eitaa logo
یا مظلوم
177 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ بسوزیم و بسوزانیم با گریه دو عالم را که سوزاندند ناموس رسول الله اعظم را لگد بر شاخه خورد و بار افتاد از درختی که به زیر سایه اش گیرد از آدم تا به خاتم را شب تشییع زهرا در سکوت کوچه های شهر علی میبُرد روی شانه اش عرش معظم را علی زهرای خود را خاک کرد و زیر لب میگفت از امشب میکِشم من انتظار ابن ملجم را به قدری گریه کرد آن شب به بالای سر قبرش ز قلبش شُست با اشکش خوشی های مجسم را شتاب دست سنگین را فقط مقداد می فهمد چِشیده صبح دفن فاطمه سیلیِ محکم را تمام نخل ها هستند هر شب شاهد اینکه علی در چاه میریزد تمام درد عالم را زنش را عده ای نامرد کوبیدند بر دیوار به که باید بگوید مرد عالم اینچنین غم را همانکه همسرش را زد به طعنه سر سلامت و با تسلیت خود زنده کرد آنروزِ ماتم را شعر از گروه"یا مظلوم" @ya_mazloum
﷽ درون سینه‌ ی شان کینه در تلاطم بود عزیز من وسط دود و شعله ها گم بود کنار خانه ی ما چند ماه بعد هجوم برای خانه ی اهل مدینه هیزم بود مدینه آتش خود را به جان من انداخت دلیل گریه ی من خنده های مردم بود برای دیدن تاثیر ضربه اش آمد کجا عیادت ضارب سر ترحم بود؟ محله ی خودمان هم محل به من نگذاشت سلام کردم و هر بار بی علیکم بود مراسم شبِ هفتِ زن جوانم آه درست مثل همان خلوتی سوم بود سه ماه آخرش از بس ضعیف و لاغر شد عروس خانه ی من بین بسترش گم بود اگر چه بغض بدی داشت در گلوی خودش ولی به روی لبش پیش من تبسم بود خودش نگفت به من از جراحت پهلوش لباس تازه ی خونیش در تکلم‌ بود دلیل گریه ی شبهای آخر زهرا حسین و چکمه ی شمر و‌ چهل عدد سُم‌ بود ز بس که از کفنش خون تازه می آمد ز دست خادمه در رفت غسل چندم بود شعر از گروه"یا مظلوم" @ya_mazloum
﷽ معطر بود حتی پرپرش هم لباسش داشت لاله بسترش هم به قدری پهلویش مجروح شد که گمانم درد دارد محشرش هم نود روز است چشمانش کبود است نود روز است که بال و پرش هم به قدری عاشق و معشوق بودند نگفت از درد خود با همسرش هم زن از شوهر بگیرد رو؟! محال است نه... اصلا... نه... ندارم باورش هم علی که جای خود دارد، الهی نبیند این بلا را کافرش هم نیامد بند خون زخم مسمار کفن را کرد خونی آخرش هم رسید از در به خیمه آتش و دود بمیرم من به حال دخترش هم شعر از گروه"یا مظلوم" @ya_mazloum
﷽ تو موسایی اگر حتی نیاندازی عصا را هم به زندان رفتی و گردن گرفتی جُرم مارا هم تو در بندی ولیکن اختیار دَهر را داری به دست بسته‌ات داده خدا ارض و سمارا هم تو که دست جوان مست را در کوچه میگیری توقع میرود آقا بگیری دست مارا هم در این دنیا که تشخیص مسیر زندگی سخت است خدا را شکر افتاده به دست آشنا راهم دعاهایی که بالا رفته از دست شما رفته و این یعنی که میگیری شما دست دعارا هم شفا را غالباً از سفره‌ات بردند مادرها که تحت الامر نان سفره‌ات کردی شفارا هم زن بد کاره را سبوح و قدوس تو عابد کرد مسلمان میکنی با دست بسته بی‌حیارا هم قریب چارده سال است که کت‌بسته میخوانی نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب را عشارا هم جه بی رحمانه زندان بان شکسته در دل زندان به مانند غرورت، استخوان ساق پارا هم تو را با تازیانه میزند با اینکه میداند شفاعت میکنی فردای محشر انبیارا هم تو را زنده به گورت کرده‌اند اینجا که زندان نیست  نه، اینگونه نمی‌سازند حتی قبرهارا هم چنان با ساق پای تو غل و زنجیر ممزوج است که با سختی جدا کردند از زخمت عبارا هم عبا گفتیم و یاد جد عریان تو افتادیم غم عریانی‌اش سوزاند حتی بوریارا هم @ya_mazloum
