#عروج_عاشقانه
🥀«۳ آبان ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 شهید اسحاق احمدی گالشی متولد شهرستان شهید پرور سوادکوه شمالی در استان مازندران است. ایشان در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد.
او در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع راهنمایی به پایان رساند.
اسحاق احمدی سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران بود و به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۵۹/۸/۳ هجری شمسی در منطقه ماهشهر / آبادان شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت.
پیکر پاک شهید احمدی پس از تشییع در گلزار شهدای گاشکلا به خاک سپرده شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار اسحاق احمدی گالشی «صلوات»
#شهید_دفاع_مقدس
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پنجشنبه_های_امام_عسکری
✨يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🤲🏻ای ابا محمّد، ای حسن بن علی، ای پاکنهاد عسگری، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و بهسوی خدا به تو متوسل شدیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن؛
♥️الهی امروزمون متبرک باشه به نگاه خاص امام حسن عسکری(علیهالسلام) و تک تک حاجات دلهای شکستهمون با توسل به ایشون روا بخیر بشه.🤲🏻
🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از یادِ شهدا
✨﷽✨
🥀هفدهمین چلهی توسل به شهدا
تعجیل در ظهور #امام_زمان
عجلاللهتعالیفرجهالشریف
و برای نجات از #فتنهها
💚چله آیةالکرسی💚
برای بازگشت
آرامش به دلهایمان
حیا به بانوان سرزمینمان
غیرت به مردهای سرزمینمان
برآورده به خیر شدن حاجاتمان
به
«شهدای راه قدس» 💔❤️🔥
متوسل میشویم.🤲🏻
🎁هر روز هدیه به یک شهید والامقام
✅ تاریخ شروع:
🖤هشتم آبانماه؛ همزمان با شهادت شهید حسین فهمیده💔❤️🔥
https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
🌾 رمان #بی_تو_هرگز (بدون تو هرگز)
🌾قسمت: ۷۷ (قسمت آخر)
🌾 مبارکه ان شاء الله
تلفن رو قطع کردم …
و از شدت شادی رفتم سجده … خیلی خوشحال بودم که در محبتم اشتباه نکردم و
#خدا_انتخابم_رو_تایید_میکنه …
اما در اوج شادی … یهو دلم گرفت …
گوشی توی دستم بود و می خواستم زنگ بزنم ایران …
ولی بغض، راه گلوم رو سد کرد … و اشک بی اختیار از چشم هام پایین اومد …
وقتی مریم عروس شد …
و با چشم های پر اشک گفت … با اجازه پدرم … بله …
هیچ صدای جواب و اجازه ای از طرف پدر نیومد … هر دومون گریه کردیم …
#از_داغ_سکوت_پدر …
از اون به بعد …
هر وقت شهید گمنام می آوردن و ما می رفتیم بالای سر تابوت ها … روی تک تک شون دست می کشیدم و
می گفتم …
– بابا کی برمی گردی؟ … توی عروسی، این پدره که دست دخترش رو توی دست داماد می گذاره … تو که نیستی تا دستم رو بگیری … تو که نیستی تا من جواب تایید رو از زیونت بشنوم …
حداقل قبل عروسیم برگرد … حتی یه تیکه استخون یا یه تیکه پلاک … هیچی نمی خوام … فقط برگرد…
گوشی توی دستم … ساعت ها، فقط گریه می کردم …
بالاخره زنگ زدم …
بعد از سلام و احوال پرسی … ماجرای خواستگاری یان دایسون رو مطرح کردم …
اما سکوت عمیقی، پشت تلفن رو فرا گرفت …
اول فکر کردم، تماس قطع شده اما وقتی بیشتر دقت کردم … حس کردم مادر داره خیلی آروم گریه می کنه …
بالاخره سکوت رو شکست …
– زمانی که علی شهید شد و تو … تب سنگینی کردی … من سپردمت به علی …همه چیزت رو … تو هم سر قولت موندی و به عهدت وفا کردی …
بغض دوباره راه گلوش رو بست …
– حدود 10 شب پیش …
💤علی اومد توی خوابم و همه چیز رو تعریف کرد … گفت
به زینبم بگو … من، تو رو بردم و دستتون رو توی دست هم میزارم … توکل بر خدا … مبارکه …
گریه امان هر دومون رو برید …
– زینبم … نیازی به بحث و خواستگاری مجدد نیست …جواب همونه که پدرت گفت … مبارکه ان شاء الله …
دیگه نتونستم تلفن رو نگهدارم و بدون خداحافظی قطع کردم…
اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد …
تمام پهنای صورتم اشک بود …
همون شب با یان تماس گرفتم و همه چیز رو براش تعریف کردم …
فکر کنم … من اولین دختری بودم که موقع دادن جواب مثبت …
عروس و داماد … هر دو گریه می کردن …
توی اولین فرصت، اومدیم ایران …
پدر و مادرش حاضر نشدن توی عروسی ما شرکت کنن …
🎊🎊
مراسم ساده ای که ماه عسلش …
سفر 10 روزه مشهد …
و یک هفته ای جنوب بود …
هیچ وقت به کسی نگفته بودم …
اما همیشه دلم می خواست با مردی ازدواج کنم که #ازجنس_پدرم باشه …
توی فکه …تازه فهمیدم …
چقدر زیبا … داشت ندیده … رنگ پدرم رو به خودش می گرفت …
🍂 پایان🍂
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌹
✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی
⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است.
