eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: ✍🏻گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این یک دعوت از طرف شهداست؛ #شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن...♥️ ♥️#شهدا مدیون هیچکس نمی‌مونن! ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️‍🔥هورالعظیم، کوچه بنی‌هاشم سیدجعفر اوایل سال ۶۴ برای انجام عملیات قدس۱ به منطقه هورالعظیم رفتیم. سیدجعفر با برادر میرزایی(اهل تنکابن) با هم تو یک سنگر بوده و منتظر قایق بودند تا به خط که اطراف پاسگاه ترابه بود، بروند. توپخانه دشمن شروع کرد به کوبیدن منطقه. سید تو سنگر به پهلو دراز کشیده بود که تیری آمد و درست خورد به پهلویش. این سید پاک و این فرزند نازنین حضرت زهرا(سلام‌علیها) ۲۳ خرداد ۶۴ در همان سنگر با پهلویی جراحت‌دیده، همچون مادرش فاطمه(سلام‌علیها) پرواز کرد و با عاشقانه‌ترین تقارن در سن 18 سالگی زهرایی شد. ♥️ساخت حسینیه باب الحوائج بعد از شهادتش، شبی به خوابم آمد. گفت:«مادرجان! دلم می‌خواهد تو حیاط خانه، یک حسینیه بسازید.» گفتم:«مادر! ما که پولی نداریم.» گفت:«غصه نخور، پولش با من!» جلسه قرض‌الحسنه‌ای داشتیم که هر ماه تشکیل می‌شد. بعد از دیدن این خواب، با اسم سیدجعفر در جلسه شرکت کردم. وقتی قرعه‌کشی شد، اسم سیدجعفر برای وام یک میلیونی درآمد. خیلی خوشحال شدم و یاد آن جمله سیدجعفر افتادم:«غصه نخور، پولش با من!» با کمک پدرش، با آن پول توانستیم در حیاط منزل، یک حسینیه بسازیم. اسم حسینیه را هم گذاشتیم، «حسینیه باب‌الحوائج»؛ از زمانی که این حسینیه در منزل ما ساخته شد، تمام مناسبات مذهبی، مراسم داریم. به برکت اهل بیت(علیه‌السلام) و شهید سیدجعفر، مردم قائم‌شهر تو مراسمات حسینیه شرکت می‌کنند و خیلی از آنها با توسل به ائمه(علیه‌السلام) و سیدجعفر، تو حسینیه محفل روضه برپا می‎کنند و حاجت‎روا می‎شوند. ✍🏻به روایت مادر شهید سیدجعفر مظفری 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ سلام بر تو که زلال ترینی ، ناب ترینی ... سلام بر تو که مهربان ترینی ، عزیزتریتی ... سلام بر تو که غریبترینی ، تنهاترینی ... سلام بر تو که کریم ترینی ، رفیق ترینی ... از من که بیقرارم ، چشم انتظارم ... از من که دستانم خالی است، چشمانم بارانی است ... از من که حیرت زده ام ، بی پناهم ... 🌼 سلامی از من به تو مولاجان ... 🌼 السلام علیک یا بقیه الله 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀«۲۵ آبان ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 سرباز وظیفه رضا رضوانی در حین پایش و کنترل نوار مرزی در سراوان روز بیست و پنجم آبان ماه ۱۴۰۱ به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید مرزبانی در زادگاهش روستای رضوان کیلومتر۴۰ جاده مشهد-کلات به خاک سپرده شده است. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار رضا رضوانی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀شهید سیدحسن نصرالله: ما از این شهید یاد گرفتیم... ❤️‍🔥شهید والامقام «محمدعلی عطایی شورچه» 💔🥀شهید «محمدعلی عطایی شورچه» متولد سال ۱۳۵۵ بوده که سال ۱۳۷۳ وارد تشکیلات سپاه شدند مقطع تحصیلات را تا دکتری الکترونیک ادامه دادند و یکی از ۸ چهره برتر دفاعی و موشکی و همسنگر شهید فخری زاده بودند که در استان و زادگاه خود، کنگاور چهره گمنامی داشتند. از شهید بزرگوار دو پسر که یکی دانشجو و دیگر مقطع ابتدایی است به یادگار مانده است. بر اساس اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی این شهید والامقام به همراه شهید پناه تقی زاده حین انجام ماموریت مستشاری در جبهه مقاومت اسلامی سوریه توسط، دژخیمان غاصب صهیونیستی در روز ۱۱ دی ماه ۱۴۰۲ به شهادت رسید. ♦️قرائت «آیت‌الکرسی» هدیه به روح مطهرش. هجدهم 🥀 @yaade_shohadaa
