eitaa logo
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
169 دنبال‌کننده
285 عکس
153 ویدیو
4 فایل
🕊او بٰا سپاهی ازشهیدان خواهد آمد🕊 🌹وَلٰا تحسبَن الذیـنَ قُتلوا فـی سبیلِ الله امواتا بَلْ احیـٰاءٌ عندَ ربهم یُرزَقون🌹 📣لطفا شماهم ازعنایات خود توسط شهدا وامام‌زمان برای ما بگید👇 🆔 @A_Sadat313
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیك یااباعبدالله💔🌱 شب جمعه است ارباب اذن زیارت دادن بهمون😭😭😭😭 یعنی الان نام کانال هامون داخل ضریح ارباب هست؟ چه سعادتی چه سعادتی💔😭 رفقا زیارت قبول🤲🌱 امشب خادم حضرت در کنار شش‌گوشه ارباب بی‌کفن مون بیاد مون هستند🌱💔 ....💚💫 💚💫....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 روایت بانوی تجربه گر مرگ موقت از بزرگترین سختی عالم ▫️تجربه‌گر : خانم سمانه مختارزاده حتما ببینید...
؛ 🌷دیشب توی حرم طلبه ای برام می‌گفت ۳سال بود عقد بسته بودم ، پول نداشتم جهیزیه همسرم تکمیل کنم ، آخه کل جهیزیه با من بود و نمیشد با دست خالی بریم سر زندگی.. اومدم حرم ، متوسل شدم به حضرت ابالفضل علیه السلام گفتم آقاجان شما عموی ما هستید، من پدرم کارگر است ، دستم خالیه شما عنایتی کنید.. خیلی گریه کردم.. اومدم خونه خوابیدم خواب دیدم حرم حضرت ابالفضل علیه السلام هستم ، وجود نازنین آقا قمر بنی هاشم تشریف آوردند.. مرا مانند کودکی ۵ساله در بغل گرفت و روی زانو نشوند.. ازم دلجویی کرد.. من گریه میکردم توی بغلش و گلایه میکردم از بی پولی و مشکلاتم ،حضرت هم از گریه من گریه کرد..اشکای حضرت ریخت روی بدن و صورتم.. 👌🏼حضرت بهم فرمود قرار بود پارسال تولد برادرم امام حسن مجتبی بری سر زندگیت ولی شیاطین جنی و انسی مانع شدند ، ولی حالا که کار رو سپردی دست من ، ان شاالله عیدغدیر امسال سر زندگیت هستی .. از شوق گرما و عطر آغوش عموی سادات از خواب پریدم .. ۸روز تا عیدغدیر مانده‌.. خدایا مگه میشه تو ۸روز جهاز تکمیل کرد ، خونه گرفت و رفت سر زندگی ، تازه اونم با دست خالی🥺 ✍🏼ادامه دارد ..... خادم زائرین قاضی زاده ...💚@yadeShohadaa
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
✅ #لطف_اهلبیت؛ 🌷دیشب توی حرم طلبه ای برام می‌گفت ۳سال بود عقد بسته بودم ، پول نداشتم جهیزیه همسرم
؛ 🌷ادامه داستان 👌🏼حضرت ابالفضل علیه السلام بهم فرمود قرار بود پارسال تولد برادرم امام حسن مجتبی بری سر زندگیت ولی شیاطین جنی و انسی مانع شدند ، ولی حالا که کار رو سپردی دست من ، ان شاالله عیدغدیر امسال سر زندگیت هستی .. از خواب پریدم .. ۸روز تا عیدغدیر مانده‌..خدایا مگه میشه تو ۸روز جهاز تکمیل کرد ، خونه گرفت و رفت سر زندگی ، اونم با دست خالی🥺 👈🏼به دلم افتاد پاشدم رفتم پیش یکی از دوستام گفتم فلانی صدملیون چک میدی بهم ؟؟ گفت یا ابالفضل ،سید میخای چکار کنی؟؟ 👈🏼گفتم میخام برم سر زندگیم ۱۰تا چک ۱۰ ملیونی هرچک به تاریخ ۲ماه ۲ماه بکش برام برم جهیزیه بخرم.با کلی ترس و استرس چک کشید بهم داد.. 👈🏼رفتم صدملیون چند قلم ضروریات و وسایل جهاز خریدم چکی.. یخچال ، اجاق گاز ، لباسشویی ، فرش ، لوازم آشپزخانه ،ظرف و قابلمه و جاروبرقی، رختخواب ، کمد ، خرج عروسی و... خدایا حالا خونه نداریم پول هم نداریم این وسایل چکار کنیم؟