#مختصر_زندگینامه
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#یدالله_احمدی
شهید یدالله احمدی دستجردی فرزند حیدر ساکن روستای دستچاه اصفهان در پانزده آذر ماه سال ۱۳۴۵ در یک خانواده مذهبی و پر جمعیت به دنیا آمد. شهید احمدی پس از تکمیل دوران دبستان در دوران طاغوت ترک تحصیل کرد تا در کار کشاورزی که شغل پدر بود کمک کند. شغل مادر در کنار خانه داری قالی بافی بود. خداوند به خانواده احمدی دو دختر و چهار پسر عطا کرد که دو پسر در طفولیت از دنیا رفتند. و شهید فرزند سوم خانواده بود. بعلت بیماری روحی مادر خانواده؛ پدر شهید با توافق مادر شهید همسر دومی را اختیار می کند که خداوند پنج دختر و یک پسر نیز به همسر دوم پدر شهید عطا می کند. هر دو خانواده در یک حیاط مشترک تا سالها به خوبی زندگی می کردند تا زمانی که فرزندان بزرگ شدند خانه را جدا کردند تا پسرها هم دارای خانه و خانواده شوند و این عشق و محبت و صفا و صمیمیت دو خانواده زیانزد خاص و عام بوده و هست. شهید احمدی شش ماه قبل از شهادت به خواستگاری نوه ی عمه اش می رود و پس از مدت کوتاهی عقد می کند و سرانجام مورخ ۲۴ بهمن ۱۳۶۴ در اوج جوانی در عملیات والفجر ۸ در شهر فاو عراق بر اثر تیری بر قلبش شربت شیرین شهادت را نوشید و آسمانی می شود.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#مختصر_زندگینامه
#شهید_دفاع_مقدس
#رضا_فصیحی
شهید رضا فصیحی در سال ۱۳۴۲ در یک خانواده مذهبی در روستای دستجرد منطقه جرقویه در شرق استان اصفهان به دنیا آمد. والدین شهید با یکدیگر نسبت فامیلی نداشتند آشنا و هم محله ای بودند و پس از ازدواج ثمره ی زندگیشان شش فرزند پسر بود که شهید رضا فصیحی کوچکترین فرزند خانواده می باشد. شهید فصیحی در زمان کودکی پسری پر انرژی و بسیار خوش اخلاق بود و از آنجایی که علاقه ی خاصی به نماز داشت در سن هفت سالگی شروع به نماز خواندن کرد و دوران ابتدایی را در روستا به اتمام رساند. و همزمان با درس خواندن و با همان سن کم در کارهای انقلابی شرکت می کرد. و پس از اتمام دوران دبستان به تهران آمد. و در یک کارگاه خیاطی مشغول به کار شد تا حرفه ی خیاطی را بیاموزد و در منزل برادرانش که آن زمان در خیابان مولوی خانه های حیاط دار قدیمی داشتند و باهم زندگی می کردند یک اتاق داشت و مستقل زندگی می کرد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#مختصر_زندگینامه
#شهیددفاع_مقدس
#محمد_فصیحی
(حسین)
محمد فصیحی دستجردی فرزند رضا متولد سال 1347 روستای دستجرد .
وقتی که به دنیا آمد چون یک بچه قبل از او بوده ودرکودکی از دنیا رفت شناسنامه کودک فوت شده را برای او گذاشتند . به همین خاطر اسمی که با آن اورا صدا میزدیم حسین بود . و اسم شناسنامه ای او محمد است .
#ثبتنام_برای_جبهه
شناسنامه محمد دو سال از خودش بزرگتر است . که تاریخ آن 1345 است زمانی که می خواست برای اعزام به جبهه ثبتنام کند از آنجایی که حسین سنش کم بود و هنوز قد کوتاهی داشت
مجبور شد درکپی شناسنامه اش دست ببرد و با تیغ کمرنگ کند وآن را ازسال 1345 به سال 1343تغییر دهد .و حسین آنقدر عاشق بود که به هر سختی بود خود را به جبهه های حق علیه باطل رساند . دراصل زمانی که به شهادت رسید از نظر شناسنامه ای 4 سال بزرگتر از خودش بود.
#تاریخ_شهادت
در عملیات محرم در سن ۱۴ سالگی ؛
مورخ 1361/8/12 در منطقه عملیاتی عین خوش به شهادت رسیدند .