کتاب‌صوتی "خار و میخک" اثر شهید یحیی سنوار ترجمه اسماء خواجه‌زاد تولید: ایران‌صدا با صدای: حسن همایی کتاب «خار و میخک» رمانی جذاب است که توسط شهید یحیی سنوار در دوران حبس ۲۲ ساله‌اش در زندان‌های اسرائیل نوشته شده است. «خار و میخک» یک اثر داستانی است؛ اما روایت و ستایش روح پایدار غزه است. شهید سنوار در سال‌های تاریک اسارت، زیر سایه‌ی زندان‌های دژخیمان قلم بر دست گرفته و داستانی واقعی را بر گوش جهان زمزمه می‌کند. یحیی در این کتاب از خار می‌گوید، خاری که نماد درد و غم و دوری است. و از میخک، که نشانه‌ی امید و موفقیت است. او با استفاده از مراعات نظیر میان جنگ، اسارت، سلاح و امید، تصویری جامع از دنیای فلسطین ترسیم می‌کند؛ گلوله و باروت، زندان و میله‌های سرد، خاک و خون همه در کنار هم، عناصر زندگی این مردم را شکل داده‌اند. 🥀 @yaade_shohadaa
در مقدمه کتاب می‌ خوانیم:« هر چیز دیگری در این کتاب، کاملاً واقعی است؛ یا آن را زیسته‌ام و یا بسیاری از این رویدادها را از زبان کسانی که خود و خانواده‌ها و همسایگان‌شان در طول دهه‌ها در سرزمین عزیز فلسطین تجربه کرده‌اند، شنیده‌ام و دیده‌ام.» 🥀 @yaade_shohadaa
❤️‍🔥مردم ما همه در خواب هستیم؛ بکوشیم خود را از این خواب خرگوشی خلاصی دهیم و برای خود چاره‌ای جوییم. خوشا به حال کسانی که از این خواب بیدار شده‌اند و می‌دانند از کجا آمده‌اند و به کجا می‌روند، کی هستند، برای چه آمده‌اند، کجا هستند. آنان خالصان هستند و پیشی‌گرفتگان از ما و آنان مقربان درگاه الهی هستند، آنان عاشق خدایند، آنان «جواد کارگران‌‌»ها هستند و...‌ ای کسانی که در فکر دنیا هستید و دنیا شما را در امواج خود غرق کرده و شما را فریب داده، کمی به خود بیایید و به فکر چاره برای خود باشید. 💔فرازی از وصیت‌نامه شهید علیرضا اسدزاده 🥀 @yaade_shohadaa
💔‌حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیه) را خیلی دوست داشت. بعد از هر نماز ذکر تسبیحات حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیه) را تلاوت میکرد. ❤️‍🔥زمان‌هایی که محل خدمتش بود، همیشه شب‌ها موقع خواب شب‌بخیر می‌گفت و به من یادآوری می‌کرد تسبیحات حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیه) را بخوانم و بعد بخوابم. 💔و به احترام حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیه) در ایام فاطمیه لباس مشکی به تن می‌کرد. ❤️‍🔥و چون مداحی می‌کرد، در ایام فاطمیه اوقات فراغت، همکاران و سربازها را جمع می‌کرد و مراسم عزاداری برپا می‌کردند و روضه حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیه) می‌خواند. 🥀 اسم دخترمون را بخاطر ارادتش به حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیه) فاطمه گذاشت. ✍🏻به یاد شهید مرزبانی، شهید تقی بهره‌ور 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫دعای نورانی نادعلی 🥀 @yaade_shohadaa
