اتفاق‌های پشت سر هم ؛ مجال تصمیم نمی‌داد و انگار همه چیز خوانده ، نوشته و چیده شد :)💛 همه چیز از رویاهای کوچک شروع می‌شود :)🌸 مثلا همینکه جایی باشد ، به نام فاطمه‌ی کوچک کربلا ... نوکری کنیم ، بعد ها کم کم با یاد آن خاطره مسجد کوچک مزین به نام رقیه خاتون (س) در راوَر ، یا علی بگوییم و نوکری‌مان را حقیقی تر کنیم ... هر زمان که فکر میکردم به این رؤیا ، یا آرزو🌱 فقط می‌دانستم باید شروع کنم ؛ کِی‌اش را نمی‌دانستم ... منتظر بودم تا قابل تر شوم ! شاید هم نشدم و بی بی رو سیاهی‌مان را بخشیده‌اند و راهمان داده‌اند :)❤️‍🩹 اینجا ؛ وقف سه ساله‌ی کربلا✨ و تا هر زمان بودیم ، اگر لبخندی بر لبان این بانوی کوچک نشست ، اگر رضایت و خشنودی نصیبمان شد ؛ نذر سلامتیِ مادرم و به خصوص عزیزمان ( مادر رفیقم که به نیت سلامتی ایشان ، نذر کردیم ) ، مادران شهدا و تمام مادرانی که بهشت زیر پایشان است !💚(:

ضمّنی الیـوم یا والـدی ... امروز مرا در آغوش بگیر💕(: « این مداحی خیلی سنگینه ؛ ولی در عین حال آروم ؛ دلم نیومد از قسمت‌های دیگه‌اش کپشن بنویسم ... آروم گوشش کنید :)🤍 » - #زمزمه‌هاتون✨

به نام ِ خدای ِ کربلا ..!💛(:

🤍 ؛ « یکدفعه امام حسین'؏ بغلت می‌کنه .. تو گریه کن رقیه مایی !🌸(: »

به نام ِ خدای ِ کربلا ..!💛(:

همینقدر کوچیکه این ذکر ؛🌱 خودمونی ، وقتـی بریدی و خستـه‌ای بخوای ذکر بگی ، همین سه کلمه‌ست ؛ ولی غوغا میکنه ..!🤍((:

به نام ِ خدای ِ کربلا ..!💛(:

من جاموندم ... ولی نه مثل سه ساله‌ای که غمت رو خرید !💔(: - #زمزمه‌هاتون✨

به نام ِ خدای ِ کربلا ..!💛(: