❤️🔥همیشه به نیروها و رزمندهها میگفت:«قبل از خواب زمزمه کنیم خدایا گناهانی را که مرا از امام حسین(علیهالسلام) محروم میکنند، ببخش!»
💔به یاد شهید محمود کاوه
#رفیق_شهید
#لبنان
#وعده_صادق
🥀 @yaade_shohadaa
❤️🔥آرمان در غذا خوردن خود نیز خیلی دقت میکرد. چون همسرم اهل شمال است، ما سالانه از شمال برنج میگرفتیم، اما آرمان تا زمانی که مطمئن نمیشد که ما خمس برنج را پرداخت کردیم یا نه از آن نمیخورد!
تا این حد مسائل شرعی را رعایت میکرد.
💔آرمان هر قدر که در توان مالیاش بود، به نیازمندان کمک میکرد، بدون آنکه کسی بفهمد.
اما وقتی که در مورد آن صحبت میکرد، من میفهمیدم. مثلاً میگفت: مامان! فلانی وضع مالیاش ضعیف است، حاضر هستید تا برای او فلان کار را انجام دهیم؟
آن زمان بود که من متوجه شدم، فرزندم به نیازمندان کمک میکند.
✍🏻به روایت مادر شهید آرمان علیوردی
#رفیق_شهید
#لبنان
#وعده_صادق
🥀 @yaade_shohadaa
26.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀فیلم کوتاه «محافظ» روایتی جانسوز از شهدای شاهچراغ با رنگ و بوی فاطمی💔
#رفیق_شهید
#لبنان
#وعده_صادق
🥀 @yaade_shohadaa
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
لینک صلوات شمار به مناسبت سالگرد شهادت شهدای حرم آقا احمد بن موسی (علیهالسلام)
https://eitaabot.ir/counter/2wnam
#عروج_عاشقانه
🥀«۵ آبان ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 شهيد معظم حسن پاينده ، در روز جمعه پنجم آبان ۹۷ در سن ۳۹ سالگی ، شب هنگام و حين انجام مأموريت و براي تأمين نظم و امنيت در منطقه ي پارك دانشجو شهرستان رشت در درگيري با اشرار سابقه دار ، با ضربه چاقو به گردن به درجه رفيع شهادت نائل آمد. شهيد دو دختر به نام هاي زهرا ، ۱۵ساله ونازنين زهرا ، ۱۱ساله از خود به يادگار گذاشته است.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار حسن پاینده «صلوات»
#شهید_مدافع_امنیت
🥀 @yaade_shohadaa
🔴 امنیت يعنی اینکه خیلی از مردم عزیز الان هنوز خوابن و نمیدونن اسرائیل حمله کرده!
امنیت بامداد امروز رو تا ابد مدیون حضرت آقا هستیم❤️
اللهماحفظ امامنا و سَیِّدنا و قائدنا
و حَبیبنا و قَلبنا و روحنا؛ الامامخامنه اي ❤️
#نشر_حداکثری_با_شما
🔺#همدلی
🔻#انقلابی_گری
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شنبه_های_محمدی
#پیامبر_رحمت
👈🏻عشق روغنفروش...