﷽ آری اگرچه دست هجران بسته بالم را بستم کنار مرقدت پای خیالم را روزی که از داغ تو گریه می‌کنم خوبم از وضع چشمم می‌توان فهمید حالم را باکی ندارم از تباکی وقت بی اشکی کافی است که زهرا ببیند قیل و قالم را سینه کبودت بودنم هم ماجرا دارد بر گردنم انداخته زهرا مدالم را از کل قبرستان عذاب قبر بردارند با من اگر در قبر بگذارند شالم را رد می‌شدم از محفلی و می‌شنیدم شمع در محضر پروانه‌ها میزد مثالم را از شستن دیگ غذای نذری روضه دارم تمامی مقامات کمالم‌ را هر چه که دارم از بساط روضه‌ات دارم از برکت روضه گرفتم رزق سالم را گفتند از هرم عطش گل های باغت سوخت داغ گلستان تو سوزانده‌ست عالم را نیزه کجا و حنجر شش ماهه‌ی تشنه؟ عباس گریه می‌کند بر نی سوالم را شعر از گروه "یا مظلوم" @ya_mazloum
﷽ به رسم خوبی آیینه‌ها محبت کن تبم گرفت و دلم خوش! ز من عیادت کن برای آنکه بگویی فراق یعنی چه بیا وخامت حال مرا روایت کن مریض دوری‌ام و مبتلا به هجرانم دوباره درد گدا را دوا به تربت کن در آرزوی زیارت تمام شد عمرش دعای مادرِ پیر مرا اجابت کن نشسته ام دم بازار تا مرا بخری برای دل خوشی‌ام لااقل تو قیمت کن طبیب کرب و بلا، درد من فراق علیست مرا نجف ببر و باز هم طبابت کن برای اینکه سگ پاسبان او باشم به پیش شیرخدا‌ خواهشاً وساطت کن «کفن که دست مرا بست دست تو باز است» هرآنکه رفت و چنین خوانده بود رحمت کن «و دست باز تو یعنی بیا در آغوشم» به کشتگان غم خود بغل عنایت کن در این زمانه که مردم هزار دسته شدند به دسته های عزایت مرا هدایت کن بهای رفتنت از خیمه اشک چشم همه‌ست از عاشقان غمت دعوی غرامت کن میان خیمه رقیه هنوز منتظر است برای دلخوشی اش آیه ای تلاوت کن عقیله هست حواسش به کودکان و زنان میان گودی گودال خواب راحت کن اسیر پنجه‌ی گرگان غزال های تو شد ز اوج نیزه نگاهی به اوج غربت کن مگر اثر کند اینبار و زجرشان ندهد ز نیزه خطبه بخوان زجر را نصیحت کن شعر از گروه "یا مظلوم" @ya_mazloum
﷽ اگر لب‌تشنه‌ی آب بقایی همره ما شو دلت را کربلا کن، دشت تربت شو، معلی شو منیَّت حاصلش فقراست میخواهی غنی باشی بیا بین گدایانش، بیا همسفره ی ما شو نبازی مُفت، عمرت را ، دو‌ روزِ زندگانی را گدایی کن درِ این خانه و آقای دنیا شو بساط من منم را جمع کن در پیشگاه او خودت را دست او بسپار و سر تا پا تمنا شو برای شستن دیگِ غذای نذری روضه زرنگی کن همیشه زودتر از دیگران پاشو هوا سرد است و سرمای گنه پُر کرده دنیا را بنوش از چای داغ روضه ی او غرق گرما شو به درباری که سائل ساحتِ پیغمبری دارد گدای دست سقا باش و با افتادن آقا شو سریر پادشاهی چیست؟ مسکین نجف بودن رسیدی پای ایوان طلایش تا کمر تاشو شبیه "جون" اگر ماندی به پای اعتقاداتت برای گرمی آغوش اربابت مهیا شو در آن وادی که یک‌ بال مگس اشکت شفاعت هست بیا اشکی بریز و باعث لبخند زهرا شو صدا زد اکبرم ! گفتم برو سوی رسول الله ولی دیگر نگفتم قبل رفتن ارباً اربا شو بسوز ای دل برای زینبی که گفت با گریه در این گودال خوابیدی چرا، بی پیروهن پا شو قوام عرش رحمان سینه ی این شاه مظلوم است تمام عرش سنگین گشته ای شمر لعین پاشو شعر از گروه "یا مظلوم" @ya_mazloum