😞 👈🏼مستأصل اومدم حرم گفتم آقا وسایل با چک‌خریدم ، حالا مونده خونه. از حرم زدم بیرون ، یکی از دوستان قدیمی مارو دید گفت سید بالاخره رفتی سر زندگی؟ گفتم نه والا، گفت نمیخای بری سر زندگیت ؟؟گفتم چرا ان شالله میرم. گفت من یه خونه دارم خالیه اگه میخوای مجانی برو توش یکی دوسال زندگی کن .. 👈🏼بهش گفتم اتفاقا الان به آقا گفتم جهازخریدم ، خونه میخام...👈🏼 کلیدش داد گفت اینم آدرسشه ، برو اینجا بشین .. اثاث بردیم و عیدغدیر رفتیم سر زندگی.. 👈🏼۲ماه بعد موعد چک اولی نزدیک شد، گفتم خدایا برسون.. یا ابالفضل ما روی عنایت شما حساب کردیم. 👌🏼اومدم حرم یکی گفت حاج آقا شما برای اموات نماز میخونید؟ گفتم بله، گفت من میخام فقققط خودتون بخونید ، اگر برای ۳سال نماز ۱۰ملیون بدم خودت میخونی؟ گفتم بله ، ۱۰ملیون داد چک اولی پاس شد.. گفتم خدایا شکرت آبروم خریدی ..چسبیدم نمازهاش خوندم..موعد هر چکی می‌رسید لحظات آخر از غیب همینجوری برام حواله میشد.. انقد عقدبسته مونده بودیم انگشت نما بودیم، یکی رسید گفت سید جهازت گرفتی؟؟ گفتم بله ،پرسید وام گرفتی؟گفتم نه ، چکی خریدم.. گفت ۲تا چکت من پاس میکنم تاریخ و شماره حساب بده، سهم سادات بدهکارم ..سر تایم ، تمام چک‌ها به عنایت خاص حضرت ابالفضل علیه السلام پاس شد.. 🌹 والان پسرم سیدمحمد تو راهه.. الحمدلله 👌🏼رفقا کار رو به اهلبیت بسپارید ، خودشون بلدن کارو درست کنند.. ✅این کرامات اهلبیت مخصوص همه کسانی رخ میدهد که با اضطرار و امید تمام به در خانه اهلبیت پناهنده میشن.. 👌🏼اگر گوشه چشمت به این باشه کسی غیر از اهلبیت کارت درست کنه ، کار درست نخواهد شد و برکت نخواهد کرد.. ✍🏼پایان خادم زائرین قاضی زاده ...💚@yadeShohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
ناگهان تصویر هدیه ی شهید یاسینی و جعبه ی سفیدی که به من اهدا کردن جلوی چشمانم عبور کرد. یکدفعه جا خ
....💚💫🌱 ✅ ادامه ی ماجرای حقیقی شهدا به دونفره دیگری که شهید یاسینی نام برده بودند تماس گرفتم و متوجه شدم که آنها نیز درگیر مشکلاتی هستند. که به لطف خدا و با برداشتن چله ی شهدا مشکل هر دو برطرف شد. ولی هنوز نمیدانستم آیا اجازه دارم که خوابم را برای کسی تعریف کنم یا خیر😶 ولی تا اینجای کار متوجه شده بودم که فعلا در مورد چله شهدا می توانم به دیگران بگویم. ارادتم به شهدای عزیز روز به روز بیشتر میشد و با شنیدن نام شهدا ضربان قلبم تغییر میکرد. تصمیم گرفتم به پاس قدردانی از زحمات شهید علی اصغر قلعه که در خوابم لطف بسیار بزرگی به من کرده بود، به دیدن مادر عزیزشان بروم. یک‌ روز بعدازظهر با یک جعبه شیرینی منزل شهید اصغر علی قلعه ای رفتم، در حالیکه در ذهنم تماماً تصویر علی اصغر و زحماتش مرور می شد خواهر کوچک ایشان در را باز نمود و با خوش آمدگویی زیادی مرا به داخل راهنمایی نمود. به محض اینکه وارد منزل شدم مادرش که پیرزن بسیار مهربان و خوش چهره و خوش قلبی بودند از جا بلند شد و به سمت من حرکت کرد به ایشان سلام نمودم پاسخ سلام مرا با لحن بسیااار شیرینی داد و گفت بوی علی اصغرم می آید بوی علی اصغر می آید😳 دوبار این جمله را تکرار کرد. تعجب کردم پیش خودم گفتم من که هنوز هیچ چیزی در مورد خوابم به ایشان نگفته ام!!!!🥺 دیگر نسبت به خوابم و صحت آن یقین پیدا کرده بودم. می خواستم دستش را ببوسم ولی اجازه نداد پیشانی و سرشان را بوسیدم بسیار خانم مهربان و خوش سخنی بودند اشک در چشمانم حلقه زده بود و نمی توانستم هیچ کلامی بگویم. لذا سکوت نمودم بسیار خوش آمد گویی کردند من نیز بعد از اینکه تلاش کردم تا بغض خود را قورت دهم به مادرش گفتم عجب پسری تربیت کرده اید. خدا شما را حفظ نماید🙏 اجرتان با حضرت زهرا س که چنین پسر بامعرفت و جوانمردی را تربیت نموده اید. الهی خیر ببینید با تربیت چنین پسر مهربانی که حتی بعد از شهادت نیز در حال خدمت به خلق خداست و لحظه‌ای استراحت ندارد. بعد در مورد خوابم به طور کامل برای ایشان توضیح دادم در حالی که اشک بی‌وقفه از چشمانم جاری بود، بعضی وقتها بغض چنان گلویم را می فشرد که مجبور بودم مدتی سکوت کنم تا بتوانم ادامه ماجرا را بگویم. مادر علی اصغر گفت دقیقا می دانم چه می گویید👍 از پسر من کمتر از این توقع نمی‌رود🥰 باید هم به شما خدمت کند،☺️ وظیفه اش است به گونه ای صحبت می کرد که گویا واقعاً پسرش زنده است و او را در کنار خود دارد.👌 بعد مادر علی اصغر شروع کرد به صحبت کردن درباره خصوصیات اخلاقی پسر شهیدش و چیزهایی را تعریف کرد از یک نوجوان ۱۶ ساله که گویا از فردی ۴۰ ساله سخن می گوید (از نظر فهم و شعور، درک و کمالات قابل تصور نبود ). بسیار خوشحال بود که فرزندش توانسته خدمتی نماید و دل کسی را شاد کند. به ایشان گفتم من الان دیگه مطمئن هستم که با فرزند شهیدتان ارتباط دارید. اگر امکان دارد مرا از از آن مطلع نمایید به شما قول می دهم که به هیچ کس نخواهم گفت شروع به صحبت کرد و از صحبت هایش کاملا متوجه شدم که ایشان حداقل هفته ای یک بار فرزند خود را میبیند و با او درد دل می کند و از دلتنگی هایش می گوید ولی از این موضوع هیچ کس خبر ندارد و تمایلی هم نداشت که دیگران چیزی بدانند. گهگاه میگفت از علی اصغر گلایه دارم که چرا کم به من سر میزند.😔 گفتم بقدری پسر عزیزتان سرش شلوغه و مشغله کاری او به قدری زیاده که فرصت سر خاراندن هم نداره. فرزند دلبندتان همانطور که خودتون میخواهید در حال خدمت به خلق خداست و در حال گره گشایی از کار مردم است پس از او واقعاً راضی باشید و توقع دیدار زود به زود شان را نداشته باشید.🥰 بسیار خوشحال شد و به من گفتند که شما خواهر علی اصغر من هستید و من مطمئنم که فرزندم شما را به عنوان خواهر خود انتخاب کرده که اینگونه در خوابتون به طور واضح آمده. فقط به من بگو لباسی‌که تن کرده بود چی بود؟ برایش به طور کامل توضیح دادم علی اصغر پوتینی که پایش بود بسیار برایش بزرگ بود و شلوار از داخل پوتین از قسمت بالا بیرون افتاده بود سایز شلوار برایش خیلی بزرگ و بلند بود مجبور شده بود بخشی را در زیر پوتین قرار دهد ولی باز هم مازاد آن از بالای پوتین بیرون آمده بود و پیراهنش نیز بزرگتر از سایز بدنش بود مادرش گریه کرد و گفت دقیقاً فرزند من با همین لباس به شهادت رسیده. بعد از نحوه ی شهادت و ایثارش تعریف کرد که وقتی با همرزمانش در محاصره ی دشمن بعثی قرار میگیرن، علی اصغر به همه ی دوستان و همرزمان خود میگه که من خیالم از بابت پدر و مادرم و رسیدگی به اونها راحته. برادر بزرگتری دارم که در خدمتشان هست. ولی تک تک شماها یا زن و بچه دارید یا والدینی دارید که به شدت بهتون نیاز دارن، پس من بالای تپه می مونم و سرشون رو گرم میکنم. شماها عقب نشینی کنید. همرزمانش تعریف کرده بودن که زمان زیادی علی اصغر با دشمن یکه و
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
ناگهان تصویر هدیه ی شهید یاسینی و جعبه ی سفیدی که به من اهدا کردن جلوی چشمانم عبور کرد. یکدفعه جا خ
تنها درگیر بود و تا آخرین تیر هم مقاومت کرد ولی بعدش دیگه صدای تیراندازی قطع شد و مطمئن شدیم که علی شهید شده❤❤❤❤❤❤❤❤ فقط یک نکته عجیب وجود داشت و آن این بود که عکسی که از علی اصغر قلعه ای بر روی طاقچه خانه وجود داشت به آن شهید که من در خواب دیده بودم متفاوت بود و این ذهنم را کاملاً درگیر کرده بود. علت این تفاوت را نمی دانستم آن نوجوان بسیار زیبا و دوست داشتنی در خواب آن نبود که بر روی طاقچه گذاشته شده بود.🤔 به مادرش گفتم آیا عکس دیگری از علی اصغر دارید گفت نه این آخرین عکس است که از علی اصغر به یادگار مانده. عکس با کلاه بافتنی و لباس بسیجی که در جبهه اندخته بود‌ ذهنم بسیار درگیر شد پس آن کسی که من در خواب دیدم با این علی اصغر متفاوت است ولی اگر اینگونه باشد چرا مادرش وقتی من وارد منزل شدم گفت بوی علی اصغر را استشمام میکنم؟؟؟🤔 چرا این دو باهم جور نیستند تا آنکه خواهرش مرا برای شرکت در مراسم سالگرد علی اصغر دعوت نمود، در حالی که در پذیرایی منزل ایشان نشسته بودم نگاهم به تابلویی افتاد که در گوشه سمت راست آن عکس سه در چهاری گذاشته شده بود. بی اختیار از جا بلند شدم و به سمت آن حرکت کردم. بغض گلویم را گرفت، عکس علی اصغر دوست‌داشتنی خواب من بود❤ بی اختیار تابلو را برداشتم محکم به خودم چسباندم و اشک امانم نمی داد تازه گم شده خود را پیدا نمودم این همان فرزند دلیر انقلاب و نوجوانان مهربان و دلسوزی است که من در خواب دیده بودم بغض و گریه هایم تمام نمی شد و لحظه به لحظه بیشتر می شد به سختی توانستم خودم را کنترل نمایم از خواهرش پرسیدم این عکس چرا اینجاست؟؟؟؟ چگونه به دست شما رسیده خواهرش گفت این آخرین عکسی است که علی اصغر موقع آخرین اعزام خود به جبهه، در عکاسی محل گرفت و وقتی منزل را به قصد رفتن جبهه ترک می کرد از او خواستم از شش قطعه عکسی که در دست دارد یکی را به امانت به من بدهد. از آن موقع این عکس در تابلوی منزل قرار گرفته. هیچ وقت به ذهنم نرسید که این عکس را بدهم تا بزرگ کنند. از زمانی که عکس را دیدم بسیار بی تاب شدم و اصرار شدید داشتم که بتوانم بر سر مزار شهید بزرگوار بروم به همراه همسرم در صبح یک روز تعطیل به گلزار شهدای بهشت زهرای تهران رفتیم. اولین بار بود که بعد از سالیان سال به گلزار شهدا