🥀 @yaade_shohadaa
❤️🔥رضا همیشه میگفت، مرد و استاد ادب یعنی آقا قمر بنی هاشم(علیه السلام)؛
او روی حرم حضرت زینب(سلام علیها) و حضرت رقیه(سلام علیها) غیرت بسیار داشت و همین هم دلیلی برای رفتنش به سوریه شد. شب سوم محرم، شب حضرت رقیه(سلام علیها) هم به شهادت رسید. برادرم به روضه حضرت زهرا(سلام علیها) هم خیلی حساس بود و از پهلو تیر خورد.
من از کسانی که این متن را میخوانند، میخواهم هر وقت به بهشت رضا(علیه السلام)، کنار سنگ مزار برادرم نشستند، حتماً برایش روضه بخوانند.
✍🏻به روایت برادر شهید مدافع حرم رضا سنجرانی
#رفیق_شهید
#شهید_مدافع_حرم
#وعده_صادق
🥀 @yaade_shohadaa
✨یادبود شهدای مخاطبین
💔شهید احسان زارعی
✍🏻شهید والامقام «احسان زارعی»، در سال ۱۳۵۲ در آباده طشک نیریز، میان خانوادهای مذهبی حیات دنیایی را آغاز کرد. از همان کودکی بهشدت مورد مهر و محبت پدر و مادر قرار گرفت و باتربیت صحیح و اسلامی آنان شخصیت وی شکل یافت. دوره ابتدایی و راهنمایی را در زادگاه خویش با موفقیت طی کرد. با شرکت در مجالس دینی و آشنایی با امام خمینی (ره) عاشق وی و آرمانهای والایش شد و پیروی از او را بر خود واجب شمرد. روحیه دینی و میهندوستی از او مجاهدی مبارز پرورده بود و علیرغم سن کمبارها برای اعزام به جبهه ثبتنام کرد که مسئولین ستاد اعزام از رفتن وی ممانعت کردند. درنهایت با التماس و پادرمیانی بزرگترها سال ۱۳۶۷ در سن ۱۵ سالگی پای به میدان نبرد گذاشت و پس از آموزشهای لازم در خط مقدم جبهه به نبرد با دشمنان بعثی پرداخت. در عملیات بیتالمقدس ۷ بهعنوان تکتیرانداز شرکت کرد و شجاعانه از حریم مملکت اسلامی دفاع نمود. ۱۳۶۷/۳/۲۳ در منطقه عمومی شلمچه خون پاک خود را نثار اسلام و مملکت اسلامی کرد. پیکر پاک و مطهر آن نوجوان فداکار اسلام پس از تشییع در شهرستان نیریز و شهر آباده طشک در گلزار شهدای آباده و در جوار دیگر فداکاران کربلاهای ایران به خاک سپرده شد.
🥀شهید مهدی زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند…
«هدیه به شهید بزرگوار شهید احسان زارعی سه ده ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات»
#شهدای_مخاطبین
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
یادِ شهدا
✨یادبود شهدای مخاطبین 💔شهید احسان زارعی ✍🏻شهید والامقام «احسان زارعی»، در سال ۱۳۵۲ در آباده طشک نی
🌹برای یادبود شهید بزرگوارتان در کانال «یادِ شهدا»، عکس و اطلاعات شهید را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻
@yade_shoohada
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
🥀ماجرای دعا
💔همه کارهایش درس بود. مصطفی شب های جمعه ابتدا این دعای معروف را می خواند يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ
صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ
بعد می گفت می دونید این دعا چقدر ثواب داره ؟!
❤️🔥از ائمه روایت شده : هرکس شب جمعه ، ده مرتبه این دعا را بخواند در نامه عمل او هزار هزار حسنه نوشته شده و هزار هزار گناه از او پاک می شود. درجه او در بهشت هزار هزار درجه بالا می رود و خداوند می فرماید : من خدای نیستم اگر او را نیامرزم و...
