eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
439 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊💔 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 🌸 🌸 💞@ebrahimdelhaa💞
فـرهنـگ‌جـون‌دادن‌پـای‌علـی‌تـقدیـر‌مونـه!🖐🏾
⸤بَسیجـی‌بابَصیرَت‌ـَاست؛ امّٰـااَزخودرـٰاضی‌نیست طَرفدارعِلـم‌ـَاست؛ اَمّٰـاعِلـم‌زَده‌نیست متخ‌ـلق‌به‌ـَاخلـٰاق‌ـِاسلـٰامـی‌ـَاست؛ امّٰـاریـاکـارنیست دَرکـارـٰآبادکـردن‌دُنیاست؛ امّٰـاخودـَاهلِ‌دُنیـانیست🕶𖧧⸣
به وقت رمان❤️ بازمانده👇🏻
ای شهید🌷 خودم آگاهم به حال خودم... آگاهم به دلم... و به گناهانم ... که هی مرا دور میکنند از تو... اما میشود آیا تو برای دلم کاری کنی ؟؟؟ ای شهید برایم دعا کن که محتاج دعایت هستم .
https://harfeto.timefriend.net/16467192201397 حرفاتون رو ناشناس بزنید🖤 🌸🌺🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 https://eitaa.com/joinchat/1414660259C8b2cf0286a
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ اوصـاف نمــازخوان‌هاۍآخرالــزمـان از زبانِ امام باقــر علیہ‌السـلام✨ 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
به وقت رمان👇🏻 جانانم تویی🌼👇🏻 عیدتون مبارک عزیزان💛✨
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
رمان:جانانم تویی❤️ پارت:50 -خانوم گریه نکنید تورو خدا باور کنید منم نمیدونم چرا آقا کامران چند وقته
رمان:جانانم تویی❤️ پارت:51 -چه خوب ولی خودت فکر نکنم خوب باشی صدامو صاف میکنم و میگم -واسه چی؟ -صدات گرفته عزیزم چیزی شده؟ -بحث کردم بازم با کامران خندید و گفت -تو که دیگه باید عادت کرده باشی این حرفایی که امروز بهم زد و نمیتونستم عادی باهاش برخورد کنم -آره ولش کن کیمیا مهم نیست -برو بخواب عزیزم شبت بخیر -همچنین خداحافظ گوشی و قطع میکنم و لباسام و عوض میکنم و چند باری شماره ی سهیل و میگیرم و با دیدن اینکه بر نمیداره قطع میکنم و با هزار تا فکر خوب و بد به خواب میرم. با صدای اذان از خواب میپرم و کمی چشمهام و مالشی میدم و پامیشم تا نمازم و بخونم، با خوندن نماز دیگه خوابم نمیبره و مثل همیشه میرم توی اینستاگرام تا دانشجو هایی رو ببینم که الان آرزو داشتم جای یکی شون باشم و همیشه هم حسرت میخوردم. ... تقریبا یک هفته ی میگذشت که کامران و ندیده بودم و حتی شرکت هم نرفتم، بی حوصله توی خونه یا کار میکردم یا گوشی بازی میکردم، با صدای مامان سرم و از توی گوشی در میارم و میگم -جانم؟ -بیا بیرون با بی حوصلگی در اتاق و باز میکنم در چهار چوبش می ایستم و میگم -بله؟ -تو خجالت نمیکشی؟ -واسه چی؟ -مثلا عقد کردین پاشو برو دعوتش کن بیاد اینجا باز روز از نو روزی از نو من عمرا میرفتم به اون بد دهن دوباره رو میزدم -چیزه یک کاری کن شما زنگ بزن دعوتش کن اینطوری بهترم میشه مامان سر تاسفی تکون داد و گفت -مجبورم همین کارو بکنم -آخ قربونت بشم -زبون نریز ریز میخندم و دوباره میرم توی اتاقم که میفهمم مامان به کامران زنگ زده و داره باهاش صحبت میکنه، خیلی کنجکاو بودم بدونم کامران چی میخواد به مامان بگه... جانا❤️نم تویی لایک فراموش نشه❤️😉 نویسنده:m.s