مزارشریف ایشان دربهشت محمد؛ زادگاهش روستای دستجرد جرقویه در اصفهان می باشد و این روستا نزدیک به ۴۸ شهید داده است.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#مختصر_زندگینامه
#ازلسان_مادر_معزز
#شهید_دفاع_مقدس
#محمد_کامران
خداوند لطفش شامل حال ما شد و به ما چهار فرزند عطا کرد که دو پسر و دو دختر بودند. اولین فرزند ما دختر بود و محمد دومین فرزند بود. من یازده بچه ام قبل از به دنیا آمدن از دنیا می رفتند و عمرشان به دنیا نبود. و از پانزده فرزند فقط چهارتایشان به سلامت به دنیا آمدند پسرم محمد هم نزدیک بود قبل از اینکه به دنیا بیاید از دنیا بدود اما به من گفتند استراحت کن تا بچه بماند و مدتی را استراحت کردم و به خواست خدا محمد سالم و سلامت به دنیا آمد. محمد هم عمرش زیاد به دنیا نبود و در اوج جوانی در سن شانزده سالگی شهید شد. محمد پسر بسیار آرام و مظلوم و محجوب به حیا بود. خیلی عاشق جبهه بود. زمانی که تصمیم گرفت برای جبهه ثبتنام کند گفتیم حالا زود است صبر کن بزرگتر بشوی بعدا می روی. می گفت: نه من باید بروم. محمد چون سن و سالش کم بود دو سری با شناسنامه ی دوستانش که از خودش بزرگتر بودند برای جبهه ثبتنام کرد و به جبهه رفت. و مرتبه سوم پدرش گفت: حالا که اینقدر عاشق جبهه هستی و حاضری با شناسنامه ی دیگران بروی پس اینبار بیا با یک شناسنامه که من برای بچه ی قبل از تو تهیه کرده بودم که هم نام خودت است و تاریخ تولدش بزرگتر است برو و ثبتنام کن که نخواهی با شناسنامه ی مردم بروی. (ما چون بچه هایمان نمی ماندند سر دخترم که باردار شدم پدرش از ترس اینکه این بچه هم نماند رفته بود و یک شناسنامه بنام محمد تهیه کرده بود که بچه بماند ولی خواست خدا نبود بچه پسر بشود و دختر بود ولی بعد خدا محمد را به ما عطا کرد و محمد با همان شناسنامه یک سری به جبهه رفت) به این ترتیب محمد سری سوم با شناسنامه ی برادری که قرار بود به دنیا بیاید و نیامد به جبهه رفت. محمد چون قدبلند بود سری چهارم با شناسنامه ی خودش توانست ثبتنام کند و به جبهه اعزام شود. محمد پسر درس خوانی بود و معلمانش از اخلاق و رفتار و نمراتش راضی بودند سری آخر که می خواست به جبهه برود گفتم: محمد عزیز مادر شما که درست خوب است بمان و درست را تمام کن؛ گفت: مادر تا زمانی که این دشمنان هستند و به فکر از بین بردن مملکتمان و دین اسلام هستند درس خواندن چه بدرد ما می خورد. درس خوب است اما زمانی که دشمن از بین برود. اگر من و امثال من پشت میز بنشینیم درس بخوانیم پس چه کسی جلوی دشمن بایستد.
