eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: ✍🏻گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این یک دعوت از طرف شهداست؛ #شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن...♥️ ♥️#شهدا مدیون هیچکس نمی‌مونن! ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀شهید سیدحسن نصرالله: ما از این شهید یاد گرفتیم... ❤️‍🔥شهید والامقام «علی آقازاده نژاد» 💔🥀شهیدالقدس، «علی آقازاده نژاد» در خانواده‌ای شهیدپرور در ۱ مهر ۱۳۵۶ به دنیا آمد. پدر شهید در کوره آجرپزی کار می‌کند و با نان حلال خود اکنون پدر سه شهید والا مقام است. شهید عباس آقازاده نژاد که در ۱۵ سالگی به جبهه‌های دفاع مقدس رفت و در ۸ فروردین ۱۳۶۶ در خرمشهر به شهادت رسید. دیگر پسرش شهید ابوالفضل آقازاده نژاد بود که در راه دفاع از حرم در سوریه در ۲ آذر ۱۳۹۷ به شهادت رسید و در نهایت شهیدالقدس علی آقازاده نژاد که در راه آزادسازی قدس به همراه چند مستشار ایرانی دیگر در ۳۰ دی ۱۴۰۲ در دمشق به شهادت رسید. ♦️قرائت «آیت‌الکرسی» هدیه به روح مطهرش. بیست‌وچهارم 🥀 @yaade_shohadaa
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت: 4⃣2⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔶 دو روز مانده به شروع محرم به نامپولا رسیدیم.هرسه در راه بیمار شدیم و تب‌و‌لرز شدید داشتیم.اما با این حال من‌و‌علی خودمان را برای سخنرانی‌ای ده شب محرم آماده کردیم و متوجه شدیم قرار است روزها هم جلسات سخنرانی خانگی داشته‌باشیم.پس زمان بیشتری را برای مطالعه گذاشتم.گاهی شب‌ها تا صبح بیدار می‌ماندیم و متن سخنرانی‌هایمان را آماده می‌کردیم. اولین سخنرانی من روز اول محرم ساعت سه بعدازظهر در مسجد امام‌علی(ع) بود.مخاطبان من که همه خانم بودند فکر می‌کردند،من یک زن ایرانی هستم که زبان پرتغالی را یاد گرفته‌ام و در کنار همسرم فعالیت تبلیغی دارم.وقتی برای آنها گفتم که یک مسیحی برزیلی بوده‌ام که مسلمان شده‌ام و برای ادامه تحصیل به برزیل رفته و با یک طلبه ایرانی ازدواج کرده‌ام،همه با چشمان گرد و متعجب به من نگاه می‌کردند. 🔶روزها برای بچه‌ها در یکی از اتاق‌های مسجد که مخصوص آموزش بور،برنامه برگزار کردیم.گاهی مسابقه نقاشی و گاهی سوال می‌پرسیدیم و به بهانه‌های مختلف هدیه‌هایی که از قم خریده‌بودیم به آن‌ها تقدیم می‌کردیم.از قبل آمار تعداد کودکان و زنان ساکن در شهر نامپولا را گرفته‌بودیم.دفتر نقاشی و پیکسل و تکه‌های فرش حرم‌امام‌رضا(ع) و تربت کربلا در بسته‌بندی‌های زیبا و پرچم‌های مختلف خریدیم و سعی کردیم به همه حتی شده یک هدیه کوچک برسد. برای هدیه دادن به خانم‌ها قرعه‌کشی می‌کردیم.اسم تعدادی از خانم‌ها در قرعه‌کشی در نیامد و من به آنها قول دادم که به‌جای آنها در حرم حضرت‌معصومه(س) و اگر قسمت شد در حرم‌امام‌رضا(ع) زیارت کنم. 🔶فرصت حضور در موزامبیک تمام شد.من و علی از آن‌ها خواستیم یک بلیت برای ایران تهیه کنند تا علی به ایران برگردد و برای من و فاطمه بلیت برزیل بخرد.مت می‌خواستم برای دیدن خواهر و عیادت و مراقبت از پدرم که مدتی بود سکته مغزی کرده‌بود به برزیل بروم. علی از موزامبیک رفت.فردای آن‌روز من و فاطمه هم راهی برزیل شدیم.خواهرم چندسالی به خاطر مراقبت از مادرم از تحصیل کناره‌گیری کرده‌بود و با بیماری پدر دچار افسردگی شده.بود.چون مدتی بود پدرم هم شبیه مادرم قادر به غذاخوردن نبود و با لوله به او غذا می‌دادند.