eitaa logo
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
169 دنبال‌کننده
285 عکس
153 ویدیو
4 فایل
🕊او بٰا سپاهی ازشهیدان خواهد آمد🕊 🌹وَلٰا تحسبَن الذیـنَ قُتلوا فـی سبیلِ الله امواتا بَلْ احیـٰاءٌ عندَ ربهم یُرزَقون🌹 📣لطفا شماهم ازعنایات خود توسط شهدا وامام‌زمان برای ما بگید👇 🆔 @A_Sadat313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: خواهر شهید می‌گفت: ما هر وقت مشکلی داشته باشیم به شهید متوسل می شویم و در خانه یک اتاق را به نام شهید نامگذاری کرده ایم. ما یک کودک یک ساله در منزل داشتیم که دچار حساسیت شدید بود. این کودک زمانی که گریه می کرد تمام بدنش کبود می‌شد؛ یک روز که بچه در حال بازی کردن بود، پدرش به اتاق شهید رفت و متوجه نبود که کودک به دنبال او وارد اتاق شده است؛ پدرش از اتاق بیرون آمده و بچه در اتاق جا مانده بود. در به روی بچه بسته شده و دستگیره اتاق هم از داخل بود و از بیرون نمی شد در را باز کرد. ما هر چه کودک را صدا می زدیم، فایده‌ای نداشت زیرا او خیلی کوچک بود ونمی توانست کاری کند. از طرف دیگر می ترسیدیم که او گریه کند و تمام بدنش کبود شود؛ من با حال ناراحتی به محمد شهیدم متوسل شدم و پشت در ایستادم و گفتم محمدم نکند که ما در خانه تو ناراحت شویم؛ خودت مددی کن و ما را از این وضعیت نجات بده. بعد از چند لحظه بدون اینکه ما به در فشاری بدهیم در باز شد و کودک از اتاق بیرون آمد و ما بعد از آن روز دیگر هیچ آثاری از بیماری و حساسیت در بدن کودک ندیدیم. خواهر شهید محمد آتش زمزم در ادامه گفت: خانمی 18 سال بود که بچه‌دار نشده بود؛ اولین بار بود در مراسم دهه فاطمیه به حسینیه شهید آتش زمزم آمده بود؛ به او گفتم: به شهید متوسل شو. حتما نتیجه خواهی گرفت. او نیز همانجا دعا کرد و گفت خدایا فرزندی بده او را به چشم ببینم و بعد بمیرم؛ پس از مدتی خبردار شدم که خدا به او فرزند پسری داد ولی پس از مدت کوتاه از دنیا رفت. : معجزه دیگر اینکه من و مادر شهید برای مکه ثبت نام کرده بودیم؛ مادرم زودتر از من اسمش درآمد با وجود وضعیت جسمانی که داشت، همه افراد خانواده نگران حال او بودیم و از بنیاد شهید تقاضا کردم که اجازه دهند که من هم با او به مکه بروم هر چه اصرار کردم آنها قبول نکردند. من متوسل به شهید شدم و به او گفتم محمدم مادر از لحاظ جسمانی وضعیت خوبی ندارد خودت راهی باز کن و پیش پایمان بگذار. چیزی نگذشت که یکی از دوستانم را در مسیر منزل دیدم و به او گفتم مادرم می‌خواهد به تنهایی به مکه برود و ما با توجه به شلوغی مکه و این که مادرمان تاکنون سفر بیرون از کشور نداشته خیلی نگران او هستیم و چون اولویت با مادر شهید بود اسم او زودتر درآمده است. دوستم به من گفت: این که نگرانی ندارد من یک نفر رامی شناسم که هشت سال است که می خواهد به مکه برود و چون بچه کوچک دارد نمی‌تواند