🍃🌺🌼🍃
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#معرفینامه_شهید
نــام : سیدمحسن
نـام خـانوادگـی : مدنی
نـام پـدر : سیدحسین
تـاریخ تـولـد : ۱۳۴۸/۰۵/۲۳
مـحل تـولـد : تهران
سـن : ۱۸ سـال
دیـن و مـذهب : اسلام شیعه
وضـعیت تاهل : مجرد
شـغل : دانش آموز
مـلّیـت : ایران
دسـته اعـزامـی : بسیج
تـحصیـلات : سوم متوسطه
تـاریخ شـهادت : ۱۳۶۶/۰۱/۲۰
کـشور شـهادت : ایران
مـحل شـهادت : شلمچه
عـملیـات : کربلای۸
نـحوه شـهادت : گلوله به سر
وضـعیت پـیکر : مـشـخـص
مـحل مـزار : تهران ؛ بهشت زهرا (علیهاالسلام) ؛ قـطعـه ۲۹ ؛ ردیـف ۱۰۸ ؛ شـماره ۵
#مختصر_زندگینامه
بیست و دوم مرداد ۱۳۴۸، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش سیدحسین، کاشی ساز بود و مادرش،رقیه نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه در رشته علوم تجربی بود. دانش آموز بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیستم فروردین ۱۳۶۶، در شلمچه بر اثر اصابت گلوله شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#شهید محمد کامران
#مختصر_زندگینامه
#ازلسان_مادر_معزز
#شهید_دفاع_مقدس
#محمد_کامران
خداوند لطفش شامل حال ما شد و به ما چهار فرزند عطا کرد که دو پسر و دو دختر بودند. اولین فرزند ما دختر بود و محمد دومین فرزند بود. من یازده بچه ام قبل از به دنیا آمدن از دنیا می رفتند و عمرشان به دنیا نبود. و از پانزده فرزند فقط چهارتایشان به سلامت به دنیا آمدند پسرم محمد هم نزدیک بود قبل از اینکه به دنیا بیاید از دنیا بدود اما به من گفتند استراحت کن تا بچه بماند و مدتی را استراحت کردم و به خواست خدا محمد سالم و سلامت به دنیا آمد. محمد هم عمرش زیاد به دنیا نبود و در اوج جوانی در سن شانزده سالگی شهید شد. محمد پسر بسیار آرام و مظلوم و محجوب به حیا بود. خیلی عاشق جبهه بود. زمانی که تصمیم گرفت برای جبهه ثبتنام کند گفتیم حالا زود است صبر کن بزرگتر بشوی بعدا می روی. می گفت: نه من باید بروم. محمد چون سن و سالش کم بود دو سری با شناسنامه ی دوستانش که از خودش بزرگتر بودند برای جبهه ثبتنام کرد و به جبهه رفت. و مرتبه سوم پدرش گفت: حالا که اینقدر عاشق جبهه هستی و حاضری با شناسنامه ی دیگران بروی پس اینبار بیا با یک شناسنامه که من برای بچه ی قبل از تو تهیه کرده بودم که هم نام خودت است و تاریخ تولدش بزرگتر است برو و ثبتنام کن که نخواهی با شناسنامه ی مردم بروی. (ما چون بچه هایمان نمی ماندند سر دخترم که باردار شدم پدرش از ترس اینکه این بچه هم نماند رفته بود و یک شناسنامه بنام محمد تهیه کرده بود که بچه بماند ولی خواست خدا نبود بچه پسر بشود و دختر بود ولی بعد خدا محمد را به ما عطا کرد و محمد با همان شناسنامه یک سری به جبهه رفت) به این ترتیب محمد سری سوم با شناسنامه ی برادری که قرار بود به دنیا بیاید و نیامد به جبهه رفت. محمد چون قدبلند بود سری چهارم با شناسنامه ی خودش توانست ثبتنام کند و به جبهه اعزام شود. محمد پسر درس خوانی بود و معلمانش از اخلاق و رفتار و نمراتش راضی بودند سری آخر که می خواست به جبهه برود گفتم: محمد عزیز مادر شما که درست خوب است بمان و درست را تمام کن؛ گفت: مادر تا زمانی که این دشمنان هستند و به فکر از بین بردن مملکتمان و دین اسلام هستند درس خواندن چه بدرد ما می خورد. درس خوب است اما زمانی که دشمن از بین برود. اگر من و امثال من پشت میز بنشینیم درس بخوانیم پس چه کسی جلوی دشمن بایستد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
شهید انرژی هسته ای 🌷 #همچون_پیامبران_الهی #راوی_خواهر_شهید زمانی که در آلمان زندگی می کرد هم اتاقی
#معرفینامه
نــام :علی اصغر
نـام خـانوادگـی :حسین زاده احمدی
نـام پـدر :محمدعلی
تـاریخ تـولـد :۱۳۳۳/۰۳/۲۱
مـحل تـولـد :تهران
سـن :۳۴ سـال
تـحصیـلات : یک دوره ۴ ساله در آلمان گذراند بعداز پیروزی انقلاب به ایران برگشت و دوباره به لهستان رفت و یک دوره هم آنجا گذراند و در دانشگاه ایران هم شرکت کرد و فوق دیپلم عمران گرفت البته دیگه شهید شد و نشد که به تحصیل ادامه بدهد
وضـعیت تاهل : متاهل
تعداد فرزندان: ۲ دختر
شـغل : مهندس انرژی اتمی
مـلّیـت : ایران
دیـن و مـذهب : اسلام شیعه
دسـته اعـزامـی : بسیج
مسئولیت نظـامی : ....
