•┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈•
🔮اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🔮
#خطبه ی #نهج_البلاغه١٧۴
☀️رسوا کردن سران فتنه☀️
و من كلام له (علیه السلام) في معنى طلحة بن عبيد الله و قد قاله حين بلغه خروج طلحة و الزبير إلى البصرة لقتاله:
قَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لَا أُرَهَّبُ بِالضَّرْبِ، وَ أَنَا عَلَى مَا قَدْ وَعَدَنِي رَبِّي مِنَ النَّصْرِ. وَ اللَّهِ مَا اسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّداً لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثْمَانَ إِلَّا خَوْفاً مِنْ أَنْ يُطَالَبَ بِدَمِهِ، لِأَنَّهُ مَظِنَّتُهُ وَ لَمْ يَكُنْ فِي الْقَوْمِ أَحْرَصُ عَلَيْهِ مِنْهُ، فَأَرَادَ أَنْ يُغَالِطَ بِمَا أَجْلَبَ فِيهِ لِيَلْتَبِسَ الْأَمْرُ وَ يَقَعَ الشَّكُّ. وَ وَاللَّهِ مَا صَنَعَ فِي أَمْرِ عُثْمَانَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ: لَئِنْ كَانَ ابْنُ عَفَّانَ ظَالِماً كَمَا كَانَ يَزْعُمُ، لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يُوَازِرَ قَاتِلِيهِ وَ أَنْ يُنَابِذَ نَاصِرِيهِ، وَ لَئِنْ كَانَ مَظْلُوماً لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُنَهْنِهِينَ عَنْهُ وَ الْمُعَذِّرِينَ فِيهِ، وَ لَئِنْ كَانَ فِي شَكٍّ مِنَ الْخَصْلَتَيْنِ لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَعْتَزِلَهُ وَ يَرْكُدَ جَانِباً وَ يَدَعَ النَّاسَ مَعَهُ، فَمَا فَعَلَ وَاحِدَةً مِنَ الثَّلَاثِ وَ جَاءَ بِأَمْرٍ لَمْ يُعْرَفْ بَابُهُ وَ لَمْ تَسْلَمْ مَعَاذِيرُهُ.
از سخنان آن حضرت عليه السَّلام است در باره طلحة ابن عبيد اللّه: (هنگاميكه خبر رسيد طلحه و زبير بطرف بصره حركت كرده آن بزرگوار را بجنگ تهديد مى نمايند):
(1) (تا كنون) تهديد بجنگ نمى شدم و كسى مرا از ضرب شمشير نمى ترسانيد، و من بآنچه پروردگارم بيارى نمودن (و غلبه بر دشمن) وعده داده است اطمينان دارم (پس تهديد و ترساندن از جنگ براى كسى است كه از مرگ و كشته شدن مى ترسد، و يقين بدين ندارد، و امّا چرا طلحه بطرف بصره رفته)،
(2) سوگند بخدا نشتافته كه خود را آماده خونخواهى عثمان نمايد، بلكه مى ترسد از او خونخواهى كنند، زيرا گمان مى برند كه او يكى از كشندگان است، و در ميان كشندگان عثمان حريصتر از او كسى نبوده، پس خواسته بر اثر گرد آورى لشگر بعنوان خونخواهى او مردم را بغلط اندازد تا امر مشتبه شده و شكّ و ترديد پيدا شود،
(3) و سوگند بخدا در باره عثمان يكى از سه كار را (كه انجام آن بر او لازم و حقّ از آن بيرون نبود) بجا نياورد: اگر پسر عفّان ستمگر بود، چنانكه گمان ميكرد، سزاوار بود كه كشندگان او را يارى و از همراهانش دورى كرده با آنان دشمنى كند (ولى او اين كار را نكرده، زيرا با اينكه او را ستمگر مى دانسته بعد از كشتنش با كشندگان دشمنى و ياورانش را كمك نموده و در صدد خونخواهيش بر آمده است) و اگر مظلوم (و كشتن او حرام) بود (چنانكه در اين زمان اين سخن به زبان آورده و بين مردم شهرت داده) سزاوار بود كه از جمله كسانى باشد كه از كشندگانش جلوگيرى كرده عذر (كارهاى زشتش) را بخواهد، و اگر در اين دو كار بحال شكّ و ترديد بود (نمى دانست ستمگر است يا ستمديده) سزاوار بود كه از او كناره گيرى كرده به گوشه اى رود و مردم را با او بگذارد،
(4) و او هيچيك از اين سه كار را نكرد (بلكه آتش فتنه را روشن كرد و مردم را به كشتن او ترغيب نمود) و (اكنون) كارى پيش گرفته كه راه آن شناخته نشده، و عذرهاى او (از قبيل خونخواهى عثمان، و مظلوم كشته شدن او براى شكستن بيعت) درست نبوده است.