🥀به یاد شهید مصطفی ردانیپور
#رفیق_شهید
#وعده_صادق
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبزیارتیامامحسین ♥️
❤️🔥امید و خواسته من کربلاست...
اللهم الرزقنا زيارة الحسين فى الدنيا
و شفاعة الحسين فى الاخرة🤲🏻
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ💚
وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ💚
وعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ💚
وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚
❤️برای سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان (عج) صلوات
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
#سلام_امام_زمانم♥
💚هر روز سلامتان میکنم
و دستان ناتوانم را در دستان
پربرکت ومهربانتان میگذارم
و میدانم در پناه نگاه گرمتان،
لحظه هایم سرشار از آرامش
و روزی و امید خواهد بود ...
شکر خدا که شما را دارم
#رفیق_شهید
#وعده_صادق
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۴ آبان ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 بخشی از فرمایشات رهبری :
آن طلبه جوان، طلبه ی شهید جوان در تهران ، آرمان عزیز! او چه گناهی کرده بود؟ طلبه جوان، دانشجو بوده آمده طلبه شده، متدیّن، مؤمن، متعبّد، حزباللهی، شکنجه کنند زیر شکنجه او را بکشند، جسدش را بیندازند در خیابان، اینها کارهای کوچکی است؟
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار آرمان علی وردی «صلوات»
#شهید_امنیت
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جمعه_های_امام_زمانی
✨يَا وَصِىَّ الْحَسَنِ، وَالْخَلَفَ الْحُجَّةُ، أَيُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ.
🤲🏻ای جانشین حسن، ای یادگار شایسته، ای پایدار مورد امید، ای مهدی، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و بهسوی خدا به تو متوسل شدیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.
♥️الهی امروزمون متبرک باشه به نگاه خاص آقا امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) و تک تک حاجات دلهای شکستهمون با توسل به ایشون روا بخیر بشه.🤲🏻
🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از یادِ شهدا
✨﷽✨
🥀هفدهمین چلهی توسل به شهدا
تعجیل در ظهور #امام_زمان
عجلاللهتعالیفرجهالشریف
و برای نجات از #فتنهها
💚چله آیةالکرسی💚
برای بازگشت
آرامش به دلهایمان
حیا به بانوان سرزمینمان
غیرت به مردهای سرزمینمان
برآورده به خیر شدن حاجاتمان
به
«شهدای راه قدس» 💔❤️🔥
متوسل میشویم.🤲🏻
🎁هر روز هدیه به یک شهید والامقام
✅ تاریخ شروع:
🖤هشتم آبانماه؛ همزمان با شهادت شهید حسین فهمیده💔❤️🔥
https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
#معرفی_کتاب
📚ظهور
«ظهور» زندگی سردار شهيد حاج يونس زنگیآبادی فرمانده تيپ امام حسين(ع) از لشكر ۴۱ ثارا... را به تصوير میكشد.
آخرش که کتاب را میبندی، زمزمه میکنی: «زندهای و کبوترانه میآیی ای شهید…»
همه حسن کتاب «ظهور» همین است که تمام احساست را درگیر زندگی و شهادت حاج یونس میکند، تمام احساست را...
«ظهور» خاطرهنویسی از زندگی حاج یونس نیست، رمان هم نیست، نقل قول خانواده شهید هم نیست و البته همه اینها با هم است. نویسنده به درستی دریافته که زندگی و خاطرات حاج یونس از حیث محتوا کشش کافی را دارد اما در فرم نیازمند جذابیتهای رمان است؛ از جنبه عناصر کلاسیک رمان. نتیجه هم ترکیب منطقی و درستی است از خاطرهنویسی و رمان. آنچنان که مخاطب نه با سختی خاطرهخوانی روبهرو است و نه با خیالپردازی صرف رمان. داستان با درگیریهای ذهنی نویسنده برای نوشتن داستانی از خاطرات شهید حاج یونس آغاز میشود و تماسی که حاج یونس جایی میان بیداری و رؤیا با نویسنده میگیرد و او را به روستای محل تولدش راهنمایی میکند و… در همه داستان شهید چنان با خانوادهاش زندگی میکند و خانوادهاش چنان حضورش را پررنگ میبینند که احساس میکنیم زندهتر از من و توی مخاطب است. تأکید نویسنده برای نشان دادن چهرهای واقعی از شهید و نه اغراق شده، با عنایت به این مسئله که شهید هم انسانی مثل من و شما بوده و حق انتخاب بین خوبی و بدی داشته و در نهایت انتخاب درستش این مقام را به او داده، و نه اینکه از ابتدا بهشتی بوده و در اینصورت دانستن زندگیاش فایدهای برای اطرافیان ندارد، از دیگر نکات ارزشمند کتاب است.