درجـه نظـامی : .....
مجروحیت : چند بار مجروح شده بود توی پاش پلاتین بود
علاقمندیها: ....
تـاریخ شـهادت :۱۳۶۷/۰۵/۰۶
کـشور شـهادت :ایران
مـحل شـهادت :اسلام آبادغرب
عـملیـات :مرصاد
نـحوه شـهادت: وقتی پیکر شهید پیدا شد طوری که گفتن سجاده باز بوده و درحال سجده ترکش خورده بود و طوری که پلاک اش توی سجاده می افته یکی از هم رزمانش پلاک رو توی جانماز میذاره و همراه جانماز داخل جیب شلوار شهید می گذارد
مفقودیت: حدود ۴۰ روز جنازه در بیابان بود بعداز آن جنازه شهید پیدا شد ساک وسائل اش توسط دوستان ۴۰ روز زودتر به دستمون رسید
به گفته هم رزمانش داداش ماموریت اش تمام میشود و بلیط گرفته بوده که برگردد همونجا از بلند گو اعلام می کنن نیاز به نیرو هست وسائلش رو به به دوستش می دهد، همرزمش می گوید توکه دوره ات تموم شده بلیط هم گرفتی برگرد! ولی داداش می گوید اعلام جهاد دادن وظیفه خود می دانم برگردم و به جبهه برمی گردد
مـحل مـزار :بهشت زهرا (سلام الله علیها)
قـطعـه :۲۶
ردیـف :۱۲
شـماره :۴۷
#مختصر_زندگینامه
بیست و یکم خرداد ۱۳۳۳، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمدعلی و مادرش، رقیه نام داشت بعداز دیپلم وارد انرژی اتمی شد و از طریق انرژی اتمی به مدت ۴ سال به آلمان رفت برای ادامه تحصیل که سال ۵۷ وقتی امام به فرانسه میرود علی اصغر به دیدار امام رفت و آنجا امام بهشون میگند که کشور به شماها نیاز دارد که بعداز پیروزی انقلاب با اینکه آلمان زندگی راحتی داشت و می خواستند که همونجا بماند به ایران برمیگردد و درهمان انرژی اتمی مشغول کار میشود. باشروع جنگ چندین بار به جبهه اعزام شد و از ناحیه پا مجروح شد و توی پایش بعداز چندین عمل پلاتین گذاشتند و دوباره بعداز چند سال از طرف انرژی اتمی برای یک دوره به لهستان فرستاده شد و در ایران هم در دانشگاه شهید رجایی دررشته عمران به تحصیل ادامه داد که دوباره به جبهه رفت و شهید شد.
داداش ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. ششم مرداد ۱۳۶۷، در اسلام آباد غرب در عملیات مرصاد بر اثر اصابت ترکش به پشت سر و درحال نماز به شهادت رسید مزار او در بهشت زهرای تهران قطعه ۲۶ واقع است. داداش دیگرمان علی اکبر نیز شهید شده است و مزارش در همان قطعه
۲۶ می باشد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#مختصر_زندگینامه
#راوی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#محمد_هاشمپور
محمد در روستای دستجرد متولد شد و پسر اول خانواده بود و چند سال از من بزرگتر بود. ما خانواده پر جمعیتی بودیم. پدر و مادرم زحمت کش و با خدا بودند. با نان حلال ما را بزرگ کردند. محمد هم پسری بسیار باهوش و فعال و دانا بود. در روستا قد کشید و بزرگ شد و تا کلاس پنجم دبستان درس خواند. دوران جوانی قدیم چون در روستا زیاد کار و کاسبی نبود محمد همراه پدرم به روستاهای نزدیک شهر اصفهان (وروان ؛ برآن شمالی) می رفتند تا در صحرا کارگری کنند و یا گاهی دوماه الی سه ماه به تهران یا ورامین و یا قزوین می رفتند تا در کشاورزی و تخمه کشی هندوانه کار کنند. محمد دوران سربازی را در عجب شیر پشت سر گذاشت و