می‌رفتم گویا صدای صحبت شهدا را که در خوابم دیده بودم در اینجا به خوبی می شنیدم با ورودم به مزار شهدا به همه آن ها بلند بلند سلام می کردم و اصلاً اختیار در دست خودم نبود با صدای بلند سلام می کردم و از شنیدن صدای سلام این عزیزان برخود می بالیدم. به قطعه ۲۷ مزار علی اصغر قلعه رسیدم پاهایم توان حرکت به سوی مزار علی اصغر رانداشت احساس می کردم پاهایم از زانو سست شده و هر لحظه بر زمین خواهم افتاد درد دل می گفتم ای کاش تمام خوابی که دیده بودم فقط یک رویا بود و همه عزیزانی که در خواب دیدم زنده بودند.😭 انسان‌های پاک سرشت و با مرام و با معرفت💞 خودم را به سختی کنترل نمودم گویا علی اصغر قلعه ای خود مرا صدا میزد و جای مزار خود را به من نشان می داد بدون اینکه به دنبالش بگردم آرام آرام به سمت مزار این شهید بزرگوار کشیده میشدم . وقتی به مزارش رسیدم توان از دست دادم و بر روی قبرش افتادم چنان گریه میکردم که گویا سالیان زیادیست که او را می شناسم و یکی از عزیزترین افراد زندگی‌ام بوده . نمی‌توانستم ببینم کسی که آنگونه در شفا یافتن من سهیم بوده الان در زیر خرمن ها خاک خوابیده . آرزو می‌کردم ای کاش زنده بود قطعاً می توانست به افراد زیادی خدمت کند. صدای گریه هایم چنان بلند بود که گروه گزارشگر شاهد صدا و سیما که برای تهیه گزارش به بهشت زهرا آمده بودند به سمت مزار این شهید کشیده شدند و اصرار داشتند با بنده مصاحبه داشته باشند ولی همسرم از آنان خواست که آنجا را ترک کنند. از همسرم در مورد نسبت من با آن شهید پرسیدند ایشان پاسخ داده بود که از آشنایان است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹روایت راوی و توجه شهدا مذهب نمیشناسد... با شهدا رفیق شی ؛ رزقای خوبی روزیت میشه.. 💫روایت بازشدن گره زندگی زن سنی عراقی ؛ توسط شهداء .. ...💚@yadeShohadaa
🕊او بٰا سپاهی ازشهیدان خواهد آمد🕊 🌹وَلٰا تحسبَن الذیـنَ قُتلوا فـی سبیلِ الله امواتا بَلْ احیـٰاءٌ عندَ ربهم یُرزَقون🌹 📣لطفا شماهم ازعنایات خود توسط شهدا وامام‌زمان واهلبیت برای ما بگید👇 🆔 @A_Sadat313
💚🌱 🕊 بعد از شهادت‌عند ربهم‌یزرقون می‌شوند و دست هدایتگری پیدا می‌کنند و بردلها حکومت خواهند کرد 💫وَلٰا تحسبَن‌الذیـنَ قُتلوا فـی‌سبیلِ‌الله امواتا بَلْ احیـٰاءٌ عندَ ربهم‌یُرزَقون.... 💥اکثر شما بچهای امام‌زمان بایک شهید ارتباط صمیمی دارید وخوش به سعادت تون که توسط اون شهید دعوت شدین به رفاقت وسعادت...... 🌹لطفا مبلغ باشید و شهیدتون رو بیاید به بقیه هم معرفی کنید و توضیح بدین چرا وچه شد که فلان‌شهید رو به رفاقت گرفتید و چه نتایجی براتون دربر داشته؟؟؟؟؟ ✔️جهت شرکت دراین پویش فقط یک عکس زیبا از شهید مدنظرتون بهمراه یک بیوگرافی خیلی مختصر و قسمت جالب وصیت نامه شهید و علت اینکه چرا اون شهید رو به‌رفاقت انتخاب کردین و چه نتیجه ای براتون داشته رو برای من به این آیدی ارسال کنید تا در کانال قرار بدیم:👇 🆔@A_Sadat313 که زنده‌نگهداشتن کمتراز شهــادت نیست🌹 پس باشرکت دراین پویش هم اجر رو میبری و هم مشمول دعا ولبخند رفیق شهیدت قرار میگیری😍🤞💫 🤲🌱 ...💚💫 💚💫....
