روضه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#پیاده_روی_اربعین
#اربعین_متن_روضه
#اربعین_شعر_روضه
#اربعین_زمزمه
#اربعین_زمینه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#بازگشت_به_مدینه_شعرروضه
#بازگشت_به_مدینه_متن_روضه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#حضرت_ام_البنین_مدح
#حضرت_ام_البنین_متن_روضه
#حضرت_ام_البنین_شعرروضه
#حضرت_ام_البنین_زمزمه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#حضرت_رباب_شعر_روضه
#وداع_با_محرم_و_صفر
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#اصحاب
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#مثنوی
#دودمه
#شعرمناجات_ماه_رمضان
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
از آن زمان که دور زِ کرب و بلا شدم
بر هر چه داغ و درد و بلا مبتلا شدم
یک اربعین گذشته و من آب رفته ام
عُمری ست گوییا که من از تو جدا شدم
یک اربعین گذشته و لب تشنه ام هنوز
گریان به یادِ کام تو صبح و مسا شدم
یک اربعین گذشته و نیلی شده رُخم
چهره کبود, همسفرِ نیزه ها شدم
من زینبم که چهره ی من فرق کرده است
حالا شبیه حضرت خیرالنّساء شدم
باید شبیه مادرمان هم شوم حسین
آخر سپر برای زن و بچه ها شدم
گیسوی من سفید شد و قامتم خمید
بی کس اسیرِ محنتِ بی انتها شدم
من روی ناقه ها و تو هم روی نیزه ها
مهمانِ بزمِ کوفه و شامِ بلا شدم
هر طور بود باز کنارت رسیده ام
زائر به پاره پیکرِ در بوریا شدم
رضا رسول زاده
#اربعین_شعر_روضه
ای وای بر اسیری کز قافله جدا ماند
رفتند دوستانش او بین شهر جا ماند
ما هم پیاله بودیم آن ها شدند سرمست
رفتند مست و حسرت در دست جام ما ماند
از نای من نخیزد صوتی به جز فراقت
در هجر نینوای تو این نی از نوا ماند
گفتم مگر بخوابیم خواب حرم ببینیم
در انتظار خوابت تا صبح دیده وا ماند
مانند آن کسی که گم کرده خانه اش را
گریه فقط برای دلتنگ کربلا ماند
انگور اشک هایم یک اربعین نشد می
تا اربعین دیگر این آرزو به جا ماند
در خیل زائرانت جایی برای ما نیست
ای وای بر اسیری کز قافله جدا ماند
موسی علیمرادی
#اربعین_شعر_روضه
گرچه غمدیده و بی تاب ولی برگشتم
من به خاک غمت امروز معطر گشتم
من چهل روز فقط همسفر شمر شدم
من چهل روز فقط همقدم سر گشتم
هر کجا صحبت آزار شد و کعب نی ای
سپر دخترکان تو برادر گشتم
چشم عباس به دور, آه نمی دیدی کاش
من چهل روز پی چادر و معجر گشتم
چشم واکن که ببینی قد زینب تا شد
خیز از جا و ببین هم قد مادر گشتم
نظر لطف خدا بود عزیز الزهرا
سایه ات بر سر ما بود عزیز الزهرا
هر کجا از نوک نیزه سر تو خورد زمین
پا به پای سر تو خواهر تو خورد زمین
دست بسته چقدَر سخت زمین می خوردیم
از روی ناقه اخا, دختر تو خورد زمین
نیزه ها در کف کفّار چه مستی می کرد
هی تکان خورد و سر اصغر تو خورد زمین
شام شد مثل مدینه, به غمم خندیدند
پیش زینب, سر آب آور تو خورد زمین
ما که از کوچه به جز غم نکشیدیم حسین
وسط کوچه, چه بد مادر تو خورد زمین
قصّه ی غربت مولا چقدَر غم دارد
روضه ی چادر زهرا چقَدَر غم دارد
یادمان هست همینجا کفنت را بردند
گرگ ها, یوسف من پیرهنت را بردند
یادمان هست همینجا به زمین افتادی
نیزه ها تا لب گودال تنت را بردند
سنگ هاشان به لب قاری قرآن می خورد
رمقِ مانده ی ناله زدنت را بردند
یادمان هست که گودال قیامت شده بود
با سرِ تیغ, عقیق یمنت را بردند
ناگهان بر نوک نیزه سر تو بالا رفت
ده نفر زیر سم اسب تنت را بردند
دختر فاطمه شد قافله سالار, حسین
رفتی و زینب تو رفت به بازار حسین
وحید محمدی
#اربعین_شعر_روضه
از کران تا بی کران حرفی به جز کوی تو نیست
تشنهٔ چشم تو را راهی به جز روی تو نیست
پیش رویت شوق جنت را که معنا میکند؟
برکسی که جَنتش جز طاقِ ابروی تو نیست
زلف تو آرامشِ شب را به همراه آورد
گر چه زیبایی شب هم قدر یک موی تو نیست
عرش با آن هیبت و بالا بلندی در جهان
عرش هم با هیبتش تا زیر زانوی تو نیست
دردلی که ِکبر و پستی و پلیدی خانه کرد
مطمئنا در دل او مهرِ دلجوی تو نیست
مدعی هستم به عمری همنشینی با شما
وای بر حالم اگر درسینه ام بوی تو نیست
با خیال راحتی در بین زوار آمدم
خوب و بد را چون سوا کردن که در خوی تونیست
حامد آقایی
#اربعین_شعر_روضه
دوستانم یک به یک رفتند و تنها مانده ام
باز هم از کاروان کربلا جا مانده ام
درد یعنی یک نفر جامانده باشد از حرم
مانده ام تنهای تنها با دل وامانده ام
اربعینی بودن انگاری نمی آید به ما
باز هم در کار خود…در کار دنیا… مانده ام!!!