حدود چهارماه هم برای خدمت به عمان رفته بود و تا مدت طولانی ما از حال ایشان بی خبر بودیم و پدر و مادر نگران حالش بودند. به لطف خدا دوران سربازی را با تمام سختیهایی که در قدیم بود پشت سر گذاشت. وقتی از سربازی آمد رفت پیش برادرمان حسن تا نقشه کشی قالی را یاد بگیرد. حسن یکی دوسالی به نائین رفته بود و نقشه کشی قالی را یاد گرفته بود. محمد در زمینه نقشه کشی یک استعداد خاصی داشت و خیلی زود توانست در این کار مهارت پیدا کند ولی بیشتر تمرکزش روی دار قالی بود. به خانه های اهالی روستا یا روستاهای اطراف می رفت و برای خانمهای خانه دار؛ دار قالی می زد. و یا همراه یکی از اهالی روستای خارا می رفتند برای مشتری هایشان رنگ و نخ قالی را تهیه می کردند. محمد در این کار توانست با صداقتی که داشت در بین مردم اعتبار پیدا کند و این کار را بعنوان شغل دائمی خود حفظ کند. و بعد از سربازی و ایجاد شغل با دختر عمه امان که از ذریه سادات هستند ازدواج کرد و ثمره ی این ازدواج دو فرزند دختر و پسر می باشد. ایشان با شروع جنگ به جبهه رفتند و در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ در خرمشهر به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#مختصر_زندگینامه
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#محسن_فصیحی
شهید محسن فصیحی متولد ۳ اردیبهشت ۱۳۴۵ در یک خانواده مذهبی در میدان کلانتری تهران به دنیا آمد. والدین شهید اهل روستای دستجرد جرقویه اصفهان و ساکن تهران می باشند. ثمره ی زندگی خانواده فصیحی چهار فرزند می باشد دو دختر و دو پسر که محسن فرزند دوم خانواده بود. دوران کودکی محسن در میدان کلانتری سپری شد و سپس همراه خانواده ساکن خیابان مقداد در میدان پیروزی می شوند. محسن دوران تحصیل خود را تا پایان دوره راهنمایی می خواند. و در سن پانزده سالگی عضو بسیج مسجد محل شد و پس از دوره های آموزشی به جبهه اعزام شد و در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۳۶۲ در سن هفده سالگی به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
#ثبتنام_دربسیج
محسن در سن پانزده سالگی عضو بسیج مسجد محل شد. و بعنوان فعالیتهای بسیجی خود مدتی در دانشگاه الزهرا علیها السلام در قسمت نگهبانی خدمت کرد. اما بخاطر جنگ تحمیلی از طرف صدام و عواملش و شرایط ویژه که در سطح کشور حاکم بود. روح بی قرار محسن آرام و قرار نداشت و می گفت: اینجا حوصله ام سر رفته است و اینجا نمی شود کاری کرد باید به جبهه رفت و آنجا خدمت کرد. برای همین تمام تلاشش را کرد تا بتواند از طریقی به جبهه اعزام شود. حتی یک بار به دستجرد رفت تا از آنجا به جبهه اعزام شود اما مسئولین بسیج آنجا قبول نکردند من آن زمان ازدواج کرده بودم و همسرم حسن آقا هم نیت داشت به جبهه برود. و قرار بود که با محسن باهم به جبهه بروند. محسن به حسن آقا می گفت: شما زن داری نمی خواهد به جبهه بروی سخت است. ما باید برویم که آزادتر هستیم. و حسن آقا قسمتش نشد برود اما محسن در تیر ماه ۱۳۶۱ به پادگان امام حسین علیه السلام رفت و دوره ی آموزش رزمی را پشت سر گذاشت و در ۷ مهر ۱۳۶۱ به جبهه اعزام شود.
🍃🌺🌼🍃
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#مختصر_زندگینامه
#راوی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#محمد_هاشمپور
محمد در روستای دستجرد متولد شد و پسر اول خانواده بود و چند سال از من بزرگتر بود. ما خانواده پر جمعیتی بودیم. پدر و مادرم زحمت کش و با خدا بودند. با نان حلال ما را بزرگ کردند. محمد هم پسری بسیار باهوش و فعال و دانا بود. در روستا قد کشید و بزرگ شد و تا کلاس پنجم دبستان درس خواند. دوران جوانی قدیم چون در روستا زیاد کار و کاسبی نبود محمد همراه پدرم به روستاهای نزدیک شهر اصفهان (وروان ؛ برآن شمالی) می رفتند تا در صحرا کارگری کنند و یا گاهی دوماه الی سه ماه به تهران یا ورامین و یا قزوین می رفتند تا در کشاورزی و تخمه کشی هندوانه کار کنند. محمد دوران سربازی را در عجب شیر پشت سر گذاشت و حدود چهارماه هم برای خدمت به عمان رفته بود و تا مدت طولانی ما از حال ایشان بی خبر بودیم و پدر و مادر نگران حالش بودند. به لطف خدا دوران سربازی را با تمام سختیهایی که در قدیم بود پشت سر گذاشت. وقتی از سربازی آمد رفت پیش برادرمان حسن تا نقشه کشی قالی را یاد بگیرد. حسن یکی دوسالی به نائین رفته بود و نقشه کشی قالی را یاد گرفته بود. محمد در زمینه نقشه کشی یک استعداد خاصی داشت و خیلی زود توانست در این کار مهارت پیدا کند ولی بیشتر تمرکزش روی دار قالی بود. به خانه های اهالی روستا یا روستاهای اطراف می رفت و برای خانمهای خانه دار؛ دار قالی می زد. و یا همراه یکی از اهالی روستای خارا می رفتند برای مشتری هایشان رنگ و نخ قالی را تهیه می کردند. محمد در این کار توانست با صداقتی که داشت در بین مردم اعتبار پیدا کند و این کار را بعنوان شغل دائمی خود حفظ کند. و بعد از سربازی و ایجاد شغل با دختر عمه امان که از ذریه سادات هستند ازدواج کرد و ثمره ی این ازدواج دو فرزند دختر و پسر می باشد. ایشان با شروع جنگ به جبهه رفتند و در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ در خرمشهر به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
کانال حفظ آثارشهدای دستجرد
┄┅═•♡🇮🇷♡•═┅┄
https://t.me/Yad_yaran1398
https://eitaa.com/Yad_yaran1398
┄┅═┅┄┅•♡⚘♡•┅┄┅═┅┄
#معرفینامه
نــام : محمود
نـام خـانوادگـی : عباسیان
نـام پـدر : غلامعلی
تـاریخ تـولـد : ۱۳۳۵/۰۱/۰۴
مـحل تـولـد : تهران
تـحصیـلات : سوم متوسطه
سـن : ۳۰ سـال
دیـن و مـذهب :اسلام شیعه
وضـعیت تاهل : متاهل
تعداد فرزندان : چهار دختر
شـغل : پاسدار
مـلّیـت : ایران
دسـته اعـزامـی : سپاه پاسداران
مسئولیت : رئیس ستاد گروه 60 رسالت
تـاریخ شـهادت : ۱۳۶۵/۰۱/۱۵
کـشور شـهادت : عراق
مـحل شـهادت : سلیمانیه
عـملیـات : والفجر۹
نـحوه شـهادت : بر اثر انفجار مین
#مختصر_زندگینامه
چهارم فروردین ۱۳۳۵، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش غلامعلی و مادرش عذرا نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته علوم تجربی درس خواند. پاسدار بود. سال۱۳۵۸ ازدواج کرد و صاحب چهار دختر شد. از سوی سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. پنجم فروردین ۱۳۶۵، در سلیمانیه عراق بر اثر انفجار مین شهید شد. مزار ایشان در امامزاده صالح (علیه السلام) محله فرحزاد تهران واقع است.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#معرفینامه
نــام : عباس
نـام خـانوادگـی : لالی
نـام پـدر : حسین
تـاریخ تـولـد : ۱۳۳۶/۰۹/۰۳
مـحل تـولـد : شمیران
سـن : ۲۶ سـال
دیـن و مـذهب : اسلام شیعه
وضـعیت تاهل : مجرد
شـغل : پاسدار
مـلّیـت : ایران
دسـته اعـزامـی : سپاه پاسداران
درجـه نظـامی : شهادت
تـحصیـلات : ششم ابتدایی
تـاریخ شـهادت : ۱۳۶۲/۰۵/۱۲
کـشور شـهادت : خاک عراق
مـحل شـهادت : ارتفاعات کدو
عـملیـات : والفجر۲
نـحوه شـهادت : حوادث ناشی از درگیری
مـحل مـزار : امام زاده صالح محله فرحزاد
#مختصر_زندگینامه
سوم آذر ۱۳۳۶، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسین، کشاورز بود و مادرش کبرا نام داشت. تاپایان دبستان درس خواند. از سوی سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. دوازدهم مرداد ۱۳۶۲، در ارتفاعات کدو خاک عراق بر اثر اصابت گلوله توسط نیروهای عراقی شهید شد. مزار ایشان در حرم مطهر امامزاده صالح علیه السلام محله فرحزاد تهران واقع است.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398