👌 سلام من هم توسل کردم به شهدا وبنیت شون ختم قران گرفتم.. قبل ختم نیتم شفای دوستم مهسا بود ودلم خیلی اشفته بود اما همینکه چشمم به اسامی ده شهیدی که سهم من بود افتاد یه شهید توجه هم جلب شد به یاد بیمار مصلحتی کربلا افتادم😭اون لحظه چه خوبه کنارشهدا بودن..دلم اروم شد وگواهی داد که مهسا خوب میشه😊 درست بعد چند دقیقه خبر بهم دادن مهسا بهوش اومده وحالش خیلی خوبه ممنونم شهدا شهدا خیلی مهربونن خیلی...✨ ✨ @yadeShohada313
💐کرامات امام زمان💐 🔵وقتی امام زمان (عجل الله فرجه) اتوبوس حامل مسافر را تعمیر می کنند... ◀️ صدای اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به راننده گفت : نگه دار نمازمان را بخوانیم، راننده با بی تفاوتی جواب داد : الان که نمی شود، هروقت رسیدیم می‌خوانی، جوان با لحن جدی گفت :بهت می‌گویم نگه دار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در جاده خواند و آمد کنارم نشست... ◀️پرسیدم از او چه دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟ جوان جواب داد : «آخر من به امام زمان ارواحنافداه تعهد داده ام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟ ◀️ جوان گفت :من در یکی از شهرهای اروپا درس می‌خواندم،فاصله شهر محل سکونتم تا دانشگاه زیاد بود،بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد، از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، شنیده بودم وقتی به لحظه های بحرانی می‌رسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان عج متوسل بشوید... ◀️ در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید قول می دهم به شما نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام جوان بسیار زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد،با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده، راننده جواب داد :خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد،بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند... ◀️ ناگهـــــــــــان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : « تعهدی که به ما دادی یادت نرود ! ، نمازِ اول وقت» ،بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود... گریه ام بند نمی آمد... ◀️جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن ، اما مولا جان ببخش اگر عهدها بسته ایم با شما و شکسته ایم همه را، قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که برویم برمی گردیم به سمت شما،مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا، ببخش بی معرفتی هایمان را آقاجان، هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...» 🍃🌸من رشته ی محبتِ تو پاره می کنم شاید گِره خورد، به تو نزدیک تر شَوَم🌸🍃 📚کتاب نماز و امام زمان (ع) صفحه ۸۵ 😊 @yadeShohada313
🌷 شفاعت کل شیعه 🌷 مرحوم محدّث قمی، روزی در بالای منبر فرمود: «در عالم رؤیا مرحوم میرزای قمی رحمه الله را دیدم و از ایشان سؤال کردم: آیا اهل قم را حضرت معصومه علیها السلام شفاعت خواهد کرد؟ دیدم میرزا متوجّه من شده، با تندی به من گفت: چه گفتی؟ من سؤالم را تکرار کردم، باز با تندی فرمود: چه گفتی؟ مرتبه سوم که سخنم را تکرار کردم، عرض نمودم: آیا اهل قم را حضرت معصومه علیها السلام شفاعت خواهد کرد؟ فرمود: ای شیخ! تو چرا چنین سؤالی می کنی؟ شفاعت اهل قم، با من است. حضرت معصومه علیها السلام تمام شیعیان عالم را شفاعت خواهد کرد» 📗مردان علم در میدان عمل،ج3ص36 سلام‌الله‌علیها
سلام بچهای امام‌زمان«عج» خوبید؟سلامتید؟؟ رفقا یه سری تبرکی جات فووووق‌العاده خاص و صدالبته محدود از حرم امام‌حسین وامام‌رضا بدست مون رسیده، بخاطراینکه اینجا شلوغ نشه یه کانال جداگانه زدیم🌱🙃 بیایید ببینید تا تموم نشده😍👇 @ForoshgaheMeshkat اینم لینک کانال چهارم ما👆👆 ....💚💫 💚💫....