من به برزیل رفتم تا پدرم را به شمال برزیل روستای پدری‌اش ببرم تا کنار خانواده‌اش باشد و خواهرم هم به دانشگاه برود و ترم آخر را طی کند تا بتواند سرکار برود. 🔶قرار بود یک‌ماه در برزیل بمانم ولی وقتی خیالم از بابت پدر راحت شد که خانواده از همه جهت هوای او را دارند زودتر از موعد مقرر برای بازگشت به ایران اقدام کردم.هم تهیه غذای حلال در آنجا سخت بود و هم فاطمه به دلیل وابستگی‌ به پدرش بهانه‌جویی می‌کرد و من به خاطر نبود امنیت نمی‌توانستم فاطمه را به تفریح ببرم.خودم هم دلتنگ علی و خانواده‌اش و حرم حضرت‌معصومه(س) بودم. بعد از ۲۰ روز به پدر علی پیام دادم که من می‌خواهم به ایران بیایم،ولی به علی نگویید.به علی هم پیام دادم یکی از دوستانم اهل زامبیا است و می‌خواهد به کشورش برگردد،قبل از آن قصد دارد هدیه‌ای به من بدهد.شما زحمت بکش هدیه را از او بگیر.علی قبول کرد و وقتی به ایران رسیدیم،داخل فرودگاه پدر علی به تنهایی منتظر ما بود.من با یک شماره ناشناس به علی پیام دادم: (من دوست کامیلا هستم .به درب شماره پنج حرم حضرت‌معصومه(س)بیایید و هدیه را تحویل بگیرید.پدر علی من و فاطمه را به در شماره پنج رساند،همان‌جایی که اولین‌بار علی و مادرش را دیدم.علی با دیدن ما خیلی غافلگیر شد و از خوشحالی می‌خواست گریه کند.من و فاطمه هم همین حس را داشتیم. 🔶فاطمه خوابیده است ،پنجره را باز می‌کنم تا خنکی غروب،گرمای بعدازظهر را که در خانه پیچیده،متعادل کند.هربار به فاطمه نگاه می‌کنم،یاد مادرم می‌افتم‌دلم برایش تنگ شده‌.به دوربین روی سه‌پایه نگاهی می‌اندازم.پشت به پرده روی صندلی که تقریبا همیشه آن‌جاست،می‌نشینم. حالا که فاطمه خواب است فرصت خوبی است.دوربین مقابل را روشن می‌کنم و به زبان پرتغالی با مخاطبی که نمی‌بینم،اما با تمام وجود با او ارتباط برقرار کرده‌ام،حرف می‌زنم و موضوعی که از قبل درباره‌اش مطالعه و تحقیق کرده‌ام،برای آنها می‌گویم. حالا دیگر می‌دانم مخاطبانم در آن‌طرف دوربین تنها برزیلی نیستند.تمام پرتغال زبان‌های کل دنیا می‌توانند صدای من را بشنوند و این فقط به خاطر الطاف خدای مهربان است که از ابتدا مرا در آغوش کشید و کمک کرد رشد کنم. 🔶من و علی به لطف خدا و نگاه ائمه(ع) از دریچه دوربین کوچک داخل اتاق خانه‌مان زورنه‌ای به کل دنیا باز کرده‌ایم. ✍پایان 🥀 @yaade_shohadaa
💔گناه کردمو اسمشو گذاشتم جوونی‌کردن! ...بعد یاد جوونی شماها افتادم و فاصله‌ی خودم باهاتون...🥀 🤲🏻اَللَّهُمَّ اغْفِرْ الذُنُوبَ الَّتِی...... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادبود شهدای مخاطبین 💔 شهید امیر شاه آبادی ✍🏻 بیست و یکم خرداد ۱۳۴۴، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش رجب و مادرش،زهرا نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته علوم انسانی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. پانزدهم مهر ۱۳۶۱، با سمت آر پی جی زن در سومار بر اثر اصابت ترکش به شکم توسط نیروهای عراقی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🥀شهید مهدی زین الدین: هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند… «هدیه به شهید بزرگوار شهید امیر شاه‌آبادی ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
یادِ شهدا
✨یادبود شهدای مخاطبین 💔 شهید امیر شاه آبادی ✍🏻 بیست و یکم خرداد ۱۳۴۴، در تهران چشم به جهان گشود. پ