به مکه برود با او صحبت کن خانواده خوبی هستند حتما قبول می کنند. دوستم شماره آن خانواده را به من داد و من با آنها تماس گرفتم و جریان را برایشان توضیح دادم. همان‌روز عصر جمعه بود و من چهارهزار صلوات نذر کردم و همه خانواده بسیج شدیم تا مغرب و تا پای اذان چهارهزار صلوات را تمام کردیم. آخرین صلوات را که فرستادیم تلفن زنگ خورد؛ وقتی برداشتم همان خانم بود که نمی توانست به مکه برود و او موافقت کرد. : خاطره دیگر اینکه وقتی با مادرم به مکه مشرف شدیم مادرم در آخرین طواف حالش بد شد و نفسش می گرفت وتوان راه رفتن نداشت؛ خارجی‌ها وعرب‌ها دور و برش را گرفتند و او را باد می‌زدند و به سر و صورتش آب می‌پاشیدند و من امیدی نداشتم که مادرم برگردد. خیلی نگران و ناراحت بودم بعد از مدتی کمی حالش بهتر شد و توانست بنشیند؛ می خواستم او را به سمت هتل ببرم یکی از افراد همراه در کاروان گفت که باید سعی صفا و مروه را انجام دهد من گفتم مادرم توان ندارد و نمی تواند. یکی از آقایان که در کاروان همراهمان بود گفت من او را با ولیچر می برم. آن آقا تعریف می کرد و می گفت به ولایت حضرت علی(ع) هنوز دور اول را تمام نکرده بودم که دو جوان رعنا و بلند قامت و با هیکلی درشت و با سیمای نورانی امدند و مادرت را از من گرفتند و طواف دادند و گفتند: این وطیفه ماست که این کار را انجام دهیم. حاجی می گفت از آنها پرسیدم شما کجایی هستید؟ در جواب گفتند که مصری هستند؛ به آنها گفتم مصری‌ها که این قدر فارسی خوب حرف نمی‌زنند. حاجی گفت بعد از اینکه طواف مادر شهید تمام شد و او را آوردند آن دو جوان به مادر شهید گفتند ما را دعا کن و رفتند من یک نظر پشت سرخودم را نگاه کردم اثری از آن دو جوان نورانی و خوش سیما ندیدم.
حمیدصفا به هوش اومده چیزایی که دیده تعریف میکنه.. خانمهای بدحجاب خط آخر بخونن...
🕊خواب‌عجیب‌سردار‌کاظمے شهید احمد کاظمی: ما تا رسیدیم اینجا از ما یک تشت بزرگ برای امام حسین (ع) گریه گرفتند💔 ✨حاج حسین یکتا جانباز و راوی جبهه و جنگ: روزی که حاج احمدکاظمی میشود سردار باقر زاده ایشان را در خواب میبینند و و به او میگوید چه خبر؟ و ایشان میگوید ما تا رسیدیم اینجا یک تشت بزرگ برای امام حسین (ع) گریه از ما گرفتند و بعد ما را بالا بردند. آقای اکرمی میگفت: یک ساعتی از شبهای جمعه مربوط به دیدار شهدا و امام حسین ع است ؛ پرسیدند در این دیدار چه میگذرد؟ گفتند: اول آقا سید روح الله (امام خمینی) صحبت میکنند بعد آقا اباعبدالله رو به شهدا میکنند و میگویند خاطره رزم تان را بگویید ؛ بعد خاطره گویی؛ بچه ها رو میکنند به اباعبدالله میگویند ؛ آقا میشه شما خاطره روز عاشورا برای ما بگویید؟ بعد اباعبدالله پرده ها را کنار میزنند و یک روز شهادت علی اکبر میبینند ؛ یک روز شهادت علی اصغر میبینند ... و ... بساط شهدا ؛ بساط ابا عبدالله هست ...