♥️الهی امروزمون متبرک باشه به نگاه خاص رسول مهربانیها و تک تک حاجات دلهای شکستهمون با توسل به ایشون روا بخیر بشه.🤲🏻
🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از یادِ شهدا
✨﷽✨
🥀هفدهمین چلهی توسل به شهدا
تعجیل در ظهور #امام_زمان
عجلاللهتعالیفرجهالشریف
و برای نجات از #فتنهها
💚چله آیةالکرسی💚
برای بازگشت
آرامش به دلهایمان
حیا به بانوان سرزمینمان
غیرت به مردهای سرزمینمان
برآورده به خیر شدن حاجاتمان
به
«شهدای راه قدس» 💔❤️🔥
متوسل میشویم.🤲🏻
🎁هر روز هدیه به یک شهید والامقام
✅ تاریخ شروع:
🖤هشتم آبانماه؛ همزمان با شهادت شهید حسین فهمیده💔❤️🔥
https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
🌎 تولد در سائوپائولو
قسمت:1⃣
🌅🕌من یک مسلمانم🕌🌅
🔷من کامیلا هستم(کامیلا یعنی فرستاده خدا)
🔹متولد سائوپائلو (برزیل)
🔹پدر و مادرم برزیلی هستند ولی ریشه پدرم به ایتالیا و مادرم به پرتغال هست.پدرم آشپز غذاهای ایتالیایی و مادرم خانهدار است.هر دوشان مسیحی کاتولیک هستند.🍃
🔷خانه ما در مرکز شهر و روبروی یک کلیسا بود.اولین خاطراتی که از دوران کودکی دارم برمیگردد به صدای ناقوس کلیسا و همخوانی سرود مذهبی است.🍃
🔹دین نقش پر رنگی در زندگی ما داشت.غیر از مراسم کلیسا من عبادت کردن پدرومادرم را دیدهبودم.یک کمد کوچک در خانه ما بود که مجسمه حضرتعیسی و تندیس مریم داخل آن بود.مادربزرگ پارچهای روی موهایش میانداخت و مقابل این دو مجسمه و صلیب میانشان مینشست.🍃
🔹من از همان روزها حرفزدن با خدا را یاد گرفتم و گاهی مانند مادربزرگ ، بدون اینکه چیزی روی سرم بندازم با خدا صحبت میکردم.🍃
🔷هفتساله بودم که مادرم دچار یک بیماری ناگهانی شد ، بیماری عصبی شبیه اماس که پزشکان هم علت و درمانش را نمیدانستند و در بیمارستان بستری شد.🍃
🔹من آن روزها بیشتر از قبل با خدا حرف میزدم.برای او نامه مینوشتم و با کلمات و جملات از او میخواستم تا مادرم را به خانه برگرداند.ولی یک چیز را نمیفهمیدم،نمیدانستم چرا این بلا سر خانواده ما میآید.🍃
🔹برایم سوال بود چرا مادر من که اینقدر مهربان و صبور است و تا به حال کسی را اذیت نکرده ، باید به چنین بیماری دچار شود؟چرا پدرم که همیشه برای دیگران خوبی خواسته باید دچار این مشکل شود؟ و چراهای دیگر....🍃
🔷بعد از چهارماه بستری شدن مادرم به خانه آمد آن هم با تعداد زیادی لوله که به او وصل بود.پدرم با علاقه هر کاری از دستش برمیآمد برایش انجام میداد.🍃
🔹قبلا در میان همسایگان و آشنایان ما کسانی بودند که بیمار میشدند و یا مشکلی برای یکی از آنها پیش میآمد ، معمولا طرف دیگر،خانواده را رها میکرد و پی زندگی خودش میرفت.کمتر پیش میآمد انسانها خودشان را در قبال یکدیگر متعهد بدانند.با افتخار میگویم پدرم یکی از کسانی بود که مسئولانه ایستاد و از مادرم مراقبت کرد.🍃
🔷بالاخره حال مادرم بهتر شد اما پدرم نتوانست هزینههای درمان مادرم را تامین کند و ما مجبور شدیم خانهمان در مرکز سائوپائلو را ترک کنیم و به حاشیه شهر برویم،جایی شبیه ریودوژانیرو،با خانههایی پلکانی و محلههای فقیرنشین.🍃
🔹والدینم تمام تلاششان را میکردند که به من و خواهرم خوش بگذرد.اما حس نارضایتی از زندگی هر روز در من بیشتروبیشتر میشد و همچنین تعداد سوالهایم از زندگی..
🔹چهارده ساله بودم که تصمیم گرفتم به والدینم بگویم ، خدایی که آنها میپرستند را قبول ندارم...🍃
ادامه دارد...
#من_یک_مسلمانم
🥀 @yaade_shohadaa
#وصیت_شهید
❤️🔥به قرآن و نماز اهمیت دهید و در ادعیه شرکت کنید که دشمن از همین موضوع میهراسد. سه سنگر مسجد، مدرسه و جبهه را خالی نکنید.
✍🏻فرازی از وصیتنامه شهید حسین قائدی
#رفیق_شهید
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
💔شهید مدافع حرم حسین هریری، از جمله جوانانی بود که وقتی موانعی برای دفاع از حرم را پیشروی خودش دید، به عنوان یک افغانستانی و از طریق لشکر فاطمیون راه رسیدن به سوریه را یافت. در نهایت نیز روز ۲۰ آبان سال ۹۵ به آرزوی خودش رسید و جام شهادت را نوشید. او در سن ۲۷ سالگی شهید شد، در حالی که تازه چند روز از عقدش گذشته بود.