💫برای تثبیت در دین و بودن بر صراط مستقیم... 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۲۶ آبان ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 مادر شهید: از وقتی که از کربلا برگشته بودم، دست و پایم می‌لرزید. خیلی مضطرب و نگران بودم. دائم احساس می‌کردم هر لحظه ممکن است خبر ناگواری به من بدهند. این استرس تا شنیدن خبر شهادت دانیال همراهم بود. خود دانیال هم از به هم ریختن روحیه من خیلی منقلب شده بود. وقتی از سرکار می‌آمد و می‌دید دستانم دارد می‌لرزد، بوسه‌ای بر دستانم می‌زد و می‌گفت چرا اینطوری شدی؟ نگران منی؟ یک روز هم به من گفت مامان اگر روزی من نبودم نگران نباش. دوستانم هستند و جای من را پر می‌کنند. گفتم مگر کجا می‌خواهی بروی؟ گفت همینطوری گفتم. زندگی مشخص نمی‌کند. دوستانم مثل امیر و سینا هستند. انگار به دلش افتاده بود که جدایی در پیش داریم. به همین دلیل وقتی دانیال برای اغتشاشات بیرون بود، خیلی نگرانش می‌شدم و دائم به او زنگ می‌زدم. اگر جواب نمی‌داد نگرانی‌ام چند برابر می‌شد. خود دانیال به من می‌گفت مامان من نمی‌توانم جواب بدهم شما چرا اینقدر نگران هستید. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار دانیال رضازاده «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀شهید سیدحسن نصرالله: ما از این شهید یاد گرفتیم... ❤️‍🔥شهید والامقام «حجت الله امیدوار با نام جهادی حاج صادق» 💔🥀 «حاج صادق» از فرماندهان ارشد نیروی قدس سپاه و از معاونین حاج قاسم سلیمانی بود که چندین بار مورد سوء قصد قرار گرفته بود. با توجه به نقش مهم این فرمانده در بیرون راندن آمریکایی‌ها از سوریه، نام وی بار‌ها در فهرست ترور موساد و سرویس‌های جاسوسی آمریکایی قرار گرفته بود. چندی پیش واشنگتن‌پست در گزارشی به فعالیت‌های نیروی قدس سپاه و شخص حاج صادق به عنوان یکی از تهدید‌ها علیه حضور آمریکایی‌ها در سوریه پرداخته بود. روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونوت نیز از وی به عنوان یکی از اضلاع پشتیبانی نیرو‌های مقاومت در منطقه یاد کرده بود. شهید امیدوار اصالتا اهل کرمانشاه و از نیرو‌های با سابقه در دوران دفاع مقدس بود. کتاب «ر» شامل تصویری از او به همراه شهید «رسول حیدری» در مناطق غربی ایران در حال مبارزه با ضد انقلاب و منافقین این منطقه در دهه ۶۰ است. او از فرماندهان ارشد نیروی قدس سپاه در حمله روز ۳۰ دی ماه ۱۴۰۲ رژیم صهیونیستی به ساختمانی در شهر دمشق منطقه المزه، به شهادت رسید. ♦️قرائت «آیت‌الکرسی» هدیه به روح مطهرش. نوزدهم 🥀 @yaade_shohadaa
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت: 9⃣1⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔷 گفتم: به تنها چیزی که این مدت به آن فکر نکردم ، همین بود‌.برای من بهتر این است که در ایران بمانم و کار خودم را بکنم.اما به خانم کامیلا قول داده‌ام و باید برای تبلیغ بروم.شرط ازدواج او هم همین بوده‌است و من هم پذیرفتم.من عقده خارج رفتن ندارم و کشور خودم را بیشتر از هرجای دیگر دوست دارم.🍃 🔹بالاخره نظر نهایی‌اش را گفت: ما همه‌چیز را بررسی کرده‌ایم و با این ازدواج مخالفتی نداریم ، فقط باید بعد به و سوم به من قول بدهی.قول بده این دختر را اذیت نکنی و خوشبختش کنی.🍃🔹کاری نکنی که یک‌روز از این ازدواج پشیمان شود.ناراحتش نکن که اگر کردی حساب کارت با خدا و امام‌زمان(عج) است. من هم قول دادم تلاشم را بکنم که اذیتت نکنم و خوشبختت کنم‌جوری که از دستم راضی باشی.🍃 🔷پدر علی یک خطبه خواند تا من و علی بتوانیم تا روز عید غدیر که قرار بود عقد رسمی خوانده انده شود به هم محرم باشیم.