♥️شهید؛ شفیعی است که در آخرت به درد آدم میخورد♥️ 💠رهبرانقلاب: همین الان هم کسانی که در دنیا هستند، بعضی‌ها که با شهدا اُنس بیشتری دارند، در زندگی متوسّل به شهدا میشوند و شهدا جواب میدهند☝️ در این شرحِ­‌حال­هایی که ما میخوانیم از خانواده‌ی شهدا، ازاین­‌قبیل زیاد هست که همسر شهید، پدر شهید، مادر شهید دچار یک مشکلی میشوند، به شهید متوسّل میشوند؛ میگویند «تو که دستت باز است، تو که میتوانی، کمکمان کن»، و او کمک میکند. در هم همین‌جور است. 💠شماها میروید دیگر؛ شماها هم که ماندنی نیستید؛ من و شما همه رفتنی هستیم؛ ما هم همین عالم برزخ را، همین دالان را، همین وادی را در پیش داریم، به آنجا خواهیم رسید.🕊 👈🏻وقتی‌که رفتید، آنجا گرفتاری‌ها زیاد است؛ اگر انسان آنجا بتواند شفیعی داشته باشد که این به درد آدم بخورد، خیلی قیمت دارد✨ این شماها است✋ 🕊شـ‌هدارایادڪنیدباذڪر @yadeShohadaa
🌹حاج حسین یکتا میگفتن؛ اون دنیا معلوم نیست برای ما سلام الله علیها و رو بیارن برای حساب رسی! . 🌹یکی از رو میارن میشه و اعمال مون رو بر اساس اعمال خواهند سنجید... . . 🌹ان شا الله اون دنیا مجلسی تشکیل خواهد شد! به ریاست شهید ... . نمایندگانی از جنس چمران، باکری، آوینی، زین الدین، همت، کاظمی، خرازی، بابایی و ... . و سخنگوی هیات رییسه! جاویدالاثر حاج . . 🌹و خواهند کرد مسئولان خائنی که و مردم را ندیدند و جیب و را ترجیح دادند... ندیدند پسر و دختر جوان کشور را و اسیرِ حزب بازی خودشان شدند... . 🌹و مُهر را بر پیشانی مسئولانی می‌زنند که به بار آوردند.... . 🌹مسئولین بی درد... و آن روز مصادره خواهد کرد اموال با تصاحب کرده‌ی نجومی بگیران را به نفع ... . . 🌹دلمان می‌خواهد... که پای شکنجه‌ شده‌ی خود را در جلسه سازمان ملل به همگان نشان داد و شد سند جنایت ... . 🌹-: نه چپ، نه راست، صراط مستقیم.. 🌹بی تفاوت نباشیم... به قول شهید آوینی آن که شیعه بودن دارد! قطعا امتحان را پس خواهد داد... . 🌹 تنها نخواهد ماند... @yadeShohadaa ‌‌‌
سلام .. پسر من نوجوان هست و در نماز خیلی کاهلی میکرد اهل نماز نیست😔 امروز بلند شدم دیدم داره نماز صبح میخونه😭😳تعجب کردم. تااینکه گفت خواب حاج قاسم رو دیدم😭😭😭خواب دیدم توخواب داخل یک ماشین نظامی هست و در حال نبرد با دشمنه تو همون حین یهو بهم برمیگرده میگه چرا نمازتو نمیخونی؟؟؟ نمازتو حتما بخون وگرنه اتفاقات خوشایندی برات نمیفته🤚🏻گفت قیافه اش خیلی جدی بوده جوری که گریه ام گرفت هم داخل خواب وهم بعداز خواب😔 بخدا قسم حاج قاسم زنده است وتازه کارهاش شروع شده😭😭 🌸 _______________ +الحمدالله... درسته حاج قاسم تازه دست اش بازتر شده ... ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