🦋روزی مردِ زائر وارد یکی از قصابی های کربلا می شود و مقداری گوشت می خرد و به حرم امام حسین (ع) می رود، بعد از زیارت به خانه برگشته و گوشت را به همسرش می دهد و می گوید آبگوشتی درست کن ظهر که می شود همسرش به مرد می گوید گوشت نپخته است و مرد می گوید اشکالی ندارد صبر کن تا شب بپزد. شب که می روند سراغ گوشت می بینند گوشت اصلا نپخته است و مرد قصاب را سرزنش می کنند که گوشت بی کیفیت به آنها داده است و می گذارند تا صبح بپزد. صبح بیدار شدند دیدند گوشت هنوز نپخته است مرد با عصبانیت ظرف غذا را می برد قصابی و می گذارد روی میز و می گوید مرد حسابی ما زائر امام حسین (ع) هستیم بی انصافی است به ما گوشت بی کیفیت بدهی، از دیروز صبح که گوشت را خریدم تا امروز صبح گوشت اصلا نپخته است. قصاب لبخندی زد و به او گفت وقتی گوشت را خریدی مستقیم رفتی داخل حرم امام حسین (ع) ؟ زائر گفت چطور ؟ بله رفتم قصاب گفت مگر نمی دانی گوشتی که وارد حرم امام حسین (ع) شود آتش به او کارساز نیست، اگر می دانستم قصد زیارت داری قبلش به تو می گفتم. در روایات آمده است سوزاندن بدن زائر امام حسین (ع) بر آتش جهنم حرام است. 📙کتاب داستان های شگفت 🖌آیت الله دستغیب (ره)  ...💚@yadeShohadaa
!! 🌷نزدیک عملیات رمضان بود. همه آماده می‌شدند برا عملیات و معمولاً کسی مرخصی نمی‌گرفت تا بعد از عملیات. ولی یه جوون اومد و گفت: اگه امکانش هست اجازه بده من برم شهرمون؟! گفتم برا چی؟ گفت: آخه عروسیمه و کارت هم پخش کردیم و خانواده مدام زنگ می‌زنن و می‌گن چرا نمی‌آیی؟! بهش اجازه دادم برگرده. گفت: ازم راضی هستی؟ گفتم: آره. برو ولی مراسمت تموم شد یک هفته ای برگرد چون نیرو نیاز داریم. خداحافظی کرد و راه افتاد. 🌷عصر همون روز که بچه ها داشتن برا عملیات تجهیزات می‌گرفتن یکی رو دیدم کنار تانکر آب، داره وضو می‌گیره. خیلی شبیه اون جوون بود. رفتم جلوتر، دیدم همونه. تعجب کردم و پرسیدم مگه نرفتی برا عروسیت؟ گفت: چرا؛ حتی تا نزدیک پلیس راه اهواز هم رسیدم ولی یه دفعه.... 🌷.... یک دفعه یادم اومد که برا مجلس عروسی ام کارت دعوتی هم به ابا عبدالله (ع) دادم و ایشون رو هم دعوت کردم. دیشب هم خواب دیدم مراسم عروسیم تو گودال قتلگاه برپاست و امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س) هم اومدن. تا یاد این خواب افتادم، دیگه نتونستم برم و برگشتم. حالا هم اگه سالم برگشتم از عملیات، می‌رم برا عروسیم و گرنه که دعوت شده ام. 🌷همون شب گردانمون وارد عمل شد و به خط زد. صبحی که داشتم بین مجروحها و شهدامون می‌گشتم چشمم به همون جوون خورد. خوابـش تعبیر شده بود و اربابش حسین (ع) دعوتش کرده بـود.... 📚 "مجموعه آسمان مال آن‌هاست" ...💚@yadeShohadaa
مسئول ڪاروان شهدا بود ؛ مے‌گفت : پیڪر شهدا رو واسه تشییع مے‌بردن ؛ نزدیڪ خرم آباد دیدم جلو یڪے از تریلےها شلوغ شده ، اومدم جلو دیدم یه دختر 14 ، 15 ساله جلو تریلے دراز ڪشیده ، گفتم : چے شده ؟ گفتن هیچے این دختره اسم باباشو رو این تابوت ها دیده گفته تا بابامو نبینم نمیذارم رد بشیدبهش گفتم : صبر ڪن دو روز دیگه می‌رسه تهران معراج شهدابعد برمیگردوننشون گفت نه منحالیم نمیشه ، من به دنیا نیومده بودم بابام شهید شده ، باید بابامو ببینم تابوت ها رو گذاشتم زمین . پرچمو باز ڪردم یه ڪفن ڪوچک درآوردمسه چهار تا تیڪه استخوان دادم بهش ؛ هی میمالید به چشماش ، هے مے‌گفت : بابا ، بابا دیدم این دختر داره جون میده ؛ گفتم : دیگه بسه عزیزم بذار برسونیم ... گفت : تو رو خدا بذار یه خواهش بڪنم ؟ گفتم : بگو ... گفت : حالا ڪه میخواید ببرید ، به من بگید استخوان دست بابام ڪدومه ؟!!! همه مات و مبهوت مونده بودن ڪه میخواد چیڪار ڪنه این دختر !!! اما ... ڪاری ڪرد ڪه زمین و زمانو به لرزه درآورد ... استخوان دست باباشو دادم دستش ؛ تا گرفت گذاشت رو سرش و استخوان دست باباش را میکشید روی سرش می گفت : "آرزو داشتم یه روز بابام دست بڪشه رو سرم😭😭😭 ...💚@yadeShohadaa
به نام خداوندی که حسین را آفرید... الحمد لله الذی خلق الحسین نور ازل حسین و السلام‌الحسین علیه‌السلام❤️ سلام درشب زیارتی اربابمون آقااباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام خادم امام‌حسین به نیابت از تمام کاربران هرسه کانالمون زیارت بجا‌آوردند.... زیارت همگی شما قبول🌹 ...💚💫 💚💫...
کانال هامون✨✌️ @NamazeShab314 📲کانال نماز شب مون👆👆 @yadeShohadaa 📲کانال عنایات ومعجزات امام‌زمان وشهدا مون👆👆 @yadeShohada313 📲کانال توسل به اقاصاحب الزمان وشهدا مون👆👆 📲کانال فروشگاه مشکات مون👇👇 @ForoshgaheMeshkat ...💚 💚....