غصه ی من قصه ی هجر عزیز کربلاست
آه یوسف, در فراقت چون زلیخا… مانده ام
بر سرم دارم هوایت, گر چه پایم لنگ زد
مانده ام پایت, اگرچه بی سر و پا, مانده ام
با خودم گفتمنمی مانم, میایم کربلا…
با خودم گفتم نمی مانم, که حالا, مانده ام
حال یکجامانده را جامانده میفهمد فقط
دوستانم یک به یک رفتند و تنها مانده ام
حامد فلاحی راد
#اربعین_شعر_روضه
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 كو اسارت؟سرورى كردم فقط... 💢
من رسيدم از سفر اما حسين
داغ ديدم هر گذر اما حسين
ريخت از من بال و پر اما حسين
مجلس مى بيشتر اما حسين
-
خطبه خواندم حيدرى كردم فقط
كو اسارت؟سرورى كردم فقط
-
زوزه هاى خيزران من را شكست
گريه هاى دختران من را شكست
لشكر نامحرمان من را شكست
خنده ى شمر آنچنان من را شكست
-
با خودم گفتم كه بنت الحيدرم
عهد كردم كفرشان در آورم
-
در خرابه خواهرت آواره بود
روسرى دخترت هم پاره بود
آن دمى كه بسته راه چاره بود
باعث زجرم زن بدكاره بود
-
من كه از آنها نترسيدم حسين
ترس را در چشمشان ديدم حسين
-
صبر من در اين مصيبت سر نرفت
چشم نامحرم به اين خواهر نرفت
از سياهى رنگ بالاتر نرفت
خاطرت آسوده كه معجر نرفت..
-
پرده پنهان نورِ پيدائيم ما
وارث عفّت زهرائيم ما
-
حرفشان دائم به تو دشنام بود
سهم من هم سنگ روى بام بود
بدتر از گودال شهر شام بود
هركسى در غارتت ناكام بود..
-
دلخور از ميدان و گودال تو بود
قصد او آزار اطفال تو بود
-
✅آرمان صائمى- پاییز ۹۸
#اربعین_شعر_روضه
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 هر که بود آورده ام، غیر از سه ساله دخترت... 💢
آسمان! خون گریه کن، دل بی قرار زینب است
کاروان آمد، ولی در خاک یارِ زینب است
گفت با قبرِ برادر، قافله سالارِ صبر
مدفنِ خون خدا، جانا مزار زینب است
عمرِ من کم شد، قدم خم شد، همه مویم سپید
لیک اینها خود نشان اقتدار زینب است
هر چه در کف بود، تقدیمِ خدا کردم حسین!
شاهدم قلبِ صبور و داغدارِ زینب است
این چهل روز،ازچهل سال است بر من سخت تر
از چهل منزل گذشتن شاهکار زینب است
هر که بود آورده ام، غیر از سه ساله دخترت
از تو شرمنده نگاهِ شرمسار زینب است
من نمیگویم چه شد در کوفه و شام بلا
خود ببین زهرا چگونه سوگوار زینب است
این بدنهای کبود و چهرههای زخم زخم
از اسارت، خود گواهِ آشکار زینب است
چشمهای هرزه و هیزِ اَراذل کُشتِمان
رازدارِ این مصیبت شامِ تار زینب است
صبر هم از صبرِ ما، والله کم آورده بود
حرفها…در گریۀ بی اختیار زینب است
زیر پای اسبها دیدم سرت بازیچه شد
حال حق دارم بگویم شام، عار زینب است
نَه خرابه، نَه به زندان، تاقتم از کف نرفت
تهمتِ بَد، قاتلِ صبر و قرار زینب است
وای از لفظِ کنیزی، وای از بیگانگان
دخترت مدیون آغوشِ وقار زینب است
آنچنان بر خصم شوریدم که در بزم شراب
سید سجاد مات از ابتکار زینب است
خواستند آهی کِشَم، اما خدا امداد کرد
تا ابد پیروزی از ایل و تبار زینب است
✅محمود ژولیده- اربعین ۹۸
#اربعین_شعر_روضه
ای ساربان! ای ساربان! محمل نگهدار
آمد به منزل کاروان، منزل نگهدار
محمل مران، محمل مران، شهر دل اینجاست
این کاروان خسته دل را منزل اینجاست
اینجا بهار بی خزانِ من خزان شد
از برگﹾ برگ لاله هایم خون روان شد
اینجا همه دار و ندارم را گرفتند
باغ و گل و عشق و بهارم را گرفتند
اینجا به خاک افتاده بود و هست عباس
هم مشک خالی، هم علم، هم دست عباس
اینجا ز هم پیشانی اکبر جدا شد