🥀 @yaade_shohadaa
#برشی_از_یک_کتاب
#ظهور
🥀«فرقی نمیکند، چه در داستان چه در واقعیت، رسم مألوف این است که به محض حضور ارواح فضا دلهرهآور شود. در این حالت همانطور که در واقعیت زبان بند میآید و لرزه بر اندام میافتد و صدا در گلو خفه میشود، در داستان نیز نثر بریده بریده میشود، جملات کوتاه و مقطع میشوند و کلمات لَخت و سنگین… استفاده از یه نقطه به منزله طنینی که گوش را میآزارد و چشم را خیره میکند، کاربرد فراوان مییابد تا فضای لازم را برای ایجاد دلهره فراهم کند تا بخصوص خواننده وحشتی را که لازمه آن صحنه است، با تمام وجود احساس کند. همهٔ اینها قبول. میدانم که اینگونه عملیات زبانی باید در پایان فصل قبل یا آغاز این فصل انجام میشد؛ من هم چنین قصدی داشتم، اما راستش، آن دو چشمی را که در پس پنجره دیدم یا بهتر است بگویم احساس کردم، به نظرم مهربانتر از آن آمدند که بترسانند و داستان مرا پر از سه نقطه و کلمات سنگین و زبان بریده کنند. برعکس، آن دو چشم چنان فروغی داشتند که بر تاریکی غالب آمدند و فضا را به شدت دوستانه کردند و من حتی وقتی آن دو چشم را در طرح سَری دیدم که بدن نداشت یا از بدن جدا افتاده بود، نه تنها نترسیدم که از لبخندش فهمیدم اگر این سر به بدنی وصل بود، دست راست آن بدن به سویم دراز میشد تا دست مرا به مهر و دوستی بفشارد. و این همه سریعتر از آن بود که به ثانیهای در آید، آنقدر که من آن را به قدرت تخیل خود نسبت دادم، چون آنچه به چشم آمد، محو شد و بلافاصله زنگ تلفن به صدا در آمد. با آنکه دریافته بودم جایی برای ترس نیست، این دریافت هنوز جا نیفتاده بود، انگار باید جسم من فاصلهٔ ابری میان برق و رعد را برای آنکه به چشم بیاید و سپس گوش بشنود، طی کند. تا گوشی را بردارم، طول کشید. و وقتی برداشتم، شنیدم:
من برای ترساندن نیامدهام، بلکه آمدهام برای ادای حقی که اینک بر ذمهٔ تو افتاده است.»
#جمعه
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
❤️🔥همیشه به نیروها و رزمندهها میگفت:«قبل از خواب زمزمه کنیم خدایا گناهانی را که مرا از امام حسین(علیهالسلام) محروم میکنند، ببخش!»
💔به یاد شهید محمود کاوه
#رفیق_شهید
#لبنان
#وعده_صادق
🥀 @yaade_shohadaa
❤️🔥آرمان در غذا خوردن خود نیز خیلی دقت میکرد. چون همسرم اهل شمال است، ما سالانه از شمال برنج میگرفتیم، اما آرمان تا زمانی که مطمئن نمیشد که ما خمس برنج را پرداخت کردیم یا نه از آن نمیخورد!
تا این حد مسائل شرعی را رعایت میکرد.
💔آرمان هر قدر که در توان مالیاش بود، به نیازمندان کمک میکرد، بدون آنکه کسی بفهمد.
اما وقتی که در مورد آن صحبت میکرد، من میفهمیدم. مثلاً میگفت: مامان! فلانی وضع مالیاش ضعیف است، حاضر هستید تا برای او فلان کار را انجام دهیم؟
آن زمان بود که من متوجه شدم، فرزندم به نیازمندان کمک میکند.
✍🏻به روایت مادر شهید آرمان علیوردی
#رفیق_شهید
#لبنان
#وعده_صادق
🥀 @yaade_shohadaa
26.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀فیلم کوتاه «محافظ» روایتی جانسوز از شهدای شاهچراغ با رنگ و بوی فاطمی💔
#رفیق_شهید
#لبنان
#وعده_صادق
🥀 @yaade_shohadaa
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
لینک صلوات شمار به مناسبت سالگرد شهادت شهدای حرم آقا احمد بن موسی (علیهالسلام)
https://eitaabot.ir/counter/2wnam