❤️🔥حسین هریری به خاطر چهره زیبایش به «قمر فاطمیون» مشهور بود.
✍🏻شهید مدافع حرم حسین هریری در وصیتنامهاش نوشته بود: «میروم تا انتقام سیلی مادر را بگیرم... آرزویم شهادت است اما هدفم از رفتن، فقط و فقط دفاع از حرم عمهجان حضرت زینب سلامالله علیها است. مگر عمری است که در روضهها و عزاداریهای اهل بیت(ع) دم نمیزنیم که، ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند، پس باید تنها شعار نداد بلکه عمل هم باید کرد. الان زمان عمل فرا رسیده است. من نمیتوانم آن روزی را ببینم که ما باشیم، نسل بعد از ما هم باشد اما اثری از حریم اهل بیت(ع) نباشد. آن وقت نسلهای بعد از ما هم، ما را مثل مردم کوفه مورد لعن قرار میدهند و میگویند، شماها بودید، جوان بودید، توانایی و آگاهیاش را داشتید و گذاشتید تا به حرم حضرت زینب سلامالله علیها جسارت بشه...؟! آن وقت چه جوابی باید به آنها بدهیم؟ نه، من نمیتوانم چنین روزی را ببینم، حداقل اگر میخواهد روزی برسد که نسلهای ما باشند و خدایی ناکرده، حرم نباشد، پس ما هم، نباشیم.»
#رفیق_شهید
#وعده_صادق
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۶ آبان ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔يكم مهر ۱۳۱۳، در شهر پيشوا تابعه شهرستان ورامين به دنيا آمد. پدرش محمدتقی، كشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. معلم و كشاورز بود. سال ۱۳۳۴ ازدواج كرد. از سوی جهادسازندگی در جبهه حضور يافت. ششم آبان ۱۳۶۴، در محور مهاباد ـ مياندوآب هنگام درگيری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سر، شهيد شد. مزار او در امامزاده جعفر زادگاهش واقع است.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار محمدحسین جنیدی «صلوات»
#شهید_مدافع_امنیت
🥀 @yaade_shohadaa
#یکشنبه_های_علوی_فاطمی
✨مادرم فاطمه باشد، پدرم شاه نجف؛
ای دو عالم به فدای پدر و مادر من...
♥️الهی امروزمون متبرک باشه به نگاه خاص مولا علی (علیه السلام) و بیبی دو عالم حضرت زهرا (سلام الله علیه) و تک تک حاجات دلهای شکستهمون با توسل به این دو بزرگوار روا بخیر بشه.🤲🏻
🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از یادِ شهدا
✨﷽✨
🥀هفدهمین چلهی توسل به شهدا
تعجیل در ظهور #امام_زمان
عجلاللهتعالیفرجهالشریف
و برای نجات از #فتنهها
💚چله آیةالکرسی💚
برای بازگشت
آرامش به دلهایمان
حیا به بانوان سرزمینمان
غیرت به مردهای سرزمینمان
برآورده به خیر شدن حاجاتمان
به
«شهدای راه قدس» 💔❤️🔥
متوسل میشویم.🤲🏻
🎁هر روز هدیه به یک شهید والامقام
✅ تاریخ شروع:
🖤هشتم آبانماه؛ همزمان با شهادت شهید حسین فهمیده💔❤️🔥
https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
🌎 تولد در سائوپائولو
قسمت:2⃣
🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅
🔶مادرم داشت بهزور قرصهایش را میخورد که گفت: باید با دکتر صحبت کنم تا این دارو را عوض کند.هضم این قرص برایم خیلی سخت است.فقط خدا میتواند به من رحم کند.🍃
🔸با شنیدن کلمه #خدا از زبان مادر نتوانستم خودم را کنترل کنم.بدون تأمل گفتم: خدا چیه؟ شما فکر میکنی خدا وجود دارد؟اگر خدا وجود داشت زندگی ما اینطوری بود؟ببین خدای شما با زندگی ما چه کرده؟ببین کجا داریم زندگی میکنیم؟پدر هم که دیگر هیچوقت خانه نیست.من دین شما و خدای شما را قبول ندارم!!🍃
🔶مادر بهتزده و ناباورانه شروع کرد تا نصیحتم کند و شب ناامیدوناراحت قضیه را به پدر گفت و او هم همانند مادر فکر کرد با صحبت کردن مشکل حل خواهد شد.🍃
🔸پدرومادر هر دو از کودکی مسیحی بودهاند و درباره دینشان تحقیق نکردهاند تا بتوانند جواب پرسشهای دختر نوجوانشان را بدهند.🍃
🔸پدر وقتی دید قربان صدقه رفتن فایدهای ندارد،فکر کرد بهتر است مرا بترساند.گفت: اگر شما خدا را قبول نداشته باشی او تو را عذاب میدهد.