بابا تماشا کرد و فرزندش فدا شد
اینجا ز آل الله منع آب کردند
با تیر طفل شیر را سیراب کردند
اینجا صدای العطش بیداد می کرد
بر تشنه کامان آب هم فریاد می کرد
اینجا همه از آل پیغمبر بریدند
ریحانه ی خیر البشر را سر بریدند
اینجا ستم بر عترت و بر آل گردید
قرآن به زیر دست و پا پامال گردید
اینجا به خون غلطید یک گردون ستاره
اینجا کشید از گوش، دشمنﹾ گوشواره
اینجا زدند آل علی را ظالمانه
شد یاس ها نیلوفری از تازیانه
اینجا چو از خانه به دوشان خانه می سوخت
دامان طفلان چون پر پروانه می سوخت
اینجا به گردون رفت دود آه زینب
حَلقِ بریده شد زیارتگاه زینب
اینجا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد
هر برگ گل را مُهری از غصب فدک زد
اینجا زگریه ناقه ها در گِل نشستند
دُردانه های وحی در محمل نشستند
ای کربلا! گل های سرخ یاس من کو؟
ای وادی خون! اکبر و عباس من کو؟
با غنچه ی نشکفته ی پرپر چه کردی؟
با حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟
خون جگر از دیده ام بر چهره جاریست
پیراهن آوردم به همره، یوسفم نیست
تصویر درد و داغ در آیینه دارم
چون آفتابﹾ آتش درون سینه دارم
خاموش و در دل گفتگو با یار دارم
در سینه داغ هیجده دلدار دارم
بعد از حسین از عمر خود آزرده بودم
ای کاش من با آن سه ساله مرده بودم
اشکم به رخ آهم به دل سوزم به سینه
بی تو چگونه من روم سوی مدینه
ای کاش چون تو پیکرم صدچاک می شد
ای کاش جسمم در کنارت خاک می شد
گیرم که زنده راه یثرب را بپویم
زهرا اگر پرسد حسینم کو چه گویم؟
بگذار تا سوز دلم مخفی بماند
این صفحه با سوز خود میثم بخواند
جناب آقای سازگار
#اربعین_شعر_روضه
یک اربعین برای تو حیران شدم حسین
مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین
با چند قطره اشک دل من سبک نشد
ابری شدم به پای تو باران شدم حسین
زلفی اگر که ماند برایت سفید شد
در اول بهار زمستان شدم حسین
کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر
قاری شدی مفسّر قرآن شدم حسین
دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست
دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
هر چند در مسیر سرت ازدحام بود
اما درست مثل همیشه امام بود
بی تو سوار ناقه ی عریان شدم حسین
من که به روی چشم علمدار جام بود
یادم نمی رود سر بالا نشین تو
بازیچه ی نگاه اهالی شام بود
در حرف های مرد و زن پشت بام ها
چیزی اگر نبود فقط احترام بود
با دست سنگ صورت تو خط خطی شده
از بس که آفتاب تو نزدیک بام بود
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت
هم پیکر تو روی زمین پیرهن نداشت
ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین
این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟
آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم
پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت
گل های باغت از همه رنگی گرفته اند
یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت
مردی نبود اگر یل ام البنین که بود
هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
ای سایه بلند سرم ای برادرم
آیینه ی ترک ترکِ در برابرم
بالم شکسته است و پرم پر نمی زند
اما هنوز مثل همیشه کبوترم
من قول داده ام که بگیرم سر تو را
از دست نیزه ها و برایت بیاورم
حالا سری برای تو آورده ام ولی
خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم
بگذار اول سخن و شکوه ام تو را
ای ماه زینب از نگرانی درآورم
هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی
راحت بخواب دست نخورده است معجرم
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سرمزار خودم گریه می کنم
دستی که چوب زد لب قرآنی تو را
زیر سوأل برد مسلمانی تو را
بالای تخت رفتی و دستم نمی رسید
تا که رفو کنم سر پیشانی تو را
می خواستند پیش همه کوچکت کنند
اما خدات خواست سلیمانی تو را
ای کاش ما برادر و خواهر نمی شدیم
حیران نبودم این همه حیرانی تو را
این سر، شکسته هست ولی سرشکسته نیست
یعنی کسی ندید پشیمانی تو را
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
#اربعین_شعر_روضه
هجران بهانه ای ست برای وصال ها
بهتر شده ست از برکات تو حال ها
از یاد رفته است جراحات بال ها
با عمه راحت است تمام خیال ها
عمه نگو که فاطمه ی کربلا بگو
عمه نگو حسین بگو مرتضی بگو
بابا سلام عمه رسیده بلند شو
در پیش پای موی سپیده بلند شو
از احترامِ قدِّ خمیده بلند شو
با گردن بریده بریده بلند شو
عمه اگر شکسته شده قد کمان شده
چون میهمان مجلس نامحرمان شده
دائم پیِ گذشتنِ از جان خویش بود
مأمور حفظ جان امامان خویش بود
زینب ولیک حیدر میدان خویش بود
گرم طواف قاری قرآن خویش بود
صد کربلا پس از تو بلا دیده ایم ما
صد فاجعه به شام بلا دیده ایم ما
با آه خویش کرب و بلا را مهار کرد
خیلی برای پرچم اسلام کار کرد
ما را خودش به ناقه ی عریان سوار کرد
باید به عمه هر دو جهان افتخار کرد
عمه چه عمه ای! همه مدیون عمه ایم
ما زنده ایم اگر همه ممنون عمه ایم
سخت است فقط بال زدن پر نداشتن
خواهر شدن به شرط برادر نداشتن
حیدر شدن به قیمت لشگر نداشتن
کوچه به کوچه رفتن و معجر نداشتن
کوفه برای او تب و تابی درست کرد
با آستین پاره حجابی درست کرد
یادم نمی رود که به هنگام رفتنت
کردی نوازشم پدرانه به دامنت
آتش گرفت صورتم از بوسه دادنت
هِی بوسه می زدم به لب و دور گردنت
رفتی و بعد خسته و بی حال دیدمت
رفتی و بعد از آن تهِ گودال دیدمت
بر سینه ات نشست و شکست استخوان تو
با قتلِ صبر کشته شدی و به جان تو-
سوگند به این که خواهر قامت کمان تو
زد ناله با نوای حزین ای برادرم
صورت به خاک دادی و ای خاک بر سرم!
وقتی که نیزه در گلویت کرد وای وای!
با پای خویش پشت و رویت کرد وای وای!
با خاک گرم رو به رویت کرد وای وای!
از پشت پنجه بین مویت کرد وای وای!
آن لحظه ای که دور و برِ تو سپاه بود
چشمت درست رو به روی خیمه گاه بود
خیلی دلت شکست علی اکبرت که رفت
خیلی دلم شکست علی اصغرت که رفت
نزدیک بود عمه بمیرد سرت که رفت
انگشت تو بریده شد انگشترت که رفت
با سنگ و نیزه بین تو و خیمه سد شدند
ده اسبِ تازه نعل به نعل از تو رد شدند
ای وای از اسیر شدن کو به کو شدن
از خجلت و غریب شدن سرخ رو شدن
با مردم محله چنین رو به رو شدن
این است آخر عاقبت بی عمو شدن
دلواپسیِ دختر زهرا ز حد گذشت
خیلی به عمه ام سر بازار بد گذشت
پس داده اند پیرهن پاره پاره را
رخت مرا لباس تو را گاهواره را
آورده است عمه سر شیرخواره را
گوشش نکرده است کسی گوشواره را
ما از غم فراق گرفتارتر شدیم
وقتی رقیه رفت عزادارتر شدیم
#اربعین_شعر_روضه
اشعار اربعین امام حسین علیه السلام ـ غلامرضا سازگار
مظهر صبر خدای حی داور زینبم!
یادگار حیدر و زهرای اطهر زینبم!
فتح کردی شام را سنگر به سنگر زینبم!
آمدی همچون علی از فتح خیبر زینبم!
