⟦📚🖇":)
💕داستانجوانعیّاش💕
در زمان رسول خدا جوانی عیاش لاابالی بود🍂 هرچه پدرش او را نصیحت و موعظه می کرد🌱 فایده ای نداشت❌؛ غرور جوانی نمیگذاشت حرف پدر در گوشش فرو برود، پدر که خسته شده بوداو را طرد کرد🥀 و بالاخره بعد از مدتی پسر مریض شد به پدر خبر دادند که پسرت مریض شده ولی اعتنایی نکرد🍂 و گفت من او را عاق کردم 🥀.
پسر مُرد وپدر حتی در تشییع جنازه او شرکت نکرد🍁. دیگران رفتند و پسر را کفن و تشییع و تجهیز کردند و دفن نمودند🌱.شب در عالم خواب پدر فرزند را دید،حالی که بسیار مرتب و خوشحال در جایی عالی است🌷 وگفت تو پسر من هستی؟ پسر گفت: بلی!
پدر گفت: تو که وضع وحالی درست در دنیا نداشتی چطور به این مقام رسیدی؟پسر گفت: درست میگویی تا ساعت آخر عمرم این چنین بودم؛ اما در آن وقت که دیدم می خواهم بمیرم حالم بقدر خراب است که نزدیکترین اشخاص به من که پدرم باشد مرا را رها کرده است و به من ترحم نکرد از کرده خود پشیمان شدم و توبه کردم🌱.
آن وقت با دل شکسته گفتم:
"💛یا ارحم الراحمین💛" ای خدایی که از هر رحم کننده مهربانتری یک عمر گناه ومعصیت کردم مرا ببخش🌱وبه من رحم کن ویک لحظه با دل شکسته توبه ای راستین به درگاه خداوند آوردم🖇
💢《پ.ن: ببینید تا لب پرتگاه میرود اما یک مرتبه توبه میکند و رحمت خدا نگهش میدارد و یک یا الله کارش
را درست میکند🌱》
@ya_rafigh_18»🍃
•┈••✾~🦋~✾••┈•
