.....:)❤️

«به یاد مادران شهدا» ❤️روز مادر مبارک❤️ • •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• ̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• #خـادِمـ‌اݪشٌهـداٰ

بانوی ایرانی ...!🧕🇮🇷 غرب تو را نشانه رفته است ... •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• ̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• #خـادِمـ‌اݪشٌهـداٰ

در آینده نزدیک... نگاهی به دوربرت بنداز🙄 یک وقت هایی میشه که .... •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• ̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• #خـادِمـ‌اݪشٌهـداٰ

به وقت رمان🌺🌸🌸🌺👇🏻👇🏻 عاشقی زودگذر🌺🌺🌺👇🏻

👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 Part11 عاشقی زود گذر سوار ماشین شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم .... دوست نداشتم بریم خونه برا همین به بابا گفتم= بابا میشه بریم یه کوچولو تو شهر دور بزنیم اصلا حوصله خونه ندارم😒 بابا هم موافقت کرد... . . از خواب بلند شدم... نمیدونم کی خوابم برد اصلا دیشب کی اومدیم خونه ... هوففف امروز قرار بود با مامان بریم مدرسه ثبت نام کنیم ... . . تمام مدارک مربوط رو بردم و با مامام راهی مدرسه شدم آزمون رو ازم گرفتن و قرار شد بهم زنگ بزنن یه هفته دیگه مدارس باز میشد با مامان رفتیم بازار و وسایل مدرسه رو خریدیم.... از اون ور رفتیم کلاس زبان قرار بود ترم ۱۲ رو ثبت نام کنم این ۱۲ ترم کلاس زبان خیلی بود بهترین اتفاقای زندگیم توی این ۱۲ ترم بود ولی خب این کسلی همراهم بود و بعضی اوقات کلاس هارو به زور شرکت میکردم... منی که عاشق کلاس زبان بودم بعضی اوقات اصلا نمیخواستم برم هوففففف . . کلاسم که تموم شد از پله ها داشتم میمودم پایین که احساس آبریزش بینی کردم و بهش توجه نکردم رفتم بیرون و منتظر شدم تا بابا بیاد .... بابا اومد...سوار ماشین شدم و سلام کردم ..بابا خیلی با تعجب نگا میکرد؟؟؟‌(فک کنم خیلی دلش برام تنگ شده که این طوری نگاه میکنه😂😂والا به خدا) +بابایی چیزی شده یه جوری نگاه میکنی؟؟ ×هااا... با منی؟! +ارع بابا جونی ×دختر صورتت چرا این طوریه؟؟ نمیگی هرکی نگات کنه میگه این دختر و شیرین میزنه😜 +اِ بابا واقعا که مگه چه جوری از آیینه بغل ما‌شین نگاه کردم دیدم واویلا صورتم چرا این طوریه ؟؟!! از بینی به پایین و روسری چادر همه خونی بودن حالا براچی خدا میدونه🧐(ایا شما میدونید چرا؟؟😝😂😂) 💛 👑💛 💛👑💛 👑💛👑💛 💛👑💛👑💛 نویسنده📝 #N