گرچه آهی نیست از آه تو ظالم سوزتر
بازگشتی از همه سردارها پیروزتر
****
باغبان از بهر گلهایت گلاب آوردهام
بحر بحر از چشم گریان بر تو آب آوردهام
روی نیلی گیسوی از خون خضاب آوردهام
پرچم پیروزی از شـام خـراب آوردهام
آه دل را آتش فریـاد کـردم یـا حسین
شام ویران را حسینآباد کردم یا حسین
****
خواهرم در این سفر فریاد عاشورا شدی
یاس بـاغ وحی من نیلوفر صحرا شدی
با کبودی رخت مهرِ جهانآرا شدی
هر چه میبینم شبیهِ مادرم زهرا شدی
بارها جان دادی اما زندهتر گشتی بیا
دست بسته رفتی و پیروز برگشتی بیا
****
من خدا را آیت فتح و ظفر بودم حسین
با سرت تا شام ویران همسفر بودم حسین
بر دل دشمن ز خنجر تیزتر بودم حسین
دختران بـیپناهت را سپـر بودم حسین
بس که آمد کعب نی از چار جانب بر تنم
گشت سر تا پا تنم نیلیتر از پیراهنم
****
زینبـم، پیـروز میـدان بـلا دیدم تو را
فـاتح روز نبـردِ ابتـلا دیـدم تـو را
لحظه لحظه قهرمان کربلا دیــدم تو را
خواندهام قرآن و در طشت طلا دیدم تو را
تو نگه کردی و دشمن چوب میزد بر لبم
بـر نگاهِ درد خیزت گریـه کـردم زینبم
****
در کنار طشت چندین طایر افسرده بود
هم لب تو، هم دل مجروح من آزرده بود
کاش چوب آن ستمگر بر لب من خورده بود
کاش پای صوت قرآن تو زینب مرده بود
من که صبارم غمت برجان خریدم یا حسین
در کنـار طشت پیـراهن دریدم یا حسین
****
خواهرم آن شب که در ویرانه مهمانت شدم
بـا سـر ببْریـدهام شمـع شبستـانت شـدم
شستشو از گرد ره با اشک چشمانت شدم
چشم خود بستم، خجل از چشم گریانت شدم
دخترم پرپر زد و جان داد دیدم خواهرم
زد نفس تا از نفس افتاد دیدم خواهرم
****
یا اخا آن شب تو کردی با سر خود یاریام
ورنه میشد سیل خون در دیده اشک جاریام
مـاند چون بغض گلـو در سینه آه و زاریام
کاش میمردم من آن شب زین امانت داریام
دختر مظلومهات با دست زینب دفن شد
حیف او هم مثل زهرا مادرت شب دفن شد
****
جان خواهر من سر نی سایهبانت میشدم
نیمـههای شب چـراغ کـاروانت میشدم
بـا اشـارتهای چشمم، ساربانت میشدم
گه جلو، گه پشت سر، گه همعنانت میشدم
یاد داری سنگ زد از بام، خصمم بر جبین
از فـراز نـی سـرم افتـاد بر روی زمین
****
«یا اخا» خون ریخت از فرق تو و چشم ترم
تا سرت افتاد از نی، سوخت جان و پیکرم
من زدم بر سینه، سیلی زد به صورت، مادرم
کاش پیش سنگ آن ظالم سپر میشد سرم
قصه سنگ و جبین، بار دگر تکرار شد
راس تو افتاد از نی، چشم زینب تار شد
****
جان خواهر این مصائب در رضای دوست بود
گـر سـرم افتـاد از نـی، پیش پای دوست بود
بـر فـراز نـی مـرا حـال و هوای دوست بود
ایـن اسـارت، این شهادت، از برای دوست بود
تا در اطراف سر من طایر دل پر زند
شعله فریاد تو از نظم «میثم» سر زند
#اربعین_شعر_روضه
اشعار اربعین امام حسین علیه السلام ـ محمد بختیاری
کاروان داشت میرسید از راه، دل زینب در التهاب افتاد
تا که چشمِ ستاره های کبود، به سرِ قبرِ آفتاب افتاد
کاروانی که از هزاران دشت از سرِ شوق با سر آمده بود
به مرورِ غمِ خودش که رسید، کم کم از مرکبِ شتاب افتاد
دختری سمت علقمه می رفت، مادری سمت قبرِ کوچکِ خود
خواهری بر سرِ مزارِ خودش دل به دریا زد و به آب افتاد
گفت: اگرچه که بی پر آمده است، بی پر و بی برادر آمده است
چشم واکن که خواهر آمده است، که پس از تو در اضطراب افتاد
زینبی که اسیرِ مویت بود، بینِ خون گرم ِ جستجویت بود
دربه در شد، درست آن وقتی که به مویِ تو پیچ و تاب افتاد
بعدِ تو خیمه در حصار آمد، از زمین و زمان سوار آمد
به حرم امرِ بر فرار آمد، همه ی خیمه در عذاب افتاد
پای غارت به خیمه ها وا شد، دست هایی پلید پیدا شد
“سرِ یک گوشواره دعوا شد”، سنگ بر شیشه ی گلاب افتاد
داغدارم هنوز از کوفه، از گریزِ رئوسِ مکشوفه
داغداری از آن زمانی که از سرِ بچه ها حجاب افتاد
تشنگی های تو کویرم کرد، غمِ دوریِ تو اسیرم کرد
