حقیقت این است که از نظر فلسفی، همه ترکیبهای حقیقی را نمیتوان یکسان شمرد. در مراتب پایین طبیعت، یعنی در جمادات و موجودات بیجان که به اصطلاح فلاسفه تنها یک قوه بسیط محض در هر موجودی حاکم است و به تعبیر فلاسفه «عَلی وَتیرَةٍ واحِدَةٍ» عمل میکنند، اجزاء و قوا در یکدیگر ادغام کلی میشوند و وجود آنها در وجود «کل» یکسره حل میگردد، آنچنان که مثلًا در ترکیب آب از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن میبینیم؛ اما هر اندازه که ترکیب در سطح بالاتر قرار میگیرد، اجزاء نسبت به «کل» استقلال نسبی بیشتری پیدا میکنند و نوعی کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت پدید میآید چنان که در انسان میبینیم که در عین وحدت، از کثرتی عجیب برخوردار است که نه تنها قوا و نیروهای تابعه کثرت خود را تا اندازهای حفظ میکنند بلکه نوعی تضاد و کشمکش دائم میان قوای درونی او برقرار میگردد. جامعه، راقیترین موجود طبیعت است و استقلال نسبی اجزاء ترکیبکنندهاش بسی افزونتر است. پس، از آن نظر که افراد انسان که اجزاء تشکیل دهنده جامعهاند از عقل و ارادهای فطری در وجود فردی و طبیعی خود، مقدم بر وجود اجتماعی، برخوردارند و بعلاوه در ترکیب مراتب بالای طبیعتْ استقلال نسبی اجزاء محفوظ است، افراد انسان یعنی روح فردی در مقابل جامعه یعنی روح جمعی مجبور و مسلوبالاختیار نیست.
جامعه و تاریخ، #شهید_مطهری
#انواع_ترکیب
#ترکیب
درست است که انسان، برخلاف نظریه معروف افلاطون، با شخصیتی ساخته و پرداخته به دنیا نمیآید، اما ارکان و پایههای اصلی شخصیت خود را از آفرینش دارد نه از اجتماع. اگر بخواهیم با اصطلاح فلسفی سخن بگوییم اینچنین باید گفت که مایه اصلی ابعاد انسانی انسان- اعم از اخلاقی، مذهبی، فلسفی، هنری، فنی، عشقی- صورت نوعیه انسانیه و مبدأ فصل او و نفس ناطقه اوست که با عوامل خلقت تکوّن مییابد. جامعه انسان را از نظر استعدادهای ذاتی یا پرورش میدهد و یا مسخ مینماید. نفس ناطقه نخست بالقوه است و تدریجاً به فعلیت میرسد. علیهذا انسان از نظر اصول اولیه فکر و اندیشه و از نظر اصول گرایشها و جاذبههای معنوی و مادی مانند هر موجود زنده دیگر است که نخست همه اصول به صورت بالقوه در او وجود دارد و سپس به دنبال یک سلسله حرکات جوهری، این خصلتها در او جوانه میزند و رشد میکند. انسان تحت تأثیر عوامل بیرونی، شخصیت فطری خود را پرورش میدهد و به کمال میرساند و یا احیاناً آن را مسخ و منحرف مینماید. این اصل همان است که در معارف اسلامی از آن به اصل «فطرت» یاد میشود. اصل فطرت اصلی است که در معارف اسلامی «اصل مادر» شمرده میشود. بنبراین اصل روانشناسی و فرد بر جامعه شناسی تقدم دارد. بنا بر اصل فطرت، انسان در آغاز که متولد میشود در عین اینکه بالفعل نه درکی دارد و نه تصوری و نه تصدیقی و نه گرایشی انسانی، در عین حال با ابعاد وجودیای علاوه بر ابعاد حیوانی به دنیا میآید. همان ابعاد است که تدریجاً یک سلسله تصورات و تصدیقات انتزاعی (و به تعبیر منطقی و فلسفی معقولات ثانیه) که پایه اصلی تفکر انسانی است و بدون آنها هرگونه تفکر منطقی محال است، و یک سلسله گرایشهای عِلوی در انسان به وجود میآورد و همین ابعاد است که پایه اصلی شخصیت . انسانی انسان به شمار میرود.
مطابق اصالت فطرت و اصل تقدم روانشناسی انسان بر جامعهشناسی او، انسان در آغاز هرچند فاقد هر ادراک بالفعل و هر گرایش بالفعل است، اما از درون خود به صورت دینامیکی به سوی یک سلسله قضاوتهای اولی که «بدیهیات اولیه» نامیده میشود و به سوی یک سلسله ارزشهای متعالی که معیارهای انسانیت اوست، پویاست. پس از آنکه یک سلسله تصورات ساده (که مادههای اوّلی تفکر است و به اصطلاح فلسفی معقولات اولیه) از بیرون وارد ذهن شد، آن اصول به صورت یک سلسله تصدیقات نظری یا عملی جوانه میزند و آن گرایشها خود را نشان میدهد.
.جامعه و تاریخ
#شهید_مطهری
#نظریه_فطرت
#فطرت
#وحدت و اشتراک #ماده با وجود پذیرفتن صورت های مختلف
إنّ للمادة - لكونها مبهمة - تحصلات مختلفة نوعية، ففي كل منها تحتاج إلى صورة نوعية خاصة ، و ارتفاعها لا يوجب زوالها بالكلّية؛ بل زوال نوعيتها الخاصة كحال الجنس بالنسبة إلى الفصول المختلفة المقوّم كل منها لوجوده النوعي، فإنّ زوال نوعه بزوال كل فصل لا يوجب زوال الجنس بالكلّية، بل زوال نحو واحد من أنحاء وجوداته و تحصلاته.
تعلیقات صدرا بر #شفاء ص223