همه #صفات خداوند به یک صفت بر می گردد
تعلیقه بر حکمه الاشراق، صدرا، ج۲، ص۸۲، حکمت
حتى فلسفه نيز اگرچه در آغاز به عنوان نقل از يونانى به عربى وارد محيط اسلام شد و زمانى تقريباً به شكل يونانى خود در دست مردم بود ولى پس از چندى محكوم طرز تفكر محيط گرديده هم از جهت ماده و هم از جهت صورت تغييراتى پيدا كرده تحول يافت به گواهى اين كه در فلسفهاى كه امروز در ميان مسلمان داير است در معارف الهيه مسئلهاى به چشم نمىخورد مگر اين كه متن آن را و براهين و ادلهاى را كه براى اثبات آن به كار برده شده مىتوان در قرآن و حديث پيدا كرده و از لابهلاى آنها به دست آورد.
قرآن در اسلام، ص۱۲۷و۸
#فلسفه_اسلامی
#علامه
إِن تَسْتَفْتِحُواْ فَقَدْ جَاءكُمُ الْفَتْحُ وَإِن تَنتَهُواْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَعُودُواْ نَعُدْ وَلَن تُغْنِيَ عَنكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئًا وَلَوْ كَثُرَتْ وَأَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ.
(ای مشرکان) اگر شما پیروزی (حق) را میطلبید اینک پیروزی به سراغ شما آمد (و اسلام پیروز شد) و اگر (از دشمنی) بازایستید آن برای شما بهتر است و اگر (به جنگ) برگردید ما هم بر میگردیم و (بدانید) که گروه شما هر چند زیاد باشد هرگز از شما چیزی را دفع نتوانند کرد و خداست که با مؤمنان است
فصل2.pdf
154.7K
اثبات #حرکت و لوازم آن
از برخی نکات استاد کرمانشاهانی حفظه الله تعالی بهره برده شده. اما نوشته قابل استناد به ایشون نیست.
از نظم ضعیف متن عذرخواهم
اثبات علیت.pdf
178.1K
علامه در اثبات #علیت از ماهیت و حالت امکانی آن بهره می برد، این امر با توجه به اصالت وجود چگونه ممکن است؟
قسمتی از متن بالا☝️
اینکه علامه در فصل6مرحله4مناط را امکان و نه وجود فقری در نظر گرفتند به دلیل این است که بحث روی مناط کشف علت توسط عقل است و عقل جز ماهیت چیزی در دسترس ندارد. به دنبال واقعیت می رود، اما مفهوم به دست می آورد. بله، از این مرحله پلی به خارج زده می شود و برای امر وجودی که مصداق این ماهیت است، وصف تعلق کشف می شود. از توقف که وصف ماهیت است، به تعلق که وصف وجود است، میرسیم. پس به لحاظ وجودی ملاک نیاز به علت تعلق است، اما به لحاظ ماهوی مناط کشف از طریق عقل، امکان است.
#نقیض یک وجود، عدم همان وجود است.
دیوار مصداق نقیض زید است، نقیض زید نیست. نقیض زید، عدم زید است.
هر وجودی جایگاه وجودی خاص خود را دارد و نقض آن در همان جایگاه است و خارج از آن جایگاه اصلا این وجود نیست و ربطی به آن ندارد تا بخواهد به عنوان نقیض آن مطرح شود.
اما وقتی که انسان با دیوار مواجه می شود چون با آثار زید رو به رو نمی گردد، می گوید زید نیست. این زید نیست، نقیض واقعی زید است. اما در مرحله بعد چون با قضایای موجبه انس دارد می گوید: دیوار زید نیست. این یک مجاز است که ذهن مرتکب می شود و نباید باعث شود که من این را نقیض زید لحاظ کنم. عدم زید چیزی نیست که بخواهد بر دیوار حمل شده و یکی شود. ضمن اینکه دیوار کاری به زید نداشته تا بخواهد از آن طرد بذات بکند و نقیض آن باشد.
معنای #ام_القضایا بون قضیه اجتماع نقیضین
این نیست که او در ساختار قضایا دخالت دارد تا آن ها را از بداهت خارج بکند. بلکه به این معنا است که به آن ها کمک می کند تا تصدیق در مورد آن ها معنا داشته باشد و- تصدیق یعنی الف ب است و درست نیست که ب نباشد-.
این معنای تصدیق است که با کمک اجتماع نقیضین محقق می شود. لذا #علامه #علم را صرفا #علم_یقینی می داند و ظن را اصلا علم
محسوب نمی کند. چراکه شما زمانی حقیقتا می توانی علم داشته باشی که این مفاد را داشته باشی و این مفاد در ظن وجود ندارد.
برای اطلاعات بیش تر می توان به کتاب نهایه و مقاله5ذیل بخش اشکالات در زمینه تصدیقات بدیهی مراجعه کرد.
#ام_القضایا
مقایسه #اصل_واقعیت و #اجتماع_نقیضین
ظاهرا ملاک #ام_القضایا شدن قضیه امتناع تناقض این شد که همراه تمام قضایا حضور دارد و یقین آن ها را تامین می کند. با این حساب چرا اصل واقعیت ام القضایا نباشد؟این قضیه هم همراه با تمام قضایا حضور دارد به این معنا که هر اذعان و یقینی، اذعان به واقعیتی است و لذا اصل واقعیت هم همراه با تمام قضایا است. (ضمن اینکه تردید و انکار ناپذیر است و نیازی به قضیه دیگر ندارد.)
جواب:
۱. وقتی این سوال به وجود می آید که کدام مفهوم مقدم است که این ها در طول هم باشند در حالی که این دو هم عرض بوده و دو سنخ قضیه متفاوت می باشند. یکی از این ها قضیه شرطیه است و دیگری حملیه و چون این ها دو پیام متفاوت دارند، نمی توانند به یک دیگر تاویل بروند.
۲. هردو این ها 2روی از یک واقعیت هستند که به دو پیام عرضه شده اند و آن واقعیت، واقعیت توحید و #واجب_الوجود است.
واجب الوجود بذات به نحو ازلی طرد عدم میکند و لذا با عدم جمع نشده( اصل امتناعتناقض) و حتما در همهی قضایا حاضر است. چراکه با اوست که حمل در قاضایا ممکن میشود.(#حمل_ظلی)
پس واجب الوجود به وجوب ازلی همان اصل واقعیتی است که با عدم جمع نمیگردد و با همه قاضایا حاضر است و لذا اصل واقعیت و اصل امتناع تناقض دارای روح واحد #توحیدی هستند. یک چیز هستند.