پوزخندی زدم و گفتم: چه عذابی؟عذاب بالاتر از این؟دیگر چه بلایی سر ما میخواهد بیاورد؟همین کافی نیست؟🍃
🔶من فکر کردم میتوانم به آنها ثابت کنم که خدایی وجود ندارد و شروع کردم به تحقیق درباره خدا تا بتوانم پدرومادرم را در این راه با خودم همراه کنم.🍃
🔸پس از تحقیق بین کاتولیکها و پروتستانها و دعوای بین این مذهبها به این نتیجه رسیدم که بیخدایی(آتئیست) را انتخاب کنم.
خدایی وجود ندارد و دیندار بودن،کار اشتباهی است.🍃
🔶یکروز سرکلاس مدرسه معلم از تکتک دانشآموزان دینشان را پرسید.پسری برزیلیژاپنی بود که گفت: بودایی هستم.برای من که تا بهحال چنین اسمی را نشنیدهبودم،جالب بود.از او درباره دینش پرسیدم و گفت: که میتوانی در جلسات ما شرکت کنی!🍃
🔸من با کمال میل پذیرفتم و همان هفته در میان بوداییها حاضر شدم.
آنها خدا را نمیپرستیدند.بودا را هم نمیپرستیدند.تنها بودا را به عنوان یک انسان خوب قبول داشتندو اعتقاد داشتند باید او را الگوی خود قرار بدهند و مثل او زندگی کنند.
من خیلی تحت تاثیر این دین قرار گرفتم.🍃
🔶اولینباری که به میهمانی دوستانه رفتم چهارده سالم بود.پدرم قبل از آن به من این اجازه را نمیداد ولی وقتی چهادهساله شدم،اجازه داشتم که با دوستانم بیرون بروم.
مثل همیشه کمی آرایش کردم و بهترین لباسم را پوشیدم و رفتم.
حس من از لحظه ورود به میهمانی از خوب به بد تغییر کرد.🍃
🔸همه مشغول نوشیدن شراب و کشیدن کراک بودند و کسی روی خودش کنترل نداشت.🍃
🔶من تا همین چهاردهسالگی با اینکه در خانه همیشه شراب بود و پدرم بیشتر اوقات و بویژه آخر هفتهها مصرف میکرد،لب به شراب نزدهبودم.🍃
🔸پدرم را میدیدم که با نوشیدنش از خود بیخود میشود و حال خودش را نمیفهمید.البته هیچوقت آنقدر نخورد که به من یا مادرم و خواهرم آسیبی برساند ولی گاهی خوابآلود میشد و حرفهای بیربطی میزد.هرچند میدانستم پدرم و خیلیهای دیگر به خاطر فرار از مشکلات این کار را میکردند.🍃
🔶من مادرم را الگوی خودم قرار دادهبودم.او قبل از اینکه مرا باردار شود هم مشروب میخورد و هم سیگار میکشید.اما به محض مطلع شدن از بارداریاش ، دیگر لب به سیگاروشراب نزد.🍃
🔸آن شب وقتی شراب را به من تعارف کردند به این فکر کردم که اگر خوردن شراب مشکلات را حل میکرد چرا پدرم با این روش به نتیجه نرسیده بود؟شراب نه تنها مشکلی را حل نمیکرد بلکه یکی هم به بقیه اضافه میکرد.بدون اینکه حتی یک قطره در دهانم بریزم،ظرف کوچکی که در دستانم بود را روی میز قرار دادم و آن را به عقب هل دادم.
آنجا بود که فهمیدم روحیه من با حضور در چنین مکانهایی نمیسازد.🍃
ادامه دارد...
#من_یک_مسلمانم
🥀 @yaade_shohadaa