و راهی که به من نشان داد ❤️ 💖 عاشق که نه ولی به یکی از خوانندگان زیر زمینی علاقه شدیدی داشتم، تقریبا تمام ترانه هایش را حفظ بودم  و کامپیوترم پر بود از تصاویرش کم کم داشت الگوی من میشد. 😧که یک روز در اخبار خبر یک را شنیدم که اورا اسیر کردند. از ان روز پیگیر اطلاعات بودم که نام آن شهید چیست و یا چگونه او را اسیر کردند. وقتی که فهمیدم نام او محسن حججی است و اورا اسیر کردن در اینترنت و اخبار فیلم اسارتش پرشده بود. 💠بعد از تصمیم گرفتم که راه خودم رو عوض کنم و به سمت شهدا بروم. از آن به بعد من مداحی های در باره شهید حججی دانلود میکردم و تلگراممو پر از عکس های شهدا کردم، حتی کامپیوتر پر از عکس و مداحی بود و از آن موقع آرزویم شهادت است و دوست دارم اسیر شوم و مثل شهید محسن حججی شهید بشم. ✉️ ارسالی آقا محمدرضا، ۱۴ ساله، عضو فعال بسیج و فرمانده ی بسیج مدرسه، جوان انقلابی شهرستان تربت جام 🌹 خداروشکر 👈 شما هم میتونید و رو در مورد خودتون برای من بفرستید. @yadeShohadaa
💬 🌷وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ امواتا،بَل احیاءُ عِنْدَ رَبِّهمْ یُرْزَقون 🔸گمان مبر آنان که در راه خدا شهید شدند؛مرده اند... 🔹آنها زنده اند و نزد پروردگارشانند و متعنمند به انعام او… 🕊 سلام به تو اي شهيد زنده... با عرض سلام خدمت خانواده شهيد نويد صفري گويا روز پنج شنبه مورخ ۹۸/۰۸/۱۶ به مناسبت روز شهادت شهيد نوید، سر مزار شهيد برنامه داشتين. با عرض پوزش كه نتوانستم در مراسم پر فيض ايشان شركت كنم، چون خيلي به شهيد ارادت دارم و حاجت گرفتم. ⁉️ من شب جمعه بعد مراسم، خوابي ديدم نمي دونم شايد گفتنش براي شما درست نباشه ولي خواستم بدونيد كه شهيد خيلي حاضر و زنده است. ✅ توي خواب ايشون رو ديدم كه سر مزارشون هستن و ميگن تا وقتي كه تو خوندن زيارت عاشوراي سيد الشهدا.ع خنده باشه همينه و گوش كردن به زيارت عاشورا لياقت مي خواد. 😔بعداََ که متوجه شدم موقع قرائت زیارت عاشورا روز مراسم، برق قطع شده، متوجه حرف شهید شدم. و وظیفه خودم دیدم که خواب رو برای شما تعریف کنم تا اطلاع رسانی کنید و همه بدانند شهدا چقدر حواسشون به مراسم شون هست و چقدر شهید نوید حفظ حرمت زیارت عاشورا براش مهم هست... التماس دعاي فراوان با تشكر @yadeShohadaa
باسلام ،اول از همه خدا رو شکر میکنم که عضو کانالتون که توسل به شهدا و آقا امام زمان هست شدم و از شما که این کانال زحمت کشیدید و درست کردید و از همه مهمتر وقت میگذارید تشکر میکنم میخاستم بگم من از این جز های قرانی که شرکت میکنم و به نیت ده شهید میخونیم و هدیه به آقامون حضرت مهدی میکنیم داشتم اونم اینه که رزق معنویم زیاد شده همین ارتباطی که با قران میگیرم و از وقتی شروع به ختم جزها میکنم از همون موقع صبحها که از خواب پا میشم حس میکنم دلم برای امام زمان خیلی تنگ شده یا حس عجیبتر یا نزدیکتر به ایشون پیدا کردم و از این بابت خیلی خوشحالم ،این رو گفتم که بدونید به نظرم مسیری که توش قدم گذاشتید درسته و با قدرت ادامه بدهید واز شما و اعضای کانال التماس دعا دارم برای حال خوبه نزدیک شدن به خدارو، خود آقا قسمت هممون بکنه 🌹🌹 🌸 ____ ممنونم از این همه محبت الحمدالله رب العالمین که راضی هستید از فعالیت های کانال دعامون کنید توفیق داشته باشیم ادامه بدیم... وعده همگی مون انشاالله در خیمه اقاصاحب الزمان«عج»✌️🌸 @yadeShohadaa