از کرامات و گره گشایی های متعدد "شهید نوید" 🌷 👇انتقالی به جزیره کیش یکی از همکاران مشکلات عدیده ای برای انتقال به جزیره کیش داشت... خیلی این درو اون در زده بود و نشد ... روز سوم ماه محرم تو دبیرخانه معاونت منابع انسانی دیدمش و داشت برای مسئول دبیرخانه که تقریباً تو جریان بود، شرح حالش مکاتبات رو میگفت و از من هم برای گوش دادن دعوت کرد و من هم نشستم و گوش دادم. ⁉️ واقعا مستاصل و بیچاره شده بود. دیدم که کارش گیر کرده وبه بن بست خورده. تو دلم نیت کردم و گفتم بادا بادا بگذار "شهید نوید" رو واسطه کنم براش. نه ازاین بابت که شهید رو امتحانش کنم، نه خدا میدونه ... فقط برای این که از کارش گره گشایی بشه ... ✅ ضمن اینکه کلاً شان "شهید نوید" و همه و تک تک شهدا را خیلی بالاتر از اینها میدونم و نیتم کاملاً خیر بود که کارش راه بیفته و از این چه کنم؟چه کنم؟ نجات پیدا کنه ...!!! 🔹 با اطمینان کامل به لطف الهی، بهش گفتم : دوست عزیز من الان یک نیت و نذری تو ذهنم انجام دادم انشاالله مشکلت حل میشه ...!!! (نیتم هم ۴٠ زیارت عاشورا هدیه به روح همه شهدا بخصوص "شهید نوید" بود) گذشت، تا اینکه خودش دو روز قبل از عاشورا بهم زنگ زد و گفت: که مشکل انتقالش حل شده و پرسید که چکار باید کنم ؟؟؟ که بهش گفتم. 🔻بنظرم کاری که بسیار سخت و پیچیده شده بود توسط عنایت "شهید نوید" به راحتی حل شد. حالا نشانی های حقانیت این قضیه : نشونی اول اینکه: روز عاشورا تو محل بصورت اتفاقی وگذری در حالیکه داشتم میرفتم جلسه روضه عصر عاشورا تو خیابان محل خودمون با موتور اون بنده خدا را در حال رد شدن دیدمش و خیلی جالب بود. در حالی که منزل شون اصلا این طرف ها نبود. نشونی دوم اینکه : قرائت زیارت عاشورا رو از روز عاشورا شروع کرد تا اربعین به اتمام رسید. این هم یک نشونی دیگه ... چون "شهید نوید" شهید روز اربعین هست ... درسته ...!!!👌 دیگه چه نشونی میخوای ... ؟؟؟ پس لطفا شما هم نیت کنید و ۴٠ زیارت عاشورا نذر و هدیه به همه شهدا و باالخصوص "شهید نوید" اهدا فرمایید. حاجات مادی و معنوی تون بجای خود محترم و برآورد بخیر .... ❇️ اما بهتر اینه که ، زیارت عاشورا رو بخاطر زیارت عاشورا بخوانیم و درس بگیریم. باتشکراز توجه تون ... به امید دیدار ... جمعه و یادشهدا با صلوات صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
‌ 🍃🌹 🔴 ... 🔲 شهید ، گنگ ترین کلمه در تاریخ انسانیت است ! گنگ ترین کلمه در دایره لغات من ... کلمه ای که هیچگاه مفهومش رانفهیمدم ... ▫️نفهمیدم دل کندن ، قید دنیاو لذت هایش را زدن یعنی چه ؟؟ ▫️نفهیمدم سیزده ساله بودن و زیر تانک رفتن یعنی چه ؟ ▫️نفهیمدم قمقه ی خالی ، زبان تشنه و جنگیدن یعنی چه ؟ ▫️نفهمیدم ریش های خضاب شده به خون یعنی چه ؟ ▫️نفهمیدم آب سرده شَطّ ، لباس نازک غواصی ، شب تاری، تیر در قلب و غرق شدن یعنی چه ؟ ▫️نفهمیدم خمپاره سر را بردن یعنی چه ؟ ▫️نفهمیدم بدن دوخته شده به سیم خاردار یعنی چه ؟ ▫️نفهمیدم مفقودالاثر یعنی چه ؟ ▫️نفهمیدم استخوان های جوان رعنا در آغوش مادر یعنی چه ؟ 🔻اصلا میدانی ... ما هنوز خیلی چیزها را نفهمیدیم ؛⁉️ 🌸🍃 ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
عنایت 🌷 ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
عنایت #شهیدحسین_علم_الهدی🌷 ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yad