﷽ میبرد دل گنبد تو، بیشتر با پرچمت هر تکانش میتکاند غم ز دلها پرچمت در فراز و در نشیب این جهان دریافتم هر چه بالا رفت پائين آمد الّا پرچمت هر کسی یک محرمی دارد برای خویش و من حرف هایم را همیشه گفته ام با پرچمت حاجت ناچیز نوکر محضرش چیزی که نیست ریشه هایش زنده کرده مرده ها را پرچمت آسمان، سقف حسینیه است و منبر کوه ها رعد ناله ،  سینه زن امواج و دریا پرچمت ارمنی ها هم‌ ارادتمند درگاه تواند دیده ام ماه محرم در کلیسا پرچمت من یقین دارم ، بساط روضه حاجت می دهد پس مدد یا فرش روضه پس مدد یا پرچمت دست بر پرچم کشیدم ، دست از جرمم کشید وقت توبه هم کشیده جورِ من را پرچمت خادمان روضه را با سایه ی طوبی چه کار سایه اش روی سر ما هست آقا پرچمت پهلوان هر سپاهی را علمدارش کنند نیست بیخود که رسیده دست سقا پرچمت اولین پرچم همان پیراهن خونی توست بوی مقتل می دهد نصب است هر جا پرچمت چادر بی بی نشد، ای کاش میشد لااقل ای بزرگ قوم می پوشاندنت با پرچمت شعر از گروه "یا مظلوم" @ya_mazloum
﷽ من ازبس غصه دارم که ، میشه صدتا کتابش کرد کدومش رو بگم آخه نمیشه انتخابش کرد دیدی تنهام و شبهای خرابه سرد و تاریکه سر تو سرزده اومد مثه خورشید تابش کرد تموم آرزوهامو گذاشتن پیش روم امشب دعا کردم بیای پیشم خدا هم مستجابش کرد بهم ریخته سر و وضعت رو آوردن برای من نمیشه که یه دختر رو از این بدتر عذابش کرد میگیرم دستمو بابا، به دور صورت زخمیت هنوزم میشه روی ماهتو اینجوری قابش کرد اگه چشمام نمیبینه دلیلش دستای زجرِ یه دونه سیلی زد اما باید صدتا حسابش کرد رو خاک داغ صحرا با ، سرانگشتِ پر از زخمم نوشتم اسمتو اما سنان با پا خرابش کرد گذشت از من ولی کاشکی یکی بود یادشون میداد نباید دختر شاهو بجز خانم خطابش کرد نمونده معجری اما بجاش که آستینم هست اگر دستم بیاد بالا میشه اونو حجابش کرد همه سوختن به پای من، منم واسه تن‌ِ سوخته‌ت تن‌افتاده رو خاکت دل من رو کبابش کرد میسوزونه منو داغ تنور خونه ی خولی کجا رفت اون محاسن که علی اصغر خضابش کرد؟! رباب امروز طفلش رو توی رویا بغل کرد و خیالی شیرشو داد و لالایی خوند و خوابش کرد شعر از گروه "یا مظلوم" @ya_mazloum
مجموعه اشعار«یامظوم» محرم 1403.pdf
2.02M
﷽ مجموعه اشعار گروه شعر محرم سال ۱۴۰۳ @ya_mazloum
﷽ آن قدَر زیر نعلها پا خورد مثل پیراهنش تنش "تا" خورد روزه اش را سنان شکست آخر نیزه ای را به جای خرما خورد تشنه بود آب خواست، اما شمر آب را پیش چشم آقا خورد یاد پهلوی مادرش افتاد پهلویش ضربه بی هوا تا خورد این صدای شکستن سینه است زیر مرکب شد استخوان ها خُرد پشت و روی تنش یکی شده بود زینب از دیدن تنش جا خورد چقَدَر هتک حرمتش کردند غارت پیکرش بفرما خورد در نمی آمد از تنش، بسکه پنجه بر دستباف زهرا خورد پیش چشمان نیمه بازش آه چشم نامحرمی به زن ها خورد چشمهای حسین درد گرفت تیر وقتی به چشم سقا خورد شعر از گروه "یا مظلوم" @ya_mazloum
﷽ مستقیماً به دلِ مضطرِ زینب می‌رفت نیزه ای که به تن شاه مُوَرَب می‌رفت مقتل از خونِ جراحاتِ تنش تَر شده بود خون او در رگ‌ِ خشکیده‌ی مذهب می‌رفت اسبِ آغشته به خونش به حرم می آمد خبرش تا به حرم با سُمِ مرکب می‌رفت راه را تا دلِ گودال نشانش می‌داد ردِّ خونی که به تسلیت زینب می‌رفت بود ارثیه‌ی این قوم شهادت اما شمر ای کاش به گودال مودب می‌رفت از خدا بی‌خبری بر روی عرش سینه‌ش تا شود نزد خداوند مقرب می‌رفت نامرتب شدن پیکر او علت داشت بر تنش نیزه و شمشیر مرتب می‌رفت نیزه‌ی دست سنان قاتل او شد،چون داشت بیشتر خونِ تن از ناحیه‌ی لب می‌رفت سنگ میرفت خطا.. ؛ تیر نمی‌زد خورشید.. نوه‌ی شمس و ضحٰی مقتل اگر شب می‌رفت می‌چکید از ته خورجین به زمین نورِ گلوش داشت خورشید کجا در دل آن شب می‌رفت؟! زینب از کرب‌وبلا، بعد برادرهایش با دلی از غم‌ و از داغ لبالب می‌رفت موقع آمدنش سایه‌ی او دیده نشد موقع رفتنش اما چه مُعَذّب می‌رفت شعر از گروه "یا مظلوم" @ya_mazloum