ماجراهای شام پیرم کرد، راه در مجلسِ شراب افتاد
خیزران را که غرق خون دیدم، از غرورِ رقیه ترسیدم
لرزه بر جانِ بچه های تو و بر لبت بوسه بی حساب افتاد
آتشِ فتنه تیز می کردند، تشتِ زَر را عزیز می کردند
صحبت از یک کنیز می کردند، گریه در نغمه ی رباب افتاد
در اسیری امیر بودن را از نگاه تو خوانده ام، یعنی:
می شود با همین نگاه از عرش مثل یک سجده مستجاب افتاد
**************
#اربعین_شعر_روضه
اشعار اربعین امام حسین علیه السلام ـ محمد بختیاری
از کربلا جامونده ها بیاید با هم گریه کنیم
اشکای سرخمون و به کشته ی اشک هدیه کنیم
درسته که اسم ماها میون زائرا نبود
درسته که رفتن همه ولی برا ما جا نبود
درسته که قد ماها هیچکس بی دست و پا نبود
مردیم و چاره ای به جز گریه برای ما نبود
آی کربلا نرفته ها بیاید با هم گریه کنیم
اون کار درستایی که بی رفیقاشون راهی شدن
تو رود سرخ اربعین افتادن و ماهی شدن
ما توی چاه موندیم، اونا کبوتر چاهی شدن
چی از ما بر میاد به جز، آه سحرگاهی شدن
آی کربلا نرفته ها بیاید با هم گریه کنیم
حالا که جمع سوخته هاس کنایه گفتن روا نیس
گیر ما گیر نیّته و گرنه مشکل ویزا نیس
باید بمیریم که برا ما جا توی کربلا نیس
حالا که راه بازه برا همه ولی برا ما نیس
آی کربلا نرفته ها بیاید با هم گریه کنیم
ما موندیم و یه دل خون، ما و خماری و جنون
ما این پا اون پا کردیم و قافله ی رفیقامون
دل و زدن به کربلا پابه پای صاحب زمون
رفتن و دریایی شدن، ما شدیم اینجا روضه خون
آی کربلا نرفته ها بیاید با هم گریه کنیم
یه اربعین تو هیأتا موندیم مگه شراب بشیم
گفتیم که با زیارتش با خدا بی حساب بشیم
گفتیم فدای گریه های حضرت رباب بشیم
اونقد باید گریه کنیم تا از خجالت آب بشیم
آی کربلا نرفته ها بیاید با هم گریه کنیم
این روزا حال و روز کربلا پر از تاب و تبه
انگاری سنگ و چوبشم گرم نوای یا ربه
چشم امام حسین به راه، جون شهیدا به لبه
چون موقع شنیدن روضه ی بی بی زینبه
آی کربلا نرفته ها بیاید با هم گریه کنیم
#اربعین_شعر_روضه
،اربعین
ای غایب از نظر، نظری کن به خواهرت
زینب نشسته بر سر قبر مطهرت
یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز
قامت خمیده آمده سرو صنوبرت
نشناختی مرا ز پس این چروکها
من زینب توام ز چه رو نیست باورت
لیلاست این که خیمه زده زیر پای تو
بار دگر بگو که اذان گوید اکبرت
این زن که لطمه می زند این گونه بر خودش
او کیست؟ نجمه است عروس برادرت
آقا! سکینه جمله ی اشکش سؤالی است
یعنی کجاست قبر علمدار لشگرت ؟
در کربلا هنوز زنی گریه می کند
زینب کش است ناله ی محزون مادرت
پیغمبری نما و دو دستت برون بیار
از دست من بگیر بقایای دخترت
ای پیکری که زخم تنت بی شماره بود
آورده ام برای تو ته مانده ی سرت
بگرفتم از امام زمان حُکم نبش قبر
تا متصل کنم سر پاکت به پیکرت
باید دوباره وارد گودال خون شوم
خواهم اگر که بوسه بگیرم ز حنجرت
من نیز با تو کشته شدم روز واقعه
اذنی بده که دفن شود با تو خواهرت
دلشوره داشتم که مبادا کنار تو
چشم ربابه باز بیفتد به اصغرت
نذرش قبول سایه نشینی نمی کند
از بس که بر تو هست وفادار ، همسرت
لالایی اش امان مرا نیز بریده است
گوید به ناله ! اصغر من شیر خورده است؟!
سعید توفیقی
#اربعین_شعر_روضه
حضرت زینب(س)-اربعین
ای حسینی که تنت بر خاک و بر نی شد سرت
آمد از شام بلا با حال مضطر خواهرت
خوب بنگر ماجرای کوچه را در من ببین
مثل بابا دست من بسته ، رخم چون مادرت
حال برخیز و تماشا کن که زینب آمده
با قدی که خم شد از داغ تو و آب آورت
تو به زیر دست و پا و من به زیر دست و پا
آه از بال و پر من وای از بال و پرت
تا که خنجر بوسه زد بر حنجرت گفتم به خویش
کاش می شد تا ببوسم جای خنجر حنجرت
خوب شد بر نیزه رفت و زیر دست و پا نماند
جسم چون برگ گل و نازکتر از گل ، اصغرت
گفتی آنجا تا که زینتها بگیرم از زنان