🌷 🕊روایت ماجرای که شهید "علم الهدی" هدیه داد🎁 ✨زینب نوروزی خادم الشهدا راهیان نور اظهار داشت: بعد از پایان دوران مدرسه خیلی ناراحت بودم که نمی‌توانم به راهیان نور بروم، تا اینکه یک شب در خواب دیدم شهیدی یک ساده خاکی به من هدیه می‌دهد و می‌گوید همیشه آن را به همراه داشته باش🤚 وی افزود: بعد از این خواب جستجو کردم و متوجه شدم که او بوده است، از آن پس در کار‌های مختلف به شهدا متوسل می‌شوم🤲و به دوستانم هم این کار را توصیه می‌کنم👌 نوروزی با تاکید بر اینکه چادر حضرت زهرا (س) حریم امنی برای من است، تصریح کرد: برای انتخاب پوششِ چادر توهین‌ها و تمسخر‌های زیادی را شنیدم، اما با صبر و استقامت و علاقه‌ای که به راه شهدا داشتم در مقابل این رفتار‌ها مقاومت کرده و پای اعتقاداتم ماندم😊✌️ وی افزود: جستن به قطعا اثر دارد، نذر و هدیه آن به روح شهید علم‌الهدی را برای خادمی شهدا کرده بودم، حدود سی صفحه به انتهای ختم مانده بود که از شبکه مرکزی خادمین با من تماس گرفتند و گفتند که برای خادمی شهدا انتخاب شده‌ام. این خادم شهدا در ادامه گفت: امروزه شاهدیم بعضی از جوانانِ ما برخی افراد شاخص غربی را می‌شناسند، اما متاسفانه قهرمانان واقعیِ خودمان که همان شهدا هستند را نمی‌شناسند💔و این نشان می‌دهد که کوتاهی‌هایی در این امر مهم صورت گرفته است که باید با جهاد فرهنگی جبران شود.☝️ ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
🌷 ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
#شهیدابراهیم_همت🌷 ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
دهه فاطمیه روضه‌ دعوت داشتیم..روضه‌ی حضرت مادر... صاحب‌عزا پسر فاطمه مهدی صاحب الزمان و میزبان روضه ... شب شهادت مادر بیت رهبری غوغایی بود... اشک میریخت و ما مجنون می‌شدیم... از بارون چشم‌هاش طوفان میشدیم😭 حاج میثم مطیعی دم گرفت و ما دستی به سینه زدیم و عزایی کردیم... می‌خوند و خوندیم که: می‌دانم یا زهرا شفاعتـــم کنی شهیـــدم مرا ببر که جا نمانم از رفقای روسفیدم🕊 رفیق روسفید؟ مگه روسفید تر از رفیق داشتم؟ حاجی شد عکس جلو چشمام... چشماش شد عکس جلو چشمام... هنوز عکسش از چشمم دور نشده‌بود که کلمه‌های مداح باز حالمو دگرگون کرد : ای مالک امت رفیق حاج احمد و 😭😭 عکسش هنوز بود که اسمش اومد... یخ شدم یـــخ! اشک می‌ریخت و من مجنون می‌شدم... از چشم آقا بارون می‌ریخت و من طوفان میشدم... حاجی روسفیدتر از همیشه رفیق می‌شد و من شفاعت می‌شدم...😭😭 ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
🌷 ✨سال ۱۳۹۳✨ ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
#معراج_شهدای_گمنام🌷 ✨سال ۱۳۹۳✨ ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️
💔 عشقم به شهدا... نمیدانم‌چگونه‌شروع‌شد چه‌زمانی‌شروع‌شد این‌عشق.♡ ولی‌‌چه‌خوب‌شد‌که‌شروع‌شد💔 فقط‌‌ میدانم‌وقتی‌پا‌به‌سرزمین‌شهدا{شلمچه} گذاشتم،احساساتی‌درونم‌بوجود‌آمد... شاید‌همین‌عشق‌بوده‌است💔 هفت سال پیش انس عجیبی با شهدا گرفتم... دراین انس هزاران رازنهفته دارم که فقط بین من و شهدا باقی خواهد ماند... اما شرمنده ام که نتونستم اونی باشم که ازم انتظار دارند... امسال بیشتراز هر دفعه دلم شوق رفتن به مقتل شهدا رو داره اما ...💔 💔😭 ✍ ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
