یچه ها یه خبر
میخوام براتون بعد رمان ناحله
یک رمان آنلاین بزارم 🌸😍😍😍😍
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
یچه ها یه خبر میخوام براتون بعد رمان ناحله یک رمان آنلاین بزارم 🌸😍😍😍😍
از الان بهتون گفتم بدونید از الان ټغییرات کانال داداش ابراهیم داره شروع میشه 😍😍😍
رمان ناحله
داستان یک دختری به نام فاطمه که حجاب انچنانی نداره ولی خب بایکی آشنا میشه...😍
ازشانس اون داداش دوستشه
ادامه رمان رو توی گروه مشاهده کنید 🌸
گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است
@ebrahimdelhaa
زل زد بهش و گفت:تصدقت بشه بابا، دختر خوشگل من
صورتش و چندین بار بوسید و بچه رو تو بغلم گذاشت. به خودم چسبوندمش وبا بغض قربون صدقه اش میرفتم.
دستش و گرفتم و:سلام نفس مامان،خوش اومدی. میدونی چقدر منتظرت بودم کوچولوی من؟
گریه اش گرفته بود.دستاش و تکون میداد و گریه میکرد. دلم برای صداش ضعف رفت. موهاش و با انگشتم مرتب کردم و آروم گفتم :مرسی که بیشتر شبیه بابات شدی.
@ebrahimdelhaa
ادامه رمان رو میخوایی بخونی بزن رو لینک رو بخون😍
✿−−−−−−−−✿
“‘🖇🔐
دࢪ این بازاࢪ ࢪنگاࢪنگ دنیا
من ؏شق ࢪا..♥
دࢪسࢪخے خۅنِ ࢪیخٺہاٺ دیدم
؏شق یعنے...
چشمہایٺ نظارھ گࢪ ا؏ماݪ من اسٺ░✨
-عزیزبرادرم
#شهیدابراهیمهادۍ🌸
(و علاوه براین که از شهید ابراهیم هادی پیام گذاشته میشه روزی سه پارت رمان هیجان انگیز مذهبی هم گذاشته میشه 😍
دیگه این کانال فوقالعاده هست 🌸 )
@ebrahimdelhaa
رمان اموزنده و جـذاب سرباز🌺
داستان یک پسریےاست به نام افشین هست که عاشق یکی از دانشجو ها میشھ که چادری بوده ولی خودش نه .....🌸😍
گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است
@ebrahimdelhaa
فاطمه متوجه علاقه پویان به مریم شد.با احترام گفت:
-نیازی به خسارت نیست.این دومین باریه که به من لطف میکنید.امیدوارم بتونم یه روزی جبران کنم.خدانگهدار.
ماشین رو روشن کرد و رفت.
وقتی فاطمه رفت، پویان نفس راحتی کشید.
با خودش گفت،.........
@ebrahimdelhaa
ادامه رمان رو میخوایی بخونی بزن رو لینک رو بخون😍
🌾!“•••
⋆.
پیــچـیـدهشَـمیـمَتهَـمـہجــٰاۍتَـنبـۍسَـر
چۅنشیشہ؏َـطرۍڪہسَرشگُمشَدهبـٰاشَد...!
⋆. اربـآبـمـ_حسیـن••
صلوات برای سلامتی آقا📿
#خـادِمـاݪشٌهـداٰ