🌹برای یادبود شهید بزرگوارتان در کانال «یادِ شهدا»، عکس و اطلاعات شهید را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻 @yade_shoohada 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ ❤️‍🔥ای ضریح حسین دلتنگم... اللهم الرزقنا زيارة الحسين فى الدنيا و شفاعة الحسين فى الاخرة🤲🏻 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ💚 وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ💚 وعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ💚 وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚 ❤️برای سلامتی و تعجیل در فرج (عج) صلوات 🥀 @yaade_shohadaa
💔هنوز هیچ شهیدی در بخش غربی گلستان شهدا خاک نشده بود که با مجتبی برای زیارت شهیدان به گلستان رفتیم. یکی از خانواده‌های شهدا سیب به ما تعارف کرد، مجتبی سیب را برداشت و همانطور که اون رو گاز می‌زد، دستم را کشید برد به همون بخش غربی که تقریباً هیچ اثری از قبور شهدا نبود. وقتی رسيديم به انتهای بخش غربی، سيبي رو كه گاز می‌زد هم تموم شده بود. ته مانده سیبش را پرت کرد رو خاک و گفت:«اینجا رو می‌بینی، اینجا جای قبر منه!» با خنده گفتم:«جا قحطه؟ اینجا که شهید خاک نمی‌کنن!» خنده‌ای کرد و حرف و عوض کرد... زمانی که زیر تابوتش را گرفته بودیم و به محل دفن حرکت می‌کردیم، با دیدن جای قبر خشکم زد، همان جایی که مجتبی ته مانده سیبش را انداخته بود را آماده کرده بودند. ✍🏻به روایت دوست و همرزم شهید مجتبی صدیقی 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫دعای نورانی نادعلی 🥀 @yaade_shohadaa
♥️‌سلام امام زمانم... ‌محراب لحظه‌های دعايت چه ديدنی‌ست، قرآن بخوان چقدر صدايت شنيدنی‌ست. ‌آقا بگو قرار شما با خدا کی است؟ آيا حيات ما به زمانت رسيدنی‌ست؟تعجیل در فرج امام زمان(عجل‌الله) صلوات 🌹 🥀 @yaade_shohadaa
💫برای تثبیت در دین و بودن بر صراط مستقیم... 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۲ آذر ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 خواهر شهید: بینهایت از غیبت کردن متنفر بودن و بقول همکاران و دوستانشون در موقع صحبتها توی جمع همکاران و دوستان هر جایی صحبت غیبت میشد سریع حرف رو عوض میکردن،فردی با حیا بودن بطوری کـه در مراسم هایی که شئونات اسـلامی رعایت نمی شد شرکت نمیکردن. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار محمدامین زارع «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀شهید سیدحسن نصرالله: ما از این شهید یاد گرفتیم... ❤️‍🔥شهید والامقام «حاج احمد متوسلیان» 💔🥀«حاج احمد متوسلیان» در سال ۱۳۳۲ در محله «امامزاده سید اسماعیل» در خیابان مولوی تهران به دنیا آمد. پدر و مادرش اهل تقوا و دیانت بودند و بر اساس آموزه‌های اسلامی، وی را تربیت کردند. متوسلیان در مبارزات سیاسی قبل از انقلاب فردی فعال بود و‌ بعد از پیروزی انقلاب در پاکسازی شهرهای کردستان از ضد انقلاب نقشی مهم داشت. در دوران دفاع مقدس با تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسول‌اللّه در عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس حضوری مؤثر داشت. ایشان در سال ۱۳۶۱ با حمله اسراییل به لبنان، به کمک مردم سوریه و لبنان شتافت اما با وجود مصونیت دیپلماتیک، توسط فالانژیست‌های وابسته به رژیم صهیونیستی دستگیر شد و سرنوشت وی تاکنون در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته است. ♦️قرائت «آیت‌الکرسی» هدیه به روح مطهرش. بیست‌وپنجم 🥀 @yaade_shohadaa