🕊بچه که بودیم، یک دقیقه میرفتیم خونه دوستمون، بهمون میگفتند: مامانت میدونه اینجایی؟نگرانت نشه؟ +حالاشما دوساله اینجایید مامانتون خبر داره؟ نگرانتون شدہ ها!💔💔 ❤️ 🌷هرموقع دلم از زمونه خسته میشه مسیر گلزار رو درپیش میگیرم و میرسم پیش شون کنار این دوشهید واقعا اروم میشم بزرگواری میگفت اگه ادرس خدا رو خواستی برو گلزارشهدا... ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🕊یک کلیپ کوتاه از حال وهوای شب های گلزارشهدا که هرموقع دلم میگیره راهی اینجا میشم و همیشه هم به یادتون زیارتنامه شهدا رو میخونم... ✨ان شاءالله که خوشتون بیاد.. ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
🌷 روایت این شهید عزیز خیلی زیباست ،روایتی که خودم شاهدش بوده ام... سال قبل هم رفتم منزل شهید و پای حرف های قشنگ همسرشهید نشستم... مدت هاست میخوام راجب این شهید بگم اما قسمت نشد تا الان... این شهید قراربود بجای این دوشهید گمنام که من میرم سر مزارشون ،بیارند محله ما و دفن کنند اما نمیدونم چرا مخالفت کردن بنابراین دوشهیدگمنام رو منتقل کردند و دفن کردند اما این شروع ماجرا هست.... ... ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
،واژه غریبی است اما هستند کسانی که سال‌ها با این واژه خو گرفته‌اند مادران و همسرانی که با هر طلوع خورشید مقابل درب خانه را به نیت بازگشتن فرزندشان آب و جارو می‌کنند؛ هنوز هستند مادرانی که با قاب عکس فرزندانشان زندگی می‌کنند و کودکانی که امروز بزرگ شده‌اند و به یاد پدرانشان سنگ قبر شهیدان را هر روز شست و شو می‌دهند و با حضور در کنار شهدای گمنام انتظار چندین ساله شان را تسکین می‌دهند💔 هنوز هستند مادرانی که با هر بار شنیدن صدای زنگ سراسیمه می‌شوند، انتظار آنها زیاد نیست، به یک پلاک و چند تکه استخوان هم بسنده می‌کنند همین که بدانند فرزندشان، همسرشان، پدرشان در کنارشان آرام گرفته برایشان کافی است واژه سخت و غریبی سخت است و تنها آن را می‌توان در چشمان مادران و همسران و فرزندان شهدای پیدا کرد😭 روز 5 شنبه در منطقه نیشابور شاهد اتفاقی بودیم که بسیاری آن را معجزه دهه کرامت به فرزندان سادات خانواده ای چشم انتظار می‌دانند خانواده‌ای که پس از 31 سال هنوز چشم امید به بازگشت شهیدشان داشتند و پس از 31 سال این فراق با حضور خانواده دررودی بر سر مزار شهیدشان به پایان رسید🌷🕊 ✨ که در روستای محل زندگیش آرام گرفت✨ روز 5شنبه بود که اعلام شد هویت یکی از شهدای گمنام دفاع مقدس که سال گذشته در درود نیشابور به خاک سپرده شده است از طریق آزمایش DNA مشخص شده خبر خوشحال کننده‌ای بود، به ویژه وقتی فهمیدیم این شهید گمنام در یکی از روستاهای نیشابور است متوجه شدیم این شهید گمنام، فرزند سید ابراهیم است که نهم اسفند ماه 62 در عملیات بدر شهید شده و سال گذشته به همراه یکی دیگر از شهدای گمنام در روستای دررود نیشابور آرامیده است. مسئولان شهر نیشابور و خانواده و بستگان شهید همه به دیدن همسر شهید رفته بودند تا به انتظار 31 ساله این زن پایان بدهند بنا بود دختر شهید که وابستگی عجیبی به پدرش داشت با این خبر مادرش را خوشحال کند و سرانجام این انتظار با جمله پدرم آمده است به پایان رسید ❤️😊 اشک شوق و فریاد خوشحالی در منزل شهید سید علی اکبر حسینی به پاشد شهیدی که در سن 23 سالگی به عنوان نیروی بسیجی لشگر 5نصر