____
📍ترجمه :مرحوم علی نقی فیض الاسلام روحش شاد
••●❥🦋✧🦋❥●••
الحمدالله الذی جعلنامن المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و الأئمة المعصومین علیهم السلام
@yaali37
17.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معیت و همراهی خداوند با بندگان به علم و اشراف
محمدعلی انصاری
زمان: ۴:۱۹ حجم: ۱۶.۹ MB
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 مجموعه داستان بوی بهشت
🌸 قسمت چهارم: حوریه
🌸 آن شب، شاپرک تا صبح نخوابید. دلش نمیخواست از قصر خانم چشم بردارد.
🌸 شاپرک گفت :" کاش میشد از زیباییهای خود خانم فاطمه زهرا سلامالله علیها هم بدانم."
کاری از واحد تربیت دینی گروه آموزشی Hi Sun
#داستان_بوی_بهشت
9.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 مجموعه داستان بوی بهشت (۵)
🌸 قسمت پنجم: محدثه
🌸 شاپرک با صدای هوهوی باد که ابرها را به این طرف و آن طرف میبرد از خواب بیدار شد.
🌸 دریا، آرام و مهربان برای شاپرک میگفت که ...
کاری از واحد تربیت دینی گروه آموزشی Hi Sun
#داستان_بوی_بهشت
28.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا اباصالح المهدی
شَعرِ من، خورده گره با شِعر های انتظار
" لَیتَ شِعری... " هست پیوسته به لبهایم شُعار
حافظِ اسرارِ ربّ الْعالَمین! یَابنَ الْحَسَن!
از قَدَم هایت کَرَم کُن بر نگاهم یک غبار
یک غبارِ گام ِ تو دریایی از بَرْکَت بُوَد
گَردی از خاکِ قَدَم های تو گنجِ بی شمار
هر که رَهپوی رهی غیر از تو شد گمراه شد
یا سَبیلَ اللّه! گردد رهنوردت رستگار
این کلاغِ روسيَه، با کیمیایت آشناست
گر بخواهی تو برایت میشوم مُرغِ هزار
هرچه گوییم از تو هستی اهل آن و فوق آن
دُرّ دُردانه به دورانی تو در این روزگار
تو امام و مُرشد و هادیّ و مولای منی
لطف کردی نوحْ وارانه مرا کردی سوار
معترف هستم به اینکه تو کَس و کار منی
" وَ هُوَ عَهْدي اِلَیكَ... " ای ولیّ كردگار!
" اِنّ وَعدَ اللّهِ فيكَ حَق... " بُوَد ايمان من
گر بدم، اما به عهدم با تو هستم استوار
بذلِ جان و مال و اهل و آنچه دارم در رهت
از ازل باشد مرا تا پای جان، با تو قرار
تا نیفتم زیر پاهایت به هنگام ظهور...
بی قرارم، بی قرارم، بی قرارم، بی قرار
#اللهم_عجل_لوليک_الفرج
#درد_دل
#انتظار
#محمد_علی_نوری