📚علی بی‌خیال «علی بی‌خیال» زندگینامه و خاطرات شهید علی حیدری است که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است. «هر وقت به زیارت بهشت زهرا (س) می‌روم، سعی می‌کنم توی قطعه شهدا قدم بزنم. اعتقاد دارم که اینان اولیای الهی هستند، هرچند ما آن‌ها را نشناسیم و ارادت ظاهری نداشته باشیم. یقین دارم اینان در آسمان بیشتر از زمین شناخته شده‌اند. اصلاً دیدن چهرهٔ خوبان عالم، در روح و روان انسان اثر می‌گذارد، چه رسید به اینکه این خوبان، از شهدا باشند. از زیارت قطعه شهدای گمنام به سمت قطعه ۲۷ آمدم تا به سراغ مزار برخی دوستان بروم. از لابه لای قبور عبور می‌کردم که چشمم به تابلو یک شهید خورد. کمی مکث کردم. شب جمعه بود و شب زیارتی ارباب بی‌کفن. در آنجا جمله‌ای از وصیت شهید نوشته شده بود: «من کمتر عطر خریده‌ام، هربار می‌خواستم معطر شوم از ته دل می‌گفتم: «حسین جان» آنگاه فضا معطر می‌شد!!» همانجا نشستم. چهره‌اش به نوجوانی می‌خورد که هنوز محاسنش نروئیده. آنجا نوشته بود: هنرمند شهید علی حیدری. آن شب گذشت و در نهانخانه قلب ما، نام علی حیدری نیز جاودانه شد. مانند شهیدان ابراهیم هادی و علیرضا کریمی و شاهرخ ضرغام و… مدتی بعد زمانی که کتاب عارفانه جمع آوری می‌شد، شنیدم که یکی دیگر از شاگردان آیت الله حق شناس بوده هم مانند شهید احمد نیری، حالات عرفانی عجیبی داشته و سال ۱۳۶۳ شهید شده. نام آن شهید والامقام، علی حیدری بود. 🥀 @yaade_shohadaa
🥀با سلام خدمت بچه‌های تو باغ(آنها که حواسشان هست): خودتان را پیدا کنید آنگاه از خود فرار کنید و به دریا برسید. الحقیر الفقیر الخطاط، علی بی‌خیال 🥀 @yaade_shohadaa
❤️‍🔥والله قسم... وقتی کمی از فشارِ کارم کم می‌شود، در خود احساس ضعف و کوچکی می‌کنم. 💔به یاد شهید محسن‌ وزوایی 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️‍🔥جان من و همه شهدا، ارزش فدا شدن در راه این ملّت را دارد. 📹 شهید حاج قاسم سلیمانی 🥀 @yaade_shohadaa
💔اسفند ماه بود و چند روز مونده به سال تحویل رفته بودم گلزار شهدا... داشتم بین مزار شهدا قدم میزدم و فاتحه میخوندم که یهو چشمم به یه خانمی افتاد... دستاش میلرزید... خوب نمیتونست حرف بزنه... گفتم:«حاج خانم! مادر شهیدی؟» انگار دل مادر پر بود تا با یکی حرف بزنه؛ یه نگاه به قد و هیکلم کرد و خندیدو بی‌مقدمه گفت:«درست قد و هیکل تو رو داشت؛ ده سال طول کشید تا بیاد؛ اومد یه کوچولو شده بود! نیمه‌شعبان بدنیا اومد؛ بخاطر همین اسمشو "سیدمهدی" گذاشتم. هر سال روز مادر که میشه خواب میبینم سیدمهدی روی سرم گلاب میپاشه، هدیه‌ای به من میده و پیشانیم را میبوسه. جدش سنگینه، بشین واسش فاتحه بخون...! خیلی از افراد محل اگر حاجتی داشتن و یا گره‌ای به کارشان بود، جدّ سیدمهدی را نذر میکردند و حاجت روا میشدن.» تو همین لحظه به یه جا خیره شد و لبخندی زد و پیش خودش گفت:«وسایلشو هنوز دارما... پیراهنش، کفشش، شونه‌ش... هر هفته پنجشنبه‌ها سر مزارش میام میشورم، ناگهان از دِل قبر سید مهدی منو صدا میکنه و چند بار میگه: - مامان! سه بار این کار را انجام میده. سرم را روی قبر میذارم و با سیدمهدی دردِدل میکنم.» ❤️‍🔥به یاد شهید سیدمهدی غزالی، از شهدای لشکر ۲۵ کربلا در عملیات والفجر۶، محل شهادت چیلات، مزار شهید: مازندران، قائمشهر، آرامگاه سیدنظام‌الدین 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫دعای نورانی نادعلی 🥀 @yaade_shohadaa
💫برای تثبیت در دین و بودن بر صراط مستقیم... 🥀 @yaade_shohadaa