پس چرا دیدم به دست دیگران انگشترت؟
بی گمان از نیزه می دیدی تو در بازار شام
حال زار نوگلان و غنچه های پرپرت
آمدم اما برادر شرمگینم از رخت
در خرابه دفن شد جسم سه ساله دخترت
***
با تشکر از شاعر گرامی
#اربعین_شعر_روضه
در این دل شکسته به غیر از شراره نیست
همراه من به جز جگر پاره پاره نیست
می ریزد از دو چشم ترم اشک بی کسی
دیگر به آسمان دلم یک ستاره نیست
خون خدا تو مرگ مرا از خدا بخواه
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
تاب و توان نمانده که گویم چه ها گذشت
تاب سخن کجا؟ که توان اشاره نیست
ای گوشوار عرش ز جا خیز و خود ببین
بر گوش دختران تو یک گوشواره نیست
یک جرعه آب خورده رباب و هزار حیف
شیر آمده به سینه ولی شیرخواره نیست
با اشک دیده غسل زیارت نموده ام
خوش تر ز قتلگاه تو دارالزیاره نیست
با این سکوت خود به خدا می کشی مرا
با من سخن بگو دلم از سنگ خاره نیست
#اربعین_شعر_روضه
🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 مناجات با امام زمان (عج) در شب اربعین 💢
ای چله نشین غم دلدار کجایی
با سوز دل و دیده ی خونبار کجایی
هر صبح و مسا سرخی اشکت شده پیدا
ای گریه کن ماتم دلدار کجایی
ای یار سفر کرده به صحرای جدایی
آیا نشده نوبت دیدار کجایی
جمعی به تو مشغول و تو مشغول خدایی
ای جلوه گه حضرت دادار کجایی
در خیمه ی اندوه بیا یوسف زهرا
ای صاحب این جمع عزادار کجایی
ما گوشه نشین خیمه گاه اربعینیم
ای زائر سرخ حرم یار کجایی
زینب ز سفر آمده با قافله عشق
ای گریه کن قافله سالار کجایی
✅میلاد بابا جانپور
#امام_زمان
#اربعین_شعر_روضه
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 با ظهور اربعین بوی ظهورت میرسد... 💢
در میان عاشقان عطر حضورت میرسد
با ظهور اربعین بوی ظهورت میرسد
بیشتر از روز عاشورا به روز اربعین
بر لبِ لب تشنگان جام طهورت میرسد
بسکه در ماه صفر عالم حسینی میشود
از مسیر کربلا امواج نورت میرسد
با چه شوقی اهل ایمان راهپیمایی کنند
کاروان در کاروان بوی عبورت میرسد
در تمام نوحه ها هستی و نوحه میکنی
از میان شورها نجوای شورت میرسد
چیست موکبهای ما؟ میعادگاه وصل یار
ذی طُوی اینجاست، عطر کوهِ طورت میرسد
هیچکس اینجا ندارد حاجتی جز روی تو
دارد از ره روز مُوفورُ السُّرورت میرسد
یالثارات الحسینت میشود نزدیکتر
نعرۀ یافاطمه از راه دورت میرسد
گریۀ صبح و مسا کار خودش را کرده است
غم مخور یابن الحسن، فجرِ سُحورت میرسد
فَلاَندُبَنَّکَ صَباحَاً وَ مَساءً وَ لَاَبکَينَّ عَلَيکَ بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً
هر چه میخواهی بده فرمان، که ما آماده ایم
این، اَناالمهدیست کز قلب صبورت میرسد
با کلام نافذ تو عقلها کامل شود
خطبه ای خوان، خود بگو فتح وُفورت میرسد
عمه جانت روی تلّ زینبیه منتظر
زینبیه پرسد از تو، کی ظهورت میرسد
ناله از گودال می آید که عَینَ المنتقم
انتقام انگار از اشک غرورت میرسد
التیام زخم های چارده معصوم کو
انتقام زخم پهلو زخم صورت میرسد
✅ محمود ژولیده
#امام_زمان
#اربعین_شعر_روضه
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 با کوله بار اشک رسیدم به اربعین ... 💢
باشد مرا مبر ولی آقای من! ببین!
با کوله بار اشک رسیدم به اربعین
باشد دوباره حسرت و افسوس سهم من
سهم مُقربان تو آن بزم دلنشین
یک عمر من به خاک درت سر گذاشتم
عمری نشان عشق تو مُهر است بر جبین
گفتم خودش به وقت، خبر می کند مرا
امسال هم گذشت ومن این بی خبرترین...
من هیچ وقت همره خوبان نبوده ام
آه! آسمان کجا و منِ مانده در زمین؟!
آه ای دل سیاه! چه کردی تو با خودت؟
آه ای دل همیشه به نالایقی عجین!
آه ای حسین!آه حسین! آه ای حسین!
این خار را ز باغ محبّان خود مچین!
تو خواستی همیشه فقط خوبی مرا
راضی مشو به حال خراب من اینچنین
هر کار خواستی بکنی با دلم بکن
بگذار عاشق تو بمانم...فقط همین...!
✅سعید تاج محمدی-پاییز ۹۸
#اربعین_شعر_روضه
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
از سرِ ناقه ی غم شیشه ی صبر افتاده
همه دیدند که زینب سر قبر افتاده
چشم او در اثر حادثه کم سو شده است
کمرش خم شده و دست به زانو شده است
بیت بیتِ دل او از هم پاشیده شده
صورتش در اثر لطمه خراشیده شده
گفت برخیز که من زینب مجروح توام
چند روزی ست که محو لب مجروح توام
این چهل روز به من مثل چهل سال گذشت
پیر شد زینب تو تا که ز گودال گذشت
این رباب است که این گونه دلش ویران است
در پی قبر علی اصغر خود حیران است
گر چه من در اثر حادثه کم می بینم
ولی انگار درین دشت علم می بینم
دارد انگار علمدار تو بر می گردد
مشک بر دوش ببین یار تو برمی گردد
خوب می شد اگر او چند قدم می آمد
خوب می شد اگر او تا به حرم می آمد
تا علی اصغر تو تشنه نمی مرد حسین
تا رقیه کمی افسوس نمی خورد حسین
راستی دختر تو... دختر تو... شرمنده
زجر... سیلی... رخ نیلی... سر تو شرمنده
وای از دختر و از یوسف بازار شدن
وای از مردم نا اهل و خریدار شدن
سنگ هایی که پریده است به سوی سر تو
چه بلایی که نیاورده سر خواهر تو
سرخی چشم خبر می دهد از دل خونی
وای از آن لحظه که شد چوبه ی محمل خون
مجید تال
#اربعین_شعر_روضه
یک اربعین برای تو حیران شدم حسین
مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین
با چند قطره اشک دل من سبک نشد
ابری شدم به پای تو باران شدم حسین
زلفی اگر که ماند برایت سفید شد
در اول بهار زمستان شدم حسین
کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر
قاری شدی مفسّر قرآن شدم حسین
دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست
دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
هر چند در مسیر سرت ازدحام بود
اما درست مثل همیشه امام بود
بی تو سوار ناقه ی عریان شدم حسین
من که به روی چشم علمدار جام بود
یادم نمی رود سر بالا نشین تو
بازیچه ی نگاه اهالی شام بود
در حرف های مرد و زن پشت بام ها
چیزی اگر نبود فقط احترام بود
با دست سنگ صورت تو خط خطی شده
از بس که آفتاب تو نزدیک بام بود
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت
هم پیکر تو روی زمین پیرهن نداشت
ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین
این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟
آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم
پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت
گل های باغت از همه رنگی گرفته اند
یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت
مردی نبود اگر یل ام البنین که بود
هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
ای سایه بلند سرم ای برادرم
آیینه ی ترک ترکِ در برابرم
بالم شکسته است و پرم پر نمی زند
اما هنوز مثل همیشه کبوترم
من قول داده ام که بگیرم سر تو را
از دست نیزه ها و برایت بیاورم
حالا سری برای تو آورده ام ولی
خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم
بگذار اول سخن و شکوه ام تو را
ای ماه زینب از نگرانی درآورم
هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی
راحت بخواب دست نخورده است معجرم
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سرمزار خودم گریه می کنم
دستی که چوب زد لب قرآنی تو را
زیر سوأل برد مسلمانی تو را
بالای تخت رفتی و دستم نمی رسید
تا که رفو کنم سر پیشانی تو را
می خواستند پیش همه کوچکت کنند
اما خدات خواست سلیمانی تو را
ای کاش ما برادر و خواهر نمی شدیم
حیران نبودم این همه حیرانی تو را
این سر، شکسته هست ولی سرشکسته نیست
یعنی کسی ندید پشیمانی تو را
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
#اربعین_شعر_روضه
محمود مربوبی:
از فراق من و دلدار چهل روز گذشت
از شب آخر دیدار چهل روز گذشت
از همان شب که زن و بچه ی دلخونت را
من شدم قافله سالار چهل روز گذشت
از شبی تلخ که همراه یتیمان بودم
وسط شعله گرفتار چهل روز گذشت
از شب شام غریبان که زمین می افتاد
پسرت با تن تبدار چهل روز گذشت
از غروبی که تنت زیر سم مرکب رفت
من شدم بی کس و بی یار چهل روز گذشت
از غروبی که دو تا دخترکانت مردند
پشت یک بوته ای از خار چهل روز گذشت
وای بر من ، ز شب غارت معجرهامان
دور از چشم علمدار چهل روز گذشت
از جسارت به من و هلهله ی نامردان
وسط کوچه و بازار چهل روز گذشت
از قد خم شده و موی سپیدم پیداست
چه بر این سینه ی خونبار چهل روز گذشت
من که یک روز جدا از تو شدم ، پژمردم
باورم نیست که این بار چهل روز گذشت
تو خودت از سر نی خوب تماشا کردی
که چه بر زینب غمخوار چهل روز گذشت
#اربعین_شعر_روضه
محمود اسدی:
یک اربعین ز داغ،دل مضطرم شکست
یک اربعین،سرشک به چشم ترم شکست
یک اربعین مدام به ما خنده کرده اند
با رفتن تو حرمت اهل حرم شکست
در کل عمر بال و پرم بودی ای حسین
در زیر اسب ماندی و بال و پرم شکست
وقتی که روی پیکر تو پا گذاشتند
دیدم که استخوان تنت در برم شکست
با دیدن تو یاد از آن کوچه کرده ام
آنجا که از لگد،کمر مادرم شکست
ای یار از خرابه مپرسی ز خواهرت
آندم که قلب طفل،به دور و برم شکست
من دست بسته بودم و از روی بام ها
سنگم زدند و مثل سر تو سرم شکست
#اربعین_شعر_روضه