🍃 🔹آنها برایم حلقه عقد خریدند.از نظر من نیازی به حلقه نبود.اما پدر علی اعتقاد داشت که باید حتما حلقه خریده شود و همچنین یک لباس رنگ روشن.وقنی لباس شیری‌رنگ بلند را دیدم که بالا تنه‌اش با مروارید تزئین شده‌بود و آستین‌هایش ترکیبی از توروروبان‌هایی شبیه به گل بود ذوق‌زده شده‌بودم.اما نمی‌خواستم به علی از نظر مالی فشار بیاید.وضع علی را خوب درک می‌کردم.برای همین قبول نمی‌کردم.🍃 🔹ولی پدر علی بزور لباس را خرید و مادرش می‌گفت: باید زمان عقد لباس‌نو بپوشی.بعد چادری که خودش برایم دوخته‌بود،روی سرم انداخت تا از اندازه بودنش مطمئن شود.خودم را در آینه دیدم‌خیلی قشنگ بود.پارچه‌اش را از مکه آورده‌بود.گفت: مثل فرشته‌ها شده‌ای. خندیدم.علی هم خندید.🍃 🔹 و روز در با مهریه بهارآزادی در شناسنامه‌های یکدیگر ثبت شد.🍃 🔷یک‌سال و چندماه باپدرومادرعلی در طبقه دوم خانه‌شان زندگی کردیم.بعد با وام ازدواج و پولی که پدرم برای کمک فرستاد،توانستیم کمی وسیله زندگی بخریم و زندگی مستقل خود را در طبقه پایین همان خانه آغاز کردیم.🍃 🔹ما هیچ مراسمی به‌جز مراسم عقدی که در مسجد جمکران برگزار شد،نگرفتیم.خانواده علی خیلی اصرار داشتند که برایمان مراسم عروسی بگیرند.اما من راضی نشدم‌گفتم: بهتر نیست همین پول را صرف یک سفر زیارتی یکنیم؟کربلا یا مشهد دلتنگ زیارت بودم و فلسفه برگزاری مراسم را نمی‌فهمیدم.🍃 🔹بالاخره بعد از مدت زیادی که با علی و خانواده‌اش صحبت کردم،موافقتشان را اعلام کردند.علی گفت: خود من هم با مراسم مخالف بودم.اما نمی‌خواستم نظرم را به شما تحمیل کنم.🍃 🔷البته این اولین اختلاف بین ما نبود.بعد از عقد مسائل مختلفی پیش می‌آمد که نظراتمان در مورد آن فرق می‌کرد.من و علی از دو فرهنگ متفاوت بودیم و هر دو می‌دانستیم این اختلافات کاملا طبیعی است.🍃 🔹گاهی با مادر علی وارد بحث می‌شدیم.او از من انتظار داشت شبیه عروس‌های ایرانی باشم و من هنوز نمی‌دانستم عروس ایرانی بودن برای یک مادرشوهر سنتی چطور است ولی علی برای من می‌گفت:مادرش در نبود من چقدر به علی سفارش می‌کند که هوای کامیلا را داشته‌باش.🍃 🔹او از خانواده‌اش دور است و نباید بگذاریم احساس دلتنگی کند و من با تعجب به حرف‌های علی گوش می‌‌دادم.این تناقض بین رفتار و گفتار مادرش را نمی‌فهمیدم.علی در ارتباط خوب من و مادرش کمک زیادی کرد.🍃 🔷گاهی بی‌این‌که دلیل خاصی داشته‌باشد ناراحت بودم و دوست داشتم با کسی دعوا کنم که علی از همه نزدیک‌تر بود.علی می‌گفت: دوری تو از خانواده‌ات باعث ناراحتی‌ات شده و من هم کاملا حرفش را قبول داشتم.🍃 🔹ما همیشه اختلافاتمان را با حرف‌زدن حل کرده و می‌کنیم.حرف‌زدن مثل آب بر روی آتش است. همان‌طور که در قرآن آمده‌ زن و مرد برای یکدیگر مثل لباس هستند.🍃 🔹عیب‌های هم را می‌پوشانند و باعث پیشرفت یکدیگر می‌شوند.ما این مدت در سختی‌ها،چه مالی چه رفتاری،از هم حمایت کرده‌ایم. ما توانستیم در کنار هم کار کنیم و وسایل خانه را یکی‌یکی بخریم.🍃🔹علی قبل از ازدواج یک موتور داشت.بعد از ازدواج با کمک هم ماشین خریدیم.روزبه‌روز از نظر مادی و معنوی پیشرفت می‌کردیم و من از این بابت خیلی خوشحال بودم.🍃 ادامه دارد..‌. 🥀 @yaade_shohadaa
💔بعد از کفش خودش، کفش پسر بزرگمون رو هم واکس زد. علت این کارش رو که پرسیدم گفت:«پسرمون جوونه. ممکنه اگه مستقیم بهش بگم کفشت رو واکس بزن جواب نده می‌خوام بطور عملی واکس زدن رو بهش یاد بدم...» ✍🏻به روایت همسر شهید علی صیادشیرازی 🥀 @yaade_shohadaa