از نیشابور اعزام شده بود و چهارم خرداد سال 93 همزمان با روز شهادت امام موسی بن جعفر(ع) در شهر درود یعنی همان شهر محل سکونت خانواده تدفین شده بود و امروز دیگر خانواده حسینی به یاد شهیدشان بر سنگ مزار این شهید گمنام آب نمی‌ریزند بلکه می‌دانند آن شهید گمنام از امروز متعلق به خودشان است❤️🕊 حالا دیگر یکی از شهدای گمنام به آغوش خانواده‌اش بازگشت و به این فراق و چشم انتظاری 31 ساله پایان داد شهیدی که دوست نداشت خانواده‌اش بیشتر از این اذیت شوند و از طرفی دوست نداشت همرزم شهیدش را تنها بگذارد به همین دلیل به نیشابور آمد تا هم در کنار خانواده‌اش باشد و هم در کنار همرزم شهیدش که گمنام مانده است❤️🕊 بچها میدونید چی برام جالب بود اینکه بعنوان شهید گمنام در شهر خودش دفن شد،اما ..👇👇 ❤️خوابی که دختر شهید را به آغوش پدرش رساند❤️ تنها دختر شهید سید علی‌اکبر حسینی در کنار مزار پدرش آرام نشسته بود و گویی با پدرش خلوت کرده‌ و حرف‌هایی از جنس پدر و دختری می‌زنند حرف‌هایی که سال‌ها در سینه دخترک جوان برای چنین روزی مانده است😭 با سمیه که همکلام می‌شویم از خوابی که سال گذشته دیده است تعریف می‌کند و می‌گوید: سال گذشته چند روز از اینکه شهدای گمنام را به درود بیاورند خواب دیدم در یک حسینیه خیلی بزرگ تابوت گذاشته‌اند و یکی از تابوت‌هایی که رو به قبله بود را نشانم دادند و گفتند این تابوت روبه قبله پدر شماست در همان حال گفتم این که اسمی ندارد نزدیک تر که رفتم روی تابوت با خط خوش نوشته شده بود ؛ با مادرم تماس گرفتم و گفتم دررود خبری است⁉️ و آنجا بود که فهمیدم قرار است در درود به خاک سپرده شوند🕊 چهارم خرداد ماه سال 93 روز شهادت امام موسی بن جعفر (ع) پیکر دفاع مقدس وارد روستای دررود شد خیلی بی تاب بودم روز تشیع دوشهید گمنام شک ام بیشترشد اخه گفتند یکی ازشهدا ۲۳ساله بوده خیلی دلم میخواست تابوت شهید بیاد سمت خانوم ها که همین طورهم شد دست زیر تابوت بردم و کلی گریه کردم😭😭😭بعداز خاکسپاری هر چه گفتم این شهید پدر من است کسی باور نکرد😔و می‌گفتند به خواب که اعتباری نیست، نمی‌شود تنها به یک خواب بسنده کرد💔 هنوز صحنه‌ای را که روی تابوت نوشته شده بود علی اکبر به یاد دارم از آن زمان هر وقت به دررود می‌آمدم ساعت‌ها بر مزار این شهید گمنام اشک می‌ریختم چون به دلم برات شده بود که این شهید است😭😭😭همه می‌گفتند خودت را اذیت می‌کنی. می‌گفتم بهرحال این شهید هم است و خانواده‌ای ندارد من بجای خانواده‌اش به دیدارش می‌آیم و در این یک سال
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
#انتظار ،واژه غریبی است اما هستند کسانی که سال‌ها با این واژه خو گرفته‌اند مادران و همسرانی که با هر
به این شهید به اندازه‌ای وابسطه شدم که به این باور رسیدم است❤️ دختر شهید سید علی اکبر حسینی در حالی که چشمانش پر از اشک است💔و مدام آنها را با دستانش پاک می‌کند می‌گوید: در تمام این سالها تنها بار خواب پدر را دیدم یک بار زمانی که تنها 6 سال داشتم و دیدم درب حیاط در می‌زنند؛ در را باز کردم دیدم کسی نیست، دیدم یک نفر جلوی من زانو زد نگاه که کردم پدر بود که مرا در آغوش گرفت💔 سال گذشته که دوباره خواب پدر را دیدم اما کسی باور نمی‌کرد این شهید، پدر من باشد😔پس از آزمایشات هر روز منتظر خبر خوش بودم و شب ها با قاب عکس پدرم حرف میزدم یک شب دیگر پدر به خوابم آمد و گفت چرا انقدر بی تابی میکنی دخترم😊 من از این بالا مراقبت هستم😭😭😭به همون جایی اشاره کرد که دفن شده💔 این بار مطمئن‌تر شدم و به همسرم گفتم من مطمئنم که این شهید پدرم هست💔 وهمین طورهم شد. 