eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
401 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ با خدا باش از همان جایی که گمان نمیکنی روزی تورا می رساند. 🌹سلام بر ابراهیم😍 سرباز مثل مثل
9.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: امت من در خیر و خوشی هستند، مادامی که امر به معروف و نهی از منکر میکنند... 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ـــ گفتند،شغلتان؟؟؟... همه گفتیـم : ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• ̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
به وقت رمان❤️ عاشقی زودگذر 👇🏻🍁
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 #Part39 رفتیم نشستیم و منو انداختن وسط و مبینا سمت راستم بود و هستی سمت چپ +برو
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 اقای وکیلی=خب موضوع بدی این هست که ما الان دنبال مجوز پایگاه هستیم برا برادران..... و ما قراره که این سالن رو برای کلاس ها و اتاق پایگاه کلا خراب کنیم و از این به بعد جلسه هارو در حسینیه میگیریم و ما نیاز به کمک های مردمی داریم که من شماره حساب رو میزارم تو گروه و شما اشتراک بدید... یه هویی یکی از پسرا گفت=مگه مسجد مسئول نداره ؟! اقای وکیلی با آرامش همیشگی گفت=چرا داره و اقای معتمدی تا جایی که تونستن کمک کردن من منظورم از کمک های مردمی برای ماه رمضان بود.... خب جلسه امشب تمام شد خیلی ممنونم باز که زحمت کشیدین و اومدید یا علی... همه بلند شدیم و یه چند تایی از پسرا جمع شدن دور اقای وکیلی و شروع کردن به سوال کردن +مبینا میخوای وایسی با داداشت بری یا با من میایی؟! مبینا=نه میخوام با داداشم بیام +باشه عزیزم پس اگه کاری نداری من برم مبینا=خب وایس باهم بریم خطرناکه این وقت شب +مرسی گلم فعلا از پله ها رفتم پایین که وکیلی رو دیدم دلم رو زدم به دریا و رفتم ازش سوال کردم..اروم رفتم جلو و با اروم ترین صدا گفتم=ببخشید مزاحم شدم ، برای پایگاه که گفتین برای خواهران نیست؟ وکیلی=خواهش میکنم، فعلا که فقط مجوز قسمت برادران رو میدن +بله خیلی ممنونم از مسجد اومدم بیرون و اروم حرکت کردم سمت خونه... یه هویی یکی شروع کرد داد زدن یه لحظه ترسیدم ولیی وقتی گفت=کیااانناااااا....کیانا خانم برگشتم دیدم باز همون پسره اس بی توجه به راه ادامه دادم که این دفعه با سرعت بیشتری اومد و جلوم وایساد و نفس نفس گفت=کی...انا....چر...ا...هرچ...ی صد..ات..میز...نم..جواب..نمیدی +منظورتون خانم مشتاق هست؟!ببخشید من کار دارم الان دیر هم برسم خانواده نگران میشن با اجازه -بابا یه لحظه وایس کارت دارم چرا این طوری میکنی ، سرت رو بگیری بالا منوببینی میشناسی من الکی این همه راه رو نیومدم تهران +دیگه خیلی دارید... استغفرالله ، من برام مهم نیست که شما چه جوری اومدید یاعلی.. -باشه ، برو به سلامت آدم چه قدر اخه پرووو باشه 👑 💛👑 👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑💛👑 نویسنده📝 #𝓷𝓪𝔃𝓪𝓷𝓲𝓷
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 #Part40 اقای وکیلی=خب موضوع بدی این هست که ما الان دنبال مجوز پایگاه هستیم برا
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 Part41 عاشقی زودگذر رفتم خونه به اهالی خونه و مهمون ها سلام دادم +مامان من برم اتاق هم لباس عوض هم نماز م رو بخونم مامان=باشه برو، راستی میدونی هستی اومده +اره امشب تو مسجد دیدمش مامان=باشه برو رفتم تو اتاقم شلوار مشکی رو پوشیدم با پیرهن لیمویی و روسری سفید گلبهی رو مدل دار بستم ، چادر نمازم روپوشیدم و نمازم خوندم...... سلام نمازم رو دادم و چادرم رو انداختم رو تختم و رفتم بیرون که کارن اومد جلوم کارن=به کیانا خانم خبری ازت نیست؟ +نه از شما خیلی خبر هست بیا برو اونور رفت کتار منم رفتم تو آشپزخونه که مامان تو حال با صدای بلند گفت=کیانا مامان چآیی بیار پنج تا چای ریختم رفتم تو حال به مامان بزرگ و بابا بزرگ دادم بعدم عمه ساره با شوهرش و در اخر مامانم.... سینی رو بردم تو آشزخونه که صدا زنگ تلفن اومد مامان=کیانا تلفن رو جواب بده +باش تلفن رو برداشتم که صدا بابا اومد=سلام دختر بابا چه طوری +مرسی بابا جونم کجایی چرا انقدر دیر اومدی مثلا امروز پنج شنبه بوده باید زود بیایی بابا=ببخشید خوشگلم ،من که مثل همیشه اومدم ولی شما کلاس بودی، الان با کیان اومدیم بیرون میوه بخرم +باشه باباجون ، راستی کاری داشتین زنگ زدی😂 بابا=اره میخواستم ببینم اومدی یانه ، خب من الان میام فعلا +باشه خدانگهدار تلفن رو قطع کردم که دوباره زنگ خورد به امید این که بابا باشه سریع برداشتم=جون دلم بابا بعدش صدا هستی اومد که داشت میخندید=جان بابا خوبی😂😂😂😂 +درد نگیری هستی ، فکر کردم بابامه هستی-اشکال نداره ، چه طوری چه بی خبر رفتی؟ +ببخشید اخه امشب مهمون داشتیم مجبور شدم زود بیام شرمندت🌸 -دشمنت کیانا مامانت هست؟ +اره هست -خب لطف میکنی گوشی بدی مامانم کارش داره +باشه از من خدافظ سلام برسون -بله حتما مخصوصا به یکی مخصوص تر سلام میرسونم..... پشت بندش خندید +یعنی چی؟؟ -هیچی بابا گوشی بده مامانت مامان بیا تلفن کارت داره... رفتم نشستم پیش عمم و اهورا رو ازش گرفتم (اهورا پسر کوچیه عمه ساره بود و یه پسر بزرگ تر داشت که اسمش آرمین بود آرمین کلاس اول بود و اهورا دوماهش بود) با اهورا درحال بازی کردن بودم که زنگ آیفن زده شد و خبر از اومدن بابا اینا رو میداد..... شام رو خوردیم و ضرفا رو گذاشتیم تو ماشین ظرف شویی.... به دستور مامان چای ریختم و دادم به مهمونا نوش جان کردن.... میوه ها هم چیدم و بردم.... کم کم مهمونا قصد رفتن کردن وقتی رفتن مامان رو به بابا گفت=عباس جان امروز خانم عسگری از اهواز اومدن و امروز غروب هم زنگ گفت فردا جمعه اس اگه میخوایید بریم بیرون تفریح بابا=فردا که هیچ برنامه ای نیست ، زنگ بزن هماهنگ کن +ایول بابا ، با هستی میریم بیرون مامان زنگ زد و هماهنگی های لازم رو کرد و ناهار هم مهمون ما شدن.... تا ساعت ۲ نصف شب داشتیم وسایل فردا رو حاضر میکردیم.... مامان=عباس فقط مونده فردا مرغ بخری و نوشابه و کاهو و گوجه بابا=باشه فقط بنویس یادم نره کارا که تمام شد رفتم تو اتاقم خوابیدم😴 👑 💛👑 👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑💛👑 نویسنده📝 #𝓷𝓪𝔃𝓪𝓷𝓲𝓷
https://harfeto.timefriend.net/16446632236447 حرفاتون رو ناشناس بزنید🖤 🌸🌺🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 https://eitaa.com/joinchat/1414660259C8b2cf0286a
چرا عزیزم چیزی شده دلیل بگید اگه بشه بر طرفش بکنم🌷
۱⇦مرسییی عزیزممم لطف داری😘 ۲⇦ببخشید عزیزم اگه میخوایید توی پی وی بگید اخهه خیلی شلوغه 🌼