🕊آخرین باری که رفت، به دلم الهام شده بود که بر نمی‌گردد🕊 سید علی اکبر حسینی می‌گوید: بعد از خواب دخترم حال و هوای عجیبی به همه ما دست داد تا جایی که هر روز منتظر خوش خبری بودیم و امروز آرزوی دیرینه من و فرزندانم برآورده شد❤️ وی می‌افزاید: در تمام این سال‌ها در تنهایی هایم به یاد علی اکبر و خاطراتی که داشتیم گریه می‌کردم😭و امروز شاهد خبر خوشی بودم که امیدوارم طعم آن را تمام خانواده شهدای گمنام بچشند🌷 به شهیدم تبریک می‌گویم که بعد از 31 سال به شهر خودش برگشته و از این اتفاق خیلی خوشحالم😊💕 حسینی با اشاره به اینکه همسرش سال 63 در جزیره مجنون به شهادت رسیده است اظهار می‌کند: من و علی اکبر تنها سه سال و نیم با هم زندگی کردیم که حاصل آن یک پسر و دختر است اما این چندسال برای من به اندازه هزاران سال ارزش داشت. سربازی‌اش را در کردستان بود و 5 ماه بعد مجدد به جزیره مجنون رفت آخرین باری که به جبهه رفت، پسرم محمد مهدی 4ساله و دخترم سمیه 5 ماهه بود. هیچ وقت آخرین دفعه‌ای را که می‌خواست به جبهه برود فراموش نمی‌کنم؛ هوا که روشن شد رفت و دیگر برنگشت انگار به هر دو نفرمان الهام شده بود که دیدار مجددی وجود ندارد و عید نوروز همان سال 63 خبر مفقود شدن علی اکبر را برایم آوردند.💔 💕شهیدی که همه خوابش را دیدند💕 شهید علی اکبر حسینی نیز می‌‌گوید: روزی که شهدای گمنام را به دررود آوردند در مسجد جامع درخواست کردیم با توجه به خوابی که همسرم دیده پدرش در کنار تابوت شهدای گمنام باشد پس از مراسم یکی از بانوانی که از آمده بود گفت شب قبل یکی از شهدای گمنام را در خواب دیده و همین موضوع سبب شده او به دررود بیاید💔 عکس شهید علی اکبر حسینی را که می‌بیند می‌گوید من همین شهید را در خواب دیدم😭😭 رابطه پدر و فرزندی 100 درصد شده است😍✔️ نماینده کمیته جستجوی مفقودین نیروهای مسلح خراسان رضوی در حاشیه دیدار خانواده شهید علی اکبر حسینی با شهیدشان در گلزار شهدای دررود گفت: سال گذشته بعد از مراجعه خانواده شهید براساس الهام قلبی در خواب از سوی شهید، این خانواده جهت انجام آزمایش «دی.ان.ای» به ستاد معراج شهدای مرکز معرفی شدند و طی اعلام مرکز تحقیقات ژنتیک انسانی نمونه گیری که از همسر و دختر شهید به نام انجام شد و با تطبیق نمونه‌ها رابطه پدر و فرزند به صورت 100 درصد تایید شد.✔️ محمد احراری اظهار داشت: بعد از اعلام مرکز تحقیقات ژنتیک انسانی به ستاد معراج شهدای مرکز بر اساس نمونه گیری‌هایی که از شهدای گمنام تدفین شده و تطبیق آنها روشن شد شهیدی که در دررود یعنی همان شهر محل سکونت خانواده تدفین شده است و شهدا با این رخداد طیب بودن خود را بار دیگر به ما نشان دادند و این چیزی جز اعجاز نخواهد بود☝️🕊 ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohadaa